آشنایی با فلسفه اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در پی می آید خلاصه یی از کتاب آشنایی با فلسفه اسلامی است
نفس انسان از سه قدرت ذهنی به نامهای حسی ، خیالی و عقلی در جهت شناخت خود و اطرافش بهره مند است و البته آن معلوماتی که ارزشمند است ، ادراکات عقلی است .
هنر فکر کردن به وجود خود و موجودات اطراف ، برای یافتن دلایل وجودی آنها و اثبات مقوله « وجود » برای هر یک ، « فلسفه » نامیده می شود و بطور خلاصه « فلسفه یعنی حقیقت جویی » .
حقیقت ، سرمنشأ تمامی بحث های فلسفه و عقل است . یعنی اولین عقیده در فلسفه و سنگ بنای این بنیان مستحکم و عقلایی ، درک و اعتقاد به حقیقت است . لذا کسانی که معتقد به وجود حقایق در عالم هستند ، خود را به فکر واداشته و «فیلسوف» نامیده می شوند و آنها که این اصل بدیهی عقلی انسانی را منکرمی شوند ، اصطلاحا «سوفسطایی» نامیده می شوند .
فلسفه غرب
رواج این علم از یونان باستان آغاز گشته و بزرگانی چون سقراط ، افلاطون و ارسطو از فلاسفه مشهور آن ایام بوده اند که نسل های بعدی نیز عموما پیرو و سالک این اندیشمندان بوده اند . پس از رواج مسیحیت در قرون وسطی تا حدی که منجر به تعطیلی دانشگاه ها و مدارس گشت (حدود هزار سال) ، کلیسا ( کاتولیک ) کاملا بر مراکز علمی و برنامه مدارس و دانشگاه ها مسلط شد . برخی از شخصیت های علمی در این زمان کوشیدند معتقدات مسیحیت را با مبانی فلسفه بخصوص آراء افلاطون و نوافلاطونیان تبیین کنند . از جمله مهمترین و فعالترین این شخصیتها سن آگوستین بود. در قرون وسطی در غرب به خاطر مخالفت کلیسا ، فلسفه پیشرفتی نداشت . ولی در جهان اسلام پیوسته رو به ترقی و تعالی بود . در قرون وسطی فقط رشته خاصی از فلسفه به نام اسکولاستیک تدریس می شد . از قرن چهاردهم میلادی انقلاب فکری و فرهنگی شروع شد . در قرن شانزدهم با ظهور دانشمندان علوم تجربی مثل کپرنیک ، کپلر و گالیله موجی در جهت گرایش به علوم طبیعی و تجربی ایجاد گشت که آراء و نظریات طبیعی ارسطو و فلکیات و هیأت بطلمیوس را متزلزل ساخت .
در انگلستان و فرانسه نومینالیسم ( اصالت تسمیه و انکار کلیات ) رواج پیدا کرد . این حرکت فکری باعث شد تا میان فلسفه و عقاید مسیحیت فاصله ایجاد شود . و مسائلی از قبیل اختلاف ارباب کلیسا و فرمانروایان، ناسازگاری عقل و دین ، پیدایش پروتستانیسم ( انکار ادعای طرف مقابل ) ، پیدایش اومانیسم ( نوعی مادیگرائی و بی توجهی به مسائل ماوراء طبیعت و الهی ) و... بوجود آمد.
در قرن هفدهم وپس از قطع وابستگیهای دینی با عقل و علم ، و تقویت عقاید مذهبی از راه دل و ایمان توسط کلیسا ، فلاسفه افکار جدیدی را در جهت احیای دوباره فلسفه بنا نهادند. رنه دکارت فرانسوی پدر فلسفه جدید و ارائه دهنده اصلی خلل ناپذیر در جهت مقابله با شک گرائی بود . که
« اگر در وجود هر چیزی شک راه یابد ، هیچگاه در وجود خود ِ شک ، تردیدی راه نخواهد یافت .» پس : « شک می کنم ، پس هستم » . دانشمندان دیگری که او را در تدوین این اصل یاری نمودند ، لایب نیتز ، اسپینوزاو مالبرانش بودند. همزمان با این حرکت فلسفی ، گرایش دیگری در انگلستان مبتنی بر اصالت حس و تجربه به نام فلسفه آمپریسم شکل گرفت . آغازگر این گرایش ویلیام اکامی بود که قائل به اصالت تسمیه و منکر اصالت تعقل بود و در اواخر قرون وسطی می زیست. پیروان او در قرون شانزده و هفده فرانسیس بیکن و هابز انگلیسی بودند . معروفین این سبک عبارتند از جان لاک ، جرج بارکلی و دیوید هیوم . بطور کلی میتوان مکاتب فسفه غرب را به چند دسته تقسیم کرد:
عقل گرایی (ایده آلیسم ) که هگل و شلینگ از جمله معتقدانش بودند.که فلاسفه الهی را نیز شامل می شد. (هگل مسیر سه مرحله ای تز- آنتی تز – سنتز را قانونی کلی برای پیدایش همه پدیده های ذهنی و عینی می دانست و آنرا "دیالکتیک " می نامید.) از مخالفین آن که باعث براندازی این مکتب شد کارل مارکس یهودی زاده آلمانی موسس ماتریالیسم دیالکتیک می باشد.
حس گرایی ( پوزیتیویسم ) ( اوایل قرن 19 میلادی) که کنت ( پدر جامعه شناسی ) ، ویتگنشتاین ، کارناپ و راسل از نظریه پردازانش بودند.فلاسفه ملحد مانند مک تاگارت انگلیسی نیز جزو این گروه بودند. این مکتب از یک نظر مقابل ایده آلیسم می باشد . چرا که معتقد است اساس داده های بی واسطه حواس می باشد . بنابراین مکتب ، قضایای متافیزیکی الفاظی پوچ و بی معنی هستند .
ماتریالیسم دیالکتیک توسط کارل مارکس و انگلس پی ریزی شد که مراحل تکامل تاریخ انسان را در کمونهای مختلف بیان می کند.
پراگماتیسم ( اصالت عمل) مؤسس آن ویلیام جیمزآمریکایی (بنا بر نظر او، حقیقت عبارت است از معنایی که ذهن می سازد تا بو.سیله آن به نتایج عملی بیشتر و بهتری دست یابد . قضیه ای حقیقت است که فایده عملی داشته باشد ). از دیگر نظریات او این بود که قائل بود تکامل برای خدا هم هست و عدم تکامل مساوی است با سکون که نقص است .
پلورالیسم برتراندراسل ( فیلسوف ، ریاضیدان و منطق دان ) که از فلاسفه پوزیتویسم لوژیک یا منطقی بود ، معتقد به اصالت چند جوهری و یگانه نوعی بود. او می گوید این واژه که جهان یکان است ، یعنی دارای وحدت است ، واژه ای است مهمل . چرا که گیتی پر است از الفتها و گسستها و بدون یگانگی و استمرار و نظم .
فلسفه اسلامی
با ظهور اسلام که مقارن با قرون وسطی و زمان انحطاط غرب بود ، فلسفه از غرب و یونان به جزیره العرب و دیگر بلاد اسلامی شیوع پیدا کرد و دستخوش تحولات و تکاملات قابل ملاحظه گشت .افرادی مانند خواجه نصیر الدین طوسی ، ابن یونس نبطی عاملی و افضل الدین کاشانی از بزرگان آن بودند. و از دیگر دانشمندان در این زمینه عبارتند از: شهاب الدین سهروردی ( اولین فیلسوف اشراقی ایرانی در سده هفتم هجری قمری) ، میرابوالقاسم میرفندرسکی ، محمد باقر استر آبادی (معروف به میر داماد)، ملاصدرا ( که بزرگترین شاگرد میرداماد بود و با تدوین حکمت متعالیه ، تحول فلسفی سودمندی را بنا نهاد) ، ملاهادی سبزواری ملقب به افلاطون زمان ، مروج و شارع نظرات ملا صدرای شیرازی بود و صاحب نظرات و تالیفات ذی قیمتی در علوم مختلفه از جمله فلسفه بود .(ازجمله منظومه و اسرار الحکم و ...)
همچنین برخی فیلسوفان معاصر که عمدتا به برکت انقلاب اسلامی شناخته شده می باشند ، عبارتند از حضرت امام خمینی ، علامه سید محمد حسین طباطبایی ، شهید مرتضی مطهری ، علامه حسن زاده آملی ، آیت الله مصباح زاده ، استاد جلال الدین آشتیانی ، آیت الله جوادی آملی ، استاد جلال الدین مجتبوی ، آیت الله محمد تقی مصباح ، علامه جعفری و ...
فلسفه شامل چند موضوع و تشکیل دهنده اصلی است که عبارتند از :
منطق - شناخت شناسی - هستی شناسی (وجود روح و ماده ) – خداشناسی- روانشناسی نظری-
زیبایی شناسی - اخلاق - سیاست - جامعه شناسی
زیربنا و اساس فلسفه و یا عمدتا تفکر، شناخت(معرفت) است . لذا برای ورود به فلسفه لازم است مقوله شناخت را بررسی نمود . این بحث ( شناخت شناسی ) تحت عنوان اپیستومولوژی مطرح است .
انواع شناخت : فلسفی( که شامل سوفسطاییان ، شکاکان،افلاطونیان،حسیون،مادیون و الهیون می شوند) ، عرفانی (معتقد به شناخت از راه دل هستند و نه حس وعقل) ، مذهبی (شامل اشاعری و عدلیه می شود)
اولین و با ارزشترین شناخت , شناخت خداوند تعالی است . به فرموده ی حضرت امیر علیه السلام :
« اعلی المعارف معرفه الله »
البته از آنجا که انسان در ضمن کسب معرفت الهی به تحصیل علوم دیگر نیز می پردازد ، تا زمانی که این علم و ادراک او به شناخت خدا ختم نشود و وسیله ی برای معرفت حق نباشد ، فاقد ارزش است و البته باید توجه داشت اگر علم مفید باشد ، فایده اش فقط شناخت خداوند متعال است .
و اما ابزار و منابع شناخت عبارتند از :
1- قلب ( فطرت ) ß دل (جهاد با نفس ) ßارتباط با ماوراء طبیعت
2- حس ß طبیعت ß ارتباط
3- استدلال ß عقل (بطور مثال اثبات واجب الوجود ( منجمله برهانهای ارسطوئی، سینوی و صدرایی) و یا اثبات ممنوعیت چند خدایی ( منجمله برهان تمانع ) از این طریق انجام می گیرد.)
مفاهیم بدیهی التصور و بسیط در فلسفه عبارتند از: وجود- عدم - وحدت - کثرت - علیت - معلولیت - ضرورت - امکان . و مفاهیم دیگر فلسفی که جزئی از ابزارهای تفکر فلسفی هستند ، مفاهیمی مرکب می باشند.
وجود و عدم
واجب الوجود : موجودی که عدم بر او محال است .عدم لاحق و یا سابق فقط ذات اقدس الهی است .
ممتنع الوجود : مفهومی که برای آن عدم ثابت است مثل شریک الباری
ممکن الوجود : موجودی است که ذاتاً اقتضای وجود و عدم ندارد بلکه وجود و عدمش از طرف غیر است .
موجودات تصو.ری در یک تقسیم بندی به خیر محض ، شر محض ، غالب الخیر علی الشر ، غالب الشر علی الخیر تقسیم می شوند که مصادیق خارجی این موجودات ذهنی عبارتند از :
1)خیر محض : واجب الوجود ( موجودی که وجودش ضروری است )
2)شر محض : شریک باری ( موجودی که شریک و همسان موجودی ضروری بالذات یا همان واجب الوجود باشد) که البته وجود چنین وجودی ممتنع است ( وجود خارجی ندارد) .
3)غالب الخیر علی الشر : آنها که بعد وجودشان غالب بر بعد عدمشان است و یا به عبارتی خیر در آنها غالب بر شر است ( انبیا - مومنین و ... )
4)غالب الشر علی الخیر :آنها که بعدعدمشان بر بعد وجودشان غالب است و یا بعبارتی در آنها غالب برخیر است
http://www.tazohoor.ir/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=227:---&catid=20:1389-10-10-21-08-19&Itemid=117 سایت تا ظهور
حکمت در قرآن
یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ
حکمت را به هر که بخواهد می دهد، و هر کس حکمت به او داده شود قطعاً خیر فراوانی به وی داده شده است و جز خردمندان متذکرّ نمی شوند.
سوره بقره آیه 269
واژه حکمت در قرآن کریم:
واژه حکمت، چنان که در فرهنگنامهها از جمله «مفردات راغب آمده، به معناى رسیدن به حقیقت به وسیله علم و عقل است. علامه طباطبایى درباره معناى واژه حکمت مىگوید: حکمت [به اصطلاح نحوى] بناء نوع است یعنى نوعى از محکم کارى یا کار محکمى که سستى و رخنهاى در آن راه ندارد و غالبا در معلومات عقلى واقعى که ابدا قابل بطلان و کذب نیست استعمال مىشود، (علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 3، ص 395).
علامه طبرسى نیز مىگوید: حکمت آن است که تو را بر امر حق که باطلى در آن نیست واقف کند، (طبرسى، مجمعالبیان، ج 2، ص 155، نشر بیروت، مؤسسه اعلمى) بنابراین مىتوان گفت مفهوم حکمت یعنى یافتن حقیقت و آنچه که مطابق با واقع است.
2- به گفته محققین، واژه حکمت در قرآن بیست بار به کار رفته و در بیشتر موارد با کتاب توأم است. در بعضى آیات به تکالیف نیز حکمت گفته شده است مانند آیه 39 اسراء و آیه 34 احزاب و آیه 63 زخرف و همچنین در آیه 12 سوره لقمان به شکر الهى نمودن نیز حکمت اطلاق شده است. شاید علت اطلاق حکمت بر تکالیف بدان جهت باشد که رعایت آنها سبب حکمتاند و سبب اطلاق آن بر شکر، به این لحاظ باشد که شکر نتیجه حکمت مىباشد، (قرشى، سید علىاکبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 160،نشر دارالکتب الاسلامیه).
3- منظور از حکمتى که در قرآن به کار رفته، مجموعه علوم و معارفى است که انسان را به حقیقت رهنمون مىشود به طورى که هیچ شک و ابهامى در آن نماند. زیرا مجموعه عقاید و آموزههایى که قرآن بیانگر آنها است، همه با مقتضاى فطرت بشر همسو است و مقتضاىفطرت، آن بخش از علم و عمل را شامل مىشود که کمال واقعى و سعادت حقیقى او را تأمین بکند. ازاینرو، مىشود گفت دین با واقعیت و حقیقت مطابقت دارد، اصول و قواعدى که با دین آمده، در واقع حکمتاند پیامبر مأمور است این حکمت را، به مردم بیاموزد،(ترجمه المیزان، ج 12، ص 571).
4- برخى نیز مىگویند: با مراجعه به اصل معناى حکمت مىتوان به دست آورد که حکمت یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که شخص به وسیله آن مىتواند حق و واقعیت را درک کند و مانع از فساد شود و کار را متقن و محکم انجام دهد، بنابراین حکمت نوعى حالت نفسانى و صفت روحى است نه شىء خارجى، بلکه شىء محکم خارجى از نتایج حکمت است، (قاموس قرآن، ج 2، ص 163).
خلاصه، چنان که بیان شد، حکمت در زبان قرآن عبارت است از علم و معرفت داشتن به مجموعه اصولى که موافق با فطرت انسانى و مطابق با واقع هستند. اما حکمتى که در علوم بشرى از آن یاد مىشود در مقابل علوم تجربى به کار رفته و بیشتر مباحث نظرى و عقلى صرف را شامل مىشود. ازاینرو به نظر مىرسد شباهت این دو فقط در عقلى و نظرى بودن باشد و لکن در دو جهت تفاوت دارند یکى این که تمامى حکمت قرآن موافق با مقتضاى فطرت است و دیگر این که با واقع مطابقت دارد، (ترجمه المیزان، ج 19، ص543).
در کافی از حضرت صادق (ع ) روایتی در ذیل آیه 269, بقره «یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا» نقل شده که حضرت فرمود: مراد از حکمت در این آیه اطاعت خداوند و معرفت و شناختن امام است و این روایت را عیاشی در تفسیر خود و برقی در محاسن ذکر نموده اند و نیز به نقل دیگری از امام صادق (ع ) آمده است که حضرت فرمود: حکمت روشنی و چراغ معرفت است و سبب پرهیزکاری است و نتیجه درستی است و اگر بگوییم خداوند نعمتی بزرگ تر و بهتر و بالاتر از نعمت حکمت به بندگانش عطا نفرموده همانا راست گفتیم .
البته علم و حکمت صفت و کمالی است که خدای تعالی به هر یک از بندگانش که بخواهد عطا می نماید (یؤتی الحکمه من یشاء ) ولی تلاش بنده در زمینه دستیابی به آن زمینه ساز عطای الهی است و باید برای دستیابی به صفت حکمت علاوه بر آشنایی با مبانی حکمت نظری، منازل سیر و سلوک را باید طی کرد که مقامات آن از یقظه و توبه شروع می شود تا به مرتبه فنا فی الله می رسد.
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 269, بقره علامه طباطبایی (ره) در تعریف حکمت میفرماید: «حکمت قضایای مطابق با واقع است. قضایایی که به گونه ای سعادت انسانی را در بر می گیرد؛ مثل معارف الهی مربوط به مبداء و معاد. » مثلا معارف حقه الهیه درباره مبدأ و معاد باشد و یا اگر مشتمل بر معارفی از حقایق عالم طبیعی است معارفی باشد که باز با سعادت انسان سر و کار داشته باشد. مانند حقایق فطری که اساس تشریعات دینی را تشکیل می دهد.
در تفسیر نمونه : برای حکمت معانی زیادی از قبیل معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و بالاخره معرفت و شناسایی خدا ذکر شده است که همه آنها در یک معنی وسیع جمع است .
حکمت از جمله بخششهای خداوند در دنیا به صالحان است. خداوند به برخی از بندگان که تشنه معرفت و جویای حقیقتاند، به پاس عبودیتشان، حکمت میبخشد و آنان را سیراب میکند. هیچ سرمایهای به ارزش و بزرگی حکمت نیست.
خداوند متعال دنیا را «متاع قلیل» (کالایی کمارزش) میداند در حالی که حکمت را «خیر کثیر» میداند. در آیه 269 سوره بقره چنین آمده است:« من یوت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً » ( هر کس از حکمت برخوردار شود، از خیر کثیر برخوردار گشته است.)
لقمان حکیم از آن جهت حکیم بود و به آن حکیم گفته می شد که حقایق ناب مطابق با واقع در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، عملی، با جان او عجین و در عملش متبلور بود. تفسیر المیزان ج2، آیه 269 بقره
[کامل از کد28936]
در آیه 269 سوره بقره میخوانیم «یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤتُ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اوتِیَ خَیْراً کثیراً» [خداوند دانش را به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد و هر کس که دانشی به او داده شد، خیر فراوانی داده شده است]. حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل» از «ربیع بن خیثم» نقل میکند که نام علی(ع) را نزد او بردند، گفت: «لَمْ اَرهُمْ یَجِدُونَ عَلَیْه فی حُکْمِهِ وَ اللهُ تَعالی یَقُول وَ مَنْ یُؤتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ اوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» (شواهد التنزیل 1/107) [ندیدم کسی از مردم بتواند ایرادی بر حکم و داوری آن حضرت بگیرد، و خداوند متعال میگوید کسی که دانشی به او داده شده است خیر فراوانی به او داده شده است]. (عبدالله بن عباس) نقل میکند که نزد رسول خدا(ص) بودم، دربارة علی (ع) از او سؤال شد فرمود «قُسِمَّتِ الْحِکْمَةُ عَشَرَة اَجْزاءَ فَاُعْطِیَ عَلَی تِسْعَةُ اَجْزاءَ وَ اُعْطِیَ النّاسُ جُزْءّ و احِداً» (شواهد التنزیل 105/ ح 146) [دانش و حکمت به ده قسمت تقسیم شده ، نه قسمت آن به علی(ع) داده شده و یک قسمت آن به همة مردم]. این تعبیرات به خوبی نشان میدهد که در امت اسلامی بعد از پیامبر اکرم (ص) کسی در علم و دانش و حکمت به پای علی(ع) نمیرسد و از آنجا که مهمترین رکن امامت علم و حکمت است، لایقترین فرد برای امامت و خلافت بعد از پیامبر گرامی اسلام (ص) او بوده است . در صحیح «ترمذی» نیز آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود «اَنَا دارُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌ بابُها» (صحیح ترمذی 5/637)[من خانة دانشم و علی(ع) در آن خانه است]. مسلّم است که هر کسی بخواهد وارد خانهای شود باید از در وارد گردد، همان گونه که قرآن مجید نیز دستور داده است «وَاتُوا الْبُیُوتَ مِنْ اَبْوابِها» بقره/189 بنابراین هر کس میخواهد به خزائن علم و دانش پیامبر اسلام (ص) راه یابد، باید از علی (ع) آغاز کند، و کلید این گنجینه را از او بطلبد. پیام قرآن ج 9، حضرت آیت الله مکارم شیرازی و سایر همکاران به نقل از سایت تبیان
http://quran.porsemani.ir/node/2731 پرسمان دانشجویی ( قرآن وحدیث)
برخی از شاگردان حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی گیلانی :
1-حجت الاسلام رضا رمضانی گیلانی
2-حجت الاسلام بهرام دلیر نقده ای
3-حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری
4-حجت الاسلام محمد علی رضایی بیرجندی
5-حجت الاسلام محمدی آشنانی
6-حجت الاسلام غلامحسین محرمی
7-حجت الاسلام جعفر مهدی پور لنگرودی ارباستانی
8-حجت الاسلام نقی قنبرزاده گشتی
9-حجت الاسلام حامد رنجبر لاهیجانی
10-حجت الاسلام سیدعبدالله طواف زاده حقی لنگرودی
11- مرحوم حجت الاسلام عباسی
12-سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجانی
حجت الاسلام رضا رمضانی نماینده مردم گیلان
در خبرگان رهبری
حجت الاسلام حامد رنجبر امام جمعه سابق لاهیجان
حجت الاسلام دلیر نقده ای از اساتید سطوح عالیه قم
حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری از نویسندگان خوشنام
حجت الاسلام محمدی آشنانی از نویسندگان موفق
حجت السلام حسین حجامی لنگرودی
پژوهشگر
حجت الاسلام غلامحسین محرمی، استاد حوزه و دانشگاه،
حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی رضایی بیرجندی
نماینده نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و
عضو شورای استانی حوزه علمیه خراسان جنوبی
http://www.emamejome.ir/(سایت حجت الاسلام
محمد علی رضایی بیرجندی)
مرحوم حجت الاسلام رحیم عباسی استاد
ومدیر حوزه علمیه لنگرود گیلان
نویسنده جناب حجت الاسلام سید عبد الله طواف زاده حقی لنگرودی
سخنی از حکیم عسکری لشت نشایی:
... وجود انسان معما وطلسمی است بی کران. رسیدن به عمق این معما کاری است دشوار
وبیرون از حد توان. چنانچه حافظ شیرازی در این باره خوب می گوید:
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است وفسانه
هرکسی در باره شناختِ وجود وحقیقت انسان چیزی گفت یا مطلبی نوشت به اندازه اطلاعات
ودر خور فهم خودش بوده نه اینکه حقیقت انسانرا کما هو حقه شناخته و در باره او قضاوت کرده باشد.
مانند کسانی که در تاریکی برای شناخت فیل می روند وهریک ، عضوی از اعضای فیل رالمس کند .
مثلا یکی دستش به گوش فیل برخورد کند وبگوید فیل باد بزن است ودیگری با پشت فیل تماس پیداکند
وآن را مانند تختی بپندارد ،دیگری با پای فیل تماس پیدا کند وآن را ستون بشمارد . بنابراین هریک
در باره فیل به اندازه فهم وتماس خود در تاریکی ، نظر می دهد نه اینکه فیل را کما هو حقه شناخته باشند.
نقل از کتاب (انسان مجموعه ای از جهان) ص 29
اثر حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی ره





