اقسام عقل در نظر فلاسفه

بسم الله الرحمن الرحیم

فیلسوفان مسلمان اغلب نظریه معرفت شناسی ارسطو را پذیرفتند. ارسطو برخلاف افلاطون میان فلسفه نظری و فلسفه عملی تفاوت گذاشت. او فلسفه عملی را به سه دسته اخلاق، تدبیر منزل، و سیاست مدن تقسیم می کرد. به نظر ارسطو اقامه برهان و هر گونه شناخت علمی، به نوبه خود مبتنی بر مبادی نخستین است. او از این سخن خود نتیجه می گیرد که نخستین مبادی اشیا موضوع حکمت نظری قرار می گیرند و نه موضوع حکمت عملی هریک از دو نوع حکمت عملی و نظری خود دستاورد دو نوع عقل است: عقل عملی و عقل نظری. در جهان اسلام، ابن سینا نیز به پذیرش طبقه بندی ارسطویی معرفت، تمام تفکرات بشری را به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می کند.


او در توضیح حکمت نظری بیان می کند که این نوع از دانش، پژوهشگر را به کامل کردن توان اندیشه اش که در نفس نهفته است برمی انگیزد ابن سینا رسیدن به این هدف را از رهگذر دست یابی به علوم تصوری و تصدیقی به اشیا و اموری که در رده اعمال و احوال اختیاری انسان نیستند، ممکن می داند اما حکمت عملی به عقیده ابن سینا در نخستین مرحله سیر خود مانند حکمت نظری پژوهشگر خود را به سوی کمال یابی توان نظری رهمنون می گردد- از طریق دانش های تصوری و تصدیقی نسبت به اموری که در قلمروی اختیار آدمی هستند- اما هدف دیگر حکمت عملی دست یابی به فضایل عملی است. بر خلاف وجود دو نوع معرفت نظری و عملی در آدمی، او دارای یک نیروی اندیشنده بیش نیست. بهترین دلیل این مدعا آن است که پسوند عملی در برابر نظری که به عقل نسبت داده می شود، تنها به گروه بندی معقولات و تنوع آن ها دلالت می کند و نه به دوگانگی معنی و واقعیت عقل بشر.

صدرالمتألهین شیرازی مراتب ادراک انسان را به سه مرتبه اصلی باز می گرداند: حس، خیال و عقل. در مرتبه تعقل ذهن، صورت ادراکی را از همه خصوصیاتش و نیز از حالت جزئی و شخصی بودنش مجرد می کند. صورت ادراکی در اینجا نه تنها بر مدرک محسوس قابل انطباق است، بلکه بر اشیای دیگری نیز که با آن مدرک محسوس در این صورت کلی مشترکند قابل انطباق است. این مرتبه، مرتبه تجرد کامل صورت ادراکی است.

در فلسفه ملاصدرا، مدرکات عالم عقل نیز بر سه گونه اصلی است:

1. معقول اول که عبارت است از مقولات یا مفاهیم کلی برگرفته از محسوسات و منطبق بر آنها؛ نظیر انسان، حیوان، سفیدی و سیاهی. این دسته از معقولات که «معقولات اولی» نامیده می شوند، دارای مصداق خارجی اند و در حقیقت نخستین مرتبه ادراک عقلی به شمار می روند.

2. معقول ثانی منطقی، که عبارت است از مفاهیم منطقی؛ نظیر کلیت و جزئیت، یا نوع و فصل و جنس. این دسته از مفاهیم را که در منطق به کار برده می شوند و به همین دلیل از آنها به «معقولات منطقی» تعبیر می شود، به این سبب معقولات ثانیه می گویند که ذهن پس از ادراک معقولات اولی به آنها دست می یابد. ذهن پس از دست یابی به مفاهیم و معقولاتی نظیر انسان، حیوان، درخت، سفیدی، سیاهی، و مقایسه آنها با مفاهیمی نظیر این درخت و این انسان و این حیوان، مفاهیم جدیدی را در خود می آفریند؛ همچون کلیت، جزئیت، جنس، فصل، نوع، مثلین و ضدین. چنین مفاهیمی مصادیق خارجی ورای ذهن آدمی ندارند و همچون انسان و حیوان از معقولات اولیه قابل انطباق بر مصادیق خارجی معینی نیستند.

3. معقول ثانی فلسفی که عبارت است از مفاهیم عام فلسفی؛ نظیر وجود، عدم، وحدت، کثرت، علت و معلول، امکان و ضرورت. این دسته از معقولات ثانیه، همچون معقولات ثانیه منطقی مصداق معینی در خارج ندارند، ولی این تفاوت را با آنها دارند که وصف اشیاء خارجی قرار می گیرند؛ مثلا انسان خارجی، وصف امکان می پذیرد، ولی وصف کلیت نمی پذیرد. این مفاهیم از این نظر معقول ثانی به شمار می آیند که از نظر شمول و احاطه مفهومی، شامل ترین و عام ترین مفاهیم ذهنی می باشند. معقولات اولیه همگی بر دسته ای خاص از موجودات قابل انطباق اند، ولی معقولات ثانی فلسفی، مفاهیم فراگیری هستند که دایره انطباق و شمول آنها همه اشیا را در برمی گیرد، و به همین لحاظ از این مفاهیم به «معقولات ثانیه» تعبیر می شود.


به هر حال حکمای اسلامی اصطلاحی دارند که عقل را منقسم می کنند به دو قسم: عقل نظری و عقل عملی. البته مقصود این نیست که در هر کسی دو قوه عاقله هست، بلکه مقصود اینست که قوه عاقله انسان دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد که از اساس با هم اختلاف دارند: افکار و اندیشه های نظری، و افکار و اندیشه های عملی.

عقل نظری همان است که مبنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی است. این علوم همه در این جهت شرکت دارند که کار عقل در آن علوم قضاوت درباره واقعیتها است که فلان شیء اینطور است و یا آنطور؟ فلان اثر و فلان خاصیت را دارد یا ندارد؟ آیا فلان معنا حقیقت دارد یا ندارد؟ و اما عقل عملی آنست که مبنای علوم زندگی است، مبنای اصول اخلاقی است، و به قول قدما مبنای علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن است.

در عقل عملی مورد قضاوت، واقعیتی از واقعیتها نیست که آیا اینچنین است یا آنچنان؟ مورد قضاوت، وظیفه و تکلیف است: آیا "باید" این کار را بکنم یا آن کار را؟ اینطور عمل کنم یا آنطور؟ عقل عملی همان است که مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح و باید و نباید و امر و نهی و امثال اینها را خلق می کند. راهی که انسان در زندگی انتخاب می کند مربوط به طرز کار کردن و طرز قضاوت عقلی عملی او است و مستقیما ربطی به طرز کار و طرز قضاوت عقل نظری وی ندارد.

در علم النفس عالی‌ترین مراتب درک را که درک کلیات است عقل می‌گویند. اما در علم اخلاق واژه عقل به معنای عقل عملی است که در یک اصطلاح خاص به آن، علم معامله نیز اطلاق می‌شود. به عقل نظری نیز علم مکاشفه گفته می‌شود.[2]
در فلسفه اولی یا فلسفه‌ای که درباره مابعدالطبیعه بحث می‌کند عقل یکی از تقسیمات اولیه وجود است. در اینجا عقل به مجردات تام گفته می‌شود، موجوداتی که هیچ ماده‌ای ندارند و هیچ تعلقی به امور مادی ندارند. در اصطلاح به آنها مفارقات یا موجودات نورانی نیز می‌گویند.[3] اطلاق عقل بر چنین موجودی ربطی به عقل به معنای قوه درک کننده مفاهیم کلی ندارد. و اینجا عقل به معنایی کاملاً متفاوت از معنای عقل در معرفت شناسی فلسفی است.[4]

تعاریف و کارکردهای عقل نظری و عملی

طیف تعاریفی که برای عقل نظری و عملی ارایه شده است را می‌توان در یک تقسیم اولیه دو قسم دانست:

1.یک قوه با دو کارکرد
گروهی که معتقدند عقل عملی و نظری در حقیقت یک قوه‌اند. یعنی یک نیرو داریم که گاهی کارکرد خاصی دارد که به آن قوه به اعتبار این کارکرد خاص، عقل نظری می‌گوییم و گاهی دیگر کارکرد دیگری دارد که به اعتبار آن کارکرد بدان عقل عملی اطلاق می‌شود. مانند هنرپیشه‌ای که دو نقش ایفا می‌کند. این دیدگاه خود اقسامی دارد که در ادامه بیان می‌شود. بنابراین در اصطلاح می‌گویند اینجا تفاوت عقل نظری و عملی در مدرکات آنهاست که در حقیقت عقل اینجا به معنای قوه درک کننده‌ است.[5]
اما این گروه نیز خود دو دسته‌اند:
دسته اول کسانی هستند که معتقدند اگر مسأله ادراک شده مربوط به امور عملی باشد به این معنا که از اموری باشد که دانستن آن برای عمل کردن است. مانند حسن عدل و قبح ظلم، توکل، تسلیم و رضا و این امور که انسان به آنها علم می‌یابد که عمل کند. دراین صورت بدان عقل عملی گویند یعنی قوه‌ای که کار آن درک اموری است که شایسته عمل کردن‌اند. اما اگر مسأله ادراک شده از امور عملی نباشد مانند علم به خدا، صفات ذاتی او در این صورت عقل را عقل نظری گویند. بزرگانی مانند فارابی[6]، حاج ملا هادی سبزواری، [7] محقق اصفهانی[8] و مرحوم مظفر این دیدگاه را در معنای عقل عملی و نظری اتخاذ کرده‌اند.

دیدگاه دیگر با این که می‌پذیرد عقل عملی و نظری اختلاف ماهوی ندارند و در واقع یک قوه بیشتر نداریم. اما اختلاف آن دو را در این می‌داند که قوه ای که عقل نظری و مدرک است در برخی شرایط خاص عقل عملی نام می‌گیرد. به این بیان که به طور کلی هر ادراکی چه مربوط به کلیات باشد چه مربوط به جزئیات و یا چه مربوط به عمل باشد چه نباشد در حیطه عقل نظری است. ما تنها یک قوه داریم و آن عقل نظری است اما اگر حکم این عقل در خارج منتهی به عمل بشود این قوه نام عقل عملی به خود می‌گیرد. در غیر این صورت بر نظری بودن باقی خواهد ماند. به عنوان مثال، در عقل انسان یک ادراک کلی پدید می‌آید که احسان به فقیر خوب است. این یک ادراک نظری است. هنگامی که انسان به یک فقیر برخورد می‌کند عقل انسان آن کلی را بر یک مصداق جزیی تطبیق می‌کند به این ترتیب که اگر احسان به فقیر خوب است و واین شخص یک فقیر است پس این گزاره بدست می‌آید که باید به این شخص کمک کرد این تطبیق نیز از احکام عقل نظری است. تا اینجا هنوز از حوزه نظریات خارج نشده‌ایم. اما به محض این که اقدام به عمل می‌کنیم و پولی به فقیر می‌دهیم دیگر از حوزه نظری خارج شده و به حیطه عمل واردمی‌شویم. بنابراین، این جهش و حرکت برای عمل باعث می‌شود تمام آن مراحل استنتاجی نظری به عقل عملی تبدیل شوند.[9]

2.دو قوه با دو کارکرد

دیدگاه دوم دیدگاهی است که قایل به تکثر قوا در عقل عملی و نظری است. به این معنا که عقل عملی و نظری را دو قوه مجزا می‌داند که هر کدام کارکرد خاص خود را دارند. اینجا نیز دست کم دو دیدگاه در میان دانشمندان مسلمان به چشم می‌خورد:
دسته اول
بزرگانی مانند ابن سینا، بهمنیار، ابوالبرکات بغدادی، ملاصدرا و مولی عبدالرزاق لاهیجی بر این باورند عقل نظری، مطلقا کلیات را ادراک می‌کند چه کلیاتی که مربوط به اعمال و افعال اختیاری انسان است مانند حسن عدل و قبح ظلم و چه کلیات مربوط به نظر و واقعیات نفس الامری مانند خدا و صفات ذاتی الاهی. اما کار عقل عملی، اندیشه در امور جزیی است برای استفاده عملی از آن. مانند این که باید به این فقیر خاص کمک کرد نتیجه این دیدگاه این است که انسان دو قوه دارد: یکی قوه‌ای که مخصوص ادراک کلیات است (عقل نظری) و دیگری قوه‌ای مربوط به جزییات عملی است(عقل عملی).[10]
دسته دوم
برخی دیگر از بزرگان معتقدند وظیفه عقل نظری به طور کلی ادراک است. هر نوع ادراکی بوسیله قوه‌ای به نام عقل نظری صورت می‌گیرد. چه مدرک آن کلی باشد چه جزئی چه مربوط به عمل باشد چه غیر مرتبط با عمل. کار عقل نظری درک است. اما عقل عملی قوه عامله است. و کار آن صرفا عمل است. به طور کلی اینها دو قوه کاملاً مستقل برای نفس هستند. مانند قوه غضبیه و شهویه و هیچ نوع اشتراکی با هم ندارند. بزرگانی چون قطب الدین رازی در المحاکمات[11]، مرحوم نراقی در جامع السعادات و ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه این دیدگاه را در تعریف عقل عملی و نظری داشته‌اند. می‌توان دیدگاه کانت در عقل عملی و نظری را نیز نظر دیگری در این قسم دانست کانت می‌گوید: عقل به دو طریق می‌تواند با متعلقات خود سرو کار داشته باشد یکی این که متعلق خود را تعین بخشد در حالی که متعلق مزبور در اصل از منشا‌ء دیگری غیر از خود عقل ناشی شده است. دیگر این که متعلق خود را واقعیت بخشد. «اولی معرفت عقل نظری است دومی معرفت عقل عملی‌ «عقل در نقش نظری خود عینی را که در شهود عرضه شده‌است تعین یا تقوم می‌دهد. یعنی بر امری که از منشاء دیگری غیر از خود آن حاصل می‌شود عمل می‌کند. ولی در نقش عملی خود منشاء به وجود آمدن متعلقات خویش است و مشتمل به اختیارات و ترجیحات اخلاقی است نه به اطلاق مقولات بر معروضات شهود حسی. می‌توان گفت که سرو کار ان با ایجاد ترجیحات یا تصمیمات اخلاقی است بر حسب قانونی که ناشی از خود اوست.
به بیان دیگر عقل در نقش نظری تنها درک کننده است و منفعل. اما در عقل عملی عقل واضع و ایجاد کننده قوانین اخلاقی است. در این صورت حکم کننده است.[12]


[2]. حائری یزدی، مهدی، کاوش‌های عقل نظری، تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384، صص392-396
[3]. همان، ص397
[4] . مصباح یزدی، محمد تقی، اموزش فلسفه، تهران: سازمان چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ج2 ص 164
[5]. مظفر، محمد رضا، المنطق، قم: انتشارات دارالعلم، بی‌تا، ص 295- 296
[6]. سبزواری، ملا هادی، شرح منظومه حکمت فلسفه، ص 31
[7]. همان
[8]. اصفهانی، محمدحسین، نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، تحقیق ابوالحسن قائمی، قم: موسسه آل البیت، 1374، ج3، ص195
[9] حائری یزدی، مهدی، کاوش‌های عقل عملی، تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384، ص 227-228
[10] مصباح یزدی، محمد تقی. فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، تهران: چاپ و نشر بین الملل. 1381، ص 96
[11] سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه حکمت، ص 310
[12]. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، 1375، ج 6، ص 318-319


امضاء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

http://www.azha.ir/showthread.php?tid=2950  وب دانشنامه هفت آسمان

 






تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 10:40 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

عدم دقت یک استاد فلسفه برای مغرضان بهانه می‌تراشد

 

عدم دقت یک استاد فلسفه برای مغرضان بهانه می‌تراشد

حجت الاسلام دکتر عابدی در همایش بررسی وضعیت فلسفه در ایران معاصر از عدم تسلط برخی اساتید فلسفه بر متن‌های اصلی فلسفه و عرفان انتقاد کرد...

 

 حجت الاسلام دکتر احمد عابدی استاد دانشگاه قم،‌در در همایش روز جهانی فلسفه که عصر سه شنبه 23 آبان ماه در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد طی سخنانی به بررسی «آسیب شناسی تدریس فلسفه اسلامی در مقاطع تحصیلات تکمیلی» پرداخت و گفت: کلمات فیلسوفان همراه با رمز است. فیلسوفانی که داستان های فلسفی همچون آواز پر جبرئیل، سلامان و ابسال و... را مطرح می کنند همه تحت این داستا‌نها مطالب فلسفی را می گویند اما چقدر از این کتاب‌های فلسفی رمزگشایی می شود. با وجود گرایش زیاد به فلسفه در ایران اما ما با بی دقتی در خواندن متون فلسفی و فهم فلسفه مواجه هستیم.

حجت الاسلام دکتر عابدی

با وجود گرایش زیاد به فلسفه در ایران اما ما با بی دقتی در خواندن متون فلسفی و فهم فلسفه مواجه هستیم

 

 

وی افزود: الان استاد  در مقطع دکتری فلسفه تدریس می کند اما عبارت‌های کتاب شرح تجرید را اشتباه می‌خواند. این استاد کسی است که مطالب فلسفی را نمی‌تواند بخواند و نمی‌تواند درست درس بدهد آنگاه کتاب هم می‌نویسد و جالب این که برخی مواقع این کتاب‌ها، کتاب سال هم می‌شود. کسی که استاد فلسفه است باید با طبیعیات، ریاضیات، نجوم، هیئت و ...آشنا باشد ولی الان می بینیم که استاد فلسفه فرق هیئت و نجوم را نمی داند اما مقاله می نویسد.

عدم دقت یک استاد فلسفه برای مغرضان بهانه می‌تراشد

 

حجت الاسلام عابدی در ادامه افزود: عدم دقت یک استاد فلسفه برای مغرضان بهانه می‌تراشد. الان مجلات خاصی چاپ می شود که تنها با رصد این بی توجهی ها مطالب خود را منتشر می کنند. این مسائل نشان می دهد که فلسفه در کشور خوانده می شود اما عمیق به فلسفه توجه نمی شود. اگر کسی بخواهد خوب فلسفه را بخواند اولین قدم متن خوانی است تا متن را نفهمیم نمی توانیم آن را نقد و تحلیل کرد.

وی با بیان اینکه برخی از اساتید با بی توجهی فلسفه را بدنام می کنند تاکید کرد: الان ما استاد فلسفه زیاد داریم  و تلاش هم وجود دارد اما برخی اساتید با کارهای خود فلسفه را بدنام می کنند. استادی وجود دارد که کتاب فلسفی نوشته اما اسم روی جلد کتابش سه اشتباه دارد. فلسفه دانستن منوط به این است که اولا فرد به علوم مختلف آشنا باشد و متن خوانی در فلسفه بسیار داشته باشد و بعد به تحلیل و نقد فلسفه بپردازد.

 

http://www.irip.ir/Home/Single/1712   مؤسسه پژوهشی حکمت وفلسفه ایران

 






تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 10:39 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

 ضرورت آموختن فلسفه

همه شاخه‌های علوم انسانی و علوم تجربی برای اثبات مبادی خود احتیاج به فلسفه دارند و فلسفه نیز نحوه گشایش روح بشر را نسبت به عالَم و دیگران مورد بررسی قرار می‌دهد.
فلسفه حاصل از یک نوع فعالیت و کنجکاوی عقلی بشر، پیرامون پرسش‌هایی است که علم نمی‌تواند به آن‌ها پاسخ دهد و امکان یافتن پاسخی برای آن‌ها در حوزه‌های دیگر نیز وجود ندارد؛ در حقیقت فلسفه عهده دار حل کردن پرسش‌هایی است که فقط در محدوده تفکر عقلی قابل پاسخ دادن است.
فلسفه، مبانی و موضوعات علوم را اثبات می‌کند و در واقع یک نوع تقدم بر دیگر علوم دارد و نسبت به علوم اسلامی و حتی نسبت به همه علوم مانند علوم انسانی و علوم تجربی، بنیادی تر است و به اثبات موضوع آن علوم می‌پردازد؛ به عنوان نمونه، فلسفه موضوع علم ریاضی را که عدد است، اثبات می‌کند، در حالی که خود ریاضی نمی تواند عدد را اثبات کند.
فلسفه با قبل، بعد و همگام هر علمی، کارایی دارد و به تعبیری، علوم انسانی از نوع علوم روحی هستند و با تجلیات مختلف روح بشر سر و کار دارند و از طرفی بُعد فلسفی علوم غیرقابل انکار است و در نتیجه فلسفه با ورود به هر شاخه و حوزه‌ای از علوم انسانی مانند جامعه شناسی، روان شناسی و عرفان شناسی کارآیی خاص خود را دارد.
همه شاخه‌های علوم انسانی به یک معنا خصلت فلسفی دارند و فلسفه از این جهت که نحوه گشایش روح بشر را نسبت به عالَم و دیگران، مورد بررسی قرار می‌دهد، یک عنصر غیرقابل اجتناب و غیرقابل حذف از روح بشر است و بُعد عقلی بشر را نشان می‌دهد.
به طور قطع و یقین، فلسفه در علوم انسانی تاثیرگذار است؛ هر چند که در کنار برخی رشته‌های علوم انسانی تحلیل شده است؛ بنابراین یک جامعه شناس به یک معنا، یک کار فلسفی انجام می‌دهد.
مباحث عقلی و فلسفی، ماهیت اصلی دنیای امروز و چهره برجسته این عالَم را تشکیل می‌دهد و عصر امروز به تعبیری عصر فلسفه و تاملات و تفکرات و تحلیل‌های فلسفی به شمار می‌رود.
امروزه بدون علم فلسفه، کار کردن در حوزه مباحث دینی امکان پذیر نیست؛ گرچه در زمان قدیم، کنار گذاشتن فلسفه امکان پذیر بود اما در دنیای امروز چاره ای جز مسلح بودن به تفکرات فلسفی نیست و بدون آن نمی‌توان در تفکرات اسلامی کارا وارد شد و این تحلیل عمیق باعث شده است که فلسفه در حال حاضر صدر نشین مباحث عقلی و فکری بشود.
عمدتاً فلسفه در زمان قدیم خدمتی به دین نمی کرد و حتی گاهی از مواقع مشکلاتی را نیز ایجاد می‌کرد و بعضی از افراد با افکار سطحی نگر به سراغ علم فلسفه می‌رفتند و در نتیجه نمی‌توانستند عمق بعضی از مسائل را دریابند و دچار یک نوع تعارض میان فلسفه و دین می‌شدند و یا از بُعد دیگر دین غافل می‌شدند و کمتر کسی بود که بتواند بُعد عقلی و معنوی و فقهی علم فلسفه را با هم جمع کند.
خواجه نصیر در واقع آغاز گر یک دوره جدید در علم کلام بود و در حقیقت علم کلام فلسفی را پایه گذاری کرد و یک نوع تحولی را در این علم به وجود آورد و توانست یک دیالوگ را میان جریان‌های مختلف موجود در جهان اسلام مانند فلسفه مشاء و فلسفه اشراق که در زمان قدیم رایج بود، باز کند و در یک چار چوبی مورد ارزیابی و انتقاد قرار دهد.

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41084   پژهشکده باقرالعلوم ع






تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 10:32 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

 

حکمت الهی

 

سوره‌ بقره‌ ; آیه 269

متن عربی

یوتی الحکمه من یشا ومن یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا وما یذکر لا اولوا الالباب

ترجمه فارسی

(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏دهد; و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمى‏کنند، و) متذکر نمى‏گردند. (269)

.

تفسیر 1

(269)(یؤتی الحکمه من یشاء):(فرزانگی را به هرکس بخواهدمی دهد)(حکمت )به معنای نوعی احکام و اتقان و یا نوعی امر محکم و متقن است که هیچ گونه سستی وبطلان و کذب در او نباشد و بیشتر در معلومات عقلی حق و صدق استعمال می شود،

 (ومن یؤت الحکمه فقد اوتی خیراکثیرا):(وهر کس به او حکمت داده شد،

همانا خیر بسیاری به او عطا شده ) چون انسان به واسطه حکمت می تواند امور را در جای خودش قرار بدهد و از روی بصیرت و درک درست عمل نماید ،پس هرگز زشتی و تجاوز از حدود و گمراهی با حکمت همراه نمی شود و لذا حکمت خیر کثیر است و خیر بودن آن هم منوط به عنایت الهی و توفیق اوست ،

(وما یذکر الا اولوا الالباب ):(وجز خردمندان کسی اندرزنمی گیرد و متذکر نمی شود)

(لب )به معنای مغز است و در انسانها به معنای عقل می باشد، چون عقل در انسان مانند مغز گردو است نسبت به پوست آن و (تذکر)به معنای انتقال از نتیجه به مقدمات آن یا از مقدمات به نتایج آنهاست ،

پس بدست آوردن حکمت متوقف بر تذکر است و تذکر هم متوقف بر عقل است ، لذا کسی که عقل ندارد از حکمت هم بی بهره خواهد بود.

تفسیر 2

خداو ند بهر که بخو ا هد حکمت عنا یت میفر ما ید و هر که ر ا حکمت داد خیر کثیری با و عنا یت فر مو ده و لی متذکر ا ین نعمت عظمی نمی شو ند مگر صاحبان عقل

اختلاف شد بین مفسر ین در معنای مراد از حکمت : بعضی گفتند علم قرآن نا سخ و منسوخ, محکم و متشا به, مقدم و مؤخر, حلا ل و حرام, ظا هر و با طن, تفسیر و تا و یل و این علم در قو ل و فعل این هم از شئو نات عصمت است.

بعضی گفتند علم دین و بعضی نبوت و بعضی معرفت الله, و بعضی فهم و بعضی خشیت ا لله و بعضی فقه. و از حضرت صا دق علیه السلام مرویست قر آن و فقه مجمع . و در اخبار طا عت الله و معر فت الامام و ا جتناب ا لکبائر و تمام ا ینها مصادیق است. و تحقیق کلام ا ینست که حکمت یکی از صفات ربوبیست و از شئون علم است و مراد علم بجمیع مصالح و مفاسد افعال تکوینیه و تشر یعیه است, و حکماء گفتند علم بحقایق وذوات ا شیاء بقدر الطا قت البشریت. و لی حکمت شامل جمیع علوم میشو د از فقه, اصول ومعارف حقه و حکمت طبیعی و حکمت عملی و علم ا خلاق و تفسیر و با لجمله معر فت الاشیاء کلها, و معلوم است این موهبت عظمی بهر کسی عنایت نشده لذ ا میفر ما یدیؤتی الحکمت من یشاء قابلیت و لیا قت و استعداد میخواهد.

و نیز معلوم ا ست که مو هبتی با لا تر از ا ین نیست و از ا ین جهت میفر ما ید و من یؤت ا لحکمت فقد اوتی خیرا کثیر ا و ا ین حکمت مقو ل بتشکیک ا ست, مر ا تب بسیا ری د ا ر د بلکه غیر متنا هیست و هر کسی که با و عنا یت شده بهره ای از آن د ا ر د و ا ین مو هبت ر ا جهال و ا ر باب ما ل و جاه و د نیا طلبان درک نمیکنند بلکه صا حبان عقل و دانش میفهمند لذ ا میفر ما ید: و مایذکر ا لا ا و لو ا ا لا لباب لب خا لص شیئی ا ست و نفیس تر ین ا جز اء آن و د ر ا نسان آ نچه که ما به ا لا متیاز ا و ا ست و با عث شر ا فت ا و ا ست عقل ا ست لذ ا عقل ر ا لب گفتند. ا شکا ل تمام ا فر ا د بشر صا حب عقل هستند پس تمام ا و لو ا ا لا لباب هستند جو اب کسیکه عقل ر ا سر کوب شهو ات و هو ا های نفسا نی و پا یما لز خا رف د نیوی از ما ل و منا ل و جاه و منصب و ر یا ست طلبی نما ید عقل ر ا می ر ا نده ا ست و مفقو د نمو ده لذ ا از معصوم علیه ا لسلام ا ست که فر مو د ا لعقل ما عبد به ا لر حمن و ا کتسب به ا لجنان سئو ا ل کر د ند پس آ نچه د ر معا و یه علیه ا للعنه بو د چه بو د فر مو د نکری و شیطنت

http://taskhiri7.blogfa.com/post-57.aspx  وب فلسفه وعرفان وکلام

 






تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 10:31 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
 




واژه فلسفه واژه ای یونانی و به معنای دوست داشتن دانایی است.

اما به عنوان یک رشته، فلسفه، علمی است که از اصلی ترین فعالیت انسان، یعنی تفکر بر خاسته است. تفکر در مورد کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در زندگی و در جهان با آن ها روبرو هستیم.

عمر فلسفه به اندازه عمر زندگی انسان بر روی زمین است؛ زیرا بشر از اولین روز حیات بر کره خاکی، همواره با پرسش هایی اساسی و معماگونه درباره خود و جهان روبرو بوده است.
اساسا باید گفت:
فلسفه هنگامی پدیدار می شود که سوال هایی بنیادین درباره خود و جهان بپرسیم.
سوالاتی مانند:

قبل از تولد کجا بوده ایم و بعد از مرگ چه اتفاقی برایمان می افتد؟ زیبایی چیست؟ آیا زندگی ما را شخص و یا نیرویی دیگر اداره می کند؟ از کجا معلوم که همه در خواب نیستیم؟ خدا چیست؟ و دهها سوال نظیر این سوالات.

بنابراین می توان گفت: فلسفه، طرح پرسش های کلی و جستجوی آزادانه برای یافتن راه حل ها است.

همه چیز درباره فلسفه

مسائل فلسفه

مسائل فلسفه، سوال هایی است که از آغاز فلسفه تاکنون وجود داشته و هر فیلسوف یا مکتب فلسفی، پاسخی برای آن ها ارائه کرده است که بعضا با دیگر نظریات، متفاوت بوده است.
مسائل فلسفه، بنیادی ترین پرسش های آدمی در زمینه های مختلف است. این مسائل بر حسب این که به چه زمینه ای تعلق دارند، به چند دسته اصلی تقسیم شده و شاخه های اساسی فلسفه را نیز تشکیل می دهند. آن ها عبارتد از:


علاوه بر شاخه ها و مسائل اصلی، مسائل دیگری نیز وجود دارند که مسائل فرعی فلسفه را تشکیل می دهند.مسائلی مانند:
چیستی سعادت، انسان، جبر و اختیار، خدا، موقعیت آدمی در عالم، نفس، روح، عالم مجردات، خیر ، عدالت و غیره... .

تاریخ فلسفه


به طور کلی، تاریخ فلسفه را تقسیم می کنند به:

فلاسفه

اصطلاحات فلسفی

اصطلاحات فلسفی، اصطلاح هایی هستند که در حیطه فلسفه به وجود آمده و در همین محدوده نیز معنی دارند. البته امکان دارد برخی از اصطلاحات فلسفه غرب با اصطلاحات فلسفه شرق یا اصطلاحات فلسفه اسلامی متفاوت بوده و در آن ها جایی نداشته باشد؛ اما با این حال، ما در این جا، همه اصطلاحات فلسفی را، مربوط به هر مکتبی که باشند، بررسی خواهیم کرد.
اصطلاحاتی مانند:
کلی و جزئی، ذات، علیت، ماده و صورت، قوه و فعل، جوهر، عرض و ....

مکاتب فلسفی

معمولا، فلاسفه بر اساس مکاتب فکری که دارند، شناخته می شوند. یک مکتب یا سیستم فلسفه، شامل یک شیوه خاص تفکر و آراء خاص در زمینه های مختلف فلسفی است.

در فلسفه، مکاتب زیادی وجود دارند؛ بعضی از آن ها فقط مربوط به زمینه یا شاخه ای خاص هستند، اما بعضی دیگر، همه زمینه ها را در بر می گیرند.
برای مثال، از میان مکاتب فلسفه غرب:
از جمله مکاتب فلسفه شرق می توان به این مکاتب اشاره کرد:
در فلسفه اسلامی سه جریان و مکتب اصلی فلسفی وجود دارد که هر یک از فلاسفه اسلامی دست کم به یکی از این مکاتب تعلق داشته اند. این مکاتب عبارتند از:

همچنین ببینید:






تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 10:30 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.