حکمت
|
نقل از سایت شهیدآوینی
رساله ای از علامه حسن زاده درباره عالم مثال
حضرت آیت الله حسن زاد? آملی در این رسال? محققانه به تبیین تفاوت عالم مثال با عالم مثل پرداخته و عناوین متعدد عالم مثال متصل و منفصل را نام بردهاند.
سپس با ذکر نظریات مختلف پیرامون عالم مثال، از برهان شیخ اشراق بر اثبات عالم مثال منفصل یاد کرده و ایرادات آنرا تبیین میکنند.
در نهایت با تبیین نظر صدرالمتألهین در نفی عالم مثال منفصل، نکاتی را از جناب ابن عربی دربار? عالم مثال نقل میفرمایند.
منبع: هزار و یک کلمه، ج6، کلم? 591
نویسنده: آیتالله حسن زاد? آملی
رساله مثال
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین صلوات اللّه و سلامه على سیّد الأنبیاء و المرسلین محمّد و آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، ثمّ الصّلوة و السلام على جمیع سفراء اللّه المکرّمین و عباده المخلصین.
این اثر قویم و کریم به نام رساله مثال است که بعد از تصنیف رساله مثل نورى الهى به توفیقات حق (سبحانه) به قلم این خدوم علم حسن حسنزاده آملى، در چند فصل به رشته نوشته درآمده است، و در تصنیف و تألیف هریک از این دو اثر گرامى و گرانقدر و استوار و پایدار به توفیقات ربّانى اهتمام اکید و شدید به کار برده است. امید است که این دو اثر نامدار روزگار، نفوس مستعدّه را مأدبهاى در خور تمجید و تحسین بوده باشند.
فصل اوّل
در معنى مثل افلاطونى و اثبات آن در رسالهاى جداگانه به تفصیل بحث کردهایم، در این کرّاسه از عالم مثال بحث مىشود که از آن در لسان شرع انور تعبیر به برزخ شده است قوله (سبحانه): وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ.
- ↓1- تفاوت عالم مثال با عالم مثل
- ↓2- اسامی عالم مثال منفصل و متصل
- ↓3- اقوال حکما و عرفا در اثبات و نفی عالم مثال منفصل در قوس نزول
- ↓4- برهان شیخ اشراق در اثبات عالم مثال منفصل
- ↓5- تفسیر کلام شیخ اشراق
- ↓6- نقد برهان شیخ اشراق در اثبات عالم مثال منفصل
- ↓7- دلیل اهل معرفت بر اثبات عالم مثال منفصل
- ↓8- کلام ملاعبدالرزاق لاهیجی دربار? عالم مثال منفصل
- ↓9- نقد کلمات ملاعبدالرزاق لاهیجی
- ↓10- تناسخ ملکی وملکوتی
- ↓11- مطلبى دیگر از گوهر مراد محقّق لاهیجى:
- ↓12- نقد و بررسی کلام ملاعبدالرزاق لاهیجی
- ↓13- نظر صدرالمتألهین دربار? وجود و عدم عالم مثال منفصل
- ↓14- مقایس? نظر صدرالمتألهین با شیخ اشراق دربار? عالم مثال
- ↓15- نظر ابن عربی دربار? عالم مثال
- ↓16- پانویس
تفاوت عالم مثال با عالم مثل
عالم مثال غیر از عالم مثل است: مثل مفارقات نوریة و مجردات محضهاند؛ مثال عالم ابدان روحانى است که مجرّد به تجرّد برزخىاند.
اسامی عالم مثال منفصل و متصل
و سخن در اثبات عالم مثال منفصل است که آن را مثال اکبر و خیال منفصل و صور معلّقه و مثل ظلمانیه و مثل معلّقه نیز مىگویند، در مقابل اشباح خیالى در وعاى ادراک نفس ناطقه که آن را عالم مثال متّصل و خیال متّصل مىگویند و ابدان معلّقه نیز مىنامند. عالم مثال اکبر را اقلیم ثامن نیز مىنامند؛ زیرا عالم مقدارى را هشت قسم گفتهاند که هفت از آنها اقلیم هفتگانه است که در آنها مقادیر حسّى است، و اقلیم هشتم که در آن مقادیر مثالى است که عالم مثل معلّقه است [1]
حکماى مشّاء قائل به عالم مثال منفصل نزولى نیستند و در ردّ آن انکار و اصرار دارند، چنان که حکماى اشراق در اثبات آن.
اقوال حکما و عرفا در اثبات و نفی عالم مثال منفصل در قوس نزول
بدان که عمده مطلب در این باب، اثبات عالم مثال منفصل در قوس نزولى است، نه در قوس صعودى به بیانى که قائلین به مثال منفصل مىگویند که به ترتیب نزولى پس از عالم مرسلات نوریه عالم مثال منفصل است که برزخ میان عالم قبل از خود، که همان مفارقات محضه است و عالم بعد از خود که عالم خلق است، مىباشد. عالم خلق را که مقصود از آن عالم طبیعت است مادّه و شکل است، و عالم مثال اکبر را شکل است و مادّه نیست، و عالم عقل را نه شکل است و نه مادّه.
و مىگویند آنچه در عالم طبیعت موجود است، در عالم مثال- که وراى عالم طبیعت و قبل از آن و در باطن و در طول آن است- به وجودى برزخى موجودند، و چون در خارج از عالم طبیعتاند، محلّ و مکان و زمان ندارند؛ چه این که أین و متى از خواصّ عالم طبیعتاند، و نیز موجودات عالم مثال قائم به ذوات خودند، نه به مدرکى؛ به این معنى که در خارج از جمیع مدارک موجودند.
امّا عالم مثال در قوس صعودى آن به اهمیّت اثبات مثال سلسله نزولى نیست؛ زیرا که در این مثال سلسله نزولى اشکال پیش مىآید که کثرت مثل معلّقه ظلمانیه، که همان موجودات عالم مثال اکبرند، بدون دخالت ماده چه گونه متصوّر است؛ چنان که در مثل نوریه مفارقه نیز همین اشکال پیش مىآید و در بحث مثل عنوان کردهایم.
ابن ترکه (صائن الدین على) در تمهید القواعد در نفى عالم المثال گوید:
القول بوجود عالم یسمّى عالم المثال، من الخیالات الفاسدة و العبارات التی لا طائل تحتها، و کیف لا و قد ذهب إلى نفیه جمهور المشائین و احتجّوا على ذلک بحجج قوّیة و براهین قاطعة قد أثبتوها فی کتبهم؛ و لا شک أنّ ما ذهب إلیه مثل هذا الجمّ الغفیر و أثبتوها بالبراهین القاطعة یمتنع أن یکون الواقع خلافه و إلّا ارتفع الأمان عن الیقینیّات و إفادة البراهین مطلقا.[2]
جناب ملّا محسن فیض در عین الیقین در نشئات ثلاث و اثبات عالم مثال به تفصیل بحث کرده است:
العوالم کثیرة لا یعلم عددها إلا ربّ العالمین و أصولها ترجع إلى نشئات ثلاث: عقلیة روحانیّة تسمّى بعالم الغیب و الجبروت و أصحابها السابقون أولئک المقرّبون فی جنّات النعیم؛ و خیالیّة مثالیّة تسمّى بعالم البرزخ و الملکوت و اصحابها أصحاب الیمین فی سدر مخضود و طلح منضود؛ و حسیّة جسمانیة تسمّى بعالم الشهادة .... [3]
صدر الدین محمّد بن اسحاق قونوى در مفتاح غیب الجمع و الوجود، و شارح آن علّامه محمد بن حمزه شهیر به ابن فنارى در شرح آن به نام مصباح الأنس [4] به تفصیل در اثبات عالم مثال بحث فرمودهاند.
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com
|
|
زندگینامه مرحوم علامه طباطبایی ره
![]() 24 آبانماه سال 1360 هجری شمسی، روزی است که عالم فرزانه و مفسر بزرگ علامه طباطبایی دیار فانی را به سوی سرای باقی ترک کرد؛ عالمی که همیشه از ابدیت سخن میگفت و با فنای در خدای خویش و آنچه خدایی بود، باقی شد.
امام راحل(ره) در پیام تسلیت خود به همین مناسبت فرمودند: «من باید از این ضایعهای که برای حوزههای علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است، اظهار تاسف کنم و به شما ملت ایران بهویژه حوزههای علمیه تسلیت عرض کنم.»(1) به گزارش ایسنا، آنچه در پی میآید گوشهای از زندگی و ابعاد شخصیتی این عالم ربانی به نقل از نزدیکان ایشان است که در سالروز وفات علامه نقل میشود: در آخرین روز سال 1321 هجری قمری (مقارن با سال 1281 هجری شمسی) ستارهای درخشان در آسمان سلسله جلیلالقدر سادات طباطبایی تبریز هویدا شد و خداوند به سیدمحمد قاضی طباطبایی فرزند پسری هدیه داد که نامش را سیدمحمدحسین گذاشت؛ حکیم عارفی که بعدها بسیاری از انسانها، از چشمه جوشان حکمت و معرفتش جرعههای جانبخش نوشیدند. هنوز پنج سال از عمر سیدمحمدحسین نگذشته بود که مادرش را از دست داد. پدر سعی کرد غم مادر را از دل محمدحسین و دیگر فرزند کوچکترش، محمدحسن، بزداید، ولی نمیدانست که چهار سال بعد، درگذشت خود او، غم فرزندان را دوچندان خواهد کرد. سیدمحمدحسین همانطور که روش درسی آن روزها بود، به فراگیری قرآن پرداخت و سپس از سن 9 سالگی به مدت شش سال به همراه برادرش، از ادیبی به نام شیخ محمدعلی سرائی، کتابهایی چون گلستان، بوستان، نصابالصبیان، انوار سهیلی، تاریخ عجم، منشات امیرنظام و ارشاد الحساب را فرا گرفت و علاوه بر آن، زیر نظر میرزاعلی نقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. ایشان پس از طی دوران تحصیل در مکتبخانه، راهی مدرسه طابیه تبریز شد تا تحصیلات خود را در علوم دینی دنبال کند. در همان ایام، وقتی 23 سال بیشتر نداشت، تصمیم به ازدواج میگیرد. از یکی از بستگانش خواستگاری میکند و چون فامیل بودند، با این ازدواج موافقت میکنند. یک سال بعد از ازدواج بود که سیدمحمدحسین مزه پدر شدن را میچشد و اسم فرزند اولش را، محمد میگذارد. سیدمحمدحسین و برادرش سیدمحمدحسن در سال 1304 هجری شمسی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه طالبیه تبریز به پایان رساندند. اما روح پرعطش آنان هنوز سیراب نشده بود. دختر علامه طباطبایی میگوید: «یک روز حاج آقا میآید و به مادرم میگوید من دیگر در تبریز نمیتوانم ادامه تحصیل دهم و برای بهره گرفتن از استادان بهتر، باید راهی نجف شویم، اما هزینه سفر نداشتند. وقتی مادرم میبیند حاج آقا ناراحت است، جهیزیه خود را میفروشد تا هزینه سفر تامین شود.» سیدمحمدحسین که هزینه سفرش تامین شده بود، زمینهای زراعی و کارهای کشاورزیشان را به یکی از همآبادیهایشان سپرد و عازم «نجف» شد تا تحصیلات خود را تکمیل کند، البته حالا دیگر تنها نبود و هر دو برادر ازدواج کرده بودند. به این ترتیب، هر دو خانواده به همراه کربلایی قلی و سلطنت خانم (خادم و خادمهشان) عازم سفر میشوند و در خانهای کوچک در محله «عماره» نجف ساکن میشوند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند. اما بعد از گذشت مدتی، فرزند یک و نیم سالهشان (سیدمحمدحسین 24 ساله و همسر 19 سالهاش) به مرض سختی مبتلا میشود و از دنیا میرود. روزی مادر داغدیده بغضش ترکید و به همسرش گفت: «آقا! یاد محمد لحظهای مرا رها نمیکند. دلم برای کودک خردسالم خیلی تنگ شده. جز چند نفر هیچکس حتی مرگ او را هم به ما تسلیت نگفت. بیا برگردیم. این جا دیار غربت است و ما هیچکس را نداریم. چطور میتوانیم این همه سال اینجا بمانیم؟» صدای در، مادر داغدیده را ساکت کرد، سید صدا زد: «آمدم» و با عجله به سمت در دوید. با باز شدن در، «سید میرزاعلی قاضی طباطبایی» وارد شد. او یکی از پسرعموهای محمدحسین بود که مدتها پیش به قصد تحصیل به نجف آمده بود. زن و شوهر از دیدن یک آشنا در دیار غربت بسیار خوشحال شدند. آقا میرزاعلی خیلی خودمانی با سید و همسرش برخورد کرد. آنها ساعاتی را با هم گذراندند و از دوران کودکی و زندگیشان در تبریز و خاطرهها گفتند. یادآوری این خاطرهها، درد و غم این زوج جوان را کاهش داد. بعد از ساعتی میرزا عصایش را برداشت و قصد رفتن کرد. سید و همسرش نیز به رسم بدرقه او را همراهی کردند. دو سه قدم مانده به در، آقا میرزا علی رو به همسر سید کرد و گفت: «دختر عمو! این بار فرزندت میماند، پسر است و نامش هم عبدالباقی است.» و با این حرف، خداحافظی کرد و رفت. چند ماه بعد بود که همسر سید، باردار شد. ![]() به نقل از علامه آمده است «هنگامی که در نجف اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم یکی از روزها مرحوم قاضی به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت: اگر طالب دنیایی نماز شب و اگر طالب آخرتی نماز شب بخوان. همین دیدار و گفتوگوی کوتاه منشاء آشنایی من با استاد شد... قبل از آن که به محضر وی بار یابم، خود را از کتب فلسفی و آثار معقول بینیاز میدیدم و پیش خود میگفتم اگر مرحوم ملاصدرا هم بیاید، مطلبی فوق آنچه من فهمیدهام عرضه نخواهد کرد. ولی پس از بهرهمند شدن از دیدار این استاد بزرگوار، به یکباره احساس کردم گویا تا کنون از حکمت و فلسفه چیزی عایدم نشده و از اسفار حتی یک کلمه هم نفهمیدهام.» این برخورد جالب، علامه طباطبایی را وارد مرحله تازهای از زندگی کرد و سیر و سلوک عارفانه وی آغاز شد.
*سیدحسین بادکوبهای؛ علامه در زادگاه خود، در ریاضیات «ارشادالحساب» و در فلسفه و کلام «اشارات و کشفالمراد» را خوانده بود. اما این دو کتاب، ذوق بالای علامه را کفاف نمیداد، تا اینکه در نجف با حکیمی برخورد کرد که از بزرگان فلسفه و استادان صاحبنظر این دو رشته بود. این حکیم معروف «سیدحسین بادکوبهای» بود که توانست علامه را با حقیقت حکمت، به ویژه تفکر فلسفی، آشنا کند و باعث شود او در عرض شش سال، «منظومهی» سبزواری و «اسفار و مشاعر» ملاصدرا و دوره «شفای» بوعلی و «اخلاق» ابن مسکویه را بخواند. « ...سیدحسین باد کوبهای پیشنهاد کرد، ریاضیات بخوانم و در همین راستا به درس مرحوم سیدابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالی، هندسه مسطحه و فضایی و جبراستدلالی را فرا گرفتم.» *بازگشت به وطن؛ روزهایی که علامه و برادرش در نجف میگذراندند، به سختی سپری میشد. گذران زندگی برای دو برادر که حاضر نبودند از سهم امام هم استفاده کنند، سخت و طاقتفرسا بود. دیگر ماندن نه مصلحت بود و نه امکان داشت. اوضاع کشاورزی و زمینهایشان، حسابی به هم خورده بود. به همین جهت، علامه طباطبایی و برادرش بلافاصله راهی ایران و دیار آبا و اجدادیشان – شادآباد تبریز – شدند و تا 10 سال در وطن خویش ماندند. در این مدت با تلاش طاقتفرسا زمینهای رهاشده و باغهای مخروبه را آباد کردند. طی این مدت، به امور روستاها و زندگی مردم نیز رسیدگی میکردند و به کمک نیازمندان میشتافتند. *دلتنگ آموختن؛ علامه در کنار همه این کارها و مشکلاتی که وجود داشت، مطالعه و تحقیق را رها نکرده بود و رسالههای علمی مینوشت. گاهی که یاد نجف و گنبد و بارگاه حضرت علی(ع) میافتاد، دلش برای درس و آموختن علم، حسابی تنگ میشد و نمیدانست چه باید بکند. *هجرت به قم؛ علامه طباطبایی بالاخره تصمیمش را میگیرد: « ... همزمان با آغاز سال 1325 هجری شمسی وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیون اتاقی دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم. این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب بود که در صورت لزوم بایستی از در آن به داخل خم میشدیم و ظرف آب را پر میکردیم، چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و پز هم در داخل اتاق انجام میگرفت.» *«قاضی» معروف؛ اولین روزی که برای تدریس پا به کلاس حوزه گذاشت، جمعیتی حدود صد نفر منتظر او نشسته بودند. کم کم شیفتگی و علاقه طلاب به او، به حدی رسید که بعضی از آنها حجرههای مدرسه را ترک و در اطراف خانهاش اتاقی اجاره میکردند تا به او نزدیکتر باشند. هر روز یکی دو ساعت به غروب مانده به سراغش میرفتند و تا پاسی از شب حرفهایش را میشنیدند. کمکم آوازه سیدمحمدحسین قاضی بیشتر شد و همه «قاضی» معروف را شناختند. اما خود علامه برای آنکه لقب استادش، مرحوم آیتالله سیدمیرزاعلی قاضی فقط به استاد منحصر باشد و برای حفظ احترام، نام او را از خود برداشت و ترجیح داد به اسم طباطبایی خوانده شود. *شاهکار علامه طباطبایی؛ علامه طباطبایی، در سال 1333 هجری شمسی نگارش تفسیرالمیزان اثر بزرگ خویش را آغاز کرد و 17 سال طول کشید تا آن را به پایان برساند؛ اثری جالب و دلنشین که نظیر آن تا به حال نوشته نشده است. به عقیده آیتالله العظمی خویی، علامه برای نوشتن این اثر، خود را تصفیه کرده بود. شهید مطهری هم میگوید: «همه تفسیرالمیزان با فکر نوشته شده... من معتقدم بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است. کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیرالمیزان پیدا نکرده باشم.» *مباحثه با پروفسور کربن؛ یکی از اثرات ماندگار علامه، مباحثات وی با پروفسور کربن استاد دانشگاه و اسلامشناس غربی بود. مباحثه بین پروفسور کربن و علامه طباطبایی از سال 1336 هجری شمسی شروع شد و بیش از 20 سال ادامه پیدا کرد که نتایج این مباحثات به چهار زبان فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی منتشر شده است. روزی علامه در بین صحبتهایش به پروفسور گفت: « ... در اسلام هر وقت انسان حالی پیدا کند، میتواند خدا را بخواند. چون همه مکانها بدون استثناء محل عبادت است. اما در دین مسیح این طور نیست. عبادت حتما باید در وقت معینی (روز یکشنبه) و در مکان معینی (کلیسا) انجام شود؛ در غیر این صورت باطل است. او باید تا روز یکشنبه که کلیسا باز میشود صبر کند.» پروفسور کربن جواب داد: «بلی، این اشکال در دین مسیح وجود دارد.» علامه طباطبایی ادامه داد: « همچنین در دین مسیح خدا اسماء حسنا ندارد و جز الفاظ خدا، اله و اب نام دیگری ندارد.» *دیگر برنمیگردم؛ روزهای آخر زندگی پربار علامه طباطبایی فرا رسیده بود و بیماری او را از پای انداخته بود. وقتی ایشان را از خانه به بیمارستان منتقل میکردند، رو به خانوادهاش کرد و گفت: « من دیگر برنمیگردم». در بیمارستان هم همه کارکنان را تحت تاثیر قرار داده بود، تا جایی که رییس بیمارستان میگفت: «علامه حافظهشان را در مورد مسائل دنیوی و مادی از دست دادهاند و به مسائل مادی بیتوجهاند، اما پیوندشان با خدا و عالم معنویت مستحکمتر شده است؛ انگار از ناسوت بریده و به ملکوت پیوستهاند» ![]() ... و بالاخره چند روز بعد 24 آبانماه 1360 هجری شمسی علامه که همیشه از ابدیت سخن میگفت از این عالم خاکی رخت بر بست.
امام خمینی(ره) در پیام تسلیت خود به همین مناسبت فرمودند: «من باید از این ضایعهای که برای حوزههای علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است، اظهار تاسف کنم و به شما ملت ایران بهخصوص حوزههای علمیه تسلیت عرض کنم.» علامه از خود دو پسر و دو دختر به یادگار گذاشته است. فرزند ارشد ایشان سیدعبدالباقی به کارهای صنعتی مشغول است و سیدنورالدین در تبریز زندگی میکند. داماد اول ایشان آیتالله قدوسی است که فرزند بزرگش در منطقه هویزه به شهادت رسید. ویژگیهای شخصیتی علامه علامه طباطبایی در طول زندگی پربرکت خود همواره پاسخگوی پرسشهای جوانان اطرافش بود. آنچه در پی میآید پرسش یک جوان و پاسخ ایشان به وی است: « محضر مبارک حضرت آیتالله العظمی جناب آقای طباطبایی، سلام علیکم و رحمتالله و برکاته. جوانی هستم 22 ساله که تنها ممکن است شما باشید به این سوال من پاسخ گویید. در محیط و شرایطی زندگی میکنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب باز ماندن من از حرکت به سوی الله شدهاند. درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ لطفا نصیحت نمیخواهم بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (23/10/1355)» «سلام علیکم برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده و توبهای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار میشوید، قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش میآید رضای خدا را مراعات خواهم نمود، آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نبود، انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار، پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدای انجام یافته شکر بکنید و هر کدام تخلف شده استغفار. این رویه سخت است و در ذائقه نفس، تلخ. ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات (حدید – حشر – صف – جمعه و تغابن) را بخوانید و پس از 20 روز، حالات خود را برای بنده بنویسید، انشاءالله موفق خواهید بود. والسلام علیکم»(2) *اخلاق شاگردپروری؛ بهترین سیرت و خوی و خلقی که از روحیه عالیقدر علامه طباطبایی حکایت میکرد، اخلاق شاگردپروری و کادرسازی در حوزه علمیه بود و بر این کار اصرار و ولع وصفناپذیری از خود نشان میداد. *جوابگویی به سوالات؛ استاد غلامحسین دینانی یکی از شاگردان علامه میگوید: «من که خودم یکی از شاگردانش بودم. هیچ وقت در هیچ سوالی خودم را کنترل نمیکردم، چون میدانستم ایشان آنقدر بزرگوار است که هر چه دلت خواست میتوانی بگویی. در مقابل سوال رو ترش نمیکرد و به همین جهت ما احساس آزادی میکردیم و هر چه در دل داشتیم میگفتیم. ایشان هم با کمال بردباری با ما همنفسی میکرد و کنار میآمد و جواب میداد.» *زندگی خانوادگی؛ علامه با وجود حجم زیاد کارهایش، هیچ وقت از خانواده خود غافل نمیشد. همیشه در برنامه روزانهاش ساعتی را به خانوادهاش اختصاص میداد و آن را بهترین اوقاتش میدانست و میگفت: «این ساعت تمام ناراحتیهایم را برطرف میکند.» علامه در خانه هم مثل بقیه جاها هرگز عصبانی نمیشد و اعضای خانوادهاش صدای بلند حرف زدنش را نشنیده بودند. بچههایش را بسیار دوست داشت، با آنها مهربان و خوشرفتار بود و تا اندازهای که میتوانست وقتش را صرف بازی با آنها و سرگرم کردنشان میکرد. دخترها را تحفههای ارزنده و نعمتهای خداوندی میدانست و میگفت: «اینها امانت خدا هستند هر چه به اینها بیشتر احترام بگذاریم، خدا و پیغمبر خوشحالتر میشوند.» حتی نام آنها را هم با پسوند سادات صدا میزد و با آنها با احترام و محبت بیشتری رفتار میکرد تا در زندگی آیندهشان همسران خوب و بانشاط و مادران شایسته و لایقی باشند. وقتی دخترهایش به خانه بخت رفتند، هر هفته به انتظار دیدنشان مینشست خودش از آنها پذیرایی میکرد و حتی نمیگذاشت آنها برایش چای بیاورند. میگفت: «نه! شما مهمان هستید و سید، من نباید به شما دستور بدهم.» *زمانشناسی؛ دختر علامه میگوید: «.. مرحوم پدرم در دوران نوشتن المیزان که عمر طولانی از ایشان برد، همواره دقتها و ظرافتهای عملی را میدانستند و رعایت میکردند. ایشان جنبههای علمی و آماری موجود آن عصر را مورد توجه قرار میدادند به طوری که حتی بخش آماری یونسکو در مکاتبات ایشان با مسئولان آن سازمان و استعلام مباحثات و یا آمارهای مختلف، با استاد همکاری میکردند و از او کمک میگرفتند. *پشتکار بالا؛ علامه پشتکار عجیبی داشت. چندین سال برای تفسیر زحمت کشید و اصلا احساس خستگی نکرد، شب و روز نمیشناخت، از صبح زود تا ساعت 12 مشغول مطالعه و تحقیق و تالیف بود و بعد از نماز و صرف غذا و استراحت مختصر، تا غروب کار میکرد. ایشان روزی 14 ساعت کار میکرد و از روزهای سال فقط یک روز را تعطیل میکرد؛ آن هم روز عاشورا. *توسل به اهل بیت؛ از جمله خصوصیات علامه طباطبایی، توسل فوقالعاده وی به اهل بیت(سلامالله علیهم اجمعین) است. او یکی از رموز اصلی موفقیت خود را، همین توسل به اهل بیت میدانست. *روش تدریس؛ در تدریس، ویژگیهای منحصر به فردی داشت که آنها را میتوان به این صورت جمعبندی کرد: 1- تدریس آرام و آهسته، 2- روشن کردن اصل موضوع، 3- استدلال کردن توام با دلیل و برهان، 4- احترام گذاشتن به بزرگان ضمن انتقاد از آنان، 5- بها دادن به نظر شاگردان، 6- پیوند دادن دین و عقل *پیش مطالعه؛ علامه طباطبایی در زندگینامه خویش میگوید: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه میخواندم نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم، پس از آن یک باره «عنایت خدایی» دامنگیرم شد و عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال حسن نمود به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم، بساط معاشرت با غیراهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه میپرداختم، بسیار میشد (به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه میگذارندم و همیشه درس فردا شب را از پیش مطالعه میکردم، اگر اشکالی پیش میآمد با هر خودکشی بود حل مینمودم. وقتی که به درس حضور مییافتم از آن چه استاد میگفت قبلا روشن بودم. هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردهام.» *تحقیق علمی در شب قدر؛ آیتالله حسنزاده آملی در رابطه با پیگیری و استمرار روحیه تحقیق در علامه طباطبایی میفرماید: «حضرت علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیاء میکرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.» *صرفهجویی در وقت؛ از ویژگیهای علامه طباطبایی دقتی بود که در صرفهجویی در وقت داشت. ایشان تفسیرالمیزان را که مینوشت، چرک نویس نداشت. ابتدا بینقطه مینوشت بعد که مرور میکرد مجددا آن را نقطهگذاری میکرد، سوال شده بود « آقا چرا اول بینقطه مینویسید؟» فرموده بود: «من حساب کردهام اول که بینقطه مینویسم و بعد در مرور نقطه میگذارم، چند درصد در وقتم صرفهجویی میشود.» *استادان برجسته؛ درک کردن استادانی همچون «آیتالله میرازی نائینی"، «آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی"، «آیتالله شیخ ضیاءالدین عراقی» و از همه بیشتر «آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانی» معروف به «کمپانی» که به نظر علماء بزرگ، ایشان موفقترین دانشمند در فقه و اصول در قرن حاضر بود، بیتاثیر در موفقیتهای ایشان نبود. *مدرس اخلاق؛ نجمهالسادات طباطبایی، دختر علامه، درباره خصوصیات اخلاقی پدرش میگوید: «مقید به نماز اول وقت، بیداری شبهای ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و نظم در کارها بودند و دست رد به سینه کسی نمیزدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود. روزی به من گفتند: « از صبح تا به حال 24 بار به خانه رفتهام و مراجعات مردم را جواب دادهام. بسیار کم حرف بودند و دیگران را هم به کم حرفی سفارش میکردند. پرحرفی را موجب کمی حافظه میدانستند. بسیار ساده صحبت میکردند، به طوری که گاهی آدم گمان میکرد ایشان یک فردی عادی و عامی است، نه یک عالم و فیلسوف.» ![]() *علاقه به خوشنویسی؛
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود؛ گرچه در اواخر عمر به علت کسالت اعصاب و رعشه حاصل در دست، دست ایشان تکان داشت و خط مرتعش بود ولی جوهره خط، حکایت از استادی این فن را داشت. خودشان میگفتند: «قطعاتی از خط زمان جوانی مانده است که وقتی به آنها نگاه میکنم در تعجب میافتم که آیا این خط من است.» مروری بر اندیشههای علامه اسلام، دین عقلمحور؛ « ... اسلام دینی است که احکامش را بر اساس ویژگیهای انسان و در راستای ارضای غرایز و فطریات وی بنیان نهاده و در عین حال، در تنظیم و پیریزی احکام و قوانینش «عقل محور» است و احساسات و عواطف را بر آن اساس مورد توجه قرار میدهد... اسلام به جامعه بشری نمیگوید من خیر و صلاح شما را در پیروی از دعوت من و به کار بستن مواد آن میبینم، شما نیز به تشخیص من ایمان آورده و آن را بپذیرید، بلکه میگوید از هوسبازی و خرافهپرستی دست بردارید، آنچه را واقعا و حقا صلاح و خیر جامعه شما در آن است و به حسب فطرت خدادادی، خیر و صلاح بودن آن را درک میکنید و تشخیص میدهید، به کار بندید و بالاخره اسلام، اعتقاد حق و عمل حق است، نه اسم یک سلسله اعتقادات و اعمال که کورکورانه بایست به حقانیت آنها ایمان آورد...» *دنیا برای انسان؛ اسلام میگوید: « حق این است که دنیا برای انسان خلق شده، نه انسان برای دنیا. در این صورت انسان، اول باید ذات خود را بشناسد و با نیروی تعقل و واقعبینی، صلاح خود و جامعه خود را تشخیص دهد، سپس دست به کار بزند، نه اینکه به هر جلوه فریبندهای دل بازد و خود را فراموش کند، تسلیم سیل عواطف شود و اختیار مقصد حقیقی را از دست بدهد؛ زیرا انسان جزء دستگاه عظیم آفرینش است و هیچگونه استقلالی ندارد و در نتیجه راهی را باید در پیش گیرد که سیر دستگاه آفرینش برایش نشان میدهد.» *موفقیت علی(ع)؛ « ... علی(ع) در خلافت چهار سال و نه ماهه خود، اگرچه نتوانست اوضاع در هم ریخته اسلامی را کاملا به حال اولی که داشت برگرداند ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد: 1- به واسطه سیرت عادله خود، قیافه جذاب و سیرت پیغمبر اسلام(ص) را به مردم، خاصه به نسل جدید نشان داد. 2- از علی(ع) در فنون متفرقه عقلی و دینی و اجتماعی نزدیک به 11 هزار جمله قصار ضبط شده و معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد کرده است. وی دستور زبان عربی را وضع کرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. وی اولین کسی است در اسلام که در فلسفه الهی غور کرده، به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود، طرح کرد و در این باب به حدی عنایت به خرج میداد که در بحبوحجنگها به بحث علمی میپرداخت. 3- گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت مانند «اویس قرنی «و «کمیل بنزیاد» و «میثم تمار» و «رشید هجری» وجود دارند که در میان عرفای اسلامی مصادر عرفان شناخته شدهاند و عدهای مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها هستند. ..........برای ادامه مطلب به این آدرس
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com
/سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی
![]() http://www.azha.ir/showthread.php?tid=196 سایت زینت هفت آسمان
|
سخنی از حکیم عسکری لشت نشایی:
... وجود انسان معما وطلسمی است بی کران. رسیدن به عمق این معما کاری است دشوار
وبیرون از حد توان. چنانچه حافظ شیرازی در این باره خوب می گوید:
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است وفسانه
هرکسی در باره شناختِ وجود وحقیقت انسان چیزی گفت یا مطلبی نوشت به اندازه اطلاعات
ودر خور فهم خودش بوده نه اینکه حقیقت انسانرا کما هو حقه شناخته و در باره او قضاوت کرده باشد.
مانند کسانی که در تاریکی برای شناخت فیل می روند وهریک ، عضوی از اعضای فیل رالمس کند .
مثلا یکی دستش به گوش فیل برخورد کند وبگوید فیل باد بزن است ودیگری با پشت فیل تماس پیداکند
وآن را مانند تختی بپندارد ،دیگری با پای فیل تماس پیدا کند وآن را ستون بشمارد . بنابراین هریک
در باره فیل به اندازه فهم وتماس خود در تاریکی ، نظر می دهد نه اینکه فیل را کما هو حقه شناخته باشند.
نقل از کتاب (انسان مجموعه ای از جهان) ص 29
اثر حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی ره
مرحوم حکیم ملاصدرا ره
سخنان مهم مقام معظم رهبری درباره ملاصدرا و فلسفه حکمت متعالیه
پیام به مناسبت همایش جهانى بزرگداشت صدرالمتالهین - (1378/03/01)
بسم الله الرحمن الرحیم
از تشکیل این مجمع بزرگ علمى و فکرى که برگرد اندیشه و شخصیت فیلسوف نامدار ایرانى، حکیم صدرالمتالهین شیرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرت مى کنم و خداى سبحان را سپاس مى گویم.
اگر چه دانسته هاى دنیاى غرب و حتى بخشهایى از دنیاى اسلام از این شخصیت کم نظیر چندان وسیع نیست، ولى حوزه هاى فلسفى ایران لااقل در سه قرن اخیر - یعنى تقریبا از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تا کنون - یکسره از آراء فلسفى صدرالمتالهین تغذیه شده و کتابها و آراء مهم او - که بسیارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى اش از ابتکارات اوست - محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است.
از طرفه هاى زمانه این است که صدرالمتالهین، هم بیشترین پیروان و منتحلان فلسفى و هم بیشترین منتقدان و مخالفان را در مدت چهار قرن گذشته داشته است.
در این مدت بیشترین مشعلداران فلسفه ى الهى در ایران، دنباله روان و شارحان فلسفه یى به شمار مى روند که او با نبوغ و ابتکار خود همچون ناسخ شیوه هاى معروف مشایى و اشراقى، و مشتمل بر همه ى برجستگیهاى آن، بنیان نهاد و مبانى آن را در هزاران صفحه با تقریر رسا و پرجاذبه ى خویش، تبیین کرد.
و باز در همین مدت کسان زیادى از منتحلان عقاید او در ابواب وجود و الهیات خاص و معاد و غیره، به همان سرنوشتى دچار شدند که وى در دوران زندگى اش آن را به تلخى آزموده و موطن مألوف را به خاطر آن ترک کرد. البته نقد علمى و تحقیقى آراء او به دور از توسل به طعن و جنجال نیز از دوران یکى از دو شاگرد بلافصل و مقربش تا امروز ادامه داشته و نام آورانى چند از حکماى متأله، در برخى از اصلیترین مبانى دستگاه فلسفى شامخ صدرایى، مناقشات جدى وارد کرده اند . تردید نباید کرد که هم آن تأثیر خاضع کننده بر روى بزرگانى از سرآمدان فلسفى، و هم این برانگیختگى عقیدتى یا علمى از سوى منتقدان و مخالفان، به نقطه ى یگانه اى اشاره مى کند که همانا جز عظمت فکرى، و نیروى ابداع، و بنیان رفیع فلسفه ى این حکیم بزرگ، چیز دیگرى نیست.
مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون شخصیت و زندگى خود او، مجموعه ى در هم تنیده و به وحدت رسیده ى چند عنصر گرانبها است. در فلسفه ى او از فاخرترین عناصر معرفت یعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در کنار هم بهره گرفته شده، و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانى، و ذوق و مکاشفه ى عرفانى، و تعبد و تدین و زهد و انس با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته،و در عمر علمى پنجاه ساله ى او رحله هاى تحصیلى به مراکز علمى روزگار، با مهاجرت به کهک قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پیاده احرامى حج شدن، همراه گردیده است.
همانگونه که فلسفه ى صدرایى - که خود او بحق آن را حکمت متعالیه نامیده - در هنگام پیدایش خود، نقطه ى اوج فلسفه اسلامى تا زمان او و ضربه یى قاطع بر حملات تخریبى مشککان و فلسفه ستیزان دورانهاى میانه ى اسلامى بوده است، امروزه پس از بهره گیرى چهارصدساله از تنقیح و تحقیق برجستگان علوم عقلى، و نقد و تبیین و تکمیل در حوزه هاى فلسفه، و ورز یافتن با دست تواناى فلاسفه ى نامدار حوزه هاى علمى بویژه در اصفهان و تهران و خراسان، نه تنها استحکام بلکه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و مى تواند در جایگاه شایسته ى خود در بناى فرهنگ و تمدن، بایستد و چون خورشیدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناک سازد.
مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون همه فلسفه ها در محدوده ى ملیت و جغرافیا نمى گنجد و متعلق به همه ى انسانها و جامعه ها است. همواره همه بشریت به یک چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلایى براى فهم و تفسیر هستى نیازمندند.
هیچ فرهنگ و تمدنى بدون چنین پایه ى مستحکم و قابل قبولى نمى تواند بشریت را به فلاح و استقامت و طمأنینه ى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد . و چنین است که به گمان ما فلسفه ى اسلامى بویژه در اسلوب و محتواى حکمت صدرایى ، جاى خالى خویش را در اندیشه ى انسان این روزگار مى جوید و سر انجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهى وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلفیم.
دوران ما با دمیدن خورشیدى چون امام خمینى که یگانه ى دین و فلسفه و سیاست و خود یکى از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود، و نیز با حوزه ى درسى و تحقیقى پربرکت حکیم علامه ى طباطبایى که استاد یگانه مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزه ى قم به شمار مى رفت، و تلاش تلامذه و هم دوره هاى آنان، بى شک دوره ى با برکتى براى فلسفه الهى است.
و اکنون برپایى این گردهمایى بزرگ از فرزانگان ایرانى و غیرایرانى مژده ى آگاهیهاى ژرفتر و گسترده ترى در باب فلسفه ملاصدرا مى رساند. شاید این یکى از موجباتى شود که مسیر مستقیم و تکاملى و نامتناقض فلسفه که از ممیزات فلسفه ى اسلامى بویژه پس از روشن شدن مشعل حکمت صدرایى است، در ذهن اندیشوران و فیلسوفان غرب، با مسیر پرتقاطع و پرتناقض و پرنشیب و فراز فلسفه غربى در همین چهارصد سال مقایسه شود و فرصت تازه اى براى نقد و بحث در باشگاه جهانى معرفت و استدلال عقلانى، فراهم آید.
در پایان لازم مى دانم سپاس عمیق و صمیمانه ى خود را از برگزار کنندگان عزیز این مجمع علمى و نیز از شرکت کنندگان آن ابراز دارم و انتظار خود را براى نشر مجموعه ى آراء صدرالمتالهین در کتابى جداگانه تکرار کنم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته - سید على خامنه اى
بیانات معظم له در دیدار جمعى از اساتید، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه هاى علمیه کشور - (1386/09/08)
....... من چند ماه پیش از این، در مشهد گفتم که مرحوم آ شیخ مجتبى قزوینى (رضوان اللَّه تعالى علیه) مشرب ضدیت با فلسفه ى حکمت متعالیه، مشرب ملاصدرا، داشت - ایشان شدید، در این جهت خیلى غلیظ بود - امام (رضوان اللَّه علیه) چکیده و زبده ى مکتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمینه ى فلسفى اش، در زمینه ى عرفانى هم همینجور است. خوب، مرحوم آ شیخ مجتبى نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میکرد تا وقتى زنده بود. .......
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و رؤساى دانشگاهها - (1386/07/09)
یکى از دوستانمان نقل میکرد - من خودم از ایشان نشنیدم - که یک فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، بعد که برگشته بود، گفته بود امروز آن چیزى که من در محیطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده کردم، نیاز به ملاصدرا و شیخ انصارى است. شیخ انصارى کارش در حقوق است، فقه است؛ ملاصدرا حکمت الهى است. میگوید من مى بینم امروز اینها تشنه ى ملاصدرا و شیخ انصارى اند. این برداشتِ یک استاد غرب شناسِ زبان دانِ مسلط به چند زبان اروپائى است که سالها هم در آنجاها زندگى کرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. این، برداشت اوست، که برداشت درستى است.
دیدار اعضای شورای عالی کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین ملاصدرا - (1374/11/15)
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی شب گذشته در دیدار اعضای شورای عالی کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین ملا صدرا با ایشان طی سخنانی ویژگیهای فلسفه ملاصدرا را در بین فلاسفه الهی بینظیر و شگفتآفرین دانستند و برگزاری این کنگره را خدمتی ارزشمند خواندند که دامنه تأثیر آن در داخل کشور محصور نمیماند و در ارتقاء و تعمیق نظریات و آراء فلسفی در جهان مؤثر است.
مقام معظم رهبری در این دیدار معرفی چهره شاخص صدرالمتالهین را یک کار با ارزش علمی و تأثیرگذار در مفاهیم عقلی و جریان اندیشه و نظر فلسفی جهان توصیف کردند و فرمودند: با وجود آن که ملاصدرا سردمدار یک مکتب فلسفی و به وجود آورنده یک جریان فکری و عقلانی است هنوز در محافل علمی دنیای غرب شناخته شده نیست و مدارس فلسفی غرب شخصیت با عظمت صدرالمتالهین را نمیشناسند بنا بر این کنگره بزرگداشت ملاصدرا گام مهمی در جهت مطرح کردن آراء فلسفی و بیان روان و شیرین او خواهد بود.
حضرت آیتالله خامنهای فلسفه صدرالمتالهین و حکمت متعالیه او را خط اصلی حرکت فلاسفه پس از ملاصدرا دانستند و فرمودند:
فلسفه ملاصدرا فلسفهای عقلی، ذوقی و شرعی است و در حقیقت ملاصدرا فلسفه عقلی و ذوقی را برمبنای شرع مقدس پیریزی کرده است برای او تعبد محض، مبادی رسیدن به افکار عالی فلسفی بوده است و این جریان عظیم و جوشان و تمام نشدنی در دوران ریاضت به روح مقدس وی افاضه و نازل شده است و امروز خوشبختانه کتابها و افکار فلسفی ملاصدرا فضای فلسفی کشور را فراگرفته است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیان ویژگیهای شگرف و شگفتآور ملاصدرا فرمودند: صدرالمتالهین آراء بینظیر فلسفی و دریای مواج افکار و اندیشههای خود را از استاد فرانگرفته است. بلکه این معلومات بیپایان از ریاضت، خلوت و عبادت و دل دادن به خدا و کسب فیض از عالم غیب سرچشمه میگیرد.
مقام معظم رهبری به گسترش دامنه تأثیرگذاری نظرات ملاصدرا در دورههای پس از رحلت وی اشاره کردند و فرمودند:
هر چه زمان گذشته است گستره نظرات صدرالمتالهین وسیعتر شده و جدیتر گرفته شده است به طوری که کمتر از صد سال از وفات ملاصدرا در اصفهان یک حوزه عظیم عقلی به وجود آمد که معاریف فلسفه در آن به تلمذ فلسفه ملاصدرا پرداختند و مکتب وی به این ترتیب احیاء شد.
حضرت آیتالله خامنهای به گسترش فلسفه ملاصدرا در حوزههای علمیه اشاره کردند و در پایان سخنانشان با اشاره به ویژگیهای علمی اعضای شورای عالی کنگره بزرگداشت صدرالمتالهین فرمودند:
امید است در سایه این تلاشها افکار ملاصدرا محافل علمی دنیا را فرابگیرد و این متاع معنوی و با ارزش به عنوان عالیترین متاع به کشورهای دیگر صادر شود و برای این منظور لازم است. علما و بزرگان حوزههای علمیه و دستگاههای مختلف بویژه صدا و سیما و وزارت ارشاد نیز همکاری کنند تا این کار با ارزش و بسیار مهم به نتیجه برسد.
http://dinofalsafe.blogfa.com/cat-84.aspx وب دین وفلسفه





