
پدید آورنده : محمود طیار مراغی ، صفحه 182
سیره ظاهری و دودمان علمیجایگاه رفیع علمی و عملی دودمان سیدعبدالکریم رحمه الله مرحوم آیة الله سید عبدالکریم کشمیری از دودمانی عالم و متقی است، پدربزرگش آیة الله آقا سیدحسن رضوی قمی کشمیری - از افاضل علمای سده چهارم هجری- و در اصل قمی و از اولاد حضرت موسی مبرقع مدفون در قم است به شمار می رفت که پس از اتمام تحصیلات عالیه علمی در محضر مولی حسین فاضل اردکانی و مولی محمدتقی هراتی و نیل به مدارج بالای علمی و عملی برای تبلیغ و اشاعه مذهب حقه جعفری به سرزمین کشمیر که از دیرباز به «ایران دوم » معروف شده مسافرت می کند. وی عالمی زاهد، فقیهی استوار و صاحب کرامات بود و حکایات متعددی در این باره از او نقل شده است،چنانکه معروف است در جریان مناظره و احتجاج با یکی از علمای ناصبی منطقه، شخص مزبور ادعامی کند: من می توانم از زمین بلند شده و به آسمان بالا روم و آن را دلیلی قاطع بر اثبات مذهب باطل خودمی داند. مرحوم سید حسن از او می خواهد که عمل خارق العاده خود را انجام دهد و او با انجام عملیاتی چند متر از زمین بلند شده و به طرف آسمان بالا می رود، همزمان با ایستادن مرد ناصبی در آسمان،مرحوم سید حسن نیز دعایی خوانده و کفش خود را به طرف او پرتاب می کند، کفش در بالای سر او قرارگرفته و همانند اینکه در دست کسی قرار گرفته مرتب بر سر مرد ناصبی فرود می آید و ضربات متعددی برسر او - در حالی که به پایین کشیده می شد - وارد می شود تا اینکه با ذلت و حقارت نقش بر زمین می شود. مرحوم آقا سید حسن در کربلا سکونت و به تدریس فقه اشتغال داشت، مهمترین شاگردانش حضرات آیات شیخ علی زاهد قمی، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی - مؤسس حوزه علمیه قم - وسید محمدهادی رضوی کشمیری هستند. وی بسیار زیبا و وجیه بود چنانکه از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل شده است که در سر درس ایشان نمی دانستم به درس ایشان توجه کنم و یاغرق در جمال او باشم. مرحوم آقا سید حسن کشمیری در ششم صفر 1328 ق وفات یافت و در رواق امام حسین علیه السلام بخاک سپرده شد. پدر سید عبدالکریم، مرحوم حجة الاسلام سید محمدعلی رضوی کشمیری عالمی عامل ودانشمندی زاهد و متقی از شاگردان آقا سید کاظم یزدی و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در نجف اشرف بود. و در زهد و دوری از زخارف دنیوی و قناعت و قداست زبانزد عام و خاص بود و به قرائت اذکار و ادعیه به ویژه دعای یستشیر و احتجاب، بسیار اهتمام داشت. مرحوم آقا سیدمحمدعلی که افتخار دامادی آیة الله العظمی سید کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی را داشت در نگهداری و مراقبت ازفرزندش بسیار کوشا و جدی بود. ایشان در بیستم جمادی الاول 1369 ق در 56 سالگی در نجف درگذشت. ولادت و تحصیلات علمیمرحوم آیة الله سید عبدالکریم کشمیری در چنین دودمان علمی و پرهیزکاری در سال 1346 ق درنجف اشرف دیده به جهان گشود، والد فاضلش به جهت علاقه وافر به استادش آیة الله مؤسس، نام فرزنددلبندش را عبدالکریم گذارد. مادرش دختر آیة الله العظمی آقا سید کاظم طباطبائی یزدی صاحب عروة الوثقی، از مخدرات فاضله وجلیله عصر خود بود. تحصیلات مقدماتی حوزوی را در ابتدای سنین خردسالی آغاز کرد. ابتدا والدش دروس مقدمات فارسی و عربی را به او آموخت. متون متوسط و عالی سطح را نزد اساتید مبرز حوزه نجف فرا گرفت.مکاسب را نزد حضرات آیات شیخ مجتبی لنکرانی و شیخ راضی تبریزی و رسائل را نزد شیخ محمدتقی بهجت فومنی و کفایه را نزد شیخ محمدحسین طهرانی از افاضل تلامذه آخوند خراسانی و منظومه را نزدحاج فیض خراسانی و متون فلسفی و اسفار را نزد شیخ صدرا بادکوبی و شیخ عبدالحسین رشتی فراگرفت. در اوان جوانی در دروس عالی خارج فقه و اصول اساطین حوزه کهن نجف همچون آیات عظام سیدابوالقاسم خویی، سید عبدالاعلی سبزواری، شیخ علی محمد بروجردی و میرزا حسن بجنوردی حاضر شد و با جدیت و تلاش شگرف به تحصیل علوم و معارف اسلامی همت گمارد و در اندک زمانی اجازه اجتهاد دریافت کرد. همزمان با تحصیل علوم ظاهری در فراگیری علوم غریبه نیز شایق بود. بسیاری از رشته های علوم غریبه چون جفر، علم اعداد، تکسیر، حروف، زبر و مبینات و مربعات و اسماءالله فرا گرفته و تبحرخاصی در آن ها پیدا کرد. تدریس علوم و تربیت نفوسسید عبدالکریم همزمان با تحصیل، در تدریس علوم حوزوی نیز مهارت بسزایی یافت و در روز یازده جلسه تدریس متون فقهی، اصولی و فلسفی داشت. همچنین در تدریس کفایة الاصول و فهم و هضمم دقایق و ظرایف علمی این کتاب تبحر ویژه ای داشت چنان که یکی از استوانه های علمی گفته بود: مطالب عمیق و پیچیده کفایه در گوشت و پوست و خون مرحوم کشمیری نفوذ کرده و با آن ها عجین شده است. تاثیر معنویت و نورانیت باطنی وی نیز معروف بود و همچنین انتسابش به دو مرجع بزرگوار و معروف عصر وی را بسیار محبوب و مقبول ساخته بود. مدتی از سال در تابستان در حرم حسینی در جایگاه جدش به اقامه جماعت می ایستاد، در ایام اعیاد نیز نمازهای باشکوهی اقامه می کرد چنان که در یکی ازنمازهای عید فطر کثرت جمعیت نمازگزار و وسعت منطقه به حدی بود که سی نفر هم زمان به تکبیرگویی نماز وی پرداختند. در معرفت و سلوک نیز هم زمان با سیر مراتب عرفانی با اجازه اساتید خود به تربیت و راهنمایی سالکان همت می گمارد چنان که مرحوم سیدهاشم حداد برخی را به سراغ وی فرستاد و ایشان به آن هادستور ذکر می داد. در اوایل زمامداری صدام حسین دیکتاتور عراق روزی از مرحوم کشمیری درباره وی سؤال می شود.وی می فرماید: «انه کلب عقور» یعنی او سگ گزنده است. چند روز بعد یکی از بستگان نزدیکش اطلاع می دهد که نام وی در لیست سیاه دستگیر شوندگان داخل شده و بزودی به سراغ وی خواهند آمد، بدین سبب ایشان هم تمام خانه و زندگیش را رها ساخته و به همراه خانواده مخفیانه به ایران مهاجرت می کند. از بخت بد در مرز ایران و عراق در پاسگاه بازرسی تمام نوشتجات و دفاتر وی که مهمترین آن ها دفتر «تقریرات درس اخلاق شیخ مرتضی طالقانی » بود ضبطو مصادره می شود و ایشان با دست خالی وارد ایران شده و در شهر قم اقامت می کند، از آن سو در نجف اشرف هم مزدوران بعثی منزل وی را غارت کرده و سپس ویران می سازند. مرحوم کشمیری پس از ورود به قم شیوه انزوا و گوشه گیری را انتخاب می کند به طوری که در این مدت مدید جز عده ای، کسی وی را نمی شناخت. او در ایران نیز مطابق روال پیشین خود به تربیت نفوس آماده می پردازد و تعدادی از طلاب فاضل رادر این راه راهنمایی می کند که بحمدالله از ذخایر معنوی حوزه علمیه به شمار می روند، در عین حال درب منزل وی همیشه به روی عموم سالکان و طالبان حق باز بود و وی گاهی با بیان مطالب معنوی وبیشتر اوقات - به ویژه در اواخر - با سکوت دائمی خود به ارشاد و راهنمایی پویندگان راه دوست می پرداخت. سیر معنوی و اساتید عرفانیدر زمان مرحوم عبدالکریم جو عمومی حوزه نجف به شدت درباره عرفان و تهذیب نفس ملتهب وحساس بود و بازار تکفیر و اتهام صوفی گری بسیار گرم بود. چنان که به مرحوم سیدعبدالغفار مازندرانی ومرحوم آقای میرزا علی قاضی اتهام صوفی گری زده و آن ها را از عرصه های مرسوم علمی بیرون ساخته ویا مرحوم آقا سید عبدالاعلی سبزواری را به جهت جنبه های اخلاقی و باطنی اش به اتهام تصوف ازمدرسه آخوند خراسانی بیرون کرده بودند. با این حال مرحوم کشمیری به دلیل کشش عمیق درونی و جاذبه باطنی و استعداد شایان، از اوان خردسالی به آن سمت تمایل داشت و به خاطر طهارت باطن و سیرت پاکیزه، الهامات غیرعادی بسیاری به او روی می داد، چنان که خود می فرمودند: یکبار با پدرم خواستیم سوار ماشینی شویم و به جایی برویم ولی من اصرار کردم که من سوار این ماشین نمی شوم، هر چه پدرم گفت من قبول نکردم تا این که ماشین رفت و اندکی بعد خبر تصادف آن ماشین به ما رسید. حتی در ایامی که بیش از هفت یا هشت سال نداشت و در مدرسه «سید» - مدرسه جدش صاحب عروة - به بازی با هم سن و سال های خود اشتغال داشت، پیری روشن ضمیر و پاکدل به نام «شیخ مرتضی طالقانی » به او توجه پیدا کرده و روزی خطاب به وی فرموده بود: آی پسرک تو به درد بازی نمی خوری. تو کله ات پر از نور است. در اوان بلوغ مرحوم کشمیری با عارف سترگ آیة الله سیدعلی آقا قاضی طباطبائی تبریزی که پس ازارتحال استادش آیة الله سیداحمد کربلایی تهرانی - 1332 ق - بر اریکه استادی تکیه زده بود و به تربیت نفوس آماده و تزکیه باطن پاک سیرتان اشتغال داشت، آشنا شد. این آشنایی و استفاده تا حدود پنج سال بعد که استادش در سال 1366 ق وفات یافت ادامه داشت. والدش آقا سید محمدعلی، متاثر از جو عمومی نجف اشرف، به عارفان و سالکان باطن گرا روی خوش نشان نمی داد از این رو از گرایش فرزندش سخت برآشفت و او را از رفت و آمد به بیت استادش منع کرد ولی وی که نجات دنیا و آخرت خویش را در طهارت نفس و تزکیه باطنی می دید به این اندرز پدرگوش نکرد و بدون این که رفت و آمدش را نمایان سازد به ارتباط با استاد ادامه داد. مرحوم کشمیری درباره استادش می فرمود: علاقه آقای قاضی به من مثل علاقه پدر به فرزند بود گاهی در منزلشان که روضه بود، می رفتم و پس از رفتن همه، می ماندم و موقع نماز پشت سرش نماز می خواندم،مرحوم آقای قاضی مردی الهی و ملکوتی بود، اهل این زمین نبود و بر این جهت حرف پدرم را درباره ایشان قبول نداشته و گوش نمی کردم، ما هر غم و همی از امور دنیا ومعنویات داشتیم وقتی پیش آقای قاضی می رفتیم همه برطرف می شد. بزرگی به نقل از مرحوم کشمیری می فرمود: روزی در منزل مرحوم آقای قاضی در خدمت ایشان نشسته بودم مقداری خرمادر ظرفی در پیش روی ما بود، استاد چند بار تعارف کرد ولی من میلی به خوردن آن خرما نداشتم و نخوردم استاد علت خودداری مرا فهمید و فرمود: مثل اینکه به این نوع خرما میل ندارید و من فرمایش ایشان را تایید کردم. پس از بیرون آمدن ازمنزل استاد، وقتی نزدیک منزل خودمان رسیدم، دیدم استاد با عجله خود را به من رسانید و فرمود: چون در منزل ما بدان خرما علاقه نداشتید و میل نکردید به بازاررفتم و خرمای دلخواه شما را خریدم و سپس مقداری خرما که من دوست داشتم بیرون آورد و به من داد. اساتید اخلاقی مرحوم کشمیریاستاد دیگری که حق بزرگی از لحاظ معنوی و عرفانی بر گردن ایشان داشت مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی طالقانی پیر روشن ضمیر و عارف ژرف نگر حوزه نجف آن روزگار بود. مرحوم طالقانی در وجودمرحوم کشمیری استعدادی شگرف و نورانیتی قابل توجه برای رشد در تزکیه نفس و تصفیه باطن یافته بود و در طی سالیان متمادی پرورش و تربیت وی، درهای گران بهایی از وجود مستعد و بارور شاگرداستخراج کرد. مرحوم کشمیری تقریرات دروس اخلاق شیخ مرتضی طالقانی را که حاصل سال ها تدریس مسایل اخلاقی و معنوی بود به رشته تحریر در آورده بود که متاسفانه در جریان هجرتش به ایران در مرز عراق توسط مامورین بعثی ربوده و ضبط شد. دیگر استاد برجسته عرفانی مرحوم کشمیری عارف موحد و سالک دلسوخته مرحوم آقا سید هاشم حداد (1414 ق) بود که در کربلا اقامت و به شغل نعل سازی و آهنگری اشتغال داشت. مرحوم حدادخود از تلامذه برجسته و کامل مرحوم آقا سید علی قاضی بود و پس از وفات استاد به امر تربیت عده ای از سوخته دلان و سالکان همت گمارده بود، چگونگی آشنایی مرحوم کشمیری با مرحوم حداد از قول ایشان چنین نقل شده است: ... من در حوزه نجف روزانه یازده درس از کتاب های مختلف تدریس می کردم،روزی یکی از بزرگان که فعلا در قم سکونت دارند به پیشم آمد و گفت: یکی ازشاگردان آقای قاضی در کربلا است بیا به دیدنش برویم، با هم به کربلا رفتیم، ایشان فرمود: اجداد تو همه اهل معنی و معرفت بودند تو هم باید اهل معرفت باشی و از آن موقع با مرحوم حداد آشنا و مانوس شدیم، هر هفته یکبار به کربلا به دیدنش می رفتیم و اگر میسور نمی شد ایشان به نجف تشریف می آوردند. استاد دیگر مرحوم کشمیری، آیة الله شیخ علی اکبری اراکی از اوتاد الهی و رجال گمنام و ناشناس بود، مرحوم کشمیری ایشان را چنین توصیف می کرد: آقای اراکی مردی فاضل، عارف، قوی و صاحب ریاضت ولی در عین حال کتوم بودو احتمال علم بر اسم اعظم الهی بر وی بود، اصولا علما او را کمتر می شناختند وی گمنام و ناشناخته در میان حوزه و مردم باقی ماند، با این که قدرت باطنی بسیار محکم واتصال معنوی قوی داشت، وقت زیادی به اطرافیان نمی داد وقتی به خدمتش می رسیدیم، چیزی می فرمود و صحبت می کرد و بعد می فرمود: اذا فهمتم فانتشروا،اکثر علما او را نمی شناختند ولی به نظر من شخص بسیار قوی بود و من این ریاضت استخاره را از ایشان دارم. دیگر استاد معنوی مرحوم کشمیری عارف ذاکر و سالک آقا سید افضل حسین هندی بود، محل سکونتش هندوستان بود و در اوقات خاصی برای زیارت به نجف اشرف می آمد، مرحوم کشمیری مدتی را از محضر وی استفاده کرده و اذکار و اوراد خاصی را با اجازه خاص از او گرفته بود، ایشان در باره استادش می فرمود: ... اهل ذکر و ورد بود ذکر مخصوصش 12000 مرتبه ذکر بسم الله الرحمن الرحیم بود مانند آهن باریک و محکم بود، اگر کسی از ایشان دستور ذکر می خواست می گفت با وجود امیرالمؤمنین چرا به من مراجعه می کنید، اهل باطن و تشخیص بود. روزی دونفر با هم عکس می انداختند ایشان فرمود آن یکی اهل بهشت و این دیگری اهل دوزخ است، باطن شناس بود و علم معرفة الرجال داشت، گاهی هم منبر می رفت.... استاد دیگر مرحوم کشمیری در ذکر و ریاضات شرعیه، عارف گمنام و اخلاقی کبیر حاج مستورشیرازی بود. در ذکر بسیار صبور و استوار و دید باطنی قوی داشت. او در یکی از حجره های مسجد سهله کوفه اقامت و از اجتماع و رفت و آمد دوری گزیده بود. مرحوم کشمیری در وصف این استاد می فرمود: در مجالس صحبت می کرد و شبها را تا صبح به عبادت می گذرانید گاهی عرض می کردم آقا به شما در این حجره مسجد با این تنهایی سخت نمی گذرد، می فرمود: نه،من از خلق وحشت دارم و از تنهایی نمی ترسم، بدان اشخاصی که یاقت سلوک نداشتند اعتنایی نمی کرد. یکبار شخصی به حضور آقای حاج مستور رسید و درخواست ذکر کرد ایشان به کنایه مطلبی را فرمودند، یعنی اذکار واقعی برای تو تاثیری ندارد،من از ایشان حالات و کرامت های بسیاری دیده ام. مرحوم کشمیری هم چنین اشخاص پرهیزکار و صاحبدل چندی را هم ملاقات و از هر کدام بهره ای وتوشه ای متناسب با استعداد درونی و ظرف وجودی خود گرفته بود، چنانکه از مرحوم آقا شیخ علی زاهد قمی، دستور خاص تلاوت قرآن و از آقا سید عبدالغفار مازندرانی - 1365 ق - استاد اخلاق حوزه علمیه نجف اشرف دستور ذکر یونسیه و از مرحوم شیخ محمدحسین کمپانی اصفهانی -1365ق-دستور قرائت سوره قدر و از آقا شیخ ذبیح الله قوچانی دستور زیارت قبرستان وادی السلام و ذکرمخصوص آنجا را گرفته بود. الهامات و مکاشفاتمرحوم آیة الله سیدعبدالکریم کشمیری رحمه الله بر اثر استعداد ذاتی، مراقبات و ریاضات بسیار به درجات عالی از مقامات الهی دست یافته بود، چنان که الهامات باطنیه و حالات خارق العاده بسیاری داشت. ایشان می فرمود: روزی در منزل نشسته بودیم از بلندگوی مسجد نوار قرآن گذاشتند، پدرم گفت،عبدالکریم این قرآن برای چیست؟ گفتم یکی از علمای ایران وفات کرده است، سپس آرام به مادرم گفت، فردا نیز پدر وفات خواهد کرد و برای او قرآن خواهند گذاشت وهمین گونه نیز شد. و نیز فرموده بود: شخصی در نجف بنام شیخ مالک بود که در ظاهر به کسوت اهل علم نبود، ولی دارای بصیرت و معرفت باطنی بود. روزی به من گفت: من در وادی السلام زیارت امام حسین علیه السلام را می خوانم تو هم با من بیا و به من اقتدا کن، من هم قبول کردم وقتی که هم زمان زیارت عاشورا می خواندیم من کربلا را برای العین در مقابل خود می دیدم. نیز می فرمود: روزی با آقا سید مهدی قاضی طباطبائی فرزند استادم آقا میرزا علی قاضی رحمه الله درمسجد هندی نشسته بودیم. ایشان گفت: شما که در برخی امور ماهر و متبحر هستید،بگویید پدرم به من چه وصیتی کرده است؟ من بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم وتاملی کرده و ذکری را بر زبان راندم. به دلم الهام شد که آقای قاضی به وی دونصیحت کرده است: اول اینکه هر روز خودت را به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه کن و دیگراینکه اگر فقر و فاقه به تو فشار آورد به قصد کمک مالی به منازل و بیوتات مراجع نرو. نیز می فرمود: شخصی از اهالی آمل که سخت مریض حال بود برای عمل جراحی به خارج ازکشور می بردند و من او را می دیدم که جنازه اش بر زمین افتاده، طولی نکشید که درگذشت و جنازه اش را به ایران آوردند. نیز می فرمود: احضار ارواح بارها در عراق و ایران برایم رخ داده است و بیشتر اوقات آقای قاضی و پدرم را می بینم که آن ها صحبت کرده و من گوش می دهم. قدرت استخارهمرحوم آیة الله کشمیری از معدود عارفانی بود که قدرت خارق العاده ای در امر «استخاره » داشت و آن بر اثر ریاضت خاص و مراقبت ویژه ای بود که از طریق استاد معنوی اش آیة الله شیخ علی اکبر اراکی رحمه الله به اواعطا شده بود، خود در این باره می فرمود: در نجف اشرف، محضر استادم آقای اراکی رسیدم، ایشان دستور یک اربعین -شامل چهل روز روزه با سه بار قرائت سوره نور صبح و ظهر و شام - دادند، من دستورالعمل مزبور را از بیستم ماه شعبان شروع و در آخر ماه رمضان به پایان بردم، بعد در عالم رؤیا دیدم در ایوان طلای امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاده ام و حضرت نوح علیه السلام باعمامه بزرگ بر سر، پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داشت، تسبیحی به طرف من انداخت. فردای آن شب در عالم خواب دیدم، مرحوم آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی تسبیحی را به من دادند و بار سوم دیدم در کف دستم ماهی است که نور آن کم کم زیاد می شود و پس از این حالت استخاره در من پیدا شد به طوری که وقتی تسبیحی دستم می گرفتم آیه ای بدلم الهام می شد که در واقع جواب استخاره بود. به تدریج آوازه استخاره های ایشان در نجف فزونی گرفت و چون از دو جهت به مراجع بزرگ وسادات محترم منسوب بود مردم به ایشان بسیار توجه می کردند به طوری که در ایامی که در مسجد شیره پزها - مسابک- به اقامه نماز جماعت اشتغال داشت، بسیاری برای گرفتن استخاره به ایشان مراجعه می کردند حتی می فرمود: گاهی در طول روز هفتصد و اندی استخاره برای مردم می گیرم. نکته های عرفانینکته های اخلاقی و معنوی حاضر حاصل تجارب عملی و دستورات عرفانی مرحوم آیة الله کشمیری است که برای آشنایی با آرا و تقریرات عرفانی و روش معرفتی ایشان آن را می آوریم. در عین حال بایدتوجه داشت که عمل کردن بدین نکات بدون دستور و راهنمایی استاد و نظارت معنوی بهره مطلوب رانخواهد داشت و ممکن است سبب زیان های قلبی و روحی بسیاری شود. 1) قرائت ذکر یونسیه (1) در سجده و ادامه آن تا یکسال با بحث تجرد روح از جسم، اتصال به ارواح وباز شدن چشم برزخی می شود، گاهی برای مرحوم حداد سه روز تجرد برزخی روی می داد. 2) قرائت سوره انا فتحنا لک فتحا مبینا برای رفع حجاب ها بسیار خوب است. 3) ادعیه و اذکار ماثوره همه خوبند و لکن در دعاها از دعای یستشیر در صبح و شب و در اذکار از ذکریا حی و یا قیوم استفاده بیشتری برده ام. 4) تلاوت 400 مرتبه آیه نور (2) در حرم امام رضاعلیه السلام به نیت هدیه به امام علیه السلام بسیار مؤثر است. 5) قرائت یک حمد و یازده سوره توحید و هدیه آن برای ارواح مؤمنین بسیار مؤثر است. 6) در زمان هجوم گرفتاری ها و مشکلات قرائت سوره و یا ذکری به نیت هدیه به امام جواد حضرت محمدتقی علیه السلام مؤثر و مجرب است. 7) اثر دعاها و یا اذکار زمانی ظاهر می شود که یک حول (یکسال) کامل از استمرار آن بگذرد. 8) استاد ما آقای قاضی می فرمود: با تخلیه (ترک صفات رذیله و اخلاق نفسانی)، تحلیه و تجلیه هم بدنبالش ظاهر خواهد شد.
..........برای ادامه مطلب به این آدرس
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com /سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی
|
عارف واصل حضرت آیة الحق و التجرید حاج شیخ محمدتقی لاری (ره) از اجل تلامذه آیت الله قاضی(ره)
سالک وارسته و مجاهد عالم نفس مرحوم آقای حاج شیخ محمد تقی لاری (ره) در سال 1280 پا به عرصه ی وجود نهادند . ایشان از جمله اخیاری هستند که در طول ده سال آخر حیات سید سند عارف کامل استاد العارفین آیت الله حاج سیّد علی قاضی (ره) ، ملازم ایشان بودند.
متمکن بود و از لحاظ مالی در رفاه بود . خوش پوش بود . در بازار نجف توتون فروشی داشت . اما بعد از آشنایی با مرحوم قاضی(ره) ، شغل توتون فروشی را رها کرد. در « بازار المشارق » نجف ملکی داشت که از طریق آن امرار معاش می کرد، آن را فروخت و پول آن را به آقای قاضی(ره) داد تا قرض های خود را سبک تر کند. از این کار خویش خرسند بود که توانسته حاجت استاد خویش را در زمان تنگدستی برآورد. ولی مرحوم قاضی(ره) نیز در کوفه خانه ای داشت، آنر ا فروخت و از هزینه آن بدهی خود را به آقای لاری پرداخت و به او گفت: « این پول لازمت می شود! »
مرحوم قاضی (ره) بسیار او را تکریم می کرد و در کنار خود می نشاند. در سال های آخر زندگی به ایران مسافرت کرد و در همدان مقیم شد و به محضر عرفانی آیت الله محمّد جواد انصاری همدانی(ره) راه یافت. خانه بزرگی با همان مبلغی که مرحوم قاضی (ره) به وی داده بود در همدان خرید که مأمن پناهگاه نیازمندان بود. مرحوم لاری محلّ نظر صلحا و اخیار اهالی همدان بود.
اواخر عمر شریفش ایّام بر او به سختی می گذشت، امّا توکّل و صبر و انقطاع الی الله چنان مشکلات را برایش آسان می کرد که در کمتر کسی یافت می شود. هیچ گاه حتّی در شدیدترین لحظات بیماری، که با همان مرض از دنیا رفت، تبسّم و لبخند از لبانش جدا نشد.
استاد سیّد محمّدحسن قاضی (فرزند مرحوم قاضی)می فرماید: « وقتی همدان آمد از آن خوش پوشی خبری نبود و حتّی کفش به پا نداشت، چون از او سؤال کردم، گفت:
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود !
آیت الله کشمیری(ره) درباره ایشان می فرمود : او از شاگردان سید علی آقا قاضی(ره) بود و در اذکار و مکاشفات قوی بود بسیار آدم خوب و اهل معنی و با من رفیق بود.
می گفت : اینکه گفته اند : اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر إلیه ، علم بسیط است و اول علم که آمد خود بخود تفویض می آید دیگر احتیاج به آخر العلم ندارد.
آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی می فرمودند : در زمانی که به عتبات رفته بودم در نجف اشرف چند روزی هم در منزل مرحوم شیخ محمد تقی لاری (ره) بودن و از ایشان هم بهره بردم .
علی الظاهر مرحوم لاری (ره) در سیروسلوک از مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی (ره) هم استفاده ها کرده اند و در زیارت های امیرالمومنین علی علیه السلام همراه با مرحوم گلپایگانی (ره) همراهی می کردند و گاهاْ جناب سید جمال (ره) در این زیارتها از تشرفشان خدمت امام زمان علیه السلام صحبت می کردند . . رضوان الله علیهما
این عارف دل پاک در سال 1360 به رحمت حق واصل شدند . مزار شریف ایشان در باغ بهشت همدان است .
آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی میفرمودند: زمانیکه مرحوم لاری در همدان بود و مریض شده بود و پسر آقای انصاری همدانی(ره) که پزشک بود از او پرستاری می کرد . یک روز به عیادتش رفتم . دستش را گرفتم و اورادی را زمزمه کردم . یکهو پرید و فریاد زد : سید حسین تویی ! تا مدتی خوب شده بود تا اینکه از دنیا رفت .
بعضی از دستورات حضرت آیة الحق آقای حاج شیخ محمدتقی لاری رضوان الله علیه که مرحوم علامه طهرانی(ره) در مخطوطات خودشان آورده اند :
1 . توجه به پروردگار در هر حال .
سررشته دولت ، ای برادر به کف آر وین عمر گرامی به خسارت مسپار
یعنی همه جا ، با همه کس ، در همه حال پیدا و نهفته ، روی دل جانب یار
2 . اضافه هر امری به خداوند علیّ أعلی ، محبّت به فرزند چون مخلوق خداست ، عیادت مریض چون مخلوق خداست ، همچنین صله رحم و دستگیری از فقرا ، و هکذا .
3 . سعی در قضاء حوائج مخلوق به قدر وسع .
4 . توجّه به معنی « لاحول ولاقوّة الّا باللّه » در حال قیام در صلاة و درهر حال از صلاة ، بلکه در هر حال از شبانه روز .
5 . قرائت سوره « أنعام » در شب های جمعه ، بدین طریق که قاری را غیر و خود را مستمع فرض کند .
6 . در روز مبعث هزار مرتبه « صلّی الله علیک یا رسول اللّه » و در نیّت بگیرد آل آن حضرت را ایضاً .
7 . قرائت دعای « اللهمّ یا من احتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه » هر شب هنگام خواب .
8 . هر روز دو رکعت نماز کند و بعد از نماز نیم ساعت خود را در حضور خداوند ببیند ، و به ذکر « لاحول و لاقوّة الّا باللّه » مشغول گردد و کاملاً متوجّه معنی آن باشد .
9 . متذکّر به ذکر « لااله الّا اللّة » موقع خواب تا او را خواب ببرد ، و اگر لفظ از کار افتاد ، این را به قلب بگوید ؛ و اگر قاری را غیر و خود را مستمع فرض کند بهتر است .
10 . توجّه به استاد و به یاد او بودن ؛ لکن لا بعنوان الاستقلال ، بل مرآة للّه سبحانه .
إذا تجلّی حبیبی فی حبیبی بعینه أنظرُ إلیه لابعَینی
11 . تفریق در صلوات .
همچنین دستورات ایشان برای ماه مبارک رمضان ( سنه 1374 ) بدین شرح بوده است :
1 . صوم مقرّبین ؛ یعنی علاوه بر صوم عامّه که ترک أکل و شرب است ، و علاوه بر صوم أبرار که ترک اعضاء و جوارح است ، ایضاً [ ترک ] از حرکات لغو و غیر مرضی است . صوم قلب از توجّه به غیر خدا ، یعنی در هر حال قلب متوجّه حضرت او جلّ جلاله باشد .
2 . اتیان هزار رکعت نماز در شب های ماه مبارک ؛ بدین طریق که در دو دهه ی اوّل و ثانی هر شب بیست رکعت و در دهه ی ثالث هر شب سی رکعت ، و در سه شب قدر علاوه هر شب ، صد رکعت که مجموعاً هزار رکعت می شود .
3 . هر شب قرائت سوره ی مبارکه ی قدر ، صد مرتبه .
4 . در حال فراغت و در هر لحظه از شب و روز متذکّر بدین ذکر گردد : « اللّه لآ اله الّا هو و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون »
بروح مرحوم آیت الحق حاج شیخ محمد تقی لاری(ره) و اساتید بزرگوارش و همه ی بزرگان طائفه ی جلیله ی عرفان در مذهب حقه ی اثنی عشری الفاتحه مع الصلوات
http://tariqe11elallah.blogfa.com/category/5 {طریق الی الله 2}
هدایت و معرفت فطری در احادیث
هدایت و معرفت فطری، یکی از برجسته ترین اصول و معارفی است که در فرهنگ اسلامی مطرح شده است.پایه گذار این اصل مهم معرفتی، قرآن کریم است که در آیات متعدد و به گونه های مختلف آن را مطرح کرده است.روشن ترین آیه در این باره همانا آیه سی ام سوره روم است که به«آیه فطرت» شهرت دارد، چنان که میفرماید:
فأقم وجهک للدّین حنیفا فطرة اللّه التی فطر الناس علیها...»
پس از آن در احادیث اسلامی که از پیامبر اکرم(ص)و ائمه اهل بیت(ع)روایت شده مورد توجه قرار گرفته است.حدیث نبوی معروف در این باره این است که:
«کلّ مولود یولد علی الفطرة...» (1)
در احادیث ائمه اهل بیت(ع)، نخست با این سخن امام علی(ع)مواجه میشویم که درباره فلسفه رسالت پیامبران الهی فرمود:«لیستأدوهم میثاق فطرته»
آنگاه روایات بسیار دیگری از دیگر امامان معصوم(ع)را مییابیم که درباره فطرت سخن گفتهاند.
طرح مسأله فطرت در قرآن و احادیث اسلامی، نظر متفکران و محققان مسلمان را به خود جلب کرده و در بحثهای دینپژوهانه خود به آن پرداخته و مطالب سودمندی را در این باره مطرح کردهاند.در میان متأخران و معاصران، علامه طباطبائی و استاد مطهری بیش از دیگران به این موضوع پرداختهاند. نقش استادمطهری در ارائه بحثی مستقل درباره فطرت-به ویژه از جنبه معرفتشناسی-بسیار ممتاز است.بخشی از بحثهای آن گرانمایه در کتاب: «فطرت»به طبع رسیده و منتشر شده است که حاوی نکاتی بس سودمند است.
نگارنده تاکنون طی دو مقاله، جنبههایی از این مسأله مهم را بررسی کرده است.آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار خواهد گرفت، بررسی فطرت از دیدگاه احادیث اسلامی است.در آغاز لازم است بحث کوتاهی را درباره تعریف فطرت و بیان پارهای از ویژگیهای آن عرضه نماییم.
فطرت چیست؟
فطرت دو کاربرد عام و خاص دارد:کاربرد عام آن، همه موجودات را شامل میشود، ولی کاربرد خاص آن ویژه انسان است.عبارتهای:«فطر السّموات و الارض»و«فاطر السماوات و الارض»و نظایر آن، مربوط به کاربرد عام فطرت، و عبارتهای:«فطر الناس»و«فطرکم»و مانند آن، مربوط به کاربرد خاص فطرت است.البته این دوگونه کاربرد قرآنی فطرت با یکدیگر رابطه منطقی دارند؛یکی، از جنبه رابطه عام و خاص، و دیگری، از جنبه رابطه هست و باید.بدینجهت، حضرتابراهیم(ع) گرایش توحیدی خود را بر پایه فاطریت عام الهی تبیین کرده میفرماید:
«انّی وجهت وجهی للّذی فطر السموات و الارض...»(انعام/79)
من به سوی آنکس گرایش دارم که آفریدگار آسمانها و زمین است.
این گرایش توحیدی همان است که در آیهای دیگر به عنوان فطرت ویژه انسان معرفی شده است:«فطرة اللّه الّتی فطر الناس علیها».
فطرت و ابداع
در ماده فطرت، ابداع و نوآوری نیز ملحوظ و مأخوذ است.ابن اثیر میگوید:«الفطر:الابتداع و الاختراع، و الفطرة الحالة منه کالجلسة و الرّکبة- (2) فطر به معنی نوآوری و نوپردازی است، و فطرت بیانگر حالت و چگونگی آن است، مانند جلسه و رکبه که بیانگر حالت و چگونگی نشستن و سوارشدن است.
نوآوری و ابداع در آفرینش الهی دو جنبه دارد: یکی این که مواد و مصالح اوّلیه خلقت را خداوند خود پدید آورده است، برخلاف انسان و غیرانسان که مواد و مصالح لازم برای مصنوعات خود را از طبیعت میگیرند؛و دیگر این که طرح و الگوی آفرینش خداوند، بیسابقه و بدیع است و او در این جهت از کسی الگو نگرفته است؛در حالی که انسان و مانند آن یا از طبیعت الگو میگیرد، و یا تحتتأثیر الهام و تعلیم خداوند به چنان نقشه و طرحی دست مییازد.
فطرت و قداست
فطرت خاص(فطرت انسانی)با ارزش و قداست همراه است.یعنی آنچه در قلمرو هدایت فطری قرار دارد، از قداست و ارزش برخوردار است.
اصول فطریات انسانی همانهاست که در روانشناسی به عنوان تمایلات عالی انسان معرفی شده، و عبارتند از:1-حس راستی یا کنجکاوی 2-حس زیبایی خواهی 3-حس اخلاقی 4-حس مذهبی (3) .دانش، هنر، اخلاق و مذهب، صبغه ارزشی و قدسی دارند و از معیارهای رشد و کمال انسانی به شمار میروند، مگر آن که کسی از آنها بهره نامشروع و ناپسند ببرد، که در این صورت، قبح و ناپسندی امری عارضی و ثانوی خواهد بود، نه ذاتی و اوّلی.
منشأ این قداست و ارزش را باید در حیات عقلانی انسان جستجو کرد که فصل ممیّز او از دیگر موجودات طبیعی است.و همین ویژگی است که فطرت را از طبیعت و غریزه ممتاز میسازد.
جنس مشترک این سه، هدایت تکوینی و آفرینشی است.قوانین طبیعی(در جمادات و گیاهان)و تمایلات غریزی(در حیوانات)و دریافتها و احساسهای فطری(در انسان)همگی جلوههایی از هدایت تکوینی و آفرینشی آفریدگار حکیماند، و فصل ممیّز آنها به مراتب و درجات وجودی آنها باز میگردد.در یک مرتبه، شعور و ادراک یا نیست و یا ناچیز و اندک است(جمادات و گیاهان)و در مرتبه دیگر، شعور و ادراک غریزی و غیرعقلانی است(حیوانات)و در مرتبهای شعور و ادراک عقلانی است(انسان).
«ما سه لغت داریم که خوب است از یکدیگر تمیز داده شوند:یکی لغت طبیعت است که معمولا در مورد بیجانها به کار برده میشود.البته در مورد جاندارها هم به کار برده میشود، ولی در مورد بیجانها اختصاصا به کار برده میشود.مثلا میگوییم:طبع آب چنین است، یا میگوییم طبیعت اکسیژن چنین است که قابل احتراق است و برای اشیاء به اعتبار خواص گوناگونی که دارند ویژگیهایی ذاتی قائل میشویم، و آن را طبیعت مینامیم...لغت دوم، غریزه است که بیشتر در مورد حیوانات به کار برده میشود و در مورد جماد و نبات به کار نمیرود.هنوز کسی نتوانسته است توضیح دهد که حقیقت غریزه در حیوانات چیست؟ولی میدانیم که حیوانات از ویژگیهای مخصوص درونی برخوردارند که راهنمای زندگی آنهاست؛این ویژگیها، غریزه نامیده میشوند.
غریزه کاری است نیمهآگاهانه، از یک طرف به دلیل این که میل است یک حالت آگاهانه است، یعنی به خود میل آگاهی حضوری دارد، ولی دیگرنسبت به آن آگاهی عالم نیست.
همچو میل کودکان با مادران
سرّمیل خود نداند در دهان
در مورد انسان لغت«فطرت»را به کار میبریم.
فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است؛یعنی جزء سرشت انسان است، و اکتسابی نیست، و از غریزه آگاهانهتر است.انسان آنچه را که میداند میتواند بداند که میداند؛یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و میداند که چنین فطریاتی دارد.» (4)
شایان ذکر است که انسان در عین برخورداری از ویژگیهای فطری، از ویژگیهای طبیعی و غریزی نیز برخوردار است؛بدینجهت، قوانین طبیعی و خواص غریزی نیز(متناسب با حیات انسانی او)در وی یافت میشود.این مطلب که فطرت از ویژگیهای تکوینی انسان و مربوط به حیات عقلانی او است، از آیات قرآن و روایات اسلامی به روشنی بهدست میآید.در قرآنکریم از دین حنیف به عنوان تمایلی فطری که در سرشت و آفرینش انسان ریشه دارد یاد شده است:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة اللّه التی فطر الناس علیها».
چنان که در حدیث نبوی معروف، براین که آیین توحید مقتضای فطرت انسان است و هر کودکی با چنین فطرتی به دنیا میآید، تأکید شده است:«کلّ مولود یولد علی الفطرة...» (5) فطریات اخلاقی نیز همینگونهاند:چنان که قرآن کریم آنجا که از آفرینش نفس انسانی سخن گفته، یادآور شده است که درک پلیدیها و خوبیها به صورت الهامی الهی در سرشت او نهاده شده است:«و نفس و ما سوّاها، فألهمها فجورها و تقواها»(شمس/7-8)
امام علی(ع)آنجا که درباره فلسفه نبوت و رسالت پیامبران الهی سخن گفته است، از تجدید میثاق فطری و برانگیختن عقول آدمیان به عنوان دو رسالت آنان یاد کرده است:«لیستأدوهم میثاق فطرته...و لیثیروا لهم دفائن العقول». (6)
فطرت و معرفت
هدایت فطری از آن جهت که با ساحت عقلانی و اندیشندگی وجود انسان در ارتباط است، از مقوله معرفت و آگاهی است، این معرفت در مرحله نخست، از قبیل معرفت حضوری و درک شهودی است، و در مرحله بعد، به صورت معرفت حصولی و فکری نمایان میگردد.در مرحله نخست، اختیار و اکتساب راه ندارد و به صورت بالفعل و همگانی است.ولی در مرحله دوم، با اختیار و اکتساب همراه است، و بدینجهت، تحقق بالفعل آن دسته از معرفتهای حصولی که از احکام اولی و بدیهی ذهن بشرند، و داشتن تصور روشن در تحقق آنها کافی است، نیز فراگیر و همگانیاند.یعنی در احکام بدیهی و اوّلی پس از حصول تصور درست، تصدیق آنها برهیچکس پوشیده نیست.این مطلب، از آیه«فألهمها فجورها و تقواها»و نظایر آن، نیز به دست میآید.زیرا مفاد آیه مزبور این است که معرفت زشتی و زیبایی افعال در سرشت انسان قرار داده شده و این از ویژگیهای نفس انسان است که خداوند آفرینش او را اینگونه آراسته است. (7)
در برخی از احادیث که از عترت پیامبراکرم(ص) روایت شده، فطرت به معرفت تفسیر شده است.
چنان که از امام باقر(ع)روایت شده که درباره حدیث نبوی»«کل مولود یولد علی الفطرة»فرموده است: «یعنی علی المعرفة بانّ اللّه عزّوجل خالقه.» (8)
یعنی معرفت به این که خداوند آفریدگار انسان است، در فطرت هر انسانی نهفته است.
آنگاه امام(ع)به آیه«ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللّه» (9) استشهاد نمود.
مفاد این آیه این است که اگر از مشرکان و منکران رسالت پیامبراکرم(ص)سؤال شود که:چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟به آفریدگاری خداوند و این که او آفریدگار جهان است اقرار خواهند کرد.گر چه مقصود اولی و مطابقی آیه یاد شده، اذعان و اقرار به آفریدگاری خداوند است، ولی روشن است که اذعان و اقرار، مستلزم نوعی معرفت و شناخت نسبت به چیزی است که مورد تصدیق و اقرار قرار گرفته است.
مطلب یاد شده(تفسیر فطرت به معرفت)در چند حدیث دیگر نیز وارد شده است، که در برخی از آنها معرفت به صورت مطلق ذکر شده است، و در برخی دیگر، به خالقیت یا ربوبیت اضافه شده است.یعنی معرفت به توحید در خالقیت و ربوبیت، معرفتی است فطری که از درون انسان سرچشمه میگیرد.نمونههایی از این روایات را از نظر خوانندگان محترم میگذرانیم:
1-زراره گوید:از امام باقر(ع)از معنی «حنیفیت»پرسیدم؛فرمود:مقصود همان فطرت است که خداوند انسان را بر اساس آن آفریده است، و آفرینش الهی تبدیلپذیر نیست.آنگاه فرمود:خداوند انسانها را بر معرفت(به توحید) آفریده است. (10)
2-در حدیث دیگر آمده است که زراره درباره آیه:«فطرة اللّه التی فطر الناس علیها»از امام باقر(ع)سؤال کرد؛امام(ع)فرمود:خداوند آنگاه که از آنان بر معرفت خود پیمان گرفت، توحید را در فطرت آنان قرار داد. (11)
3-در حدیثی دیگر امام(ع)در پاسخ همان سؤال فرمود:خداوند آنان را بر معرفت به این که او پروردگار آنهاست، آفریده است، و اگر چنین معرفت فطری وجود نمیداشت، نمیدانستند که چه کسی پروردگار و روزیدهنده آنان است.» (12)
4-در حدیث دیگری زراره از امام صادق(ع)از تفسیر آیه میثاق * سؤال کرد؛امام(ع)فرمود: «معرفت در قلوب آنان ثابت ماند ولی جایگاه میثاق را فراموش کردند، و در روزی دیگر(ظاهرا مقصود روز قیامت است)آن را به یاد خواهند آورد، و اگر چنین معرفت فطری وجود نمیداشت،
کسی نمیدانست که چه کسی خالق و رازق او است. (13)
قلمرو فطرت
عمدهترین قلمرو فطرت در احادیث عترت، توحید است؛ولی در برخی از روایات از معرفت خداوند، اسلام، نبوت و امامت نیز به عنوان امور فطری یاد شده است.روایات مربوط به فطری بودن توحید سهگونهاند:گونه نخست، روایاتی که توحید را بهطور مطلق ذکر کردهاند، و دو دسته دیگر، روایاتیاند که توحید در خالقیت یا ربوبیت در آنها مطرح شده است.اینک نمونههایی از احادیث را در تبیین موارد یاد شده نقل و بررسی خواهیم کرد:
1-معرفت خدا:در روایتی که از امام باقر(ع) در تفسیر حنیفیت نقل شده، امام(ع)آن را به معرفت خداوند تفسیر کرده است(فطر اللّه الخلق علی معرفته.) (14)
2-توحید به صورت مطلق:در چند روایت که در تفسیر آیه فطرت(روم/30)وارد شده، فطرت به توحید تفسیر شده است(فطرهم جمیعا علی التوحید) (15)
3-توحید در خالقیت:از امام باقر(ع)روایت شده که در تبیین حدیث نبوی«کل مولود یولد علی الفطرة»فطرت را به توحید در خالقیت تفسیر کرده و فرموده است:«یعنی علی المعرفة بانّ اللّه عزّوجل خالقه»آنگاه به آیه«ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللّه»استشهاد کرده است. (16)
4-توحید در ربوبیت:در حدیث دیگری از امام باقر(ع)فطرت به توحید در ربوبیت تفسیر شده است(فطرهم علی معرفة انّه ربهم)» (17)
5-اسلام:در برخی از روایات، آیین حنیف که مقتضای فطرت بشراست به اسلام تفسیر شده است. (18)
این تفسیر در مورد آیه صبغه:«صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغه».(بقره/138)نیز در چند روایت وارد شده است (19)P}.در اینجا به ذکر یک نمونه بسنده میشود:
أبان از امام صادق(ع)درباره آیه«صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة»سؤال کرد؛امام(ع) فرمود:مقصود از«صبغه»اسلام است. (20)P}یعنی (*)و اذ اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذریّتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالوا بلی»(اعراف/172) اسلام در این روایات همان معنایی است که از اسلام در آیه:«انّ الدین عند اللّه الاسلام» (21) مقصود است؛یعنی تسلیم بودن در بر خداوند و احکام الهی که پیروی از آیین اسلام کاملترین و آخرین مصداق آن است.بنابراین، اسلام فطری در حقیقت همان توحید فطری است.
6-نبوت و امامت:در برخی از روایات از نبوت و امامت نیز به عنوان معرفتها یا پیمانهای فطری خداوند در بشر یاد شده است.البته آنچه در این روایات آمده است، نبوت پیامبراکرم(ص)و امامت علی(ع)است. (22)P}ولی شاید بتوان گفت:ذکر آن دو، از قبیل ذکر مصادیق کاملتر و عالیتر در باب نبوت و امامت است.بدینجهت، در برخی از روایات، فطرت، به ولایت تفسیر شده است. (23)P}در اینجا به ذکر یک نمونه از این روایات بسنده میکنیم:
شیخ صدوق از امام صادق(ع)روایت کرده است که درباره آیه فطرت فرمود:«التوحید و محمد رسول اللّه، و علی امیر المؤمنین.» (24)
مقصود از فطرت، توحید، رسالت پیامبراکرم(ص) و امامت علی(ع)است.
درک نیازمندی بشر به نبوت و امامت همان اندازه روشن و فطری است که درک نیازمندی جهان به آفریدگاری توانا، دانا و حکیم.چنان که نیل به کمال مطلوب که از تمایلات فطری انسان است، بدون برخورداری از هدایت وحیانی-در کنار هدایت عقلانی-میسور نیست.و این همه، مقتضای فطرت و آفرینش انسان است.بدین جهت، توحید، نبوت و امامت ریشه در فطرت آدمی دارند.
این مطلب که توحید با ولایت ملازمه دارد و بدون باور قلبی به ولایت نبوت و امامت و التزام عملی به آن، نتیجه مطلوب از توحید به دست نخواهد آمد، در احادیث بیشماری که از ائمهاهل بیت(ع)روایت شده، بیان گردیده است.
چنان که در حدیث سلسلة الذهب که امام رضا(ع) برای مردم نیشابور ایراد فرمود، پس از بیان این که ایمان به توحید، حصار امن الهی از عذاب دوزخ است، یادآور شد که شرط آن، اقرار به امامت آن حضرت است. (25)
روایات در این باره که ولایت از مهمترین ارکان اسلام است، بسیار است که نقل آنها در گنجایش این بحث نیست. (26)P}در این باره از امام حسین(ع) روایتی نقل شده است که بسیار روشنگر و گویا است.امام(ع)فلسفه آفرینش انسان را معرفت خداوند دانسته است، که با دست یافتن به چنین معرفتی، انسان جز خدا را پرستش نخواهد کرد.در این هنگام، فردی از او پرسید:معرفت خداوند کدام است؟امام(ع)فرمود:این که مردم در هر عصر و زمانی امامی را که اطاعت از او بر آنان واجب است، بشناسند(معرفة اهل کلّ زمان امامهم الّذی یجب طاعته.) (27)
اگر به انحرافاتی که در طول تاریخ بشر در زمینه توحید و خداپرستی رخ داده است، نظر کنیم درخواهیم یافت که ریشه این انحرافات به انحراف در باب ولایت و رهبری باز میگردد.این حقیقت را در تاریخ اسلام نیز به روشنی میتوان یافت.و از اینجا میتوان به راز تأکید ویژه دین بر مسأله ولایت پیبرد.و این که چرا قرآن کریم امامت را مایه کمال دین میشمارد.(الیوم اکملت لکم دینکم...)و چرا پیشوایان معصوم ولایت را شرط توحید دانستهاند؟
حاصل آن که:هدایت فطری از معرفت خداوند به عنوان موجودی بیمانند که آفریدگار و پروردگار جهان و هم یگانه معبود به حق است آغاز میشود و با ولایت نبوت و امامت تداوم مییابد.
7-ارزشهای اخلاقی:بررسی رابطه فطرت و اخلاق به بحث جداگانهای نیاز دارد، تا جنبههای مختلف آن مورد تحقیق قرار گیرد.در اینجا فقط این نکته را یادآور میشویم که رابطه فطرت و اخلاق قلمرو دیگری از هدایت و معرفت فطری را تشکیل میدهد.اصولا ارزشهای اخلاقی، تبلور و تجلّی توحید در حوزه صفات و ملکات نفسانیاند؛ چنان که کارهای پسندیده، تجلّی و تجسّم توحید در ساحت رفتار و کردارند.از این روی، فطری بودن توحید، فطری بودن ارزشهای اخلاقی و بایستگیهای فعلی را نیز دربر دارد.بدینجهت، پیامبران الهی که رسالت تجدید میثاق فطری بشر را بر دوش داشتهاند هم منادیان توحید در حوزه عقیده بودهاند، و هم دعوتکنندگان به فضایل و ارزشهای اخلاقی.پیامبر گرامی اسلام(ص)که خاتم نبوتها و شریعتهای الهی است، و به آیین فطری دعوت کرده است، یکی از اهداف رسالت خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق دانسته است:«بعثت لاتمّم مکارمالاخلاق».
در حدیثی آمده است که در شب معراج، پس از آن که پیامبر اکرم(ص)به بیت المقدس وارد شد و دو رکعت نماز به جای آورد و از مسجد بیرون رفت.جبرئیل با دو ظرف نوشیدنی، که یکی شراب بود و دیگری شیر، نزد پیامبر(ص)آمد.پیامبر، ظرف شیر را برگزید.آنگاه جبرئیل گفت:«اخترت الفطرة» (28)P}چیزی را که مطابق فطرت(یا رمز فطرت)است انتخاب کردی.
هر گاه بعد عقلانی هدایت و معرفت فطری را در نظر آوریم، رابطه فطرت و اخلاق روشنتر خواهد بود؛چرا که عقل به روشنی بر اصول فضایل و رذایل اخلاقی دلالت میکند.از این روی، از امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود:«بشر در پرتو عقل خدا را شناخت، و با هدایت عقل (اصول)حسن و قبح افعال را شناخت.» (29)
میثاق فطری، چه وقت و چگونه؟
در این که نوعی میثاق فطری میان خداوند و انسانها برقرار شده است، تردیدی نیست؛زیرا روایات اسلامی در این باره بسیار است، ولی سخن در چگونگی این میثاق و زمان آن است.از برخی روایات چنین استفاده میشود که این میثاق در زمانی قبل از آن که فرزندان آدم از راه تو الد و تناسل پدید آیند، انجام گرفته است.در این روایات، میثاق فطری به عنوان تفسیر آیه«ذر» * بیان شده است.به روایات ذیل توجه کنید:
1-زراره از امام صادق(ع)از معنی آیه:«و اذ اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم الست بربکم قالوا بلی» (*)و اذ اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذرّیتهم واشهدهم علی انفسهم ألست بربّکم قالوا بلی...(اعراف/172) سؤال کرد؛امام(ع)فرمود:«ثبتت المعرفة فی قلوبهم و نسوا الموقف، و سیذکرونه یوما.ولو لا ذلک، لم یدر أحد من خالقه و لا من رازقه.» (30)P}معرفت در دلهای آنان ثابت است، ولی موقف(مکان و چگونگی)آن را فراموش کردهاند، و روزی آن را به یاد خواهند آورد.اگر چنین پیمانی گرفته نشده بود، کسی نمیدانست خالق و رازق او چه کسی است.
2-رفاعه از امام صادق(ع)از معنی آیه یاد شده(آیه ذر)پرسید؛امام(ع)پاسخ داد:آری خداوند بر همه انسانها حجت دارد، روزی که از آنان پیمان گرفت، همگی را در دست قدرت خود قرار داد.(نعم، للّه الحجّة علی جمیع خلقه أخذهم یوم اخذ المیثاق).راوی حدیث اضافه میکند که امام(ع)هنگام بیان مطلب فوق، دست خود را به هم فشرد(قبض یده). (31)P}این عمل، کنایه از احاطه علم و قدرت خداوند بر بشر است و این که آنان همگی در قبضه ربوبیت او قرار دارند.
3-عبد اللهبن سنان از امام صادق(ع)خواست تا فطرت در آیه«فطرة الله التی فطر الناس علیها» را برای او معنا کند.امام(ع)فرمود:مقصود از فطرت، اسلام است.خداوند آنگاه که از بشر بر توحید پیمان گرفت و فرمود:«الست بربکم» سرشت آنان را بر اسلام نهاد و حال آن که در میان آنان مؤمن و کافر وجود دارد(یا وجود داشت). (32)
4-زراره از امام باقر(ع)تفسیر آیه«فطرة الله التی فطر الناس علیها»را جویا شد.امام(ع) فرمود:«خداوند آنگاه که از آنان بر ربوبیت خود پیمان گرفت، آنان را بر فطرت توحید آفری.زراره پرسید:آیا آنان با خدا سخن گفتند؟(خاطبوه؟) امام(ع)فرمود:آری.سپس افزود:اگر چنین میثاقی در کار نبود، آنان نمیدانستند که چه کسی پروردگار و رازق آنهاست. (33)
5-در حدیث دیگر، زراره از امام باقر(ع) تفسیر آیه ذر(و اذ اخذ ربّک من بنی آدم...)را پرسید.امام(ع)فرمود:«خداوند از فرزندان آدم تا روز قیامت بسان موجوداتی بسیار کوچک(کالذّرّ) از پشت(یا صلیب)او بیرون آورد، و آنان را به صنع و آفرینش خودآگاه ساخت، و اگر چنین واقعهای تحقق نیافته بود، کسی پروردگار خود را نمیشناخت». (34)
تحقیق و بررسی
درباره روایاتی که راجع به عالم ذر و اخذ میثاق از ذریه آدم وارد شده است، و نیز در تفسیر آیهذر (اعراف/172)اقوال بسیاری نقل شده است.
عدهای از مفسران و محدثان، مدلول ظاهری این روایات را برگزیده و گفتهاند:همه فرزندان آدم تا روز قیامت بسان موجوداتی بسیار کوچک در عالمی دیگر خلق شدهاند و خداوند از آنان بر ربوبیت خود اقرار گرفته است؛آنگاه حیات کوتاه آنان پایان یافته است تا بار دیگر از طریق تو الد و تناسل در زمانهای متو الی به دنیا آمده و بر اساس آن اقرار پیشین، خداوند را بشناسند و بدینطریق، حجت بر همگان ثابت گردیده است؛ خواه مؤمن و موحد باشد یا ملحد و کافر.این قول در تفاسیر شیعه و اهلسنت به صورتهای مختلف نقل شده است. (35)
براین نظریه از طرف محققان-اعم از شیعه و اهلسنت-اشکالاتی وارد شده است.این اشکالات دوگونهاند:نخست این که این نظریه با ظاهر آیه ذر هماهنگ نیست؛زیرا:
اولا:در آیه، ذریّه به بنیآدم نسبت داده شده است نه به آدم(و اذ اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذریتهم).
ثانیا:یکی از اهداف این میثاق این دانسته شده که ملحدان نتوانند شرک پدران خود را بهانه قرار دهند(او تقولوا انّما اشرک اباؤنا من قبل و کنّا ذریّة من بعدهم).بنابراین، پدران کسانی که از آنان بر ربوبیت خداوند پیمان گرفته شده است، مشرک بودهاند، و این مطلب در مورد همه افراد بشر صادق نیست.
ثالثا:یکی دیگر از اهداف میثاق مزبور این است که منکران و ملحدان در قیامت نتوانند غفلت خود را از ربوبیت خداوند در دنیا بهانه قرار دهند(ان تقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین)و این در صورتی است که هیچ یک از ما هیچ گونه اثری از چنین میثاقی را به خاطر ندارد.
در این صورت، غرض از میثاق مزبور برآورده نخواهد شد، و این کار بر خداوند حکیم روا نیست.
اشکال دوم بر نظریه مزبور این است که اصولا چنین قولی معقول به نظر نمیرسد؛زیرا هدف از آنچنان که گفتهاند این بوده است که انسان در دنیا با توجه به میثاق مزبور نسبت به توحید آگاهی داشته باشد، و حجت بر او تمام گردد، در حالی که انسان-چنان که قبل از این اشاره شد- اصولا نسبت به چنین میثاقی هیچ گونه آگاهی ندارد.در این صورت، چگونه میتوان آن را منشأ آگاهی به توحید و ملاک اتمام حجت بر بشر دانست.به عبارت دیگر، ذریّه آدم در عالم ذریا دارای عقل و درک عقلی بودهاند یا نه.
فرض اخیر باطل است؛زیرا خطاب حقیقی و گرفتن اقرار بر ربوبیت خداوند بدون داشتن چنین فهم و درکی معقول نیست.در فرض نخست، فایدهای بر آن مترتب نخواهد بود؛زیرا آنچه معیار و مقیاس چنین اقرار و اذعانی است، همانا عقل و خرد آدمی است، که در همین جهان از آن برخوردار است، و عقل و خرد-پیراسته از وهم و هواهای نفسانی-بر ربوبیت خداوند اذعان و اقرار دارد، خواه در عام دیگر چنین اقراری از او گرفته شده باشد یا نه؟ * (36)
با توجه به اشکالات یاد شده و نظایر آن، عدهای از محققان احادیث مربوط به عالم ذر را به گونههای مختلف تأویل و تفسیر کردهاند.شیخ مفید آن دسته از این احادیث را که بر استشهاد و گفتگوی شفاهی و حقیقی دلالت میکنند، معتبر ندانسته و رد کرده است، ولی احادیث دیگر را معتبر دانسته و یادآور شده است که خداوند همه فرزندان آدم را در برابر دیدگاه او نمایان ساخت و آنها سه دسته بودند:عدهای که بر بالای سر آنان نور و روشنایی بود؛عدهای که بر بالای سرشان ظلمت و تاریکی بود؛و عدهای دیگر که بر بالای سر آنها نور آمیخته با ظلمت قرار داشت.وقتی آدم آنها را دید، از کثرت آنان شگفتزده شد.
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com
فلسفههای مضاف
مقدمه
از تکوّن فلسفههای مضاف در جهان، به مثابه دانشهایی مستقل و منسجم، دیری نگذشته است، و دربارهی مسائل این دسته از معارف حِکمی، چندان که باید، کسی ـ بهویژه در ایران ـ سخن سخته و سنجیدهای نگفته است؛ حاق و حاشیـه، و حـدود و حـوالی این علوم، کماهی، شناخته و ساخته و پرداخته نشده است، هم از اینروست که دربارهی مسائلی چون تعریف، اقسام و تقسیمات، موضوع، مسائل، قلمرو، غایت و فائدت، روششناسی فلسفه، ساختار صوری، هویت معرفتی، هندسهی معرفتی، منــابع و مناشی، نسبت و مناسبات فلسفههای مضاف با علوم هموند و همگن، تفاوت آنها با دانشهای مضاف، و نیز جایگاه آنها در جغرافیای علوم اسلامی، و... ابهامهای بسیاری وجود دارد و همین ابهامها، موجب پارهای چالشها و لغزشها در میان پژوهندگان این حوزهی معرفتی خطیر گشته است.
از اینرو، رواست در فرصتی فراخور اهمیت این امر و تأمل و تحقیق کافی در زمینهی محورهای یادشده صورت بندد تا ضمن زدودهشدن ابهامات مزبور زمینهی لغزشهای علمی از میان برود.
به دلیل خلط خطاهای زیاد، این معارف ارجمند، حاجتمند نگاه و نگرشی از جنس خویشاند؛ و اگر چنین نگاهی ـ آنچنان که باید و شاید ـ صورت بندد، برآیند آن میتواند، بهعنوان «فلسفهی فلسفهی مضاف» سامان یابد.
مباحث فلسفههای مضاف
مباحث بسیاری میتواند و میباید دربارهی فلسفههای مضاف، بازکاویده و بازپژوهیده شود، مهمترین آنها، محورهای زیر است:
یک. تعریف:
فلسفهی مضاف را میتوان به دو شیوه تعریف کرد:
1. به نحو تاریخی و تحقّقی و با توجه به مصادیق موجود و تلقی اصحاب این حوزهی معرفتی ـ آنسان که هستند ـ
2. بهنحو منطقی و مطلوب و آنچنان که باید باشند.
به دلیل تطوراتی که در عینیت تاریخی علوم روی میدهد و تفاوتها و حتا تهافتهایی که در میان اصحاب نظر و اثرِ حوزههای معرفتی گوناگون وجود دارد، و نیز خلط و خطاهای فراوانی که در تبیین سرشت و صفات، و ذات و زوایای فلسفههای مضاف، میان مدعیان این حوزه رخ داده است، ارائهی تعبیری واحد و همهپسند در تعریف آن دشوار مینماید، ما در تعریف، شیوهی دوم را برمیگزینیم.
دو. امکان فلسفههای مضاف اسلامی:
آنچه باعث طرح پرسش از «امکان فلسفههای مضاف اسلامی» میگردد، دو نکته است:
1. چالش دیرین اسلامیت فلسفه، (آیا فلسفه که خصلت ذاتی آن آزاداندیشی است میتواند مقید به چیزی و از جمله دین و ایدئولوژی خاص باشد؟)
2. استعداد و استطاعت حکمت و علوم عقلی اسلامی برای بازتولید شاخههای مستقلی با عنوان فلسفههای مضاف.
سه. انواع:
حکمت (علیالاطلاق و البته با اندکی تسامح) براساس معیارها و حیثیات مختلف، به اقسام و انواع گوناگون تقسیم و طبقهبندی میشود، از جمله:
1. از لحاظ تاریخی، به باستان، قدیم، قرون میانه، معاصر و جدید،
2. با معیار جغرافیا، به شرقی، غربی، و نیز چینی، هندی، ایرانی، و آمریکایی، اروپایی، نیز به یونانی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی، انگلسون و...
3. از جهت گرایش، به دینی و الاهی، غیر دینی و سکولار، و نیز به اسلامی، مسیحی، یهودی، بودایی و...
4. از نظر رهیافت و روش، به مشائی، اشراقی، رواقی، مزدوج، و نیز عقلگرا و تجربهگرا.
5. از حیث معرفتشناختی، به یقینگرا، نسبیانگار، شکاک، و نیز رئالیستی، ایدآلیستی و...
6. از جهت هستیشناختی و نظریهی مبنای شکلدهندهی دستگاه و ساختار، به اصالةالوجودی، و اصالةالماهوی.
7. به لحاظ غایت یا کارکرد، به انتزاعی و عملگرا،
8. به اعتبار ماهیت قلمرو تعلق آن، به حکمت نظری و اقسام ثلاثهی آن، و حکمت عملی و اقسام سهگانهاش، و حکمت صناعی [و هنرهای چندگانه].
9. از حیث متعلق و موضوع، به ماوراءالطبیعه و طبیعی؛ یا به ما بعدالطبیعه و طبیعیات.
10. با ملاک جامعیت و کلیت موضوع، و جزئیت و تخصصی بودن متعلق، به مطلق و مضاف.
چهار. موضوع و قلمرو:
موضوع فلسفهی مضاف، گاه علمها هستند، و گاه غیرعلمها؛ مراد ما از علم، ساینس (sience) یا فقط علوم حقیقی نیست، بلکه مراد هر آن مجموعهی مسائل و دانستنیهای دستگاهوارشده است.
پنج. مسائل فلسفههای مضاف:
فصول ساختار هر فلسفهی مضافی، تابع مسائل اساسی موضوع آن است؛ فلسفههای مضاف به علوم با فلسفههای مضاف به امور، از این حیث بیشترین تفاوت را، با همدیگر پیدا میکنند. در یک طبقهبندی کلی، مسائل قابل طرح (و مطرح شده) در فلسفههای مضاف را، میتوان به سه گروه دستهبندی کرد:
1. مباحث و مسائل عام و مشترک میان انواع فلسفههای مضاف، مانند بحث از سرشت و صفات ذاتی مضافالیه.
2. مباحث و مسائل مربوط به گروهی خاص از فلسفههای مضاف، مانند بررسی جایگاه «علم مضافالیه»، در شبکهی علوم مرتبط با آن، و مانند بحث از ماهیت گزارههای تشکیلدهندهی «علمهای مضافالیه» در فلسفههای مضاف به علوم، و مانند بحث از قانونمندی پدیدهها در فلسفههای مضاف به امور.
3. مباحث و مسائل مختص و منحصر به برخی فلسفههای مضاف، مانند بحث از اطلاق و نسبیت احکام اخلاقی در فلسفهی اخلاق، و مانند بحث پیرامون وحی، ایمان و خلود نفس و ... در فلسفهی دین.
شش. اهداف، فوائد و عوائد:
روش و رویکرد فرانگر عقلانی فلسفهی مضاف به علوم، هم ناراستیها و عیوب ساختاری، کژیها و نواقص روشگانی، نقائص و نارساییهای تبیینی، کاستیها و لغزشهای محتوایی، استطرادات و زوائد، ناتوانیها و ناکارآمدیها، و هرگونه تنگناها و تُنُکیهای علم متعلق را آشکار میسازد، و هم کمالات و کاراییها، ظرائف و ظرفیتها، عمق و وسعت، و استحکام و استواری آن را؛ و بدینسان پژوهشگر با دستیابی به توان مواجههی خودآگاه، نقادانه و کنشگرانه، میتواند بهبازنگری و تصحیح، بازسازی و تجدید، بازپیرایی و تنقیح، بازآرایی و تنسیق، بلکه فرآوری و تکمیل، و گاه نیز با چینش متفاوت و مجدد مباحث مضافالیه، به سامانبخشی و تأسیس دانشهایی جدید دست یازد و چنین دستآوردهایی، لاجرم منشأ توسعهی مرزهای معرفت میگردد.
فلسفههای مضاف به امور نیز، از رهگذر بازفهمی و ژرفشناسی متعلق، و تبیین و توجیه سرگذشت مضافالیه، تحلیل و تنقید سرشت و صفات آن، باعث بسط بصیرت و موجب توسعهی تواناییهای محقِّق گشته، امکان مواجههی خودآگانه و کنشگرانه با مسائل متعلق فلسفهی مضاف و همچنین استخدام آن در جهت نیّات و نیازهای آدمی را فراهم میآورد.
این دادهها و دستآوردها، آنگاه که پیشینی منظور شوند غایت و غرض فلسفههای مضاف به علوم و امور بشمار میروند، و آنگاه که پسینی و چون پیاورد پژوهش ملحوظ گردند فوائد و عوائد آنها قلمداد خواهند شد.
هفت. منابع فلسفههای مضاف اسلامی:
نخستین منبع برای تأسیس و توسعهی فلسفههای مضاف اسلامی، وحینامهی الاهی است؛ قرآن کتاب حکمت و معرفت است، مبانی و متافیزیک علوم و امور، به سهولت و سلاست از خلال آیات این کتاب حکیم قابل اجتهاد و اصطیاد است. نگاه کلان و کلی به هستی و هستومندها از رسالتهای اصلی دین است؛ طرح و شرح مبانی حکمت و معرفت، بخش بزرگی از تعالیم وحیانی را تشکیل میدهد.
دومین منبع، سنت معصوم است؛ قول و فعل معصومان به مثابه ثقل اصغر، عِدل ثقل اکبر است و بالطبع از ظرفیتهای مشابه آن برخوردار است.
سومین منبع، استنتاج و استخراج فلسفههای مضاف اسلامی، میراث مغتنم معرفتی، بازمانده از سلف در قلمرو وسیع علوم عقلی است. علاوه بر علوم عقلی، بسیاری از دانشهای نقلی و اعتباری و حتا ادبیات ـ به ویژه فارسی ـ غنی و قویم ما، میتواند چونان دفائن و معادنی پربار و سرشار، بازکاویده شده، گوهرهای گران مدفون و مکتوم در آنها شناخته و پرداخته، سوده و سفته شده، به صورت دانشهایی منسجم، نظم و نسقیافته بر سر بازار معرفت در معرض دید و درک جهانیان نهاده شود.
هشت. روش و رویکرد:
روش تحقیق را، ما به «شیوهی چینش و پردازش اطلاعات و ادلّهی در مقام گردآوری و داوری، برای رد رقیب یا اثبات ادعا»، اطلاق میکنیم، مانند روش تجربی حسی، روش عقلی حدسی، روش نقلی نصی؛ هر روشی از ساماندهی مجموعهای از قواعد و دلائل همسنخ و همصنف فراهم میگردد.
رویکرد تحقیق را، ما به «سمتگیری ناشی از قصد محقِق در مقام بحث و بیان» اطلاق میکنیم؛ رویکرد تحقیق به یکی از وجوه سهگانهی توصیف و گزارش، تحلیل و پردازش، توصیه و سفارش، رخ میکند؛ تنقید و قضاوت نیز جزئی از رویکرد تحلیل است.
روش فلسفههای مضاف به علوم و امور، عقلی حدسی است، گرچه همچون گونههای دیگر فلسفه، در فلسفههای مضاف نیز، در مقام گردآوری، گاه از شیوهی تجربی و استقرای تاریخی سود برده میشود.
رویکرد فلسفههای مضاف نیز، تحلیلی و تنقیدی است؛ هرچند محقّق فلسفهی مضاف برای بهینهسازی علم متعلق، در هاله و حاشیه و نه در حاق و هستهی مباحث، به توصیف و توصیه نیز میپردازد.
نه. نسبت و مناسبات فلسفههای مضاف با دانشهای مضافٌالیه:
فلسفههای مضاف به نحو مجموعی، با دانشهای مضافالیه به نحو مجموعی، نسبت و مناسباتی عام دارند، و هر فلسفهی مضافی با علم متعلق خود و احیاناً با دانشهایی خاص، نسبت و مناسباتی خاص دارد.
به اقتضای اینکه فلسفههای مضاف، دانشهایی پسینیاند، مواد خام خویش را از علمهای مضافالیه دریافت میکنند، و از آنجا که این دانشوارهها مطالعهگرهای فرانگرند، با استشهاد به شواهد فراچنگآمده از بازکاوی سرشت و سرگذشت متعلقهای خود، به داوری دربارهی آنها میپردازد، و از رهگذر نمایاندن کاستیها و کمالات و کارآییهای مضافالیه، به بسط و بازسازی و ارتقاء جایگاه آنها کمک میکنند.
اگر به عین عنایت، تاریخ علوم را بکاویم خواهیم دید که حتا آنگاه که هنوز فلسفههای مضاف به مثابه دانشوارههایی مستقل تکون نیافته بودند، علوم مختلف، ترمیم، تحول و تکامل و توسعهی خویش را وامدار نگرشهایی از جنس فلسفهی مضافی بودهاند.
ده. کاستگیها و بایستگیهای فلسفههای مضاف اسلامی:
گاه این دانشها، صورت بسطیافتهی رؤوس ثمانیهی علوم قلمداد میشوند! و گاه مسائل فلسفهی مضاف به «علوم» با فلسفهی مضاف به «امور» (کلان) خلط گشته گهگاه از پایگاه این دانشها ـ بهرغم آنکه شاخه یا لایهای از فلسفهاند ـ به صدور باید و نباید (تجویز)، و بیان رواییها و نارواییها (توصیه) پرداخته میشود! و گاه نیز مطالب و مباحث غیرفلسفی (مانند پیشینهکاوی تاریخی علمها)، جزو مباحث فلسفههای مضاف انگاشته میشود، و دیگر بار غافل از مشترک لفظی بودن کاربرد واژهی فلسفه در «فلسفهی مضاف» با کاربرد آن در ترکیبهای غیرمعرفتی ـ که کلمهی فلسفه به معانیی همچون «علت»، «دلیل»، «غایت» و ... بهکار رفته است ـ پارهای از این ترکیبها در زمرهی فلسفههای مضاف پنداشته میشود.
http://rashad.iict.ac.ir/index.aspx?siteid=17&siteid=17&pageid=2382
وبگاه رسمی استاد علی اکبر رشاد





