هدایت و معرفت فطری در احادیث

 

هدایت و معرفت فطری، یکی از برجسته‏ ترین اصول و معارفی است که در فرهنگ اسلامی مطرح شده است.پایه‏ گذار این اصل مهم معرفتی، قرآن کریم است که در آیات متعدد و به‏ گونه‏ های مختلف آن را مطرح کرده است.روشن‏ ترین آیه در این باره همانا آیه سی‏ ام سوره روم است که به«آیه فطرت» شهرت دارد، چنان که می‏فرماید:
فأقم وجهک للدّین حنیفا فطرة اللّه التی فطر الناس علیها...»
پس از آن در احادیث اسلامی که از پیامبر اکرم(ص)و ائمه اهل بیت(ع)روایت شده مورد توجه قرار گرفته است.حدیث نبوی معروف در این باره این است که:
«کلّ مولود یولد علی الفطرة...» (1)
در احادیث ائمه اهل بیت(ع)، نخست با این سخن امام علی(ع)مواجه می‏شویم که درباره فلسفه رسالت پیامبران الهی فرمود:«لیستأدوهم میثاق فطرته»
آنگاه روایات بسیار دیگری از دیگر امامان معصوم(ع)را می‏یابیم که درباره فطرت سخن گفته‏اند.
طرح مسأله فطرت در قرآن و احادیث اسلامی، نظر متفکران و محققان مسلمان را به خود جلب کرده و در بحثهای دین‏پژوهانه خود به آن پرداخته و مطالب سودمندی را در این باره مطرح کرده‏اند.در میان متأخران و معاصران، علامه طباطبائی و استاد مطهری بیش از دیگران به این موضوع پرداخته‏اند. نقش استادمطهری در ارائه بحثی مستقل درباره فطرت-به ویژه از جنبه معرفت‏شناسی-بسیار ممتاز است.بخشی از بحثهای آن گرانمایه در کتاب: «فطرت»به طبع رسیده و منتشر شده است که حاوی نکاتی بس سودمند است.
نگارنده تاکنون طی دو مقاله، جنبه‏هایی از این مسأله مهم را بررسی کرده است.آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار خواهد گرفت، بررسی فطرت از دیدگاه احادیث اسلامی است.در آغاز لازم است بحث کوتاهی را درباره تعریف فطرت و بیان پاره‏ای از ویژگی‏های آن عرضه نماییم.
فطرت چیست؟
فطرت دو کاربرد عام و خاص دارد:کاربرد عام آن، همه موجودات را شامل می‏شود، ولی کاربرد خاص آن ویژه انسان است.عبارتهای:«فطر السّموات و الارض»و«فاطر السماوات و الارض»و نظایر آن، مربوط به کاربرد عام فطرت، و عبارتهای:«فطر الناس»و«فطرکم»و مانند آن، مربوط به کاربرد خاص فطرت است.البته این دوگونه کاربرد قرآنی فطرت با یکدیگر رابطه منطقی دارند؛یکی، از جنبه رابطه عام و خاص، و دیگری، از جنبه رابطه هست و باید.بدین‏جهت، حضرت‏ابراهیم(ع) گرایش توحیدی خود را بر پایه فاطریت عام الهی تبیین کرده می‏فرماید:
«انّی وجهت وجهی للّذی فطر السموات و الارض...»(انعام/79)
من به سوی آن‏کس گرایش دارم که آفریدگار آسمانها و زمین است.
این گرایش توحیدی همان است که در آیه‏ای دیگر به عنوان فطرت ویژه انسان معرفی شده است:«فطرة اللّه الّتی فطر الناس علیها».
فطرت و ابداع
در ماده فطرت، ابداع و نوآوری نیز ملحوظ و مأخوذ است.ابن اثیر می‏گوید:«الفطر:الابتداع و الاختراع، و الفطرة الحالة منه کالجلسة و الرّکبة- (2) فطر به معنی نوآوری و نوپردازی است، و فطرت بیانگر حالت و چگونگی آن است، مانند جلسه و رکبه که بیانگر حالت و چگونگی نشستن و سوارشدن است.
نوآوری و ابداع در آفرینش الهی دو جنبه دارد: یکی این که مواد و مصالح اوّلیه خلقت را خداوند خود پدید آورده است، برخلاف انسان و غیرانسان که مواد و مصالح لازم برای مصنوعات خود را از طبیعت می‏گیرند؛و دیگر این که طرح و الگوی آفرینش خداوند، بی‏سابقه و بدیع است و او در این جهت از کسی الگو نگرفته است؛در حالی که انسان و مانند آن یا از طبیعت الگو می‏گیرد، و یا تحت‏تأثیر الهام و تعلیم خداوند به چنان نقشه و طرحی دست می‏یازد.
فطرت و قداست
فطرت خاص(فطرت انسانی)با ارزش و قداست همراه است.یعنی آنچه در قلمرو هدایت فطری قرار دارد، از قداست و ارزش برخوردار است.
اصول فطریات انسانی همانهاست که در روانشناسی به عنوان تمایلات عالی انسان معرفی شده، و عبارتند از:1-حس راستی یا کنجکاوی 2-حس زیبایی خواهی 3-حس اخلاقی 4-حس مذهبی (3) .دانش، هنر، اخلاق و مذهب، صبغه ارزشی و قدسی دارند و از معیارهای رشد و کمال انسانی به شمار می‏روند، مگر آن که کسی از آنها بهره نامشروع و ناپسند ببرد، که در این صورت، قبح و ناپسندی امری عارضی و ثانوی خواهد بود، نه ذاتی و اوّلی.
منشأ این قداست و ارزش را باید در حیات‏ عقلانی انسان جستجو کرد که فصل ممیّز او از دیگر موجودات طبیعی است.و همین ویژگی است که فطرت را از طبیعت و غریزه ممتاز می‏سازد.
جنس مشترک این سه، هدایت تکوینی و آفرینشی است.قوانین طبیعی(در جمادات و گیاهان)و تمایلات غریزی(در حیوانات)و دریافت‏ها و احساسهای فطری(در انسان)همگی جلوه‏هایی از هدایت تکوینی و آفرینشی آفریدگار حکیم‏اند، و فصل ممیّز آنها به مراتب و درجات وجودی آنها باز می‏گردد.در یک مرتبه، شعور و ادراک یا نیست و یا ناچیز و اندک است(جمادات و گیاهان)و در مرتبه دیگر، شعور و ادراک غریزی و غیرعقلانی است(حیوانات)و در مرتبه‏ای شعور و ادراک عقلانی است(انسان).
«ما سه لغت داریم که خوب است از یکدیگر تمیز داده شوند:یکی لغت طبیعت است که معمولا در مورد بی‏جانها به کار برده می‏شود.البته در مورد جاندارها هم به کار برده می‏شود، ولی در مورد بی‏جانها اختصاصا به کار برده می‏شود.مثلا می‏گوییم:طبع آب چنین است، یا می‏گوییم طبیعت اکسیژن چنین است که قابل احتراق است و برای اشیاء به اعتبار خواص گوناگونی که دارند ویژگی‏هایی ذاتی قائل می‏شویم، و آن را طبیعت می‏نامیم...لغت دوم، غریزه است که بیشتر در مورد حیوانات به کار برده می‏شود و در مورد جماد و نبات به کار نمی‏رود.هنوز کسی نتوانسته است توضیح دهد که حقیقت غریزه در حیوانات چیست؟ولی می‏دانیم که حیوانات از ویژگی‏های مخصوص درونی برخوردارند که راهنمای زندگی آنهاست؛این ویژگی‏ها، غریزه نامیده می‏شوند.
غریزه کاری است نیمه‏آگاهانه، از یک طرف به دلیل این که میل است یک حالت آگاهانه است، یعنی به خود میل آگاهی حضوری دارد، ولی دیگرنسبت به آن آگاهی عالم نیست.
همچو میل کودکان با مادران
سرّمیل خود نداند در دهان
در مورد انسان لغت«فطرت»را به کار می‏بریم.
فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است؛یعنی جزء سرشت انسان است، و اکتسابی نیست، و از غریزه آگاهانه‏تر است.انسان آنچه را که می‏داند می‏تواند بداند که می‏داند؛یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و می‏داند که چنین فطریاتی دارد.» (4)
شایان ذکر است که انسان در عین برخورداری از ویژگی‏های فطری، از ویژگی‏های طبیعی و غریزی نیز برخوردار است؛بدین‏جهت، قوانین طبیعی و خواص غریزی نیز(متناسب با حیات انسانی او)در وی یافت می‏شود.این مطلب که فطرت از ویژگی‏های تکوینی انسان و مربوط به حیات عقلانی او است، از آیات قرآن و روایات‏ اسلامی به روشنی به‏دست می‏آید.در قرآن‏کریم از دین حنیف به عنوان تمایلی فطری که در سرشت و آفرینش انسان ریشه دارد یاد شده است:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة اللّه التی فطر الناس علیها».
چنان که در حدیث نبوی معروف، براین که آیین توحید مقتضای فطرت انسان است و هر کودکی با چنین فطرتی به دنیا می‏آید، تأکید شده است:«کلّ مولود یولد علی الفطرة...» (5) فطریات اخلاقی نیز همین‏گونه‏اند:چنان که قرآن کریم آنجا که از آفرینش نفس انسانی سخن گفته، یادآور شده است که درک پلیدی‏ها و خوبی‏ها به صورت الهامی الهی در سرشت او نهاده شده است:«و نفس و ما سوّاها، فألهمها فجورها و تقواها»(شمس/7-8)
امام علی(ع)آنجا که درباره فلسفه نبوت و رسالت پیامبران الهی سخن گفته است، از تجدید میثاق فطری و برانگیختن عقول آدمیان به عنوان دو رسالت آنان یاد کرده است:«لیستأدوهم میثاق فطرته...و لیثیروا لهم دفائن العقول». (6)
فطرت و معرفت
هدایت فطری از آن جهت که با ساحت عقلانی و اندیشندگی وجود انسان در ارتباط است، از مقوله معرفت و آگاهی است، این معرفت در مرحله نخست، از قبیل معرفت حضوری و درک شهودی است، و در مرحله بعد، به صورت معرفت حصولی و فکری نمایان می‏گردد.در مرحله نخست، اختیار و اکتساب راه ندارد و به صورت بالفعل و همگانی است.ولی در مرحله دوم، با اختیار و اکتساب همراه است، و بدین‏جهت، تحقق بالفعل آن دسته از معرفت‏های حصولی که از احکام اولی و بدیهی ذهن بشرند، و داشتن تصور روشن در تحقق آنها کافی است، نیز فراگیر و همگانی‏اند.یعنی در احکام بدیهی و اوّلی پس از حصول تصور درست، تصدیق آنها برهیچکس پوشیده نیست.این مطلب، از آیه«فألهمها فجورها و تقواها»و نظایر آن، نیز به دست می‏آید.زیرا مفاد آیه مزبور این است که معرفت زشتی و زیبایی افعال در سرشت انسان قرار داده شده و این از ویژگی‏های نفس انسان است که خداوند آفرینش او را این‏گونه آراسته است. (7)
در برخی از احادیث که از عترت پیامبراکرم(ص) روایت شده، فطرت به معرفت تفسیر شده است.
چنان که از امام باقر(ع)روایت شده که درباره حدیث نبوی»«کل مولود یولد علی الفطرة»فرموده است: «یعنی علی المعرفة بانّ اللّه عزّوجل خالقه.» (8)
یعنی معرفت به این که خداوند آفریدگار انسان است، در فطرت هر انسانی نهفته است.
آنگاه امام(ع)به آیه«ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللّه» (9) استشهاد نمود.
مفاد این آیه این است که اگر از مشرکان و منکران رسالت پیامبراکرم(ص)سؤال شود که:چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟به آفریدگاری خداوند و این که او آفریدگار جهان است اقرار خواهند کرد.گر چه مقصود اولی و مطابقی آیه یاد شده، اذعان و اقرار به آفریدگاری خداوند است، ولی روشن است که اذعان و اقرار، مستلزم نوعی معرفت و شناخت نسبت به چیزی است که مورد تصدیق و اقرار قرار گرفته است.
مطلب یاد شده(تفسیر فطرت به معرفت)در چند حدیث دیگر نیز وارد شده است، که در برخی از آنها معرفت به صورت مطلق ذکر شده است، و در برخی دیگر، به خالقیت یا ربوبیت اضافه شده است.یعنی معرفت به توحید در خالقیت و ربوبیت، معرفتی است فطری که از درون انسان سرچشمه می‏گیرد.نمونه‏هایی از این روایات را از نظر خوانندگان محترم می‏گذرانیم:
1-زراره گوید:از امام باقر(ع)از معنی «حنیفیت»پرسیدم؛فرمود:مقصود همان فطرت است که خداوند انسان را بر اساس آن آفریده است، و آفرینش الهی تبدیل‏پذیر نیست.آنگاه فرمود:خداوند انسانها را بر معرفت(به توحید) آفریده است. (10)
2-در حدیث دیگر آمده است که زراره درباره آیه:«فطرة اللّه التی فطر الناس علیها»از امام باقر(ع)سؤال کرد؛امام(ع)فرمود:خداوند آنگاه که از آنان بر معرفت خود پیمان گرفت، توحید را در فطرت آنان قرار داد. (11)
3-در حدیثی دیگر امام(ع)در پاسخ همان سؤال فرمود:خداوند آنان را بر معرفت به این که او پروردگار آنهاست، آفریده است، و اگر چنین معرفت فطری وجود نمی‏داشت، نمی‏دانستند که چه کسی پروردگار و روزی‏دهنده آنان است.» (12)
4-در حدیث دیگری زراره از امام صادق(ع)از تفسیر آیه میثاق * سؤال کرد؛امام(ع)فرمود: «معرفت در قلوب آنان ثابت ماند ولی جایگاه میثاق را فراموش کردند، و در روزی دیگر(ظاهرا مقصود روز قیامت است)آن را به یاد خواهند آورد، و اگر چنین معرفت فطری وجود نمی‏داشت،
کسی نمی‏دانست که چه کسی خالق و رازق او است. (13)
قلمرو فطرت
عمده‏ترین قلمرو فطرت در احادیث عترت، توحید است؛ولی در برخی از روایات از معرفت خداوند، اسلام، نبوت و امامت نیز به عنوان امور فطری یاد شده است.روایات مربوط به فطری بودن توحید سه‏گونه‏اند:گونه نخست، روایاتی که توحید را به‏طور مطلق ذکر کرده‏اند، و دو دسته دیگر، روایاتی‏اند که توحید در خالقیت یا ربوبیت در آنها مطرح شده است.اینک نمونه‏هایی از احادیث را در تبیین موارد یاد شده نقل و بررسی خواهیم کرد:
1-معرفت خدا:در روایتی که از امام باقر(ع) در تفسیر حنیفیت نقل شده، امام(ع)آن را به معرفت خداوند تفسیر کرده است(فطر اللّه الخلق علی معرفته.) (14)
2-توحید به صورت مطلق:در چند روایت که در تفسیر آیه فطرت(روم/30)وارد شده، فطرت به توحید تفسیر شده است(فطرهم جمیعا علی التوحید) (15)
3-توحید در خالقیت:از امام باقر(ع)روایت شده که در تبیین حدیث نبوی«کل مولود یولد علی الفطرة»فطرت را به توحید در خالقیت تفسیر کرده و فرموده است:«یعنی علی المعرفة بانّ اللّه عزّوجل خالقه»آنگاه به آیه«ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولن اللّه»استشهاد کرده است. (16)
4-توحید در ربوبیت:در حدیث دیگری از امام باقر(ع)فطرت به توحید در ربوبیت تفسیر شده است(فطرهم علی معرفة انّه ربهم)» (17)
5-اسلام:در برخی از روایات، آیین حنیف که مقتضای فطرت بشراست به اسلام تفسیر شده است. (18)
این تفسیر در مورد آیه صبغه:«صبغة اللّه و من احسن من اللّه صبغه».(بقره/138)نیز در چند روایت وارد شده است (19)P}.در این‏جا به ذکر یک نمونه بسنده می‏شود:
أبان از امام صادق(ع)درباره آیه«صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة»سؤال کرد؛امام(ع) فرمود:مقصود از«صبغه»اسلام است. (20)P}یعنی (*)و اذ اخذ ربک من بنی‏آدم من ظهورهم ذریّتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالوا بلی»(اعراف/172) اسلام در این روایات همان معنایی است که از اسلام در آیه:«انّ الدین عند اللّه الاسلام» (21) مقصود است؛یعنی تسلیم بودن در بر خداوند و احکام الهی که پیروی از آیین اسلام کامل‏ترین و آخرین مصداق آن است.بنابراین، اسلام فطری در حقیقت همان توحید فطری است.
6-نبوت و امامت:در برخی از روایات از نبوت و امامت نیز به عنوان معرفت‏ها یا پیمانهای فطری خداوند در بشر یاد شده است.البته آنچه در این روایات آمده است، نبوت پیامبراکرم(ص)و امامت علی(ع)است. (22)P}ولی شاید بتوان گفت:ذکر آن دو، از قبیل ذکر مصادیق کامل‏تر و عالی‏تر در باب نبوت و امامت است.بدین‏جهت، در برخی از روایات، فطرت، به ولایت تفسیر شده است. (23)P}در این‏جا به ذکر یک نمونه از این روایات بسنده می‏کنیم:
شیخ صدوق از امام صادق(ع)روایت کرده است که درباره آیه فطرت فرمود:«التوحید و محمد رسول اللّه، و علی امیر المؤمنین.» (24)
مقصود از فطرت، توحید، رسالت پیامبراکرم(ص) و امامت علی(ع)است.
درک نیازمندی بشر به نبوت و امامت همان اندازه روشن و فطری است که درک نیازمندی جهان به آفریدگاری توانا، دانا و حکیم.چنان که نیل به کمال مطلوب که از تمایلات فطری انسان است، بدون برخورداری از هدایت وحیانی-در کنار هدایت عقلانی-میسور نیست.و این همه، مقتضای فطرت و آفرینش انسان است.بدین جهت، توحید، نبوت و امامت ریشه در فطرت آدمی دارند.
این مطلب که توحید با ولایت ملازمه دارد و بدون باور قلبی به ولایت نبوت و امامت و التزام عملی به آن، نتیجه مطلوب از توحید به دست نخواهد آمد، در احادیث بی‏شماری که از ائمه‏اهل بیت(ع)روایت شده، بیان گردیده است.
چنان که در حدیث سلسلة الذهب که امام رضا(ع) برای مردم نیشابور ایراد فرمود، پس از بیان این که ایمان به توحید، حصار امن الهی از عذاب دوزخ است، یادآور شد که شرط آن، اقرار به امامت آن حضرت است. (25)
روایات در این باره که ولایت از مهم‏ترین ارکان اسلام است، بسیار است که نقل آنها در گنجایش این بحث نیست. (26)P}در این باره از امام حسین(ع) روایتی نقل شده است که بسیار روشنگر و گویا است.امام(ع)فلسفه آفرینش انسان را معرفت خداوند دانسته است، که با دست یافتن به چنین معرفتی، انسان جز خدا را پرستش نخواهد کرد.در این هنگام، فردی از او پرسید:معرفت خداوند کدام است؟امام(ع)فرمود:این که مردم در هر عصر و زمانی امامی را که اطاعت از او بر آنان واجب است، بشناسند(معرفة اهل کلّ زمان‏ امامهم الّذی یجب طاعته.) (27)
اگر به انحرافاتی که در طول تاریخ بشر در زمینه توحید و خداپرستی رخ داده است، نظر کنیم درخواهیم یافت که ریشه این انحرافات به انحراف در باب ولایت و رهبری باز می‏گردد.این حقیقت را در تاریخ اسلام نیز به روشنی می‏توان یافت.و از این‏جا می‏توان به راز تأکید ویژه دین بر مسأله ولایت پی‏برد.و این که چرا قرآن کریم امامت را مایه کمال دین می‏شمارد.(الیوم اکملت لکم دینکم...)و چرا پیشوایان معصوم ولایت را شرط توحید دانسته‏اند؟
حاصل آن که:هدایت فطری از معرفت خداوند به عنوان موجودی بی‏مانند که آفریدگار و پروردگار جهان و هم یگانه معبود به حق است آغاز می‏شود و با ولایت نبوت و امامت تداوم می‏یابد.
7-ارزشهای اخلاقی:بررسی رابطه فطرت و اخلاق به بحث جداگانه‏ای نیاز دارد، تا جنبه‏های مختلف آن مورد تحقیق قرار گیرد.در این‏جا فقط این نکته را یادآور می‏شویم که رابطه فطرت و اخلاق قلمرو دیگری از هدایت و معرفت فطری را تشکیل می‏دهد.اصولا ارزشهای اخلاقی، تبلور و تجلّی توحید در حوزه صفات و ملکات نفسانی‏اند؛ چنان که کارهای پسندیده، تجلّی و تجسّم توحید در ساحت رفتار و کردارند.از این روی، فطری بودن توحید، فطری بودن ارزشهای اخلاقی و بایستگی‏های فعلی را نیز دربر دارد.بدین‏جهت، پیامبران الهی که رسالت تجدید میثاق فطری بشر را بر دوش داشته‏اند هم منادیان توحید در حوزه عقیده بوده‏اند، و هم دعوت‏کنندگان به فضایل و ارزشهای اخلاقی.پیامبر گرامی اسلام(ص)که خاتم نبوتها و شریعتهای الهی است، و به آیین فطری دعوت کرده است، یکی از اهداف رسالت خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق دانسته است:«بعثت لاتمّم مکارم‏الاخلاق».
در حدیثی آمده است که در شب معراج، پس از آن که پیامبر اکرم(ص)به بیت المقدس وارد شد و دو رکعت نماز به جای آورد و از مسجد بیرون رفت.جبرئیل با دو ظرف نوشیدنی، که یکی شراب بود و دیگری شیر، نزد پیامبر(ص)آمد.پیامبر، ظرف شیر را برگزید.آنگاه جبرئیل گفت:«اخترت الفطرة» (28)P}چیزی را که مطابق فطرت(یا رمز فطرت)است انتخاب کردی.
هر گاه بعد عقلانی هدایت و معرفت فطری را در نظر آوریم، رابطه فطرت و اخلاق روشن‏تر خواهد بود؛چرا که عقل به روشنی بر اصول فضایل و رذایل اخلاقی دلالت می‏کند.از این روی، از امام صادق(ع)روایت شده است که فرمود:«بشر در پرتو عقل خدا را شناخت، و با هدایت عقل (اصول)حسن و قبح افعال را شناخت.» (29)
میثاق فطری، چه وقت و چگونه؟
در این که نوعی میثاق فطری میان خداوند و انسانها برقرار شده است، تردیدی نیست؛زیرا روایات اسلامی در این باره بسیار است، ولی سخن در چگونگی این میثاق و زمان آن است.از برخی روایات چنین استفاده می‏شود که این میثاق در زمانی قبل از آن که فرزندان آدم از راه تو الد و تناسل پدید آیند، انجام گرفته است.در این روایات، میثاق فطری به عنوان تفسیر آیه«ذر» * بیان شده است.به روایات ذیل توجه کنید:
1-زراره از امام صادق(ع)از معنی آیه:«و اذ اخذ ربک من بنی‏آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم الست بربکم قالوا بلی» (*)و اذ اخذ ربک من بنی‏آدم من ظهورهم ذرّیتهم واشهدهم علی انفسهم ألست بربّکم قالوا بلی...(اعراف/172) سؤال کرد؛امام(ع)فرمود:«ثبتت المعرفة فی قلوبهم و نسوا الموقف، و سیذکرونه یوما.ولو لا ذلک، لم یدر أحد من خالقه و لا من رازقه.» (30)P}معرفت در دلهای آنان ثابت است، ولی موقف(مکان و چگونگی)آن را فراموش کرده‏اند، و روزی آن را به یاد خواهند آورد.اگر چنین پیمانی گرفته نشده بود، کسی نمی‏دانست خالق و رازق او چه کسی است.
2-رفاعه از امام صادق(ع)از معنی آیه یاد شده(آیه ذر)پرسید؛امام(ع)پاسخ داد:آری خداوند بر همه انسانها حجت دارد، روزی که از آنان پیمان گرفت، همگی را در دست قدرت خود قرار داد.(نعم، للّه الحجّة علی جمیع خلقه أخذهم یوم اخذ المیثاق).راوی حدیث اضافه می‏کند که امام(ع)هنگام بیان مطلب فوق، دست خود را به هم فشرد(قبض یده). (31)P}این عمل، کنایه از احاطه علم و قدرت خداوند بر بشر است و این که آنان همگی در قبضه ربوبیت او قرار دارند.
3-عبد الله‏بن سنان از امام صادق(ع)خواست تا فطرت در آیه«فطرة الله التی فطر الناس علیها» را برای او معنا کند.امام(ع)فرمود:مقصود از فطرت، اسلام است.خداوند آنگاه که از بشر بر توحید پیمان گرفت و فرمود:«الست بربکم» سرشت آنان را بر اسلام نهاد و حال آن که در میان آنان مؤمن و کافر وجود دارد(یا وجود داشت). (32)
4-زراره از امام باقر(ع)تفسیر آیه«فطرة الله التی فطر الناس علیها»را جویا شد.امام(ع) فرمود:«خداوند آنگاه که از آنان بر ربوبیت خود پیمان گرفت، آنان را بر فطرت توحید آفری.زراره پرسید:آیا آنان با خدا سخن گفتند؟(خاطبوه؟) امام(ع)فرمود:آری.سپس افزود:اگر چنین میثاقی در کار نبود، آنان نمی‏دانستند که چه کسی پروردگار و رازق آنهاست. (33)
5-در حدیث دیگر، زراره از امام باقر(ع) تفسیر آیه ذر(و اذ اخذ ربّک من بنی آدم...)را پرسید.امام(ع)فرمود:«خداوند از فرزندان آدم تا روز قیامت بسان موجوداتی بسیار کوچک(کالذّرّ) از پشت(یا صلیب)او بیرون آورد، و آنان را به صنع و آفرینش خودآگاه ساخت، و اگر چنین واقعه‏ای تحقق نیافته بود، کسی پروردگار خود را نمی‏شناخت». (34)
تحقیق و بررسی
درباره روایاتی که راجع به عالم ذر و اخذ میثاق از ذریه آدم وارد شده است، و نیز در تفسیر آیه‏ذر (اعراف/172)اقوال بسیاری نقل شده است.
عده‏ای از مفسران و محدثان، مدلول ظاهری این روایات را برگزیده و گفته‏اند:همه فرزندان آدم تا روز قیامت بسان موجوداتی بسیار کوچک در عالمی دیگر خلق شده‏اند و خداوند از آنان بر ربوبیت خود اقرار گرفته است؛آنگاه حیات کوتاه آنان پایان یافته است تا بار دیگر از طریق تو الد و تناسل در زمانهای متو الی به دنیا آمده و بر اساس آن اقرار پیشین، خداوند را بشناسند و بدین‏طریق، حجت بر همگان ثابت گردیده است؛ خواه مؤمن و موحد باشد یا ملحد و کافر.این قول در تفاسیر شیعه و اهل‏سنت به صورتهای مختلف نقل شده است. (35)
براین نظریه از طرف محققان-اعم از شیعه و اهل‏سنت-اشکالاتی وارد شده است.این اشکالات دوگونه‏اند:نخست این که این نظریه با ظاهر آیه ذر هماهنگ نیست؛زیرا:
اولا:در آیه، ذریّه به بنی‏آدم نسبت داده شده است نه به آدم(و اذ اخذ ربک من بنی‏آدم من ظهورهم ذریتهم).
ثانیا:یکی از اهداف این میثاق این دانسته شده که ملحدان نتوانند شرک پدران خود را بهانه قرار دهند(او تقولوا انّما اشرک اباؤنا من قبل و کنّا ذریّة من بعدهم).بنابراین، پدران کسانی که از آنان بر ربوبیت خداوند پیمان گرفته شده است، مشرک بوده‏اند، و این مطلب در مورد همه افراد بشر صادق نیست.
ثالثا:یکی دیگر از اهداف میثاق مزبور این است که منکران و ملحدان در قیامت نتوانند غفلت خود را از ربوبیت خداوند در دنیا بهانه قرار دهند(ان تقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین)و این در صورتی است که هیچ یک از ما هیچ گونه اثری از چنین میثاقی را به خاطر ندارد.
در این صورت، غرض از میثاق مزبور برآورده نخواهد شد، و این کار بر خداوند حکیم روا نیست.
اشکال دوم بر نظریه مزبور این است که اصولا چنین قولی معقول به نظر نمی‏رسد؛زیرا هدف از آن‏چنان که گفته‏اند این بوده است که انسان در دنیا با توجه به میثاق مزبور نسبت به توحید آگاهی داشته باشد، و حجت بر او تمام گردد، در حالی که انسان-چنان که قبل از این اشاره شد- اصولا نسبت به چنین میثاقی هیچ گونه آگاهی ندارد.در این صورت، چگونه می‏توان آن را منشأ آگاهی به توحید و ملاک اتمام حجت بر بشر دانست.به عبارت دیگر، ذریّه آدم در عالم ذریا دارای عقل و درک عقلی بوده‏اند یا نه.
فرض اخیر باطل است؛زیرا خطاب حقیقی و گرفتن اقرار بر ربوبیت خداوند بدون داشتن چنین فهم و درکی معقول نیست.در فرض نخست، فایده‏ای بر آن مترتب نخواهد بود؛زیرا آنچه معیار و مقیاس چنین اقرار و اذعانی است، همانا عقل و خرد آدمی است، که در همین جهان از آن برخوردار است، و عقل و خرد-پیراسته از وهم و هواهای نفسانی-بر ربوبیت خداوند اذعان و اقرار دارد، خواه در عام دیگر چنین اقراری از او گرفته شده باشد یا نه؟ * (36)
با توجه به اشکالات یاد شده و نظایر آن، عده‏ای از محققان احادیث مربوط به عالم ذر را به گونه‏های مختلف تأویل و تفسیر کرده‏اند.شیخ مفید آن دسته از این احادیث را که بر استشهاد و گفتگوی شفاهی و حقیقی دلالت می‏کنند، معتبر ندانسته و رد کرده است، ولی احادیث دیگر را معتبر دانسته و یادآور شده است که خداوند همه فرزندان آدم را در برابر دیدگاه او نمایان ساخت و آنها سه دسته بودند:عده‏ای که بر بالای سر آنان نور و روشنایی بود؛عده‏ای که بر بالای سرشان ظلمت و تاریکی بود؛و عده‏ای دیگر که بر بالای سر آنها نور آمیخته با ظلمت قرار داشت.وقتی آدم آنها را دید، از کثرت آنان شگفت‏زده شد.


 

..........برای ادامه مطلب به این آدرس

مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com

 
/سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی