***نسیم معرفت***

به نام خدا


**پاسخ به سخنان دکتر عبد الکریم سروش تهرانی

با سلام و احترام

یکی از عزیزان در یکی از گروه های مجازی در تاریخ 31 تیر 1395  از بنده درخواست کرد که به این سخنان دکتر سروش پاسخ بگویم که به لطف الهی در حدّ اختصار به پاسگویی برآمدم امید است که برای خوانندگان بزرگوار مفید باشد .

واما متن سخنان دکتر عبد الکریم سروش:

 
[دکتر عبدالکریم سروش می گوید : ما با عقول جامعه طرفیم، منبری ها اما با عواطف جامعه. ما عقل را به تعقل تَلنگُر می زنیم، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر میکنند. ما خِرَد را بارور میکنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند. ما می سَگالانیم آنان می نالانند ....معلوم و روشن است که شوراندن عاطفه آسانتر است و بارور کردن خِرَد مشکل تر. شوراندن عواطف جامعه را به سویی می برد، بارور ساختن خِرَد جامعه را به سویی دیگر. آنان پس از مدتی مُرید و عاشقِ سینه چاک پیدا می کنند اما ما مُنتقد و گردنکشان بی باک. آنان بر دوش مریدان می نشینند، ما بر سیبل فُحشِ منتقدان . آنان جهل می کارند و خرافه درو می کنند ما اما بذرِ پرسش می افشانیم و تعقّل برداشت می کنیم. «جاهله» دستاورد غایی آنان است «عاقله»ارمغان نهایی ما . عقل گر دشنام دهد من راضی ام _زآنکه فیضی دارد از فیاضی ام _ احمق ار حلوا نَهد اندر لَبَم _ من از آن حلوای او اندر تَبَم]

واما پاسخ  به سخنان جناب دکتر عبد الکریم  سروش :

در آغاز مقدمه ای عرضه می دارم  . انسان معجونی از عقل و احساس و خشم و شهوت بالمعنی العام و خیال و وهم است که قُوّه و نیروی عقل ، سایرِ قوا را کنترل و تعدیل می نماید واگر مهار عقلی وجود نداشته باشد آدمی  بواسطه  غلبه قوای دیگر از اعتدال خارج می شود.مثلا بواسطه غلبه خشم وغضب بر قُوّه  و نیرویِ عقل ، آدمی درنده ای خواهد شد که سبب اذیت و آزار و ضرر و زیان به  دیگران می گردد و یا بواسطه غلبه نیروی احساس ، آدمی از قدرت تعقل خارج می شود و رفتاری می کند که خارج از چهار چوب تفکر و تعقل است و هکذا اگر قوای دیگر مثل قُوّه خیال و وَهم  بر قوه عقل غلبه نماید  آدمی خیالی و مُتوهِّم می شود ویا اگر قُوّه و نیروی شهوت بالمعنی العام غلبه نماید ، آدمی دچار طغیانگری و تجاوز و سایر رذایل خواهد شد. با توجه به  بُعد ملکوتی و ناسوتی و یا به عبارت دیگر  بُعد مادی و معنوی  که در وجود انسان است، وجود همه این قوا برای انسان لازم خواهد بود تا نیازهای معنوی و مادی  خود را تامین نماید زیرا که عالَمِ طبیعت ، به یک معنا  ، عالَمِ تنازُع بقاء به معنای درستش است نه به  آن معنایی که  جناب داروین انگلیسی و داروینیسم به آن معتقد است بلکه منظورم شبیه آن چیزی است که   علامه شهید مرتضی مطهری  فرمودند که :  تنازُع بقا به معنی دفاع از خود، حق است. (رجوع شود به مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 170 )  . پس عقل کنترل کننده سایر قوا در درون آدمی است تا آدمی از اعتدال خارج نگردد و دچار انحراف  و فساد بالمعنی الاعم و سقوط نگردد .البته مراد ما از عقل ، عقل رحمانی و نورانی است نه عقل شیطانی .  یکی از فلسفه های مهم بعثت انبیاء (علیهم السلام)  شکوفایی عقل انسان ها است  که حضرت علی ع در خطبه اول از نهج البلاغه در این باره می فرماید : وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول پیغمبران مبعوث شدند تا دفینه‌ها و گنجینه‌های خِرَد و عقل را  که در دل و باطن انسانها  مدفون است  جهت استخراج و استفاده و شکوفایی آن زیر و رو کنند و برانگیزانند . عقل در پرتو اطاعت و بندگی خدا  و ترک هوی و هوس نورانی  می گردد و برعکس اگر عقل دچار غُبار نفسانیات و شهوات  و هواهای نفسانی وشیطانی شود آدمی در این صورت دچار کُسوف عقلی می شود و نورانیت عقلش زائل می گردد . شاعرِ عرب می گوید :اِنارَةُ العَقلِ مَکسُوف بِطَوعِ الهَوی  وَ عَقلُ عاصِی الهَوی یَزدادُ تَنویراً یعنی روشنی و نورانیت عقل بواسطه پیروی از هوای نفس  مکسوف و ناپدید و خاموش می شود و از بین می رود  و کسی که  عاصی و دوری کننده از هوای نفس باشد  نورانیت عقلش افزایش پیدا می کند . آیات و روایات زیادی در باره عقل واردشده است و شایسته است که در این باره رجوع شود به ( کتابُ العقل و الجهل در جلد اول اصول کافی ) .  اگر شهوت بالمعنی الاعم بر آدمی غلبه کند عقلش مغلوب واقع می گردد و چنین انسانی مهار عقلش به دست شهوت و شیطان است چنانکه مستکبران عالم نیز عقل دارند ولی عقلشان عقل شیطانی است نه عقل رحمانی . عقل نیرو و قُوّه ای است نورانی و رحمانی  که بد و خوب و شر و خیر را تشخیص می دهد و درک می کند و آدمی را به صلاح و فلاح و رستگاری و سعادت و کمال می رساند و از شقاوت و نگون بختی و هلاکت و سقوط باز می دارد و  حابِس و رادِع و مانع  هر چیزی  است که در تقابل با سعادت و کمال  ابدی و جاویدان انسان باشد . انسان موجودی است جاوید و سعادت و شقاوت او هم ابدی و جاویدان خواهد بود . یا به شقاوت و بدبختی ابدی و همیشگی خواهد رسید و یا به  سعادت و کمال ابدی دست خواهد یافت .  از دیدگاه قرآن کریم کسی که با مراقبت از رفتار و کردار خود  بتواند از آتش جهنم رها و خلاص شود و داخل در بهشت گردد  این در واقع نوعی   فوز و رستگاری می باشد و آدم عاقل کسی است که خود را از آتش جهنم برهاند و زمینه های ورود به بهشت را برای خویش فراهم سازد . کسانی که غرق در معاصی و گناه و عصیان هستند از عقل سلیم و نورانی  خود را محروم کرده اند و هرگناهی که انسان انجام می دهد نشانه بی عقلی و یا کم عقلی او است . در سوره آل عمران آیه 185 چنین آمده است : کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ  یعنی هر کسی مرگ را می چشد و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت  . آنها که از آتش ( دوزخ ) دور شده ، و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند و زندگی دنیا ، چیزی جز سرمایه فریب نیست .

عقل در لغت به معنای  فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل  است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لُغت مهم است  در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای  پای بند و بستن است و عرب به پابند شتر یعنی طناب وچیزی که پای شتر را با آن می بندند که هرجایی نرود عِقال گویند  و عقل را بدان جهت عقل گویند  که انسان را عِقال و بند می زند و او را از آنچه  مانع  صلاح  و رستگاری و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک( حبس کنندگی و بازدارندگی از آسیب ها و خسارت ها و شقاوت ها و... )  برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2-  عقل در اصطلاح فلسفی 3-  عقل در اصطلاح علم کلام 4-  عقل در اصطلاح عرفان  5- عقل در اصطلح علم اخلاق  6-عقل در اصطلاح سیاست و مدیریت  و اقتصاد   7- عقل در اصطلاح جامعه شناسی  8-عقل در اصطلاح رویات و آیات  . در  روایت آمده است که  از امام صادق  (ع)    در باره عقل سؤال کردند  حضرت فرمود :   ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ .  فرمود عقل  آن چیزی است که  بواسطه آن خداوند رحمان  عبادت و بندگی شود  و بهشت تحصیل گردد .  سپس از آن  حضرت سؤال کردند که  پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟   فرمود :   فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . [  و اما اصل روایت در منابع روایی چنین آمده است : أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ . اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم (علیه السلام) پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است و  شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]  بر این اساس شخصیت های عرفانی و معنوی همانند امام خمینی و آیت الله محمد تقی بهجت و مانند آنها که عمری در عبودیت و بندگی خالصانه  و عارفانه و متوغِّل و غرق در معرفت و شناخت  بودند  جزو عاقل ترین مردم هستند .

اما اینکه جناب دکترسروش  (که از روشنفکران ملاّ و بیمار است و از این بابت دچار کج اندیشی نسبت به  علماء و اهل منبر  شده است )  در طعنه بر اهل منبر  می گوید که (ما با عقول جامعه طرفیم ، منبری ها اما با عواطف جامعه . ما عقل را به تعقل تلنگر می زنیم ، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر می کنند.  ما خِرَد را بارور می کنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند . ما می سگالانیم آنان می نالانند .....) و با این سخنان به ظاهر زیبا  و فریبنده نتیجه باطل و نادرست گرفته است   اولا  در پاسخ  به این سخنانش  عرض می کنم  که  این نسبتی که به اهل منبر می دهد ناصحیح و دروغ است . از قدیم الایام تا کنون  روش  اهل منبر و خُطَباء این است که در مقام خطابه و سخنرانی بعد از حمد وسپاس الهی و درود بر پیامبر و اهل بیتش (علیهم السلام) به تناسب جلسه و مجلس و به تناسب مقام وعظ و روشنگری ، موضوعی را مورد بررسی و تبیین قرار می دهند و از آیات و روایات و سخنان بزرگان و عقلاء و شاعران  جهت تبیین مطلب استفاده می نمایند و در پایان هم ذکر مصایب اهل بیت (علیهم السلام . ) می کنند . آیا این روش پسندیده و معقول و مطلوب اهل منبر و خطباء  صرفا برانگیختن احساس  و عواطف و شور  است و مردم را از عقل و تعقل و خِرَد  واندیشه دور می کنند ؟!!!   آیا جناب عبدالکریم سروش در خلاء و خیال سخن می گویند ویا اینکه مواجه با واقعیات جامعه است؟! واقعیات جامعه ما بر خلاف نظر آقای سروش است . مردم وقتی پای منبر خُطَباء و اهل منبر قرار می گیرند خِرَد و عقل و اندیشه شان در سایه بیان آیات و روایات و سخنان حکیمانه و... بارور وشکوفا می شود نه اینکه طبق گفته ناصواب  دکتر سروش بگوییم که مردم فقط احساسی و عاطفی می شوند وبعد دچار شور می شوند و برای اهل منبر سینه چاک می کنند و....!!!  آیا واقعا اهل منبر و خُطباء و مبلِّغین  متعهد و دلسوز ما  به قول آقای سروش «جهل می کارند و خرافه درو می کنند» آیا «جاهله و جهالت » دستاورد غایی  اهل منبر  است ؟!!  متاسفانه به جهت حاکمیّتِ هوای نفس و شهواتِ نفسانی بر افکار و اندیشه های جناب دکتر سروش ، ایشان از راه خرد و اندیشه سالم خارج شدند و مطالبی به ظاهر فریبنده بیان میکنند که حاکی از عدم درایت و تعقل حضرت ایشان است و متاسفانه ایشان از عبدالکریم بودن بیرون رفتند .... و از روشنفکران بیمار جز این انتظاری نیست !!!

  ثانیا  حضرت ایشان هنوز ماهیت واصالت انسان را نشناخته است . همانطوری که در بالا عرض کردیم انسان مجموعه ای از عقل و اراده  و احساس و خشم وشهوت بالمعنی الاعم و وهم و خیال است. یک کارشناس حاذق به همه ابعاد انسانی توجه می نماید . مثلا یک پزشک حاذق به همه جوانب بیمار توجه می کند و نظر می دهد . اهل منبر و خُطَباء و مُبلِّغین هم در جایی که لازم باشد باید  احساس مردم را بر انگیخته  کنند و گاهی هم باید احساس و عواطف مردم  را زنده و شکوفا نمایند و گاهی خشم مردم را نسبت به ستمگران و مستکبرین تحریک کنند و مانند آن  و این کارها برخلاف تعقل و خِرَد ورزی  نیست بلکه عین خِرَد و تعقل و عقل و درایت و خِرَدورزی و خِرَدمندی است و اگر در جایی که باید احساس و عاطفه تحریک شود و یک خطیب و سخنران و اهل منبر برخلاف آن عمل کند این دور از اندیشه و تعقل است.  هر چیز باید متناسب جایگاه و محل  و ظرف خودش باشد  به قول سعدی شیرازی : دو چیز طیره عقل است :  دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی .  پس به جناب دکتر سروس می گوییم شما در عالم توهُّم و خیال و به دور از واقعیات جامعه و به دور از عقل و خِرَد سخن می گویید و خُطَباء و اهل منبر ما به پیروی از پیامبران و  اهلبیت پیامبر  ( علیهم السلام)  قرن ها و صد ها سال است که جامعه را به سوی شکوفایی عقلی و فکری و فرهنگی و اخلاقی دعوت می کنند و آنها را به سعادت و کمال جاوید فرا می خوانند  و مردمِ آگاه ما هم این مطلب را می دانند . البته مردم عزیز و فهیم ما در طول قرن ها و صد ها سال که به مجالس وعظ و خطابه اُنس و علاقه و شناخت دارند گاهی در برابر برخی شخصیت هایی که همه وجودشان اخلاص و صفا و یکرنگی است ، عواطف و احساسات خاص و شور آفرین (که همراه با شعور و تعقل وعقل است ) ابراز واظهار می کنند و این عمل احساسی و عاطفیِ پاک و مقدس را یک افتخار برای خود می دانند . عواطف و احساسات پاک و بی نظیری که مردم شریف ایران به حضرت امام خمینی (ره) نشان دادند و نیز احساسات شورانگیز و پاکی که به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و سایر بزرگان  اظهار می کنند نمونه هایی از این عواطف و احساسات بسیار متعالی و ارزشمند و اگاهانه است . آری مردم ما هرجا که اخلاص و خلوص و صفا و پاکی و یکرنگی ببینند حماسه ای از شور و احساس پاک می آفرینند.
سیداصغرسعادت میرقدیم
31تیر 1395 ه.ش
16 شوال المکرم 1437 ه.ق .


** از دعاهای مُنحرفانه دکتر عبدالکریم سروش  :

 
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته‌ام و درس دین داده‌ام، از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می‌جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم !!!


**رسالت روشنفکران در عصر حاضر(گیل خبر)

**آیا زندگی تنازع بقاست؟ - پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری

 




برچسب ها : پاسخ به سخنان دکتر عبد الکریم سروش تهرانی-سرو