اقسام عقل در نظر فلاسفه

بسم الله الرحمن الرحیم

فیلسوفان مسلمان اغلب نظریه معرفت شناسی ارسطو را پذیرفتند. ارسطو برخلاف افلاطون میان فلسفه نظری و فلسفه عملی تفاوت گذاشت. او فلسفه عملی را به سه دسته اخلاق، تدبیر منزل، و سیاست مدن تقسیم می کرد. به نظر ارسطو اقامه برهان و هر گونه شناخت علمی، به نوبه خود مبتنی بر مبادی نخستین است. او از این سخن خود نتیجه می گیرد که نخستین مبادی اشیا موضوع حکمت نظری قرار می گیرند و نه موضوع حکمت عملی هریک از دو نوع حکمت عملی و نظری خود دستاورد دو نوع عقل است: عقل عملی و عقل نظری. در جهان اسلام، ابن سینا نیز به پذیرش طبقه بندی ارسطویی معرفت، تمام تفکرات بشری را به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می کند.


او در توضیح حکمت نظری بیان می کند که این نوع از دانش، پژوهشگر را به کامل کردن توان اندیشه اش که در نفس نهفته است برمی انگیزد ابن سینا رسیدن به این هدف را از رهگذر دست یابی به علوم تصوری و تصدیقی به اشیا و اموری که در رده اعمال و احوال اختیاری انسان نیستند، ممکن می داند اما حکمت عملی به عقیده ابن سینا در نخستین مرحله سیر خود مانند حکمت نظری پژوهشگر خود را به سوی کمال یابی توان نظری رهمنون می گردد- از طریق دانش های تصوری و تصدیقی نسبت به اموری که در قلمروی اختیار آدمی هستند- اما هدف دیگر حکمت عملی دست یابی به فضایل عملی است. بر خلاف وجود دو نوع معرفت نظری و عملی در آدمی، او دارای یک نیروی اندیشنده بیش نیست. بهترین دلیل این مدعا آن است که پسوند عملی در برابر نظری که به عقل نسبت داده می شود، تنها به گروه بندی معقولات و تنوع آن ها دلالت می کند و نه به دوگانگی معنی و واقعیت عقل بشر.

صدرالمتألهین شیرازی مراتب ادراک انسان را به سه مرتبه اصلی باز می گرداند: حس، خیال و عقل. در مرتبه تعقل ذهن، صورت ادراکی را از همه خصوصیاتش و نیز از حالت جزئی و شخصی بودنش مجرد می کند. صورت ادراکی در اینجا نه تنها بر مدرک محسوس قابل انطباق است، بلکه بر اشیای دیگری نیز که با آن مدرک محسوس در این صورت کلی مشترکند قابل انطباق است. این مرتبه، مرتبه تجرد کامل صورت ادراکی است.

در فلسفه ملاصدرا، مدرکات عالم عقل نیز بر سه گونه اصلی است:

1. معقول اول که عبارت است از مقولات یا مفاهیم کلی برگرفته از محسوسات و منطبق بر آنها؛ نظیر انسان، حیوان، سفیدی و سیاهی. این دسته از معقولات که «معقولات اولی» نامیده می شوند، دارای مصداق خارجی اند و در حقیقت نخستین مرتبه ادراک عقلی به شمار می روند.

2. معقول ثانی منطقی، که عبارت است از مفاهیم منطقی؛ نظیر کلیت و جزئیت، یا نوع و فصل و جنس. این دسته از مفاهیم را که در منطق به کار برده می شوند و به همین دلیل از آنها به «معقولات منطقی» تعبیر می شود، به این سبب معقولات ثانیه می گویند که ذهن پس از ادراک معقولات اولی به آنها دست می یابد. ذهن پس از دست یابی به مفاهیم و معقولاتی نظیر انسان، حیوان، درخت، سفیدی، سیاهی، و مقایسه آنها با مفاهیمی نظیر این درخت و این انسان و این حیوان، مفاهیم جدیدی را در خود می آفریند؛ همچون کلیت، جزئیت، جنس، فصل، نوع، مثلین و ضدین. چنین مفاهیمی مصادیق خارجی ورای ذهن آدمی ندارند و همچون انسان و حیوان از معقولات اولیه قابل انطباق بر مصادیق خارجی معینی نیستند.

3. معقول ثانی فلسفی که عبارت است از مفاهیم عام فلسفی؛ نظیر وجود، عدم، وحدت، کثرت، علت و معلول، امکان و ضرورت. این دسته از معقولات ثانیه، همچون معقولات ثانیه منطقی مصداق معینی در خارج ندارند، ولی این تفاوت را با آنها دارند که وصف اشیاء خارجی قرار می گیرند؛ مثلا انسان خارجی، وصف امکان می پذیرد، ولی وصف کلیت نمی پذیرد. این مفاهیم از این نظر معقول ثانی به شمار می آیند که از نظر شمول و احاطه مفهومی، شامل ترین و عام ترین مفاهیم ذهنی می باشند. معقولات اولیه همگی بر دسته ای خاص از موجودات قابل انطباق اند، ولی معقولات ثانی فلسفی، مفاهیم فراگیری هستند که دایره انطباق و شمول آنها همه اشیا را در برمی گیرد، و به همین لحاظ از این مفاهیم به «معقولات ثانیه» تعبیر می شود.


به هر حال حکمای اسلامی اصطلاحی دارند که عقل را منقسم می کنند به دو قسم: عقل نظری و عقل عملی. البته مقصود این نیست که در هر کسی دو قوه عاقله هست، بلکه مقصود اینست که قوه عاقله انسان دو نوع محصول فکر و اندیشه دارد که از اساس با هم اختلاف دارند: افکار و اندیشه های نظری، و افکار و اندیشه های عملی.

عقل نظری همان است که مبنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی است. این علوم همه در این جهت شرکت دارند که کار عقل در آن علوم قضاوت درباره واقعیتها است که فلان شیء اینطور است و یا آنطور؟ فلان اثر و فلان خاصیت را دارد یا ندارد؟ آیا فلان معنا حقیقت دارد یا ندارد؟ و اما عقل عملی آنست که مبنای علوم زندگی است، مبنای اصول اخلاقی است، و به قول قدما مبنای علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن است.

در عقل عملی مورد قضاوت، واقعیتی از واقعیتها نیست که آیا اینچنین است یا آنچنان؟ مورد قضاوت، وظیفه و تکلیف است: آیا "باید" این کار را بکنم یا آن کار را؟ اینطور عمل کنم یا آنطور؟ عقل عملی همان است که مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح و باید و نباید و امر و نهی و امثال اینها را خلق می کند. راهی که انسان در زندگی انتخاب می کند مربوط به طرز کار کردن و طرز قضاوت عقلی عملی او است و مستقیما ربطی به طرز کار و طرز قضاوت عقل نظری وی ندارد.

در علم النفس عالی‌ترین مراتب درک را که درک کلیات است عقل می‌گویند. اما در علم اخلاق واژه عقل به معنای عقل عملی است که در یک اصطلاح خاص به آن، علم معامله نیز اطلاق می‌شود. به عقل نظری نیز علم مکاشفه گفته می‌شود.[2]
در فلسفه اولی یا فلسفه‌ای که درباره مابعدالطبیعه بحث می‌کند عقل یکی از تقسیمات اولیه وجود است. در اینجا عقل به مجردات تام گفته می‌شود، موجوداتی که هیچ ماده‌ای ندارند و هیچ تعلقی به امور مادی ندارند. در اصطلاح به آنها مفارقات یا موجودات نورانی نیز می‌گویند.[3] اطلاق عقل بر چنین موجودی ربطی به عقل به معنای قوه درک کننده مفاهیم کلی ندارد. و اینجا عقل به معنایی کاملاً متفاوت از معنای عقل در معرفت شناسی فلسفی است.[4]

تعاریف و کارکردهای عقل نظری و عملی

طیف تعاریفی که برای عقل نظری و عملی ارایه شده است را می‌توان در یک تقسیم اولیه دو قسم دانست:

1.یک قوه با دو کارکرد
گروهی که معتقدند عقل عملی و نظری در حقیقت یک قوه‌اند. یعنی یک نیرو داریم که گاهی کارکرد خاصی دارد که به آن قوه به اعتبار این کارکرد خاص، عقل نظری می‌گوییم و گاهی دیگر کارکرد دیگری دارد که به اعتبار آن کارکرد بدان عقل عملی اطلاق می‌شود. مانند هنرپیشه‌ای که دو نقش ایفا می‌کند. این دیدگاه خود اقسامی دارد که در ادامه بیان می‌شود. بنابراین در اصطلاح می‌گویند اینجا تفاوت عقل نظری و عملی در مدرکات آنهاست که در حقیقت عقل اینجا به معنای قوه درک کننده‌ است.[5]
اما این گروه نیز خود دو دسته‌اند:
دسته اول کسانی هستند که معتقدند اگر مسأله ادراک شده مربوط به امور عملی باشد به این معنا که از اموری باشد که دانستن آن برای عمل کردن است. مانند حسن عدل و قبح ظلم، توکل، تسلیم و رضا و این امور که انسان به آنها علم می‌یابد که عمل کند. دراین صورت بدان عقل عملی گویند یعنی قوه‌ای که کار آن درک اموری است که شایسته عمل کردن‌اند. اما اگر مسأله ادراک شده از امور عملی نباشد مانند علم به خدا، صفات ذاتی او در این صورت عقل را عقل نظری گویند. بزرگانی مانند فارابی[6]، حاج ملا هادی سبزواری، [7] محقق اصفهانی[8] و مرحوم مظفر این دیدگاه را در معنای عقل عملی و نظری اتخاذ کرده‌اند.

دیدگاه دیگر با این که می‌پذیرد عقل عملی و نظری اختلاف ماهوی ندارند و در واقع یک قوه بیشتر نداریم. اما اختلاف آن دو را در این می‌داند که قوه ای که عقل نظری و مدرک است در برخی شرایط خاص عقل عملی نام می‌گیرد. به این بیان که به طور کلی هر ادراکی چه مربوط به کلیات باشد چه مربوط به جزئیات و یا چه مربوط به عمل باشد چه نباشد در حیطه عقل نظری است. ما تنها یک قوه داریم و آن عقل نظری است اما اگر حکم این عقل در خارج منتهی به عمل بشود این قوه نام عقل عملی به خود می‌گیرد. در غیر این صورت بر نظری بودن باقی خواهد ماند. به عنوان مثال، در عقل انسان یک ادراک کلی پدید می‌آید که احسان به فقیر خوب است. این یک ادراک نظری است. هنگامی که انسان به یک فقیر برخورد می‌کند عقل انسان آن کلی را بر یک مصداق جزیی تطبیق می‌کند به این ترتیب که اگر احسان به فقیر خوب است و واین شخص یک فقیر است پس این گزاره بدست می‌آید که باید به این شخص کمک کرد این تطبیق نیز از احکام عقل نظری است. تا اینجا هنوز از حوزه نظریات خارج نشده‌ایم. اما به محض این که اقدام به عمل می‌کنیم و پولی به فقیر می‌دهیم دیگر از حوزه نظری خارج شده و به حیطه عمل واردمی‌شویم. بنابراین، این جهش و حرکت برای عمل باعث می‌شود تمام آن مراحل استنتاجی نظری به عقل عملی تبدیل شوند.[9]

2.دو قوه با دو کارکرد

دیدگاه دوم دیدگاهی است که قایل به تکثر قوا در عقل عملی و نظری است. به این معنا که عقل عملی و نظری را دو قوه مجزا می‌داند که هر کدام کارکرد خاص خود را دارند. اینجا نیز دست کم دو دیدگاه در میان دانشمندان مسلمان به چشم می‌خورد:
دسته اول
بزرگانی مانند ابن سینا، بهمنیار، ابوالبرکات بغدادی، ملاصدرا و مولی عبدالرزاق لاهیجی بر این باورند عقل نظری، مطلقا کلیات را ادراک می‌کند چه کلیاتی که مربوط به اعمال و افعال اختیاری انسان است مانند حسن عدل و قبح ظلم و چه کلیات مربوط به نظر و واقعیات نفس الامری مانند خدا و صفات ذاتی الاهی. اما کار عقل عملی، اندیشه در امور جزیی است برای استفاده عملی از آن. مانند این که باید به این فقیر خاص کمک کرد نتیجه این دیدگاه این است که انسان دو قوه دارد: یکی قوه‌ای که مخصوص ادراک کلیات است (عقل نظری) و دیگری قوه‌ای مربوط به جزییات عملی است(عقل عملی).[10]
دسته دوم
برخی دیگر از بزرگان معتقدند وظیفه عقل نظری به طور کلی ادراک است. هر نوع ادراکی بوسیله قوه‌ای به نام عقل نظری صورت می‌گیرد. چه مدرک آن کلی باشد چه جزئی چه مربوط به عمل باشد چه غیر مرتبط با عمل. کار عقل نظری درک است. اما عقل عملی قوه عامله است. و کار آن صرفا عمل است. به طور کلی اینها دو قوه کاملاً مستقل برای نفس هستند. مانند قوه غضبیه و شهویه و هیچ نوع اشتراکی با هم ندارند. بزرگانی چون قطب الدین رازی در المحاکمات[11]، مرحوم نراقی در جامع السعادات و ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه این دیدگاه را در تعریف عقل عملی و نظری داشته‌اند. می‌توان دیدگاه کانت در عقل عملی و نظری را نیز نظر دیگری در این قسم دانست کانت می‌گوید: عقل به دو طریق می‌تواند با متعلقات خود سرو کار داشته باشد یکی این که متعلق خود را تعین بخشد در حالی که متعلق مزبور در اصل از منشا‌ء دیگری غیر از خود عقل ناشی شده است. دیگر این که متعلق خود را واقعیت بخشد. «اولی معرفت عقل نظری است دومی معرفت عقل عملی‌ «عقل در نقش نظری خود عینی را که در شهود عرضه شده‌است تعین یا تقوم می‌دهد. یعنی بر امری که از منشاء دیگری غیر از خود آن حاصل می‌شود عمل می‌کند. ولی در نقش عملی خود منشاء به وجود آمدن متعلقات خویش است و مشتمل به اختیارات و ترجیحات اخلاقی است نه به اطلاق مقولات بر معروضات شهود حسی. می‌توان گفت که سرو کار ان با ایجاد ترجیحات یا تصمیمات اخلاقی است بر حسب قانونی که ناشی از خود اوست.
به بیان دیگر عقل در نقش نظری تنها درک کننده است و منفعل. اما در عقل عملی عقل واضع و ایجاد کننده قوانین اخلاقی است. در این صورت حکم کننده است.[12]


[2]. حائری یزدی، مهدی، کاوش‌های عقل نظری، تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384، صص392-396
[3]. همان، ص397
[4] . مصباح یزدی، محمد تقی، اموزش فلسفه، تهران: سازمان چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ج2 ص 164
[5]. مظفر، محمد رضا، المنطق، قم: انتشارات دارالعلم، بی‌تا، ص 295- 296
[6]. سبزواری، ملا هادی، شرح منظومه حکمت فلسفه، ص 31
[7]. همان
[8]. اصفهانی، محمدحسین، نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، تحقیق ابوالحسن قائمی، قم: موسسه آل البیت، 1374، ج3، ص195
[9] حائری یزدی، مهدی، کاوش‌های عقل عملی، تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384، ص 227-228
[10] مصباح یزدی، محمد تقی. فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی، تهران: چاپ و نشر بین الملل. 1381، ص 96
[11] سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه حکمت، ص 310
[12]. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، 1375، ج 6، ص 318-319


امضاء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

http://www.azha.ir/showthread.php?tid=2950  وب دانشنامه هفت آسمان

 




برچسب ها : نکاتی در باره فلسفه و عرفان وحکمت وعقل و...