حکیم عسکری

 

 

به نام خدا

 

وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری  گیلانی

 

 

** باتقوی وباایمان وبااخلاص  واهل توکل بود.

**عالم ربانی بود.

**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.

**بیش از 30 سال تدریس کرد

**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود

**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد

**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود

**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت

**اهل دعا ومناجات وذکر بود.

**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.

**طالب وتشنه حقیقت بود

**اهل اندیشه وتفکر بود

**فروتن ومتواضع بود

**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود

**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود

**درهشت سالگی پدرش را از دست داد

**باتجربه وکارآزموده بود

**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت

**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت

**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت

**ژرف اندیش بود

**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت

**از کبر وغرور مبری بود

**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی  متنفر بود

**اهل شب وتهجد بود

**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود

**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود

**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود

**زهد عالمانه داشت

**سنگین ومتین وباوقاربود

**دور اندیش بود

**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود

**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان  از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد

**نکته سنج ودقیق بود

**اهل قلم بود

**اهل نظم وبرنامه در زندگی  بود

** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت

**جوگیر وجوزده نمی شد

**استقلال فکری داشت

**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد

**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد

**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد

**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی  وحضرت علامه طباطبایی بود

**به تبلیغ اهمیت می داد

**باجوانان وفرهیختگان  وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت

**بی تکلف وراحت بود

**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود

**تکبر علمی واخلاقی نداشت

**از گعده گیری ها بدش می آمد

**از اتلاف عمر ناراحت می شد

**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود

**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود

**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد

**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد

**در حال ساده زیستی تدریس می کرد

**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد

**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند

**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد

**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت

**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود

**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم

**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد

**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد

**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح  عجول نبود

**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود

**باپای پیاده به تدریس می آمدند

**حالت درون گرایی داشتند

**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست

**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند

**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد

**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود

**به فکر اصلاح جامعه بود  روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید

**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد

**گمنام زندگی کرد

**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم

**می فرمود  شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد

**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند

**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند  انتقاد می کرد وناراحت می شد

**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود

**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند

**موحد واقعی بود

**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود

** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور  داشت

**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت

**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم

**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت

**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود

**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود

**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد

**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است

**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد

**به منبر و  وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد

**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند

**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟

**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد

**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند

**در کلاس درس  اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است

**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد

 

**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد

**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند

**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست

**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد

**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار

م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم

**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم

**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند

**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد

**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.

**خوش مجلس وخوش صحبت بود

**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد

**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد

**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی

**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین  علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد

** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است  بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید

**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم  مرحوم علامه طباطبایی میکنم

 

**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند

**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند

**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند

**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد

**دهن بین وزودباور نبود

**به ماست خیلی علاقه داشت

**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای  نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد

**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط  به خویش را خودش انجام می داد

**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت

به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید

 

تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/    1393

 

***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.

سیداصغر سعادت






تاریخ : یکشنبه 93/5/5 | 2:54 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()


حکیم عسکری


یادی از حکیم گیلانی

قال رسول الله صلی الله علیه وآله:من ورّخ مؤمنا فکانما احیاه

سفینة البحار ج2 ص641

کسی که زندگی مؤمنی را شرح دهد وبنویسد یا بیان کند گویا اورا زنده کرده است.

 

عالم وزاهد وصوفی همه طفلان رهند

              مرداگرهست بجز عالم ربانی نیست

                                                          حافظ

درحکمت 139 از نهج البلاغه فیض الاسلام آمده است که  کمیل بن زیاد نخعی می گوید حضرت امیر المؤمنین علیه السلام دست مرا گرفته وبه صحراءبرد. چون به بیرون شهررسید ، آهی کشید همانند آه کشیدن اندوه رسیده. پس از آن در بار? دانش ودانشمندان چنین فرمود:

یاکمیلُ بنُ زیاد ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها.... الناس ثلاثة فعالم ربانیّ ومتعلم علی سبیل نجاة وهمج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح  لم یستضیئوا بنورالعلم ولم یلجئووا الی رکن وثیق....یاکمیلُ بنُ زیاد هلک خزان الاموال وهم احیاء والعلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقودة وامثالهم فی القلوب موجودة.

ای کمیل این دل ها ظرف های علوم وحقایق واسرار است وبهترین آن دل ها ، نگهدارنده ترین آنها است.....مردم سه دسته اند: عالم ربانی  وطالب علمی که از جهل ونادانی و... به راه نجات ورهایی یافتن است ومگسان وپشه ها ی( وحشرات) کوچک وناتوان که به هر سو روند واز روی جهل ونادانی به انواع زشتی ها آلوده اند. اینها از هر آوازکننده ای پیروی می نمایند باهربادی  میل وحرکت می کنند ودرست را از نادرست تمییز نمی دهند.نه از روشنایی دانش نور گرفتند  ونه  به پناهگاه استواری پناه بردند.... ای کمیل  گردآورندگان اموال ودارایی در واقع تباه وهلاک شده اند درحالی که به حسب ظاهر زنده اند ودانشمندان در حقیقت پایدار وماندگارند تامادامی که روزگار باقی است اگرچه به ظاهر دارای مکنت ومال نباشند. وجودشان با رحلت وکوچ از این دنیای فانی به ظاهر گم شده ولی آثار وفضائل وذکر جمیل ویاد وخاطر? نیکشان همیشه در دلها برقرار است.

جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند

     عالم چراغ جامعه وچشم عالم است

 

یاد وخاطره نیک نیک اندیشان واندیشمندان وبزرگان علمی ودینی از فقهاء عظام وحکمای عالیمقام را که به ظاهر در میان مانیستند برای همیش? ایام گرامی می داریم. یادآوری نام وآثار وآفکارشان ونیز یاد و مرور زندگی پربارعلمیشان پشتوانه ای سودمند وره توشه ای مفید وارزشمند برای هم? ما می باشد. ذکر ویاد آنها سبب ترویج فکر وفرهنگ دینی ومعارف الهی وارزش های اسلامی وانسانی  وباعث خشنودی خدا ورسول وائمه علیهم السلام ونیز سبب خرسندی وخوشحالی آنان می شود.به راستی  که علماء راستین ما در هم? اعصار وامصار وبلاد، چراغ ها ی هدایت برای جامع?  بشریت بودند وهستند وخواهند بود. این چراغ ها ومشعل های فروزان، در میدان ها وعرصه های مختلف روشنی بخشیدند وبه مشیت الهی برای همیشه نیز چه در حیات دنیوی وچه در حیات برزخی شان ، نور افشانی خ.اهند کرد.رسولخدا ص فرمودند:ان مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السماء(بحارالانوار ج2 ص25). همانگونه که ستارگان آسمان در شب های تار ،موجب هدایت گمگشتگان در صحرا وبیابان ودریاها می شود ، علماء وفقهاء وحکماء  نیک اندیش اسلامی وشیعی نیزروشنگران راه زندگی بشریتند.

مرحوم حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی یکی از شخصیت های بزرگی بود که عمرمبارک وشریف خویش را در علم  وحکمت وفلسفه وعرفان وکلام وقرآن وعلوم آل محمد علیهم السلام  وتدریس مستمر  بیش از 30 سال  با صبر ومناعت طبع وعزت نفس وزهد وپارسایی عالمانه ، سپری نمود. او با بهره مندی از اندوخته های پربار وسرشار از محضر بزرگانی چون علامه طباطبایی( به مدت 12 سال)  و حضرت امام خمینی ره  (به مدت 8 سال) وآیت الله گلپایگانی (15 سال) وآیت الله بروجردی (2سال) ،  سال های طولانی برکرسی تدریس نشست ومتواضعانه وصبورانه با هم? مرارت ها وسختی ها  با روی گشاده در میدان های مختلف علمی( کلامی ، فلسفی ،عرفانی)به تربیت شاگردان پرداخت وسرزمین تشن? طالبان وجویندگان دانش و معرفت وحکمت را سیراب نمود وبه جان های شیفتگان معارف بلند الهی ، حیات معنوی بخشید ودر دوران عمر 76 سال? خود آثار وبرکات وثمرات ارزشمندی از خود بجای گذاشت. از جمله آثار وبرکات این استاد گرانمایه ،شاگردان زبده و ورزیده ای هستند که هرکدام آنها در عرصه های فرهنگی وعلمی و... مشغول خدمت ونور افشانی می باشند.

بخشی از فعالیت های علمی مرحوم حکیم عسکری به قرار زیر است:

1-تدریس کل مجموعه اسفار 9 جلدی که بعضی از مجلدات آن را چندین بار تدریس فرمودند.

2-تدریس فصوص ابن عربی در حدود 4 دور

3- چندین دوره تدریس الهیات شفای بوعلی سینا

4- چندین دور تدریس منظومه حکیم ملا هادی سبزواری

5-چندین دور تدریس تجرید العقائد

6-تدریس بعض کتب دیگر

7-آثار قلمی که یکی ازآنها  به نام (انسان مجموعه ای از جهان)در زمان حیاتشان چاب شد وبقیه  آثارشان  دستخط است که امیدواریم توسط برخی از شاگردان توانمندش با مساعدت وهمکاری فرزندان عزیزش به زیور طبع آراسته گردد.

مرحوم حکیم عسکری در صبح روز یکشنبه چهارم اردیبهشت 1384 برابر با پانزدهم ربیع الاول 1426 هق  در ایام خجسته میلاد پیامبر اسلام ص  در حین اشتغال به تدریس در فیضیه دچار عارضه قلبی شد ودر عصرآن روز در سن 76 سالگی در شهر قم  به دیار باقی شتافت.

پیکرمطهراین عالم ربانی و بزرگوار  واستاد بلند اندیش  پس از تشییع وطواف در حرم کریمه اهل بیت  علیهم السلام واقامه نمازمیت توسط حضرت آیت الله محفوظی ، بر اساس وصیتش  جهت تشییع وتدفین به  گیلان ولاهیجان منتقل شد و وپس از تشییع باشکوه در لاهیجان ، در قری? سیاهگوراب از توابع لاهیجان  ( محل ابوالزوجه وپدر عیالش) روبروی  امامزاده آسید محمد یمنی به خاک سپرده شد.

روحش شاد ویادش گرامی ونامش پاینده وافکارش تابنده وراهش پررهرو  باد .


تاریخ نگارش  12/  2 /  1384توسط سیداصغرسعادت میرقدیم

 






تاریخ : شنبه 93/5/4 | 12:31 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

 

توحید ذاتی یعنی چه؟ توحید نظری و صفاتی و افعالی یعنی چه؟

لطفاً توضیح دهید.

 

پاسخ

به عنوان مقدمه عرض می شود که برخی امور ممکن است به اعتبارات مختلف تقسیماتی متعدد داشته باشد که گاهی اقسام یک تقسیم، در اقسام تقسیم دیگر داخل می باشند.

در مورد توحید و اقسام آن نیز همین موضوع صادق است; توحید به یک اعتبار تقسیم به صفاتی، افعالی، عبادی، ذاتی، استعانی، حبی و... می شود و به اعتبار دیگر به نظری و عملی تقسیم می شود.

 

توحید نظری

این بخش، ناظر به بعد معرفتی انسان نسبت به خداوند (از جهت ذات، صفات و افعال) می باشد و مستقیماً به وظایف عملی انسان در برابر خدا مربوط نمی باشد و شامل توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، خالقی و... می شود.

 

توحید عملی

 

ادامه مطلب را مطالعه کنید

 

 

این بخش ناظر به وظایف عملی انسان در برابر خداوند می باشد که شامل توحید عبادی، اطاعتی، استعانی، حبّی و... می شود. چنانکه ملاحظه می کنید برخی از اقسام توحید (مثل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی) در دایره توحید نظری و برخی دیگر (مثل توحید عبادی، استعانی و...) در دایره توحید عملی قرار می گیرد. و اینک به توضیح مختصری پیرامون بعضی مراحل توحید (ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادی) می پردازیم.

محققان اسلامی مباحث مربوط به توحید را در چهار بخش خلاصه کرده اند: توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و توحید در عبادت. لکن بعضی از این اقسام، شعبه های دیگری دارد. مثلا: توحید افعالی شامل توحید در خالقیت و توحید در ربوبیّت و توحید در تقنین می شود.[1]

 

توحید ذاتی

از بارزترین صفات خداست و دارای دو شاخه است.

الف) خداوند مثل و مانندی ندارد، یگانه و بی همتاست، از این معنا به توحید واحدی تعبیر می شود و ذیل سوره اخلاص به همین معنی اشاره دارد «ولم یکن له کفواً احد» خدا واحد است که ثانی ندارد و اصلا برای او متصور نیست.

ب) خداوند جزء ندارد، بسیط و غیر مرکب است از این معنا به توحید احدی تعبیر می شود. که صدر سوره اخلاص به آن اشاره دارد «قل هو الله احد» پس توحید ذاتی یعنی نفی شریک و نفی ترکیب از خداوند.[2]

 

توحید صفاتی

یعنی خداوند هر چند صفات متعدد دارد مانند، علم، قدرت، خالقیت، رازقیت و... ولی این صفات فقط از نظر مفهوم متعددّند و از نظر مصداق و وجود خارجی عین خدایند، چیزی غیر خدا و در کنار خدا نیستند، مثلا ما معلوم خدا و مخلوق خدا هستیم که مفهوم معلوم غیر از مخلوق است لکن در مقام تطبیق و عالم خارج وجود ما یک مصداق است سراسر، مخلوق و معلوم خداست.[3] پس علم خدا و حیات خدا هر دو یکی و با خدا یکی است[4] نه اینکه صفات جدا و زاید بر خدا باشد تا موجود قدیم دیگری در کنار خدا باشد.

 

توحید افعالی

در جهان، علل طبیعی، دارای آثار ویژه خود هستند، مثل حرارت خورشید، تیزی شمشیر و... همانطوری که اصل وجود آنها مخلوق خدا است آثار آنها نیز از جانب خدا است، توحید افعالی یعنی در جهان یک مؤثر بالذات داریم. فقط یک وجود است که اثر گذاری و انجام کار ذاتاً مال خود اوست و تأثیر علل مادی و طبیعی و غیر خدایی همه و همه در پرتو وجود او و به اتکاء او صورت می گیرد که هو القیوم. البته این سخن به معنای انکار تأثیر علل طبیعی نیست، بلکه در عین اعتراف به اینکه خورشید حرارت دارد و آتش می سوزاند، معتقدیم که در جهان، یک مؤثر بالذات بیشتر نیست بقیه، همه مؤثر بالعرض و بالغیراند.

 

توحید در عبادت

یعنی عبادت و پرستش فقط از آن خداست و هیچ فردی جز خدا گرچه از نظر شرف و کمال در مقام بالایی باشد شایسته پرستش نیست.

توضیح آخر اینکه:

توحید نظری در مقابل توحید عملی مربوط به علم بندگان می شود، یعنی اولا انسان مراحل توحید را بفهمد و کسب علم کند وقتی به معارف توحید و مراتب آن پی برد بدان معتقد و ملتزم باشد، وقتی عقیده درست شد توحید نظری محقق شده، بعد از آن نوبت عمل است، یعنی تمام رفتار و کردار و اخلاق خود را بر پایه ی توحید استوار سازد. «ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین»[5] اینجا توحید عملی محقق شده و این بالاترین تعالیم ادیان الهی و آسمانی است و انبیاء هم برای اقامه و دعوت انسانها به توحید (نظری و عملی) مبعوث شده اند چنانکه توحید، در فطرت انسانها ریشه دارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1ـ توحید و شرک در قرآن، آیة الله سبحانی.

2ـ شناخت خدا صفات خدا، آیة الله سبحانی.

3ـ صفات جمال و جلال، آیة الله سبحانی.

4ـ ترجمه بدایة المعارف، آیة الله محسن خرّازی (مترجم مرتضی متقی نژاد) ج1.

 

سایت گلچین مطالب

http://www.luxfa.ir/1030-%D8%AA%D9%88%D8%AD%D9%8A%D8%AF%20%D8%B0%D8%A7%D8%AA%D9%8A%D8%8C%20%D8%AA%D9%88%D8%AD

 






تاریخ : چهارشنبه 93/5/1 | 11:29 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

 

هدف از آفرینش انسان و ارتباط آن با عدل الهی

سوال من کمی مفصل است : ابتدا میخواهم بدانم هدف از آفرینش انسان و این دنیا چیست .
دوم : ارتباط این آفرینش اجباری آدم ها با عدل الهی چیست ؟شاید اگه انتخاب با خود آدمها بود ، آنها تمایلی به آفریده شدن و تحمل این همه سختی و مشقت در زندگی را نداشتند .آیا این یک توفیق اجباری است یا اینکه ما به خاطر گناه حضرت آدم تنبیه میشویم ؟
سوم : آیا بین تواناییها و امکانات و شرایط آدمهای مختلف با رسیدن به کمال الهی تناسبی وجود دارد ؟ آیا همه میتوانند به آن کمال غایی برسند ؟و یا اینکه از هر کسی تنها به اندازه وسعش انتظار میرود و لازم نیست همه به کمالی برسند که مثلا" حضرت آیت ا... بهجت عزیز رسید.
ممنون

پاسخ: 

پرسش: هدف از آفرینش انسان و ارتباط آن با عدل الهی شرح : هدف از آفرینش انسان و دنیا چیست . دوم : ارتباط آفرینش اجباری آدم ها با عدل الهی چیست ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر از ارتباط تان با این مرکز
سوال شما مشتمل بر چند بخش است:
پاسخ به سئوال اول :
اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهى‏ها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند .از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بیرون آمده‏اند ،در نعمت‏هاى بهشتى اند . بدکاران ،در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند.
دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند.
سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند.
روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‏ها است ،بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریده‏ایم) گمان انسان‏هاى کافر است».(1)
این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است ،بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(2) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(3)
هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد . بیش ترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
سؤال دوم:
درست است که انسان در جهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد ،چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟
پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده ، لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ،ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است . «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند . از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ،ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند . مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند، فراهم نمى کرد ،باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نبود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است و گرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.
پى نوشت‏ها:
1. ص (38) آیه 27.
2. ملک (67) آیه 2.
3. ذاریات (51) آیه 56.
-----------------------------------
اما پاسخ سئوال سوم شما :‌
زور و اجبار در معنای دقیقش در وضعیتی به کار برده می شود که اختیاری در میان باشد . معنا ندارد که مثلا گفته شود : " آب به زور از آبشار به پایین ریخت " زیرا بر اساس قوانین طبیعی باید آب از بالا به پایین بیاید.
در خصوص آفرینش انسان هم مساله به همین شکل است ، یعنی هر چند خلقت انسان به نوعی خارج از حیطه اختیار و اراده او صورت پذیرفته است و هر انسان در نتیجه نوعی جبر علٌی و معلولی پا در عرصه این عالم می نهد ، اما در عین حال این امر بدان معنا نیست که برای هریک از ما انسان ها امکان اختیار و انتخاب خلقت ممکن بود اما خداوند آن را از ما دریغ نمود و ما را به زور و اکراه به عالم آورد .
امکان انتخاب و اختیار زندگی در دنیا و به وجود آمدن از نظر عقل امری ناممکن و محال است . نمی توان تصور کرد که انسان قبل از ایجاد شدن به دنیا آمدن یا نیامدنش را انتخاب نماید تا خلقت او به زور و جبری نباشد ، زیرا اگر در مقام انتخاب قرار گرفته باشد، یعنی خلق شده است و اگر خلق نشده، چیزی نیست تا بتواند انتخابی داشته باشد .
اما اینکه اگر کسی نخواهد به دنیا بیاید ،باید گفت: متاسفانه خواستن یا نخواستن او تفاوتی در نتیجه نخواهد داشت. این امر قابل انتخاب و خواست نیست . همان طور که امکان انتخاب وجود نداریم، امکان رد آن را هم نداریم . همواره زمانی درک می کنیم که می خواهیم به وجود بیاییم یا نمی خواهیم که کار از کار گذشته و به وجود آمده ایم ؛ این امر مانند امور جبری دیگر در محدوده خواست و اختیار ما نیست .
اما وقتی در این عالم قرار گرفتیم ،دیگر دارای حیاتی عقلانی و انسانی هستیم . می توانیم چگونگی و کیفیت زندگی مان را تعیین کنیم . مسیر دلخواه خودمان را بر اساس هدف و غایتی که در این مسیر می طلبیم معین کنیم . تمام دستورات دینی برای این است که این انتخاب و تعیین مسیر را به درستی انجام بدهیم و به بهترین سرانجام برسیم ؛ در نتیجه اگر فردی به خاطر اینکه از اصل آمدن خود در این عالم ناراضی است، بخواهد ادامه مسیر را که در اختیار خودش است ،به بیراهه بکشاند ، بر خلاف عقل و منطق انسانی رفتار نموده است .
خلقت جبری ما ارتباطی با عدل خداوند ندارد . در این زمینه ظلمی به کسی روا داشته نشده است تا عدالت خداوند زیر سوال برود ؛ اصولا عدالت در وضعیتی مطرح می شود که حقی وجود داشته باشد ، یعنی در وضعیتی که حقی در میان است، می توان گفت که در مقام برخورد با این حق عادلانه رفتار شده یا خیر و حق هر فرد به درستی ادا شده است یا خیر ؟ اما در وضعیتی که چنین حقی وجود ندارد ،تصور رفتار عادلانه چندان معنا ندارد .
فرض کنید متخصص طراحی و ساخت رباط باشید و در طول زندگی رباط های مختلفی را برای مصارف گوناگونی بسازید ؛ حال اگر فرض کنیم رباط ها از نسل رباط های هوشمندی باشند که قدرت تحلیل و فکر و پردازش اطلاعات داشته و امکان ارتباط برقرار کردن با انسان ها را هم داشته باشند ، آیا معقول است مثلا رباطی که آن را برای غواصی ساخته اید، از شما گله مند شود که چرا مرا رباط پرواز در هوا نساختی ؟
حتی بالاتر رباطی شاکی شود که اصلا چه کسی به تو اجازه داد که مرا بسازی و من دوست نداشتم که ساخته شوم و بر این اساس ساختن من بی عدالتی است ؛ مسلما این ادعا گزاف است . در قبال خواست و اراده شما حقی نداشت تا شما را در برابر آن حق مسئول بداند و نحوه رفتار شما را غیر عادلانه بداند ؛ البته ممکن است رفتار شما در خصوص ساختن رباط ها به صفاتی مانند عاقلانه و منصفانه و هدفمند و مانند آن یا بر عکس متصف شود اما غیر عادلانه در مورد آن بی معناست .
**********
سوال چهارم
اما اینکه آیا این توفیق اجباری است یا به خاطر گناه حضرت آدم ؟
اولا آفرینش اجباری را با دو رویکرد می‌توان تحلیل کرد که هیچ کدام با عدل الهی منافات ندارد، زیرا اگر مراد همان نکته باشد که در ادامه پرسش توضیح داده شده که اگر آدمی خود انتخابگر ‌بود ،شاید تمایلی به آفریده شدن نداشت... در این صورت باید گفت: جبر و اختیار بدین معنا در جای خود قابل طرح است که موجودی وجود داشته باشد، بعد کاری را با اختیار و یا از روی جبر انجام دهد. در حالی که انسان قبل از خلقت وجودی نداشته است تا متصف به جبر و اختیار گردیده و آفرینش او جبری یا اختیار تلقی شود.
اگر مراد از جبر، جبر فلسفی و علیت باشد، یعنی هر گاه علت تامه چیزی وجود یافت ،تحقق معلول ناگزیز است و چون علت تامه خلقت انسان وجود داشته ،از این روی خلقت انسان ناگزیر باید انجام می‌شد، جبر بدین معنا گر چه ممکن است در کار باشد، ولی منافات با عدل الهی ندارد حتی برعکس اگر با وجود علت تامه انسان‌ها آفریده نمی‌شدند ،خلاف عدل بود و تبعیض در قانون علیت بود ،چون این سوال مطرح بود که چرا با وجود علت تامه ،معلول آن یعنی انسان خلق و ایجاد نگردید؟
دوم: بر اساس آیه خلافت الهی که فرمود: «اذ قال ربک للملائکه انی جائل فی الارض خلیفه؛ (1) زمانی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی این زمین جانشین قرار می‌دهم» معلوم می‌شود انسان برای احراز مقام خلافت الهی خلق شده ، ربطی به گناه آدم ابوالبشر ندارد .
اگر در بهشت می‌ماند ،باز هم نسل و ذریه او به عنوان خلیفه خداوند به وجود می‌آمدند . این طور نیست که در پی گفته پرسشگر محترم «گناه آدم» قرار بر تکثیر نسل او شده باشد، بلکه از اول قرار بود آدم و حوا خلق شود . از نسل آن خلفای الهی در زمین به وجود آمده و در آن جا زندگی کند، از این روی فرشتگان به خداوند عرض کردند:
آیا کسانی را در زمین قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کنند؟ خداوند در جواب فرمود:
(2) من چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. مراد این است که گر چه برخی از فرزندان آدم ممکن است باعث فساد و خونریزی در زمین شوند، ولی در میان آن ها کسانی به وجود می‌آیند که به عنوان خلیفه من در زمین هستند.
سوم: بر اساس آیه: «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ (3) جن و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند» معلوم می‌شود فلسفه خلقت آدمی عبودیت و پرستش خداوند است، زیرا تنها راهکار تکامل بندگی خداوند است و آفرینش زمینه ساز این تکامل است. بنابراین خلقت انسان در واقع گام و زمینه ساز تکاملی است . خداوند آدمی را برای تکامل و تعالی و کمال آفریده و عبودیت خدا نردبان این تکامل است.
پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2)آیه 30.
3.بقره (2) آیه 30.
4. ذاریات (51) آیه 56.

****************
آیا همه می توانند به کمال غایی برسند و یا اینکه از هر کسی تنها به اندازه وسعش انتظار می رود و لازم نیست همه به کمالی برسند که مثلا" حضرت آیت ا... بهجت عزیز رسید؟
این مسئله با دو رویکرد قابل تحلیل است:
از نظر تکلیفی و تحلیل مسئله بر محور تکلیف :
قرآن کریم در این باره به روشنی سخن گفته : «لا یکلف الله نفسا الا وسعها؛ (1) خدا هیچ کس را مگر به قدر توانایی او تکلیف نکند» در آیه دیگر نیز فرمود: «لا تکلف نفس الا وسعها؛ (2) هیچ کس را جز به اندازه طاقت تکلیف نکند». بر اساس این گونه آموزه ها معلوم می‌شود که خداوند هر فردی را به اندازه توانش تکلیف داده و بدیهی است که کمال لایق او از رهگذر تکالیف او تامین خواهد شد. بیش تر از توان تکلیفی متوجه او نیست . استعداد او به اندازه عمل به تکلیف بوده ، از طریق عمل به آن به کمال لایق خود بار یافته ، استعداد خود را شکوفا می‌کند .چون از آن بیش تر استعداد و توان نداشته ، تکلیفی بیش تر از آن متوجه او نشده ، در این باب سخن عطار نیشابوری شنیدنی است:
جهد هر کس قدر حال او بود سیر هر کس تا کمال او بود
گر مگس پران کند چندان که هست کی کمال سر سرش آید بدست
تحلیل مسئله بر اساس سیر و سلوک عرفانی و آموزه‌های وحیانی ناظر به جنبه های فرا تکلیفی و اخلاقی و عرفانی :
در آموزه‌های وحیانی و عرفانی بر این مطلب تاکید شده که انسان هر اندازه بیش تر تلاش کند، به کمالات بالاتری دست پیدا خواهد نمود . به اصطلاح خواستن توانستن است، انسان می تواند با تلاش و جدیت به بالاترین قله کمال ممکن دست یابد. قرآن کریم فرمود:
« و ان لیس للانسان الا ما سعی؛ (3) این که برای آدمی جز سعی و کوشش او نخواهد بود». در این آیه سعی و تلاش در رسیدن انسان به کمال بیش تر موثر دانسته شده، چه این که خداوند در آیه دیگر تصریح فرموده که اگر کسی در راه او تلاش کند، خداوند او را کمک و هدایت خواهد کرد:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ (4) کسانی که در راه ما تلاش می‌کنند ، او را در راه خود هدایت می‌کنیم». بر اساس این گونه آموزه‌ها معلوم می‌شود که انسان هر اندازه بیش تر تلاش کند و در مسیر تکامل حرکت کند، کمالات بیش تری نصیب او خواهد . هیچ گاه خداوند راه تکامل را به روی کسی نبسته و رسیدن به کمال وقف عده‌ای خاص نیست بلکه همگان می‌توانند این مسیر را بروند و به اندازه تلاش خود به کمالات مطلوب خود نایل آید. از این رو بزرگان اهل عرفان با تدوین و تنظیم آثار نظیر «منازل السالکین» راهکار ترقی معنوی و تکامل روحی و الهی آدمیان طرح و تبیین کرده ، مولوی در این باب با استناد به حدیثی از پیامبر می‌گوید:
سایه حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یابنده بود
گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زآن در برون آید سری
چون نشینی بر سرکوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی(5)
گر چه تکلیف هر کس به اندازه توان اوست، ولی راه کمال و رسیدن به بالاترین قله معنویت اختصاصی نیست بلکه همگان می‌توانند با تلاش به بالاترین کمال ممکن برسند . راه برای همه باز است . به گفته استاد حسن زاده آملی : «در گشاده است ،صلا در داده ،خوان آراسته»
پی‌نوشت‌ها:
1.بقره (2) آیه 286.
2.همان،آیه 233.
3.نجم (53) آیه 39.
4.عنکبوت (29) آیه 69.
5.مثنوی معنوی (دفتر سوم) ص 554.

 

http://pasokhgoo.ir/node/13894  مرکز پاسخگویی به سؤلات دینی








تاریخ : یکشنبه 93/4/29 | 11:45 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

 

چگونگی تغییر تقدیر/اختیار از متعلقات قضا و قدر است نه نافی آن

خبرگزاری شبستان: همه مقدرات انسان در شب قدر تقدیر می‌شود، یعنی قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، به طور روشن اندازه گیری می‌شود و بر اساس شرایط و موانعی است که پیش می‌آید.

 

خبرگزاری شبستان: شب قدر بنابر تصریح قرآن و بیان روایات شب رقم خوردن تقدیر یک ساله هستی و انسان ها است از این رو این سوال در ذهن می آید که چه ارتباطی بین این تعیین سرنوشت و اختیار آدمی وجود دارد و چطور می توان آن را مدیریت کرد. پاسخ این سوالات در گفتگوی شبستان با حجت الاسلام والمسلمین عبدالله امیدی فرد، استاد و پژوهشگر حوزوی بررسی شده است که از نظرتان می گذرد:

 

چه ارتباطی بین تعیین سرنوشت سالانه انسان ها با شب قدر و عظمت آن وجود دارد؟
طبق احادیث شیعه هر آنچه مربوط می شود به یک موجود انسانی اعم از مسلمان و غیرمسلمان، از قبیل سلامتی و بیماری،مرگ و حیات، کسب مال و ثروت یا فقر وبدبختی، ایمان و کفر، کمال و نقص و...همه در شب قدر مشخص می شود.

برای درک بیشتر این موضوع باید معانی چند واژه کلیدی را مرور کنیم: "قضا" در لغت در معانی گوناگونی بکار رفته است. ابن منظور در لسان العرب می گوید: «القضاء الحکم، القطع و الفصل، و قضاء الشیء احکامه و امضاؤهه یعنی، حکم کردن، فیصله دادن و حتمیت. برای توضیح باید گفت: در نظام آفرینش، ‌موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممکن است. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت،‌این مرحله از تحقق را قضا می‌نامند.
قدر: همچنانکه راغب در «المفردات» می نویسد: «القدر و التقدیر تبیین کمیه الشیء». جوهری نیز در «الصحاح» می گوید: «قدر الشیء مبلغه...
یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی . در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است.
اختیار: یعنی آدمی می تواند بر اساس اراده و میل خود کاری انجام داده یا ترک کند. در این که انسان مختار است شکّی نیست؛ شکّ در مختار بودن انسان شکّ در یکی از بدیهی ترین دریافت های انسانی است. چرا که انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلکه با علم حضوری و وجدانی ادراک می کند که خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه که وجود خود، شادی خود، غم خود، شکّ خود، عقل داشتن خود و امثال این امور را با یافتی درونی می یابد، مختار بودن خود را هم به همین گونه ادراک می کند. انسان به وضوح درمی یابد که ارتعاش دست یک انسان مبتلا به پارکینسون (لرزش بی اختیاری بدن) تفاوت فاحشی دارد با لرزش دست یک هنرپیشه که نقش یک انسان مبتلا به پارکینسون را بازی می کند. همینطور می فهمد که تفاوت فراوانی است بین کسی که در خواب حرف می زند یا در خواب راه می رود با کسی که در بیداری سخن می گوید یا راه می پوید.
 

آیا قضا و قدر الهی با اراده و اختیار ما قابل جمع است؟
یکی از اصول و سنت های الهی در تدبیر جهان و از جمله عالم طبیعت و انسان، استواری آن بر نظام سببیت و علیت است بدین معنا که اراده و مشیت الهی بر این تعلق گرفته که تحقق هر پدیده و اثری از طریق سبب و علت خاص آن انجام گیرد، به این صورت که تحقق حوادث و انفعالات در جهان نیازمند علت یا علل گوناگون است که وجود آن علت یا علل، تحقق فعلی را ضروری می کند؛ برای مثال، ساختار هندسی نظام جهان طبیعت مقتضی است که از بذر گندم، گندم و از بذر جو، جو روید، آن هم با فرض تحقق سایر علل و شرایط از قبیل آب و خاک و نور.
آیات و روایات بر جریان و حاکمیت اصل علیت در عالم طبیعت دلالت می کنند از جمله روایت معروف: «خداوند امتناع می کند از جریان و تدبیر امور، مگر از طریق نظام اسباب آن، پس خدا برای هر شیء سبب خاصی قرار داده است». انسان در جهان طبیعت نیز مشمول نظام علیت و به تبع آن متعلق قضا و قدر الهی است.
قضا و قدر الهی بر رشد دانه گندم در فرض حصول شرایط آن تعلق گرفته، همانطورکه بر انسان و اعمال آن با شرایط خاص آن نیز تعلق گرفته است با این تفاوت که در انسان نیروی اراده و اختیار وجود دارد در حالی که در نباتات و جمادات چنین نیرویی موجود نیست.
 

اختیار هم یکی از اجزا و متعلقات قضا و قدر است

بنابراین متعلق قضا و قدر الهی در ناحیه افعال انسان، صدور فعل از اسباب و علل خاص خود است که یکی از آن علل، اراده و انتخاب آزاد انسان است به این صورت که ضرورت صدور فعل معلق به اراده انسان است و در صورت عدم اراده، فعل تحقق نخواهد یافت، اما خداوند از ازل می داند که انسان در زمان خاص به اختیار خود مرتکب فعل مشخصی خواهد شد و آن هم متعلق قضای الهی است، پس وجود اصل اختیار با علم و قضا و قدر پیشین ناسازگار نیست، چرا که خود اختیار هم یکی از اجزا و متعلقات قضا و قدر است.
در شب قدر همه مقدرات انسان تقدیر می شود، یعنی قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، به طور روشن اندازه گیری می شود. که بر اساس شرایط و موانعی است که پیش می آید و با ملاحظه اختیار و قابلیت انسان شکل می گیرد. خداوند متعال بر اساس نظام حکیمانه جهان، چنان مقدر کرده است که بین اشیاء رابطه ای خاص برقرار باشد. در شب قدر معین می شود که هر انسانی، بر اساس انتخاب و اختیار خود کدام راه را انتخاب خواهد کرد، راه هدایت یا راه ضلالت؟ و با توجه به دعاها، راز و نیازها و تصمیم ها، قابلیت چه نعمت ها و یا چه حوادثی را خواهد داشت.


بین تقدیر الهی و اختیار آدمی منافاتی وجود ندارد

پس بین تقدیر الهی و اختیار آدمی منافاتی وجود ندارد؛ زیرا در سلسله علل و شرایط به ثمر رسیدن کار و ایجاد حادثه، اراده آدمی یکی از علل و اسباب است آنکه با حسن اختیار خود، کردار نیک انجام می دهد یا مخلصانه دعایی می خواند، نتیجه آن را در این جهان می بیند و آنکه بر اثر سوء اختیار گناهی مرتکب می شود، نتیجه تلخ آن را می چشد. پس اینکه در شب قدر امور بندگان تقدیر می شود، همگی با حفظ علل و شرایط و عدم موانع است و اختیار و اراده انسان یکی از علت ها و شرایط به شمار می آید. بدین جهت سفارش شده در شب قدر، به عبادت و دعا و شب زنده داری بپردازید، تا این عمل در آن شب خاص، که از هزار شب برتر است، شرایط نزول فیض الهی را فراهم آورد.
 

آیا تقدیر الهی قابل تغییر است؟
آری، چون مجموعه ای از عوامل در مقدرات الهی دخالت دارند. مثلا در مورد سلامتی و بیماری، مسافرت و... عواملی هستند که خداوند آنها را با معلول تقدیر کرده است... برای سفر باید ماشین خوب و راننده ماهر باشد. این ماشین و راننده باید در یک جاده ای مطمئن حرکت کنند. نمی توان پذیرفت که یک جاده ناهموار، بی ایمنی و بی نقشه با راننده ناشی و ماشین معیوب انتخاب کرده و با توکل بر خدا به سلامت به مقصد برسد. عوامل مادی باید رعایت بشود. البته یکسری عوامل مادی هستند که در اختیار من هستند که من باید رعایت کنم و یکسری عوامل هستند که از حوزه مراقبت من خارج هستند. ایمانم به من می گوید که خداوند یک سری عوامل معنوی برای عوامل مادی خارج از کنترل من جایگزین کرده است. مثل دعا و صدقه قبل از سفر که این عوامل معنوی جایگزین عوامل مادی می شوند که در اختیار ما نیستند.
 

ما با دعا کردن چقدر می توانیم قضا و قدر را تغییر بدهیم؟
دعا از عوامل معنوی است. عواملی مثل دعا، توکل، صدقه، جزو مقومات رسیدن به مقصود هستند: "الدواءعندنا والشفاء من عند الله" یعنی من پزشک فقط دارو می دهم اما اینکه این دارو اثر بگذارد (شفا) از جانب خداوند است. او اثر می گذارد یا اثر نمی گذارد. ما دکتر می رویم ولی دعا هم می کنیم. کسی بگوید که من دعا می کنم و خوب می شوم لزوما خوب نمی شود. اگر دکتر رفت و گفت که سلامتی من دست دکتر است و خوب می شوم این هم درست نیست زیرا خیلی ها پیش دکتر خوب هم رفتند ولی خوب نشدند باید در کنارش دعا و توکل باشد.
 

دعا و توکل جایگزین عمل نیستند مکمل آنند

بدانیم که دعا و توکل جایگزین عمل نیستند بلکه مکمل عمل هستند. ما سعی و تلاش و برنامه ریزی خودمان را می کنیم، دعا و توکل هم می کنیم. شهید مطهری می فرماید: دعا هم راه است و هم مقصد است. نفس دعا کردن، ما را به خدا نزدیک می کند. دعا مکمل تلاش ما است ، در واقع یک نحوه عامل مادی است و مکمل تلاش من برای رسیدن به مقدر الهی است. یعنی خداوند تقدیر کرده است که کسی که تلاش کند و دعا کند به خواسته اش برسد. مگر آنکه مصلحت نباشد. امام باقر (ع) می فرمایند: یک جاهایی دعا قضا را تغییر می دهد. فرمایش امام (ع) بر این نکته تاکید دارد که در یک شرایط خاص، دعاها می تواند روی آن تقدیر اثر بگذارد یعنی در شرایط خاص و انسان های خاص و موقعیت خاص دعا این قدرت را دارد اما نه هر دعایی، نه دعای هر کسی و نه دعا در هر جایی، اینها همه خاص است.






تاریخ : چهارشنبه 93/4/25 | 7:4 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.