هدف از آفرینش انسان و ارتباط آن با عدل الهی

سوال من کمی مفصل است : ابتدا میخواهم بدانم هدف از آفرینش انسان و این دنیا چیست .
دوم : ارتباط این آفرینش اجباری آدم ها با عدل الهی چیست ؟شاید اگه انتخاب با خود آدمها بود ، آنها تمایلی به آفریده شدن و تحمل این همه سختی و مشقت در زندگی را نداشتند .آیا این یک توفیق اجباری است یا اینکه ما به خاطر گناه حضرت آدم تنبیه میشویم ؟
سوم : آیا بین تواناییها و امکانات و شرایط آدمهای مختلف با رسیدن به کمال الهی تناسبی وجود دارد ؟ آیا همه میتوانند به آن کمال غایی برسند ؟و یا اینکه از هر کسی تنها به اندازه وسعش انتظار میرود و لازم نیست همه به کمالی برسند که مثلا" حضرت آیت ا... بهجت عزیز رسید.
ممنون

پاسخ: 

پرسش: هدف از آفرینش انسان و ارتباط آن با عدل الهی شرح : هدف از آفرینش انسان و دنیا چیست . دوم : ارتباط آفرینش اجباری آدم ها با عدل الهی چیست ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر از ارتباط تان با این مرکز
سوال شما مشتمل بر چند بخش است:
پاسخ به سئوال اول :
اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنه‏هاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهى‏ها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند .از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصه‏هاى آزمون سرافراز بیرون آمده‏اند ،در نعمت‏هاى بهشتى اند . بدکاران ،در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند.
دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند.
سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پله‏هاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند.
روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پله‏هاى ترقى را پشت سر مى گذارد.
در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن‏ها است ،بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریده‏ایم) گمان انسان‏هاى کافر است».(1)
این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است ،بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(2) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(3)
هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایه‏هاى وجودى خود بهره گیرد . بیش ترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
سؤال دوم:
درست است که انسان در جهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد ،چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟
پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده ، لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ،ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است . «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند . از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ،ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها عشق به خدا را انتخاب کند . مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند، فراهم نمى کرد ،باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نبود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است و گرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.
پى نوشت‏ها:
1. ص (38) آیه 27.
2. ملک (67) آیه 2.
3. ذاریات (51) آیه 56.
-----------------------------------
اما پاسخ سئوال سوم شما :‌
زور و اجبار در معنای دقیقش در وضعیتی به کار برده می شود که اختیاری در میان باشد . معنا ندارد که مثلا گفته شود : " آب به زور از آبشار به پایین ریخت " زیرا بر اساس قوانین طبیعی باید آب از بالا به پایین بیاید.
در خصوص آفرینش انسان هم مساله به همین شکل است ، یعنی هر چند خلقت انسان به نوعی خارج از حیطه اختیار و اراده او صورت پذیرفته است و هر انسان در نتیجه نوعی جبر علٌی و معلولی پا در عرصه این عالم می نهد ، اما در عین حال این امر بدان معنا نیست که برای هریک از ما انسان ها امکان اختیار و انتخاب خلقت ممکن بود اما خداوند آن را از ما دریغ نمود و ما را به زور و اکراه به عالم آورد .
امکان انتخاب و اختیار زندگی در دنیا و به وجود آمدن از نظر عقل امری ناممکن و محال است . نمی توان تصور کرد که انسان قبل از ایجاد شدن به دنیا آمدن یا نیامدنش را انتخاب نماید تا خلقت او به زور و جبری نباشد ، زیرا اگر در مقام انتخاب قرار گرفته باشد، یعنی خلق شده است و اگر خلق نشده، چیزی نیست تا بتواند انتخابی داشته باشد .
اما اینکه اگر کسی نخواهد به دنیا بیاید ،باید گفت: متاسفانه خواستن یا نخواستن او تفاوتی در نتیجه نخواهد داشت. این امر قابل انتخاب و خواست نیست . همان طور که امکان انتخاب وجود نداریم، امکان رد آن را هم نداریم . همواره زمانی درک می کنیم که می خواهیم به وجود بیاییم یا نمی خواهیم که کار از کار گذشته و به وجود آمده ایم ؛ این امر مانند امور جبری دیگر در محدوده خواست و اختیار ما نیست .
اما وقتی در این عالم قرار گرفتیم ،دیگر دارای حیاتی عقلانی و انسانی هستیم . می توانیم چگونگی و کیفیت زندگی مان را تعیین کنیم . مسیر دلخواه خودمان را بر اساس هدف و غایتی که در این مسیر می طلبیم معین کنیم . تمام دستورات دینی برای این است که این انتخاب و تعیین مسیر را به درستی انجام بدهیم و به بهترین سرانجام برسیم ؛ در نتیجه اگر فردی به خاطر اینکه از اصل آمدن خود در این عالم ناراضی است، بخواهد ادامه مسیر را که در اختیار خودش است ،به بیراهه بکشاند ، بر خلاف عقل و منطق انسانی رفتار نموده است .
خلقت جبری ما ارتباطی با عدل خداوند ندارد . در این زمینه ظلمی به کسی روا داشته نشده است تا عدالت خداوند زیر سوال برود ؛ اصولا عدالت در وضعیتی مطرح می شود که حقی وجود داشته باشد ، یعنی در وضعیتی که حقی در میان است، می توان گفت که در مقام برخورد با این حق عادلانه رفتار شده یا خیر و حق هر فرد به درستی ادا شده است یا خیر ؟ اما در وضعیتی که چنین حقی وجود ندارد ،تصور رفتار عادلانه چندان معنا ندارد .
فرض کنید متخصص طراحی و ساخت رباط باشید و در طول زندگی رباط های مختلفی را برای مصارف گوناگونی بسازید ؛ حال اگر فرض کنیم رباط ها از نسل رباط های هوشمندی باشند که قدرت تحلیل و فکر و پردازش اطلاعات داشته و امکان ارتباط برقرار کردن با انسان ها را هم داشته باشند ، آیا معقول است مثلا رباطی که آن را برای غواصی ساخته اید، از شما گله مند شود که چرا مرا رباط پرواز در هوا نساختی ؟
حتی بالاتر رباطی شاکی شود که اصلا چه کسی به تو اجازه داد که مرا بسازی و من دوست نداشتم که ساخته شوم و بر این اساس ساختن من بی عدالتی است ؛ مسلما این ادعا گزاف است . در قبال خواست و اراده شما حقی نداشت تا شما را در برابر آن حق مسئول بداند و نحوه رفتار شما را غیر عادلانه بداند ؛ البته ممکن است رفتار شما در خصوص ساختن رباط ها به صفاتی مانند عاقلانه و منصفانه و هدفمند و مانند آن یا بر عکس متصف شود اما غیر عادلانه در مورد آن بی معناست .
**********
سوال چهارم
اما اینکه آیا این توفیق اجباری است یا به خاطر گناه حضرت آدم ؟
اولا آفرینش اجباری را با دو رویکرد می‌توان تحلیل کرد که هیچ کدام با عدل الهی منافات ندارد، زیرا اگر مراد همان نکته باشد که در ادامه پرسش توضیح داده شده که اگر آدمی خود انتخابگر ‌بود ،شاید تمایلی به آفریده شدن نداشت... در این صورت باید گفت: جبر و اختیار بدین معنا در جای خود قابل طرح است که موجودی وجود داشته باشد، بعد کاری را با اختیار و یا از روی جبر انجام دهد. در حالی که انسان قبل از خلقت وجودی نداشته است تا متصف به جبر و اختیار گردیده و آفرینش او جبری یا اختیار تلقی شود.
اگر مراد از جبر، جبر فلسفی و علیت باشد، یعنی هر گاه علت تامه چیزی وجود یافت ،تحقق معلول ناگزیز است و چون علت تامه خلقت انسان وجود داشته ،از این روی خلقت انسان ناگزیر باید انجام می‌شد، جبر بدین معنا گر چه ممکن است در کار باشد، ولی منافات با عدل الهی ندارد حتی برعکس اگر با وجود علت تامه انسان‌ها آفریده نمی‌شدند ،خلاف عدل بود و تبعیض در قانون علیت بود ،چون این سوال مطرح بود که چرا با وجود علت تامه ،معلول آن یعنی انسان خلق و ایجاد نگردید؟
دوم: بر اساس آیه خلافت الهی که فرمود: «اذ قال ربک للملائکه انی جائل فی الارض خلیفه؛ (1) زمانی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی این زمین جانشین قرار می‌دهم» معلوم می‌شود انسان برای احراز مقام خلافت الهی خلق شده ، ربطی به گناه آدم ابوالبشر ندارد .
اگر در بهشت می‌ماند ،باز هم نسل و ذریه او به عنوان خلیفه خداوند به وجود می‌آمدند . این طور نیست که در پی گفته پرسشگر محترم «گناه آدم» قرار بر تکثیر نسل او شده باشد، بلکه از اول قرار بود آدم و حوا خلق شود . از نسل آن خلفای الهی در زمین به وجود آمده و در آن جا زندگی کند، از این روی فرشتگان به خداوند عرض کردند:
آیا کسانی را در زمین قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کنند؟ خداوند در جواب فرمود:
(2) من چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. مراد این است که گر چه برخی از فرزندان آدم ممکن است باعث فساد و خونریزی در زمین شوند، ولی در میان آن ها کسانی به وجود می‌آیند که به عنوان خلیفه من در زمین هستند.
سوم: بر اساس آیه: «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ (3) جن و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند» معلوم می‌شود فلسفه خلقت آدمی عبودیت و پرستش خداوند است، زیرا تنها راهکار تکامل بندگی خداوند است و آفرینش زمینه ساز این تکامل است. بنابراین خلقت انسان در واقع گام و زمینه ساز تکاملی است . خداوند آدمی را برای تکامل و تعالی و کمال آفریده و عبودیت خدا نردبان این تکامل است.
پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2)آیه 30.
3.بقره (2) آیه 30.
4. ذاریات (51) آیه 56.

****************
آیا همه می توانند به کمال غایی برسند و یا اینکه از هر کسی تنها به اندازه وسعش انتظار می رود و لازم نیست همه به کمالی برسند که مثلا" حضرت آیت ا... بهجت عزیز رسید؟
این مسئله با دو رویکرد قابل تحلیل است:
از نظر تکلیفی و تحلیل مسئله بر محور تکلیف :
قرآن کریم در این باره به روشنی سخن گفته : «لا یکلف الله نفسا الا وسعها؛ (1) خدا هیچ کس را مگر به قدر توانایی او تکلیف نکند» در آیه دیگر نیز فرمود: «لا تکلف نفس الا وسعها؛ (2) هیچ کس را جز به اندازه طاقت تکلیف نکند». بر اساس این گونه آموزه ها معلوم می‌شود که خداوند هر فردی را به اندازه توانش تکلیف داده و بدیهی است که کمال لایق او از رهگذر تکالیف او تامین خواهد شد. بیش تر از توان تکلیفی متوجه او نیست . استعداد او به اندازه عمل به تکلیف بوده ، از طریق عمل به آن به کمال لایق خود بار یافته ، استعداد خود را شکوفا می‌کند .چون از آن بیش تر استعداد و توان نداشته ، تکلیفی بیش تر از آن متوجه او نشده ، در این باب سخن عطار نیشابوری شنیدنی است:
جهد هر کس قدر حال او بود سیر هر کس تا کمال او بود
گر مگس پران کند چندان که هست کی کمال سر سرش آید بدست
تحلیل مسئله بر اساس سیر و سلوک عرفانی و آموزه‌های وحیانی ناظر به جنبه های فرا تکلیفی و اخلاقی و عرفانی :
در آموزه‌های وحیانی و عرفانی بر این مطلب تاکید شده که انسان هر اندازه بیش تر تلاش کند، به کمالات بالاتری دست پیدا خواهد نمود . به اصطلاح خواستن توانستن است، انسان می تواند با تلاش و جدیت به بالاترین قله کمال ممکن دست یابد. قرآن کریم فرمود:
« و ان لیس للانسان الا ما سعی؛ (3) این که برای آدمی جز سعی و کوشش او نخواهد بود». در این آیه سعی و تلاش در رسیدن انسان به کمال بیش تر موثر دانسته شده، چه این که خداوند در آیه دیگر تصریح فرموده که اگر کسی در راه او تلاش کند، خداوند او را کمک و هدایت خواهد کرد:
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ (4) کسانی که در راه ما تلاش می‌کنند ، او را در راه خود هدایت می‌کنیم». بر اساس این گونه آموزه‌ها معلوم می‌شود که انسان هر اندازه بیش تر تلاش کند و در مسیر تکامل حرکت کند، کمالات بیش تری نصیب او خواهد . هیچ گاه خداوند راه تکامل را به روی کسی نبسته و رسیدن به کمال وقف عده‌ای خاص نیست بلکه همگان می‌توانند این مسیر را بروند و به اندازه تلاش خود به کمالات مطلوب خود نایل آید. از این رو بزرگان اهل عرفان با تدوین و تنظیم آثار نظیر «منازل السالکین» راهکار ترقی معنوی و تکامل روحی و الهی آدمیان طرح و تبیین کرده ، مولوی در این باب با استناد به حدیثی از پیامبر می‌گوید:
سایه حق بر سر بنده بود عاقبت جوینده یابنده بود
گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زآن در برون آید سری
چون نشینی بر سرکوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی(5)
گر چه تکلیف هر کس به اندازه توان اوست، ولی راه کمال و رسیدن به بالاترین قله معنویت اختصاصی نیست بلکه همگان می‌توانند با تلاش به بالاترین کمال ممکن برسند . راه برای همه باز است . به گفته استاد حسن زاده آملی : «در گشاده است ،صلا در داده ،خوان آراسته»
پی‌نوشت‌ها:
1.بقره (2) آیه 286.
2.همان،آیه 233.
3.نجم (53) آیه 39.
4.عنکبوت (29) آیه 69.
5.مثنوی معنوی (دفتر سوم) ص 554.

 

http://pasokhgoo.ir/node/13894  مرکز پاسخگویی به سؤلات دینی