کمکهای غیبی گاهی به صورت فراهم شدن شرایط موفّقیت است و گاهی به صورت الهامات و هدایتها و روشنیها و روشن بینی ها. ولی باید دانست که اینگونه الطاف غیبی، گزاف و رایگان نیست؛ چنین نیست که انسان در خانه اش بنشیند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 346
دست روی دست بگذارد و منتظر باشد «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» . خیر چنین انتظاراتی بر خلاف ناموس آفرینش است. دو آیه از قرآن ذکر می کنم، یکی در مورد مددهایی که به صورت فراهم شدن شرایط موفّقیت است و دیگر در مورد مددهایی که به صورت الهامات و هدایتهای معنوی است؛ ببینید قرآن چه شرایطی ذکر می کند و چگونه است که به صورت گزاف و رایگان رخ نمی نماید. در مورد اول می گوید:
إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ [1]. اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می کند و ثابت قدمتان می دارد.
ببینید یاری الهی را که مدد غیبی است مشروط می کند به یاری قبلی خدا یعنی به اینکه خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصاً در راه خدا باشد یعنی للّه و فی اللّه باشد؛ یعنی هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است و هم اخلاص و حسن نیّت. در مورد دوم می گوید:
وَ اَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اَللّهَ لَمَعَ اَلْمُحْسِنِینَ [2]. آنان که در راه ما کوشش و جدّیت به خرج می دهند ما راههای خود را به آنها ارائه می دهیم. خداوند با نیکوکاران است.
در این آیه نیز هم کوشش را و هم اینکه «در راه ما» باشد ذکر می کند، هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می دهد و در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می شود. می بینید که سخن از مددهای گزاف و رایگان نیست. علی (علیه السّلام) جمله ی بسیار جالبی دارد در زمینه ی نصرتهای الهی و اینکه در چه شرایطی مددها و تأییدات غیبی می رسد. این جمله در نهج البلاغه است،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 347
می فرماید:
و لقد کنّا مع رسول اللّه نقتل آباءنا و أبناءنا و إخواننا و أعمامنا، ما یزیدنا ذلک الاّ ایمانا و تسلیما و مضیّا علی اللّقم و صبرا علی مضض الألم و جدّا فی جهاد العدوّ. و لقد کان الرّجل منّا و الآخر من عدوّنا یتصاولان تصاول الفحلین، یتخالسان انفسهما ایّهما یسقی صاحبه کأس المنون، فمرّة لنا من عدوّنا و مرّة لعدوّنا منّا، فلمّا رأی اللّه صدقنا أنزل لعدوّنا الکبت و أنزل علینا النّصر. . . و لعمری لو کنّا نأتی ما أتیتم ما قام للدّین عمود و لا اخضرّ للایمان عود [3].
علی (علیه السّلام) در این جمله ها جدّیت و اخلاص مسلمانان صدر اوّل را که منتهی شد به نصرتهای عظیم الهی، و اینکه اگر آن همه مجاهدتها و اخلاصها نمی بود پیروزی هم نبود، توصیف می کند. می فرماید:
آنگاه که در خدمت رسول اکرم بودیم، در راه ایمان و عقیده با پدران و پسران خود می جنگیدیم و از اینکه شمشیر بر روی آنها و برادران و عموهای خود بکشیم و آنها را بکشیم پروا نداشتیم. اینچنین پیشامدهای سخت، ما را سست نمی کرد و بر استقامت و ثبات قدم و صبر و پیشروی ما می افزود. چنان بود که گاهی در میدان جنگ یکی از ما و یکی از دشمنان ما در جنگ تن به تن مانند دو شتر نر خشمناک به هم می پیچیدند، هر یک می خواست جان دیگری را برباید؛ گاه ما بر دشمن و گاه دشمن بر ما پیروز می شد. چون صدق نیّت ما مشهود ذات حق گشت (یعنی چون صدق نیّت ما به حقیقت پیوست، زیرا تحقّق هر چیزی مساوی است با مشهود بودن آن برای ذات حق) خداوند خذلان را بر دشمن ما و نصرت را بر ما نازل فرمود (یعنی چون ما هم می کوشیدیم و هم کوشش ما در راه حقیقت بود و دشمن ما می کوشید امّا نه در راه حقیقت بلکه در راه دفاع از باطل و از هوای نفس، خداوند ما را مدد فرمود) . . . به خدا قسم اگر ما مانند امروز شما بودیم نه استوانه ای از دین برپا می شد و نه درختی برای اسلام و ایمان سبز می گشت.
قرآن کریم در داستان اصحاب کهف چنین می فرماید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 348
إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً، `وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا [4]. آنها گروهی جوانمرد بودند که پروردگار خویش را شناختند و بدو ایمان آوردند و ما بر هدایت و روشنایی آنها افزودیم و به قلب آنها قوّت بخشیدیم، زیرا آنها بپاخاسته بودند (و عقاید سخیف قوم خود را مورد حمله قرار داده بودند) .
در اینجا نیز هم سخن از مدد غیبی به صورت هدایت و روشن بینی است و هم سخن از تقویت نیروی اراده است و هر دو را مشروط کرده است به دو چیز: یکی قیام و بپاخاستن و دیگر للّه و فی اللّه بودن قیام. اینکه زندگی انسان اگر مقرون به حق جویی و حقیقت خواهی و اخلاص و عمل و کوشش باشد مورد حمایت حقیقت قرار می گیرد و از راههایی که بر ما مجهول است دست غیبی ما را تحت عنایت خود قرار می دهد، علاوه بر اینکه یک امر ایمانی است و از لوازم ایمان به تعلیمات انبیاء است، یک حقیقت تجربی و آزمایشی است، البتّه تجربه و آزمایش شخصی و فردی؛ یعنی هر کسی لازم است در عمر خویش چنین کند تا اثر لطف و عنایت پروردگار را در زندگی خود ببیند و چقدر لذت بخش است معامله با خدا و مشاهده ی آثار لطف خدا. کار خیلی سختی نیست، مراحل اوّلیه اش آسان است؛ انسان می تواند با پیمودن راه خدمت به خلق، کمک به ضعیفان، مخصوصا احسان به والدین، به شرط اخلاص و حسن نیّت، کم و بیش آثار لطف خدا را همراه خود ببیند. من خودم می توانم ادّعا کنم که برای خودم این مسائل جنبه ی آزمایشی دارد، عملا لطف پروردگار را در این شرایط وجدان کرده ام. داستانی از مرحوم آیة اللّه بروجردی (اعلی اللّه مقامه) به یاد دارم: در سالهای اوّلی که ایشان از بروجرد به تهران و از تهران به قم آمدند و در اثر درخواست حوزه ی علمیّه در قم اقامت فرمودند- و البتّه آمدنشان به تهران به دنبال یک کسالت شدید بود که احتیاج به جرّاحی پیدا کرد و ایشان تحت عمل قرار گرفتند- پس از چند ماه اقامت در قم، تابستان رسید و حوزه تعطیل شد، ایشان تصمیم گرفتند به زیارت مشهد بروند زیرا در حال شدّت بیماری نذر کرده بودند که اگر خداوند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 349
ایشان را شفا داد به زیارت حضرت رضا (علیه السّلام) تشرّف حاصل کنند. یکی از مراجع تقلید حاضر برای بنده نقل کردند که ایشان در یک جلسه ی خصوصی این تصمیم را ابراز فرمودند و ضمناً به اصحاب خودشان که در آن جلسه شرکت داشتند فرمودند کدامیک از شما با من خواهید آمد؟ ما گفتیم تأمّلی می کنیم و بعد جواب می دهیم. ولی ما در غیاب ایشان مشورت کردیم و اساساً صلاح ندیدیم ایشان فعلا از قم به مشهد بروند. بیشتر روی این جهت فکر می کردیم که ایشان تازه به مرکز قم آمده اند و هنوز مردم ایران، مخصوصاً مردم تهران و مشهد که در مسیر و مقصد مسافرت ایشان هستند ایشان را درست نمی شناسند و بنابراین تجلیلی که شایسته ی مقام ایشان هست از ایشان بعمل نخواهد آمد. لهذا تصمیم گرفتیم ایشان را از این سفر منصرف کنیم، ولی می دانستیم که این جهت را نمی شود با ایشان در میان گذاشت. بنا شد عذرهای دیگری ذکر کنیم از قبیل اینکه چون تازه عمل جرّاحی صورت گرفته است ممکن است این مسافرت طولانی با اتومبیل (آن وقت هواپیما و قطار در راه مشهد و تهران نبود) صدمه داشته باشد. در جلسه ی بعد که ایشان مجدّداً مطلب را عنوان کردند ما کوشیدیم هر طور شده ایشان را منصرف کنیم، ولی یکی از حضّار مجلس آنچه ما در دل داشتیم اظهار داشت و ایشان فهمیدند که منظور اصلی ما از مخالفت با این مسافرت چیست. ناگهان تغییر قیافه دادند و با لحنی جدّی و روحانی فرمودند: «من هفتاد سال از خداوند عمر گرفته ام و خداوند در این مدّت تفضّلاتی به من فرموده است که هیچ کدام از آنها تدبیر خود من نبوده است. من در همه ی این مدّت کوشش داشته ام ببینم چه وظیفه ای دارم که به آن عمل کنم؛ حالا پس از هفتاد سال شایسته نیست خودم به فکر خودم باشم و برای شئونات شخصی خودم بیندیشم، خیر می روم» . آری، یک فرد در زندگی عملی خود اگر کوشش و اخلاص را توأماً داشته باشد خداوند او را از راههایی که خود آن فرد نمی داند تأیید می فرماید: إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ [5] شما اگر حقیقت را یاری کنید حقیقت به یاری شما می آید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 350

[1] . محمّد (ص) /7.
[2] . عنکبوت/69.
[3] . نهج البلاغه، خطبه ی 56.
[4] . کهف 13 و 14.
[5] . محمّد (ص) /7.
http://www.mortezamotahari.com/fa/bookview.html?BookId=360&BookArticleID=126825









تاریخ : چهارشنبه 93/4/25 | 1:31 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
پرسش:
در مورد این که چرا خدا انسان را آفرید؟ در جواب می گویند: برای این که انسان به حد کمال برسد. حال اگر کسی نخواهد به کمال برسد چطور؟ توضیح دهید.
پاسخ:

برای دریافت کامل پاسخ توجه به نکات ذیل مناسب است.

1. خداوند چون که حکیم است این دنیا را بیهوده نیافریده است و الا لازمه بیهوده آفریدن دنیا و انسانها این است که خداوند کار بیهوده انجام داده است و هدفی از این کارش نداشته است و حال آن که خداوند مبرّای از لغو است. چون لازمه لغو، نقص در وجود خداوند است و همچنین اگر خداوند انسانها را بیهوده آفریده بود، عذاب و ثواب معنایی نداشت. در قرآن هم آیاتی است که خداوند به این مطلب تصریح می فرمایند: مثلا ما خلقتُ الجنّ و الانسَ إلا لیعبُدون [1]جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادتم، یا آیات دیگری مثل سوره هود، آیه 119.

پس اگر کسی بگوید نمی خواهم به کمال برسم، خلاف خواست خداوند سخن گفته است چون خداوند که خالق دنیا است آن را با هدف خلق کرده است

2. انسان موجودی است مرکب از جبر و اختیار به این معنا که در اموری مختار است، می تواند انجام دهد، می تواند انجام ندهد. اما در یک دسته از امور از خود هیچ اختیاری از خود ندارد، به دنیا آمدن او، مرد یا زن بودن, در کجا به دنیا آمدن، کارکرد دستگاه های داخلی بدنش مانند ضربان قلب و ... هیچ کدام در اختیار خود انسان نیست. در این گونه امور خداوند از مجاری و عللی که مقرر فرموده عمل می کند. اما دسته ای از کارها کاملا در اختیار انسان ها است و بدون شک یکی از آن امور، کمال خواستن یا نخواستن است. او میتواند طریق کمال را بپیماید و به سعادت جاویدان برسد، یابه سوی سقوط و تباهی سیر کند.

بنابر این می توان گفت که انسان اگر نخواهد به کمال برسد، می تواند خداوند را عبادت نکند. چون مطابق نص آیات قرآن، رسیدن به کمال مطلوب انسانی تنها از طریق عبودیت و بندگی خداوند میسر است کسی که عبادت خدا را ترک کند سرنوشتی جز تباهی در انتظارش نیست. اما گوینده این سخن در واقع نمی داند از چه چیزی سخن می گوید و به احتمال زیاد نه از کمال مطلوب آدمی تصویری در ذهن دارد که چنین ساده و آسان از کنار آن می گذرد و نه از عواقب سقوط و تباهی که در انتظارش هست. آن روز که معنای این سخن برایش معلوم گردد بسیار دیر است و ندامت برایش سودی ندارد. [2]

3. انسانی که به زبان می گوید من طالب کمال نیستم و نمی خواهم به کمال برسم، در واقع به خود دروغ می گوید، شاهد مطلب آن است که اگر او در احوال نفس خود تأمل کند، بالوجدان در می یابد که خواهان کمال است. و این سخن را که من نمی خواهم طالب کمال باشم نیز، از سر کمال خواهی می زند. چون می بیند که عبادت و بندگی مشقت دارد و انسان را ملزم می کند که از بسیاری از لذت های دنیوی دست بر دارد. او از آن جا که لذت های دنیوی را کمال خود میداند و عبادت را مانع بر سر راه این کمالات به حساب می آورد، خواهان آن است که عبادت خداوند نکند. در حقیقت، چنین شخصی مصداق کمال را اشتباه گرفته است و به اصطلاح سوراخ دعا را گم کرده است.

4. خداوند کمال جویی را در فطرت انسان قرار داده است و او نمی تواند از فطرت خود بگریزد.

او همیشه کمال جو و کمال طلب باقی خواهد ماند، اما ممکن است این ویژگی فطری او به محاق رود و گرد هوا و هوس جلو دید او را بگیرد و او نتواند کمالات حقیقی انسان را از کمالات حیوانی که شایسته مقام انسان نیست، تمییز دهد. آن روز که خداوند او را در قیامت به صورت سیمای درونش که همان سیمای یک حیوان است، محشور کند، متوجه می شود که چه اشتباه بزرگی نموده است.

5. انسانها عبد و بنده خدا هستند و عبد در همه چیز باید تحت فرمان مولی باشد.

در قرآن آیات زیادی وجوددارد که تصریح می کنند انسانها و غیره ... همه بنده و عبد خدایند. در سوره مائده آمده است: إنْ تُعذّبهُم فانّهم عبادک [3] اگر آنان را عذاب کنی باری بندگان تو هستند.

در این جمله کوتاه، نفوذ تصرفات خود مختارانه مولا را در عبد تعلیل می کند و مشتمل است بر این دلیل که خداوند مولا و مالک اوست و عقل حکم می کند به این که مولی می تواند، به هر نحوی که بخواهد در بنده خود تصرف کند و تنها تصرفاتی را تجویز نمی کند که زشت و بد باشد، آن هم نه از جهت رعایت حال و احترام بنده، بلکه از جهت رعایت احترام خود مولی و اینکه این گونه تصرفات زیبنده ساحت مولویت نیست و لازمه این معنا این است که بنده نیز باید در آنچه که مولایش او را بدان تکلیف کرده و از او خواسته اطاعت و پیروی کند و هیچ عملی را که خوشایند مولی نیست، عبد در آن مستقل و خود مختار نخواهد بود و حق ندارد به میل خودش عمل کند و الا گرفتار عذاب مولا خواهد شد و مستحق عذاب خواهد بود.

این آیه مشعر به این نکته است که عبد هیچ چیزی از خود ندارد: ضربَ الله مثلاً عبداً مملوکاً لایقدر علی شیء [4] خداوند بنده ای را مثال زده که ملک دیگری است و خود قادر بر هیچ چیزی نیست... پس چون خداوند مالک و خالق حقیقی دنیا و انسانهاست، همین سلطنت حقیقه و ملکیت واقعی پروردگار، منشأ واجب بودن اطاعت موجودات و مخصوصاً آدمیان در برابر اراده تشریعه (یعنی دستورات دینی و احکام شرعی) خداوند است و باید از تمام دستورات خدا، چه دستوراتی که درباره کیفیت عبادت دادن و چه قوانینی که باعث اصلاح امر انسانها است و مایه کمال و سعادت دنیا و آخرتشان می باشد، اطاعت کنند.

6. اگر این بنده به وجدان خود مراجعه کند، خود را اخلاقاً موظف می داند که خداوند را عبادت کند. چون این همه نعمت ها که خداوند به او داده است، شکری لازم دارد.

الآن که در دنیا زندگی می کند هم غرق نعمتهای خداوند است. عقل انسان در اینجا حکم به وجوب اطاعت و شکر منعم (نعمت دهنده) می دهد و انسان موظف است (به حکم عقل) در مقابل این همه نعمت خداوند سر تعظیم و شکر را پایین بیاوردو به دستورات او عمل کند. [5]

پس اگر کسی بگوید من میلی به کمال ندارم، در حقیقت با نوع آفرینش خود که خداخواهی است مخالفت کرده و برخلاف سرشت خود سخن رانده است. شهید مطهری (ره) این بحث را به طور مبسوط در کتاب فطرت مطرح کرده اند، و در آن جا سخن از گرایش های مقدس در انسان رانده اند.

ایشان می فرمایند: در انسان حقیقت جویی و گرایش به خیر و فضیلت و گرایش به جمال و زیبایی و گرایش به خلاقیت و عشق و پرستش و... وجود دارد و اینها جزء فطریات و ذات هر انسانی هستند. [6] آیا اگر کسی گفت من از زیبایی بدم می آید کسی حرف او را باور می کند؟ آیا اگر کسی گفت من از عشق و حقیقت متنفرم حرف صحیحی گفته است؟



[1] - ذاریات، 56.

[2] - یونس: 54.

[3] - مائده: 118.

[4] - نحل: 175.

[5] - سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ناشر موسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چاپ ششم، 1423، ص 12.

[6] - مطهری، مرتضی، فطرت، ص 74.

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات،

http://www.mortezamotahari.com/fa/questionview.html?QuestionID=62389  پایگاه جامع استاد شهید مطهری






تاریخ : دوشنبه 93/4/23 | 3:5 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()



حکیم عسکری


یادی از حکیم گیلانی

قال رسول الله صلی الله علیه وآله:من ورّخ مؤمنا فکانما احیاه

سفینة البحار ج2 ص641

کسی که زندگی مؤمنی را شرح دهد وبنویسد یا بیان کند گویا اورا زنده کرده است.

 

عالم وزاهد وصوفی همه طفلان رهند

              مرداگرهست بجز عالم ربانی نیست

                                                          حافظ

درحکمت 139 از نهج البلاغه فیض الاسلام آمده است که  کمیل بن زیاد نخعی می گوید حضرت امیر المؤمنین علیه السلام دست مرا گرفته وبه صحراءبرد. چون به بیرون شهررسید ، آهی کشید همانند آه کشیدن اندوه رسیده. پس از آن در بار? دانش ودانشمندان چنین فرمود:

یاکمیلُ بنُ زیاد ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها.... الناس ثلاثة فعالم ربانیّ ومتعلم علی سبیل نجاة وهمج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح  لم یستضیئوا بنورالعلم ولم یلجئووا الی رکن وثیق....یاکمیلُ بنُ زیاد هلک خزان الاموال وهم احیاء والعلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقودة وامثالهم فی القلوب موجودة.

ای کمیل این دل ها ظرف های علوم وحقایق واسرار است وبهترین آن دل ها ، نگهدارنده ترین آنها است.....مردم سه دسته اند: عالم ربانی  وطالب علمی که از جهل ونادانی و... به راه نجات ورهایی یافتن است ومگسان وپشه ها ی( وحشرات) کوچک وناتوان که به هر سو روند واز روی جهل ونادانی به انواع زشتی ها آلوده اند. اینها از هر آوازکننده ای پیروی می نمایند باهربادی  میل وحرکت می کنند ودرست را از نادرست تمییز نمی دهند.نه از روشنایی دانش نور گرفتند  ونه  به پناهگاه استواری پناه بردند.... ای کمیل  گردآورندگان اموال ودارایی در واقع تباه وهلاک شده اند درحالی که به حسب ظاهر زنده اند ودانشمندان در حقیقت پایدار وماندگارند تامادامی که روزگار باقی است اگرچه به ظاهر دارای مکنت ومال نباشند. وجودشان با رحلت وکوچ از این دنیای فانی به ظاهر گم شده ولی آثار وفضائل وذکر جمیل ویاد وخاطر? نیکشان همیشه در دلها برقرار است.

جاهل بروز فتنه ره خانه گم کند

     عالم چراغ جامعه وچشم عالم است

 

یاد وخاطر? نیک نیک اندیشان واندیشمندان وبزرگان علمی ودینی از فقهاء عظام وحکمای عالیمقام را که به ظاهر در میان مانیستند برای همیش? ایام گرامی می داریم. یادآوری نام وآثار وآفکارشان ونیز یاد و مرور زندگی پربارعلمیشان پشتوانه ای سودمند وره توشه ای مفید وارزشمند برای هم? ما می باشد. ذکر ویاد آنها سبب ترویج فکر وفرهنگ دینی ومعارف الهی وارزش های اسلامی وانسانی  وباعث خشنودی خدا ورسول وائمه علیهم السلام ونیز سبب خرسندی وخوشحالی آنان می شود.به راستی  که علماء راستین ما در هم? اعصار وامصار وبلاد، چراغ ها ی هدایت برای جامع?  بشریت بودند وهستند وخواهند بود. این چراغ ها ومشعل های فروزان، در میدان ها وعرصه های مختلف روشنی بخشیدند وبه مشیت الهی برای همیشه نیز چه در حیات دنیوی وچه در حیات برزخی شان ، نور افشانی خ.اهند کرد.رسولخدا ص فرمودند:ان مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السماء(بحارالانوار ج2 ص25). همانگونه که ستارگان آسمان در شب های تار ،موجب هدایت گمگشتگان در صحرا وبیابان ودریاها می شود ، علماء وفقهاء وحکماء  نیک اندیش اسلامی وشیعی نیزروشنگران راه زندگی بشریتند.

مرحوم حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی یکی از شخصیت های بزرگی بود که عمرمبارک وشریف خویش را در علم  وحکمت وفلسفه وعرفان وکلام وقرآن وعلوم آل محمد علیهم السلام  وتدریس مستمر  بیش از 30 سال  با صبر ومناعت طبع وعزت نفس وزهد وپارسایی عالمانه ، سپری نمود. او با بهره مندی از اندوخته های پربار وسرشار از محضر بزرگانی چون علامه طباطبایی( به مدت 12 سال)  و حضرت امام خمینی ره  (به مدت 8 سال) وآیت الله گلپایگانی (15 سال) وآیت الله بروجردی (2سال) ،  سال های طولانی برکرسی تدریس نشست ومتواضعانه وصبورانه با هم? مرارت ها وسختی ها  با روی گشاده در میدان های مختلف علمی( کلامی ، فلسفی ،عرفانی)به تربیت شاگردان پرداخت وسرزمین تشن? طالبان وجویندگان دانش و معرفت وحکمت را سیراب نمود وبه جان های شیفتگان معارف بلند الهی ، حیات معنوی بخشید ودر دوران عمر 76 سال? خود آثار وبرکات وثمرات ارزشمندی از خود بجای گذاشت. از جمله آثار وبرکات این استاد گرانمایه ،شاگردان زبده و ورزیده ای هستند که هرکدام آنها در عرصه های فرهنگی وعلمی و... مشغول خدمت ونور افشانی می باشند.

بخشی از فعالیت های علمی مرحوم حکیم عسکری به قرار زیر است:

1-تدریس کل مجموعه اسفار 9 جلدی که بعضی از مجلدات آن را چندین بار تدریس فرمودند.

2-تدریس فصوص ابن عربی در حدود 4 دور

3- چندین دوره تدریس الهیات شفای بوعلی سینا

4- چندین دور تدریس منظومه حکیم ملا هادی سبزواری

5-چندین دور تدریس تجرید العقائد

6-تدریس بعض کتب دیگر

7-آثار قلمی که یکی ازآنها  به نام (انسان مجموعه ای از جهان)در زمان حیاتشان چاب شد وبقیه  آثارشان  دستخط است که امیدواریم توسط برخی از شاگردان توانمندش با مساعدت وهمکاری فرزندان عزیزش به زیور طبع آراسته گردد.

مرحوم حکیم عسکری در صبح روز یکشنبه چهارم اردیبهشت 1384 برابر با پانزدهم ربیع الاول 1426 هق  در ایام خجسته میلاد پیامبر اسلام ص  در حین اشتغال به تدریس در فیضیه دچار عارضه قلبی شد ودر عصرآن روز در سن 76 سالگی در شهر قم  به دیار باقی شتافت.

پیکرمطهراین عالم ربانی و بزرگوار  واستاد بلند اندیش  پس از تشییع وطواف در حرم کریمه اهل بیت  علیهم السلام واقامه نمازمیت توسط حضرت آیت الله محفوظی ، بر اساس وصیتش  جهت تشییع وتدفین به  گیلان ولاهیجان منتقل شد و وپس از تشییع باشکوه در لاهیجان ، در قری? سیاهگوراب از توابع لاهیجان  ( محل ابوالزوجه وپدر عیالش) روبروی  امامزاده آسید محمد یمنی به خاک سپرده شد.

روحش شاد ویادش گرامی ونامش پاینده وافکارش تابنده وراهش پررهرو  باد .


تاریخ نگارش  12/  2 /  1384توسط سیداصغرسعادت میرقدیم

 






تاریخ : دوشنبه 93/4/23 | 2:49 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()


پیام تسلیت مجمع عالی حکمت اسلامی به مناسبت ارتحال حضرت آیت الله محمدی گیلانی

 
 
http://hekmateislami.com/userfiles/1/oder/bayanieh.jpg

 

 

 

   





تاریخ : جمعه 93/4/20 | 12:31 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
در آمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های کاذب


پدید آورنده : حجت الاسلام و المسلمین حسین شریفی

مقدمه

یکی از نیازهای فطری بشر، حق جویی و حقیقت طلبی است. بشر، در این مسیر، برای خدایابی و تأمین این معرفت، همیشه کوشیده است. عوامل متعددی باعث شده است بر عطش معنوی جامعه بشری امروز افزوده شود. هم اکنون ده ها فرقه و ایین های مدعی عرفان و معنویت خرد و کلان، در سطح کشور ما در حال فعالیت و عضوگیری هستند.

بسیاری از اوقات، حق و باطل به هم درآمیخته اند و اهل باطل، هرگز رفتار یا اندیشه باطل خود را به صورت آشکار ارائه نمی دهند. بر این اساس، بسیاری از این ایین های عرفانی دروغین، سخنان نغز نیز دارند و اغلب بزرگان آن ها افرادی اندیشورند که سخنان خود را در قالبی زیبا ارائه می دهند. همین مسأله موجب گمراهی و انحراف بسیاری از افراد می شود.

در این مجموعه، برآنیم که معیارها و شاخص هایی برای بازشناسی عرفان و عارفان حقیقی از عرفان ها و عارفان بدلی و دروغین، به دست دهیم؛ تا خوانندگان بتوانند گوهرهای حقیقی و اصیل را از گوهرنماها باز شناسند.

پیش از آغاز بحث، لازم است به مفهوم شناسی بحث بپردازیم.

مفهوم شناسی

عرفان

واژه های عرفان و معرفت، از نظر لغوی به معنای «شناختن» می ­باشند؛ اما در اصطلاح متفاوتند. «معرفت»، هر نوع شناختی را شامل می­ شود؛ اما «عرفان»، شناخت ویژه ­ای است که از راه شهود درونی و دریافت باطنی حاصل می­ شود. البته شناخت ­های شهودی فراوانند؛ ولی همگی عرفان نیستند.

عرفان، عبارت است از «شناخت شهودی و باطنی خدای متعال، اسماء، صفات و افعال او»؛ به همین دلیل، شناخت عرفانی با شناخت عقلی متفاوت است. شناخت عرفانی، از سنخ مفاهیم و الفاظ و صورت­های ذهنی نیست؛ بلکه از سنخ یافتن و دریافتن است. البته چنین دریافتی به آسانی برای هر کسی به دست نمی­ اید. برای رسیدن به چنین درکی، نیازمند پیمودن مراحل و انجام ریاضت­ ها و تمرین­ های معنوی خاصی هستیم. این تمرین ­های معنوی و شیوه­ های سیر و سلوک، با عنوان «عرفان عملی» شناخته می ­شوند؛ البته در یک اصطلاح دیگر، عرفان عملی به پیمودنِ عملی این مراحل گفته می شود. یعنی به کار و شیوه کسی که برای رسیدن به شناخت شهودی خداوند، اسماء، صفات و افعال او، عملاً مشغول سیر و سلوک است، «عرفان عملی» گفته می­ شود. در عرفان عملی، سخن از این است که سالک برای آن که به مقام شهود همه جانبه توحید برسد، چه وظایفی در قبال خودش، جهان و خدا دارد. از چه نقطه ­ای باید آغاز کند و چه مراحل و منازل و مقاماتی را باید سپری نماید. در هر منزلی، چه حالاتی برای او پدید می ­اید و آفات و آسیب­ های هر منزل و مقام چیست و راه مبارزه با آن آفات کدام است.

عرفان عملی بسیار شبیه علم اخلاق است و تفاوت­ های اندکی با هم دارند.1 به تعبیر بهتر، عرفان عملی را می ­توان نوعی از اخلاق دانست که بعضاً با عنوان «اخلاق عرفانی» - مقابل «اخلاق فلسفی» و «اخلاق نقلی»- نامیده می­ شود. ویژگی ممتاز آن نسبت به دیگر تحقیقات اخلاقی این است که تکامل وجودی انسان را فقط در سعه عرضی آن نمی­ داند؛ بلکه انسان را افزون بر سعه وجودی عرضی، دارای سعه وجودی طولی هم می ­داند و مدعی است راه تکامل طولی انسان را در اختیار او قرار می­دهد و او را از مرتبه نباتی و حیوانی، به مرحله انسانی و ملکی و الهی می­ رساند. به همین دلیل در اخلاق نقلی و عقلی، لزوماً برای اخلاقی شدن فرد، یک سیر منطقی و مترتب بر هم وجود ندارد؛ اما در اخلاق عرفانی با رتبه بندی و مرحله بندی خاصی رو به رو هستیم.

کتاب منازل السائرین، نوشته خواجه عبدالله انصاری(396-481ق) از مشهورترین کتاب ­های عرفان عملی یا اخلاق عرفانی است.2

ادراک شهودی، ادراکی شخصی است و به هیچ وجه نمی­ توان آن را عیناً به دیگران منتقل کرد. فقط می­ توان از قالب الفاظ و صورت­ های ذهنی استفاده کرده، تصویری از آن را برای دیگران به دست داد. چنین کاری را به یک معنا عرفان نظری می­ گویند؛ بنابراین عرفان نظری، عبارت است از: «گرفتن علم حصولی از علم حضوری و ریختن علم حضوری و شهود باطنی در قالب الفاظ و مفاهیم ذهنی».3

در مراحل اولیه رشدِ عرفان و در قرون نخستین پیدایش آن، عرفان بیشتر در قالب همان چیزی رواج داشت که از آن، به عرفان عملی تعبیر می ­کنیم؛ اما این علم نیز به دلایل خاصی رفته رفته حالت نظری یافت و در جایگاه علمی که نگاه خاصی به جهان، انسان و خدا دارد، در عرض فلسفه و کلام، یک نظام فکری و نظری ویژه را ارائه داد؛ به همین دلیل، در عرفان نظری از هستی، خدا، انسان و سرنوشت نهایی انسان بحث می­ شود.

ممکن است گفته شود اصطلاح عرفان، اصطلاحی مقدس است و شایسته نیست آن را دربارة هر نحله و مکتبی که به گونه ­ای از مسائل ماورایی یا قدرت های فوق طبیعی سخن می­ گوید، به کار ببریم. البته این، سخنِ درستی است که امروز در جامعه ما و در عرف زبانی بسیاری از ایرانیان، «عرفان» و «عارف» واژه­ هایی مقدس و محترمند4 و نمی­ توان هر فرد یا گروهی را به آن ها متصف کرد؛ اما اولاً، این واژه در عرف علمی -اعم از عرفان حقیقی و کاذب- است و ثانیاً، ممکن است به خودی خود واژه­ای مقدس باشد؛ ولی بعداً به دلیل پیدایش بدل ­هایی برای آن، دربارة نمونه­ های بدلی و تقلبی نیز به کار رفته است. به همین دلیل واژه «عرفان» طیف وسیعی از معانی و رویکردها را شامل می ­شود؛ از عرفان منهای خدا گرفته تا عرفان دینی و الهی. بر این اساس، می­ توان رویکردهای مادی و دنیایی به عرفان را نیز نوعی از عرفان دانسته و بی­ دغدغه این اصطلاح را درباره آن ها به کار گرفت؛ همان طور که واژه دین نیز گاهی درباره مکاتب و جریان­ هایی به کار می رود که همچون مکتب مارکسیسم، شاخصه بارز آن ها دین ستیزی است. همچنین به تعبیر قرآن، مرام و مسلک کافران و مخالفان پیامبر نیز «دین» نامیده می­ شود: «لکم دینُکم و لِی دین».

تصوف

«تصوف» و «عرفان»، در بسیاری از نوشته ­ها به صورت مترادف به کار می­روند. برخی نیز «تصوف» را مترادف با «عرفان اسلامی» می ­دانند؛ از این رو ترکیب ­هایی همچون تصوف مسیحی، تصوف یهودی و تصوف هندی را جایز نمی ­دانند. امروزه در عرف مستشرقان و اسلام شناسان، این اصطلاح رواج دارد. آنان وقتی از تصوف یا صوفیسم سخن می­ گویند، منظوری جز عرفان اسلامی ندارند. البته در عرف مجامع شیعی، تصوف بار منفی دارد و عرفان واژه ­ای است که دارای بار مثبت است.

واژه تصوف بیشتر دربارة عارف نمایان یا عرفان­ های کاذب به کار می رود. به همین دلیل شخصیت ­هایی همچون ملا حسینقلی همدانی، قاضی طباطبائی، علامه طباطبائی و حضرت امام خمینی4را هرگز صوفی نمی­ گوییم؛ بلکه آنان را عارف می­ خوانیم.

شهید مطهری نیز تفاوت عرفان و تصوف را در این می­داند که عرفان، به بعد فرهنگی عارفان اشاره دارد و تصوف، به بعد اجتماعی آنان.5

برای بیان رابطه عرفان و تصوف، لازم است ابتدا منظور خود را از تصوف معلوم کنیم. در تبیین حقیقت «تصوف» و «صوفی»، تعاریف زیادی بیان شده است.6 تصوف در بعضی تعاریف، با عرفان -به ویژه با عرفان عملی- تفاوتی ندارد، برای مثال، معروف کرخی در تعریف تصوف می ­گوید:

تصوف، گرفتن حقایق و گفتن به دقایق و نومید شدن از آنچه هست در دست خلایق است.7

ابو سعید ابو الخیر می­ گوید:

التصوف، الصبر تحت الامر و النهی و الرضا و التسلیم فی مجاری الأقدار؛8

تصوف، عبارت است از صبر برابر امر و نهی خداوند و خشنودی به قضای الهی و تسلیم او بودن.

ابن عربی در پاسخ به این که تصوف چیست؟ می­ گوید:

الوقوف مع الآداب الشرعیة ظاهراً و باطناً و هی مکارم الأخلاق.9

بدیهی است اگر منظور از تصوف، چنین معنایی باشد که در کلام این بزرگان آمده است، صرف نظر از پاره ­ای نقدهای جزئی، تفاوتی با عرفان عملی نخواهد داشت، و نه تنها هیچ اندیشوری با آن مخالف نیست؛ بلکه باید همگان در آن مسیر تلاش کنیم.............................

 

 


برای ادامه مطلب به این آدرس مراجعه فرمایید:


http://hakim-askari.rozblog.com/

سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی






تاریخ : سه شنبه 93/4/17 | 11:20 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.