سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها
آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی[9] ، آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی[7] ، حکیم عسکری[6] ، آیت الله سعادت میرقدیم[4] ، وبلاگ حکیم عسکری[3] ، وبلاگ حکیم عسکری گیلانی[3] ، وبلاگ حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی[2] ، وبلاگ حکیم عسکری لشت نشایی[2] ، آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی[2] ، پیام تسلیت استادسیداصغرسعادت میرقدیم -رحلت آیت الله امینیان-گیلا[2] ، پیام تسلیت به مناسبت شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی[1] ، پیام تسلیت جهت رحلت مجاهد نستوه شجونی[1] ، پیام تسلیت واحد فرهنگی سالِک به مناسبت رحلت آیت الله امینیان-سید[1] ، پیام جهانی نوروز ، صلح جهانی است[1] ، پیامهای تسلیت رحلت حجت الاسلام سیدحسن سعادت میرقدیم لاهیجی[1] ، تاتوانی درس بخوان ای طلبه-فیضیه- درس- طلاب[1] ، تبلیغ[1] ، تخریب این استاد گرانمایه جایز نیست[1] ، تربیت وپرورش یک اصل در عالم خلقت است-اهمیت تربیت تربیت-اصلاح[1] ، تفسیر آیه 10 و 11 و 12 از سوره اَلسَّجدة-تفسیر -سوره سجده[1] ، تفسیر آیه 109 از سوره توبه توسط استاد محسن قرائتی[1] ، تفسیرآیه 58 ازسوره نساء(اهمیت امانت و قضاوت) وبلاگ حکیم عسکری[1] ، تفسیرسوره کهف[1] ، تفسیرسوره کهف براساسِ«متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد13.علامه طباطب[1] ، تفکرصحیح وموانع آن( وبلاگ حکیم زین العابدین عسکری گیلانی )[1] ، تفکّرواندیشیدن،نردبان کمالِ آدمی است[1] ، جلوه هایی از شخصیت امام علی ع در نهج البلاغه[1] ، حجاب و عفاف و راهکارهایی در جهت اجرایی کردن آن- عفاف و حجاب[1] ، حُر ِّمدافعان حرم[1] ، حسین(علیه السلام)یعنی همه فضیلت هاو خوبی ها[1] ، حضرت آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران[1] ، حکمت چیست؟ حکمت- حکیم-حکماء-فلسفه-فلاسفه-ملاصدرا-حکمت متعالیه[1] ، آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی==[1] ، آیه 51 مائده[1] ، ارزش و اهمیت نوروز در اسلام[1] ، از ماست که بر ماست[1] ، استاد سعادت[1] ، استادقرائتی[1] ، اگرحقِّ ثَقَلَین رعایت می شد...[1] ، امام خمینی باآثارواندیشه های بلندخودهمیشه زنده است[1] ، اهمیت کتاب و کتابخوانی(آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی)[1] ، اهمیّت مساله حجاب درجامعه اسلامی[1] ، برو شیخا به فکر خویشتن باش !![1] ، بزرگ ترین نعمت خداوند(تفسیر آیه 164 از سوره آل عمران)[1] ، بیانات بسیار مهم مقام معظم رهبری درجمع اعضای خبرگان اسفند1394[1] ، پاسخ به سخنان دکتر عبد الکریم سروش تهرانی-سرو[1] ، پرسش و پاسخ[1] ، پیام تسلیت استاد سعادت به مناسبت رحلت آیت الله خزعلی ره[1] ، حکیم عسکری گیلانی[1] ، درمکتب شیطان جزدرس گمراهی و بدبختی نیست[1] ، دروس استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی در سال تحصیلی 1400- 140[1] ، دیدار انتخاباتی[1] ، رُبَّ کلامٍ جَوابُهُ السُّکوتُ( چه بسا سُخنى که پاسخش ‏سُکوت است[1] ، زندگینامه امام هادی(ع)[1] ، زودهای ناپسندو مَذموم و ممنوع[1] ، سایت سعادت میرقدیم ها[1] ، سایت نشست دوره ای اساتید(وظایف روحانیت ... نشست اساتید حوزه علمی[1] ، سایت ها و وبلاگ های استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی[1] ، سخنانی کوتاه ازآیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی[1] ، سلام برحسین علیه السلام[1] ، شعری بسیار زیباازآیة الله حُجت هاشمی خراسانی در وصف امام زمان عج[1] ، شهدا مظهر پاکیّ و صفا و عشقند[1] ، عیدفطر،عیدبازگشت به فطرت وجشن پاکی ازگناهان[1] ، فائده های سیر وسفر[1] ، فلسفه خلقت انسان-انسان-آفرینش-شهید مطهری-مطهری-[1] ، فهرست چهار وبلاگ در یک نگاه-معرفی چهار وبلاگ ,[1] ، قاعده مُعطِی الشَّیء لا یَکُونُ فاقِداََ لَهُ[1] ، قدرداشته هایمان را بدانیم و حسرت ناداشته هارانخوریم[1] ، گیلان نشاط[1] ، مرحوم علامه حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی گیلانی-رشت-لاهیجان[1] ، مصاحبه با استاد سیداصغر سعادت میرقدیم- حوزه نیوز- امام حسن مجتبی[1] ، مطالب گوناگون از استاد سیداصغر سعادت میرقدیم-استادسعادت[1] ، من ازیاران بدگشتم بیزار*کند همجنس با همجنس دیدار[1] ، ناکثین - قاسطین - مارقین -[جنگ جمل وجنگ صفین وجنگ نهروان[1] ، نسیم معرفت[1] ، نوروز[1] ، نوروز روز دعوت به توحید است[1] ، هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت[1] ، هُشدارواخطار درباره سقوط ازمقام انسانیت[1] ، آیت الله سیدابراهیم رئیسی کاندیدای محبوب ملت شریف ایران[1] ، وظایف روحانیت نسبت به آینده انقلاب اسلامی(مقاله برای نشست اساتید[1] ، وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی[1] ، وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی-سیداص[1] ، یادداشت ها و مصاحبه های یک خبرنگار(ح_کرمی)خبرنگار خبر-سعادت میرق[1] ، ** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز[1] ، ...[1] ، 13آبان روزاظهار خشم و انزجار دربرابر استکبارجهانی[1] ، آدمی تا به خدا نرسد موجودی ناآرام است[1] ، آیا شهید مجید قربانخانی را می شناسید؟!!![1] ، آیابا دشمنان اسلام و دین می توان مذاکره نمود؟[1] ، آیابنی آدم اعضای یکدیگرنددرست است یابنی آدم اعضای یک پیکرند؟[1] ، آیانخستین ماه سال ،مُحَرّم است یا ماه رمضان؟[1] ، آیاولی فقیه بایدمعصوم باشد؟[1] ،

به نام خدا

 

تصویر مرحوم علامه حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی

مرحوم حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی

وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی

 

 

** باتقوی وباایمان وبااخلاص  واهل توکل بود.

**عالم ربانی بود.

**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.

**بیش از 30 سال تدریس کرد

**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود

**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد

**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود

**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت

**اهل دعا ومناجات وذکر بود.

**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.

**طالب وتشنه حقیقت بود

**اهل اندیشه وتفکر بود

**فروتن ومتواضع بود

**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود

**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود

**درهشت سالگی پدرش را از دست داد

**باتجربه وکارآزموده بود

**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت

**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت

**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت

**ژرف اندیش بود

**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت

**از کبر وغرور مبری بود

**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی  متنفر بود

**اهل شب وتهجد بود

**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود

**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود

**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود

**زهد عالمانه داشت

**سنگین ومتین وباوقاربود

**دور اندیش بود

**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود

**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان  از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد

**نکته سنج ودقیق بود

**اهل قلم بود

**اهل نظم وبرنامه در زندگی  بود

** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت

**جوگیر وجوزده نمی شد

**استقلال فکری داشت

**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد

**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد

**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد

**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی  وحضرت علامه طباطبایی بود

**به تبلیغ اهمیت می داد

**باجوانان وفرهیختگان  وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت

**بی تکلف وراحت بود

**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود

**تکبر علمی واخلاقی نداشت

**از گعده گیری ها بدش می آمد

**از اتلاف عمر ناراحت می شد

**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود

**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود

**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد

**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد

**در حال ساده زیستی تدریس می کرد

**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد

**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند

**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد

**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت

**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود

**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم

**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد

**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد

**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح  عجول نبود

**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود

**باپای پیاده به تدریس می آمدند

**حالت درون گرایی داشتند

**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست

**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند

**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد

**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود

**به فکر اصلاح جامعه بود  روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید

**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد

**گمنام زندگی کرد

**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم

**می فرمود  شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد

**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند

**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند  انتقاد می کرد وناراحت می شد

**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود

**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند

**موحد واقعی بود

**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود

** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور  داشت

**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت

**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم

**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت

**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود

**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود

**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد

**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است

**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد

**به منبر و  وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد

**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند

**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟

**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد

**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند

**در کلاس درس  اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است

**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد

 

**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد

**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند

**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست

**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد

**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار

م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم

**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم

**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند

**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد

**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.

**خوش مجلس وخوش صحبت بود

**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد

**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد

**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی

**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین  علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد

** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است  بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید

**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم  مرحوم علامه طباطبایی میکنم

 

**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند

**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند

**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند

**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد

**دهن بین وزودباور نبود

**به ماست خیلی علاقه داشت

**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای  نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد

**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط  به خویش را خودش انجام می داد

**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت

به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید

 

تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/    1393

 

***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.

سیداصغر سعادت

 













حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن

سرآغاز

محمد محمدى اشتهاردی


لقمان کیست؟
یکى از حکماى راستین و بزرگ تاریخ, حضرت لقمان(ع) است که نامش در قرآن دو بار(1) با عظمت یاد شده و یک سوره قرآن (سى و یکمین سوره) به نام او است. خداوند او را در قرآن براین اساس یاد کرده که فرزندش را به ده اندرز بسیار مهم و سرنوشت ساز نصیحت کرده, و این نصایح در ضمن پنج آیه سوره لقمان ذکر شده است. (2)
مطرح شدن لقمان و حکمت هاى دهگانه او در قرآن, و یک سوره به نام او, در کتابى که جاودانى و جهانى است بیانگر آن است که خداوند مى خواهد نام لقمان و روش و نصایح حکیمانه او را در پیشانى ابدیت ثبت کرده , و تابلو قرار دهد, تا شیفتگان حق و عرفان در هر نقطه و عصرى, در پرتو آن هدایت یابند, و از فیوضات آن براى پاک سازى و به سازى بهره جویند. بر همین اساس نخستین سوال در این راستا این است که لقمان کیست؟ اهل کجاست؟ و در چه عصر مى زیسته؟ آیا پیغمبر است یا نه؟ و...
براى دریافت پاسخ به این سوالات, نظر شما را به مطالب زیر جلب مى کنیم:
1ـ نام او لقمان, و کنیه او ابوالاسود است , او در سرزمین نوبه (واقع در کشور سودان یکى از مناطق افریقا) چشم به جهان گشود. بنابراین قیافه تیره و متمایل به سیاه داشت, و تاریخ نویسان او را به عنوان سیاه چهره با لب هاى ستبر و درشت, و قدم هاى بلند و گشاد یاد کرده اند.
پس او از نژاد مردم افریقا بود و بعضى او را از اهالى ((ایله)) که شهرى بندرى در کنار دریا, نزدیک مصر, در سرزمین فلسطین بوده دانسته اند. (3)
لقمان نظر به این که عمر طولانى کرد, با پیامبران بسیار (که طبق بعضى از احادیث تا چهارصد پیامبر) را دیدار کرده است(4) و نظر صحیح این است که او پیامبر نبود, چنانکه خاطرنشان مى شود.
به عقیده بعضى چند سال قبل از تإسیس حکومت حضرت داود(ع), و به نظر بعضى ده سال پس از حکومت داود(ع) متولد شد, و عمر او تا عصر پیامبرى حضرت یونس(ع) ادامه یافت, او در عصر نبوت و حکومت حضرت داود (ع) همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت, و در کشتن جالوت که طاغوت آن عصر بود, شرکت داشت.
سلسله نسب لقمان را چنین نوشته اند: ((لقمان بن عنقى بن مزید بن صارون)) و به گفته بعضى او پسرخاله یا خواهرزاده ایوب(ع) بود, و سلسله نسبش به ناحور بن تارخ (برادر ابراهیم خلیل((ع))) مى رسد.
او عمر طولانى کرد, که عمرش را از دویست تا 560 سال, و از هزار تا 3500 سال نوشته اند, در عین حال بسیار زاهد بود, و دنیا را به اندازه عبور از سایه اى به سایه دیگر در نزدیک آن مى دانست.
او مدتى چوپان و برده قین بن حسر (از ثروتمندان بنى اسرائیل) بود, سپس بر اثر بروز حکمت هاى سرشار نظرى و عملى از او, از طرف اربابش آزاد شد.(5) و (6)
به نظر مى رسد لقمان(ع) بیشتر عمرش را در خاورمیانه, به خصوص در فلسطین و بیت المقدس گذرانده است, و نقل شده که قبرش در ایله (یکى از بندرهاى فلسطین) است.
از گفتنى ها این که او داراى فرزندان بسیار بود, آنها را به گرد خود جمع مى کرد, و نصیحت مى نمود. و به گفته بعضى گرچه با گفتن ((یا بنى; اى پسرک من)) تنها پسر بزرگش به نام باران را مورد خطاب خود قرار مى داد, ولى خطاب او در حقیقت به همه پسران و فرزندانش, بلکه به همه انسان ها بود, و با این تعبیر مهرانگیز مى خواست عواطف آنها را جلب کند, و به آنها بفهماند که من همانند پدر دل سوز براى شما هستم, نصایح دل سوزانه مرا که از روى خیرخواهى است بپذیرید. (7)
چنان که این شیوه در نصایح امیرمومنان حضرت على(ع) به دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به طور فراوان دیده مى شود.(8)
استاد محقق آیت الله جوادى آملى مى نویسد: ((تصغیر کلمه ((ابن)) به صورت ((بنى)) براى تفقد و دل جویى و اظهار محبت است, چنانکه در نامه حضرت على(ع) به امام مجتبى(ع) (نامه 31 نهج البلاغه) همین تعبیر مشاهده مى شود, که انگیزه عاطفى و مهربانى او را همراهى مى کند از این رو وصایاى سودمندى که چهره رحمت و عطوفت را ارائه مى دهد, در کلمات لقمان و در گفتار حضرت على(ع) مشهود است))(9)
مطلب دیگر این که در قرآن تنها بخش کوچکى از نصایح لقمان(ع) آمده, وگرنه او نصایح و پندهاى بسیار دارد که در کتب روایى ما از امامان(ع) و پیامبر(ص) روایت شده, که گردآورى همه آنها داراى چند جلد کتاب خواهد شد.
براى این که باز لقمان را بیشتر بشناسیم نظر شما را به این حدیث جلب مى کنیم, او خطاب به فرزندش چنین گفت:
((یا بنى انى خدمت اربعمإه نبى و اخذت من کلامهم إربع کلمات, و هى : اذا کنت فى الصلوه فاحفظ قلبک, و اذا کنت على المائده فاحفظ حلقک, و اذا کنت فى بیت الغیر فاحفظ عینک, واذا کنت بین الخلق فاحفظ لسانک; اى پسرجان! من چهار صد پیامبر را خدمت کردم, و از گفتار آنها چهار سخن را برگزیدم: 1ـ هنگامى که در نماز هستى, حضور قلبت را حفظ کن 2ـ هنگامى که در کنار سفره نشستى گلویت را (از مال حرام) حفظ کن 3ـ هنگامى که به خانه دیگرى رفتى, چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ کن 4 ـ و هنگامى که بین انسان ها رفتى, زبانت را حفظ کن.)) (10)
از ویژگى هاى لقمان این که, مسافرت هاى بسیار نمود, با انسان هاى مختلف مانند پیامبران, علمإ, فقهإ و.. حشر و نشر داشت, و با توجه به عمر طولانى, و حالت عبرت پذیرىاى که داشت, تجربیات بسیار آموخت , در حدى که مصداق این شعر مولانا جلال الدین شد:
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم

معنى حکمت, و ابعاد آن
حکمت در اصل از ماده ((حکم)) (بر وزن حرف) به معنى منع است, و از آن جا که علم و دانش و تدبیر که از معانى حکمت است, انسان را از کارهاى خلاف باز مى دارد, به آن حکمت مى گویند. حکمت داراى معانى بسیار, و مفهوم گسترده است, از جمله: معرفت, شناخت اسرار جهان هستى, آگاهى از حقایق, وصول به حق از نظر گفتار و عمل, شناخت خدا, شناخت اشیإ آن گونه که هستند, و نیز به معنى نور الهى که انسان را از وسوسه هاى شیطانى و تاریکى گمراهى ها نجات مى بخشد. این که به درس فلسفه, حکمت مى گویند از این رو است که این علم, شاخه اى از حکمت است و مى تواند انسان را در مسیر حکمت حقیقى قرار دهد.
به طور کلى حکمت بر دو گونه است:
1ـ حکمت نظرى که همان آگاهى عمیق و وسیع به اشیإ است.
2ـ حکمت عملى, که همان حالت زیباى معنوى و نور تابان باطنى است که دارنده اش را به مقامات عالى مى رساند, و چنین کسى را حکیم مى نامند. حکیم کسى است که عاقل, هوشمند, مدبر بوده , و از نظر فکر و عمل, پاک, خالص و رشد یافته باشد.
خداوند, حکیم مطلق است و در قرآن ذات پاک خدا, 97 بار به عنوان حکیم یاد شده, و واژه حکمه بیست بار در قرآن آمده, و از آن تمجید شده, و تعلیم حکمت به عنوان هدف از آمدن رسولان خداوند ذکر شده است.(11)
اهمیت و ارزش حکمت از نظر قرآن در حدى است که خداوند در قرآن, دنیا را با آن همه وسعت, اندک و مایه فریب مى داند و مى فرماید: ((قل متاع الدنیا قلیل;(12) سرمایه زندگى دنیا, ناچیز و اندک است.)) و نیز مى فرماید: ((و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرر;(13)زندگى دنیا جز سرمایه فریب نیست)) ولى درباره حکمت مى فرماید: ((و من یوتى الحکمه فقد اوتى خیرا کثیرا;(14) به هر کس که دانش داده شود, خیر فراوانى داده شده است.))
امیرمومنان على(ع) مى فرماید: ((... الحکمه التى هى حیاه للقلب المیت;(15) حکمت مایه زنده شدن قلب مرده است.)) و خطاب به امام حسن(ع) مى فرماید: ((إحى قلبک بالموعظه, و نوره بال حکمه;(16) قلبت را با موعظه زنده بدار, و به وسیله نور حکمت, نورانى کن.))
از اهمیت حکمت همین بس که آن حضرت فرمود: ((الحکمه ضاله المومن, فخذ الحکمه ولو من إهل النفاق;(17) حکمت گم شده مومن است, آن را گرچه از ناحیه منافقان باشد دریافت کن.))
در تعبیر دیگر مى فرماید: ((ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحکمه;(18) این دل ها همانند تن ها خسته و افسرده مى شوند, پس براى نشاط آنها از حکمت هاى زیبا و نشاطانگیز بهره بگیرید.))

آثار درخشان حکمت عملى
در مواعظ حضرت عیسى(ع) در معنى حکمت, و آثار درخشان آن چنین مى خوانیم:
((بحق اقول لکم, ان الشمس نور کل شىء, و ان الحکمه, نور کل قلب و التقوى رإس کل حکمه; به حق به شما مى گویم که خورشید وسیله روشنى هر چیز است, و حکمت مایه روشنى هر روح و روان است, و پرهیزکارى سرلوحه هر حکمت است.))
نیز فرمود:
((بحق إقول لکم ان الصقاله تصلح السیف, و تجلوه, کذلک الحکمه للقلب تصقله و تجلوه و هى فى قلب الحکیم مثل المإ فى الارض المیته, تحیى قلبه کما یحیى المإ الارض المیته, و هى فى قلب الحکیم مثل النور فى الظلمه یمشى بها فى الناس; به حق به شما مى گویم; صیقل دادن و زنگ زدایى شمشیر, آن را اصلاح کند و جلا دهد و آبدار کند, حکمت نیز روح و روان را نورانى کرده و جلا دهد, حکمت در قلب حکیم مانند آب در زمین مرده است, دل را زنده کند, چنان که آب زمین را زنده نماید, و همانند نور در تاریکى است که انسان در پرتو آن, میان مردم راه رود.))(19)
لقمان در مورد آثار درخشان حکمت, به فرزندش چنین مى گوید:
((یا بنى تعلم الحکمه تشرف, فان الحکمه تدل على الدین, و تشرف العبد على الحر, و ترفع المسکین على الغنى, و تقدم الصغیر على الکبیر, و تجلس المسکین مجالس الملوک, و تزید الشریف شرفا, والسید سوددا, والغنى مجدا...; اى پسر جان! حکمت را بیاموز تا به مقام شامخ شرافت برسى, چرا که حکمت راهنماى دین است, و شرافت بخش غلام بر آزاد است, تهى دست را ارجمندتر از ثروتمند مى کند, و کوچک را بر بزرگ مقدم مى دارد و فقیر درمانده را در جایگاه پادشاهان قرار مى دهد, و بر شرافت انسان شریف مى افزاید, و آقایى آقا را زیاد مى کند, و ثروتمند را ستوده مى نماید, دین و زندگى بدون حکمت, گوارا نیست, و کار دنیا و آخرت, تنها در پرتو حکمت سامان مى یابد, مثال حکمت منهاى اطاعت از خدا, همچون پیکر بى روح, یا زمین بىآب است, همان گونه که پیکر بدون روح و زمین بدون آب, نابسامان و بى نشاط است, هم چنین حکمت بدون اطاعت خدا بى سامان و بى نشاط مى باشد.))(20)

حکیم بودن لقمان و راز آن
در آیه 12 سوره لقمان مى خوانیم: ((و لقد آتینا لقمان الحکمه; ما به لقمان حکمت دادیم.)) این آیه بیانگر آن است که خداوندى که حکیم مطلق است, حکیم بودن لقمان را امضا کرده و او را از حکمت سرشارش, بهره مند ساخته است.
در این که لقمان, پیامبر بود یا نه؟ شیوه بیان قرآن نشان مى دهد که او پیغمبر نبوده است, و در روایات نیز با صراحت, پیغمبر بودن او نفى شده, از جمله روایت شده پیامبر اسلام(ص) فرمود: ((حقا اقول لم یکن لقمان نبیا ولکن عبدا کثیر التفکر, حسن الیقین, احب الله فاحبه, و من علیه بالحکمه;(21) به حق مى گویم که لقمان, پیامبر نبود, ولى بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد, ایمان و یقینش عالى بود, خدا را دوست داشت, و خدا نیز او را دوست داشت, و خداوند نعمت حکمت را به او عنایت فرمود.))
اینک این سوال پیش مىآید که حضرت لقمان(ع) با این که پیامبر نبود, چگونه داراى مقام ارجمند حکمت شد و خداوند بخشى از حکمت او را به عنوان اندرز قرآنى, در کنار نصایح خود قرار داد؟
پاسخ آن که لقمان(ع) یک انسان پاک و مخلص و باصفا و... و در صراط سیر و سلوک و عرفان, زحمت ها کشید, و بر اثر مخالفت با هوس هاى نفسانى و تحمل دشوارىها و ریاضت و نفس کشى, داراى چنان لیاقتى شد که خداوند چشمه هاى حکمت را در وجود او به جوشش درآورد.
آرى قابلیت قابل موجب لطف مخصوص الهى مى شود, و باران در باغ, لاله مى رویاند نه در شورزار, چنان که پیامبر(ص) و امام صادق(ع) فرمودند: ((ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه;(22) هر بنده اى که تنها براى خدا چهل روز اخلاص ورزد, خداوند چشمه هاى حکمت را از قلبش به زبانش جارى سازد.))
آئینه شو جمال پرى طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه سپس میهمان طلب
نیز روایت شده: شخصى از لقمان پرسید: این همه علم و حکمت را از کجا به دست آوردى؟ (با این که مدرسه نرفته اى) لقمان در پاسخ گفت: ((قدر الله و ادإ الامانه, و صدق الحدیث والصمت;(23) خواست خدا, و امانت دارى, و راست گویى و کنترل زبان موجب کسب این مقام گردید.))
امام صادق(ع) پیرامون راز وصول لقمان به مقام حکمت چنین مى فرماید:
((سوگند به خدا حکمتى که به لقمان داده شده به خاطر ثروت و جمال و حسب و نسب نبود (که او هیچ گونه از این امور را نداشت) ولى به خاطر آن بود که او مردى قوى براى اجراى فرمان خدا, پاک و پرهیزکار, داراى کنترل زبان و تفکر طولانى در امور, و تیزبین و هشیار بود, روزها (جز در موارد استثنایى) هرگز نمى خوابید, در مجلس در حضور مردم تکیه نمى داد, و در حضور آنها آب دهان نمى انداخت, و با چیزى بازى نمى کرد, و هنگام قضإ حاجت و غسل در جایى که او را ببینند نمى نشست, بسیار مراقب وقار خود بود, خنده بیجا نمى کرد, و خشمگین نمى شد, شوخى نمى نمود, براى امور دنیا شاد و محزون نمى شد, داراى فرزندان بسیار از چند همسر گردید, و اکثر آنها فوت کردند, (بر اثر خشنودى به رضاى خدا) درمرگ آنها گریه نکرد, او هرگاه دو نفر را در حال نزاع مى دید, براى اصلاح آنها پا در میانى مى کرد, و تا بین آنها آشتى برقرار نمى کرد, از کنار آنها رد نمى شد, اگر سخن زیبایى از کسى مى شنید, از تفسیرش و از مإخذش مى پرسید, با فقها و علما بسیار همنشینى مى کرد... همواره با سکوت معنى دار و عمیق و اندیشیدن و عبرت گرفتن, خود را اصلاح مى کرد, آنچه را که به نفع معنوى او بود به آن توجه داشت, و از کارهاى بیهوده روى مى گردانید, از این رو خداوند خصلت حکمت را به او عطا فرمود.))(24)

نتیجه و جمع بندى
از مطالب مذکور و مطالب دیگر به روشنى فهمیده مى شود که لقمان با این که از نظر نژادى, در سطح پایین بود, ولى در پرتو علم و عمل, ریاضت و مجاهدت در راه پاک سازى و طى مراحل کمال, به مقام عالى حکمت رسید, به عنوان مثال سلمان یک نفر عجمى بود, بر اثر ریاضت و خودسازى و پیمودن مدارج تکامل به مقامى رسید که حضرت على(ع) او را به لقمان تشبیه کرد, و در شإن او فرمود: ((بخ بخ سلمان منا اهل البیت, و من لکم بمثل لقمان الحکیم؟ علم علم الاول و علم الاخر;(25) به به, به مقام سلمان, او از ما اهل بیت است, شما در کجا مانند سلمان را مى یابید که مثل لقمان حکیم است, که از علم پیشینیان و آیندگان آگاهى دارد.))

آشکار شدن حکمت از زبان لقمان
روایت شده پیامبر اسلام(ص) فرمود: روزى لقمان(ع) در بستر آرمیده, براى استراحت خوابیده بود, ناگهان ندایى شنید که به او چنین گفت: ((اى لقمان! اگر مى خواهى خداوند تو را خلیفه خود در زمین کند, در میان مردم به حق قضاوت کن.))
لقمان در پاسخ عرض کرد: ((اگر پروردگارم مرا مخیر کند, تن به این آزمون بزرگ (قضاوت) نمى دهم, ولى اگر فرمان دهد, فرمانش را به جان مى پذیرم, زیرا مى دانم اگر چنین مسوولیتى بر دوش من نهد, قطعا مرا کمک مى کند, و از لغزش ها نگه مى دارد.)) فرشتگان در حالى که لقمان آنها را نمى دیدند از لقمان پرسیدند: ((چرا قضاوت را نمى پذیرى؟))
لقمان پاسخ داد: ((قضاوت در میان مردم سخت ترین منزلگاه, و مهم ترین مراحل است, و امواج ظلم و ستم و لغزش از هر سو متوجه آن است, اگر خداوند انسان را حفظ کند, انسان شایسته نجات است, وگرنه, لغزش موجب انحراف انسان از بهشت خواهد شد, هر گاه کسى در دنیا سر به زیر و در آخرت سربلند باشد, بهتر از عکس آن است و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید, و آخرت را نیز از دست خواهد داد. ))
فرشتگان از منطق قوى و حکیمانه و شیواى لقمان شگفت زده شدند. لقمان پس از این سخن در خواب فرو رفت, خداوند نور حکمت را در دل لقمان افکند, هنگامى که بیدار شد, زبان به حکمت گشود, تا آن جا که حضرت داود پیامبر را, در راستاى حل مشکلات, یارى مى کرد, داود(ع) به او مى فرمود: ((طوبى لک یا لقمان اعطیت الحکمه; خوشا به حال تو اى لقمان که حکمت به تو عنایت شده است.)) (26)

حکمت هاى ده گانه لقمان در قرآن
خداوند در میان حکمت هاى لقمان, بخشى از حکمت هاى او به فرزندش که ده فراز است, در قرآن در ضمن پنج آیه در سوره لقمان (آیات 13, 16, 17, 18 و 19) مىآورد که بیانگر ده نصیحت بزرگ و مفهوم عمیق انسان سازى است, و آن ده فراز عبارتند از:
1ـ توحید 2ـ معاد 3 ـ نماز 4ـ امر به معروف 5ـ نهى از منکر 6 ـ صبر و استقامت 7 ـ تواضع 8ـ دورى از خود خواهى 9ـ اعتدال در راه رفتن 10ـ اعتدال در صدا و سخن گفتن (که مجموعه اى از حکمت نظرى و عملى, اعتقادى, عبادى, اجتماعى, سیاسى, تقویتى, اخلاقى است), که به خواست خدا هر کدام از این دستورهاى حکیمانه ده گانه را در مقالات آینده مورد بررسى قرار مى دهیم, به امید آن که از حکمت هاى راستین و ژرف و سازنده آن حکیم بزرگ الهى بهره مند شده, و در پرتو آن, به سعادت و پیروزى بزرگ نایل گردیم.

حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت اول : توحید و خداشناسی
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت دوم : حساب‏رسی و حساب‏گری
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت سوم : برپا داشتن نماز
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت هاى چهارم و پنجم : امر به معروف و نهی از منکر
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت ششم : صبر و استقامت
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت هفتم : تواضع و فروتنی
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت هاى هشتم و نهم : پرهیز از رفتار و راه رفتن مغرورانه
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت دهم : اعتدال و انضباط در صدا و صوت
حکمت هاى دهگانه لقمان در قرآن ، حکمت یازدهم : بهره بردارى صحیح از قرآن


پى‏نوشت‏ها‏
1 . سوره لقمان (31) آیه 12 و 13.
2 . سوره لقمان, آیات 13 و 16 و 17 و 18 و 19. (اما آیه 14 و 15 سخن خدا است, و این مطلب بیانگر اهمیت حکمت لقمان است, که خداوند سخن خود را در کنار آن قرار داده است.
3 . مسعودى, مروج الذهب, ج1, ص46.
4 . المواعظ العددیه, ص142.
5 . مروج الذهب, ج1, ص;46 تفسیر برهان, ج3, ص273.
6 . محدث قمى, سفینه البحار, ج2, ص515, فخرالدین حر مکى, مجمع البحرین, واژه لقم; علامه مجلسى, بحار, ج13, ص425.
7 . اعلام قرآن خزائلى, ص716.
8 . در این باره به نهج البلاغه مراجعه کنید, که شانزده بار از زبان على(ع) این جمله آمده که سیزده بار آن در نامه 31 خطاب به امام حسن(ع) آمده است, و هم چنین به بحار, ج77, ص238 تا 241, وصیت امیرمومنان على(ع) به امام حسین(ع) مراجعه شود, که در این وصیت, حضرت على(ع) خطاب به امام حسین(ع) هفده بار جمله ((یا بنى)) را به کار برده است, اصل این وصیت در تحف العقول, ص88 ذکر شده است.
9 . جوادى آملى, سیره پیامبران در قرآن, ص234.
10 . شیخ حر عاملى, با تصحیح على مشکینى, المواعظ العددیه, ص142.
11 . المعجم المفهرس لالفاظ القرآن, ص213 و 214.
12 . نسإ (4) آیه77.
13 . آل عمران (3) آیه185.
14 . بقره (2) آیه 269.
15 . نهج البلاغه, خطبه133.
16 . همان, نامه 31.
17 . همان, حکمت 80.
18 . همان, حکمت 197.
19 . تحف العقول, ترجمه احمد جنتى عطایى, ص618.
20 . علامه مجلسى, بحارالانوار, ج13, ص430.
21 . همان, ص424, مجمع البیان, ج8, ص315.
22 . همان, ج70, ص;242 کنزالعمال, حدیث 5271.
23 . علامه طبرسى, تفسیر مجمع البیان, ج8, ص215.
24 . همان, ص316 و 317.
25 . بحارالانوار, ج22, ص330.
26 . تفسیر مجمع البیان, ج8, ص315 و 316.


منبع: ماهنامه پاسدار اسلام   شماره 237 

http://www.iec-md.org/maaref/hekmathaaye_dahgaaneh_luqmaan_mohammadi-eshtehaardi.html







 

به نام خدا

 حکیم عسکری

وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی

 

 

** باتقوی وباایمان وبااخلاص  واهل توکل بود.

**عالم ربانی بود.

**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.

**بیش از 30 سال تدریس کرد

**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود

**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد

**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود

**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت

**اهل دعا ومناجات وذکر بود.

**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.

**طالب وتشنه حقیقت بود

**اهل اندیشه وتفکر بود

**فروتن ومتواضع بود

**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود

**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود

**درهشت سالگی پدرش را از دست داد

**باتجربه وکارآزموده بود

**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت

**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت

**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت

**ژرف اندیش بود

**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت

**از کبر وغرور مبری بود

**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی  متنفر بود

**اهل شب وتهجد بود

**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود

**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود

**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود

**زهد عالمانه داشت

**سنگین ومتین وباوقاربود

**دور اندیش بود

**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود

**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان  از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد

**نکته سنج ودقیق بود

**اهل قلم بود

**اهل نظم وبرنامه در زندگی  بود

** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت

**جوگیر وجوزده نمی شد

**استقلال فکری داشت

**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد

**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد

**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد

**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی  وحضرت علامه طباطبایی بود

**به تبلیغ اهمیت می داد

**باجوانان وفرهیختگان  وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت

**بی تکلف وراحت بود

**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود

**تکبر علمی واخلاقی نداشت

**از گعده گیری ها بدش می آمد

**از اتلاف عمر ناراحت می شد

**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود

**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود

**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد

**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد

**در حال ساده زیستی تدریس می کرد

**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد

**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند

**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد

**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت

**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود

**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم

**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد

**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد

**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح  عجول نبود

**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود

**باپای پیاده به تدریس می آمدند

**حالت درون گرایی داشتند

**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست

**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند

**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد

**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود

**به فکر اصلاح جامعه بود  روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید

**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد

**گمنام زندگی کرد

**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم

**می فرمود  شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد

**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند

**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند  انتقاد می کرد وناراحت می شد

**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود

**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند

**موحد واقعی بود

**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود

** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور  داشت

**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت

**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم

**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت

**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود

**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود

**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد

**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است

**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد

**به منبر و  وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد

**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند

**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟

**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد

**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند

**در کلاس درس  اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است

**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد

 

**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد

**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند

**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست

**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد

**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار

م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم

**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم

**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند

**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد

**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.

**خوش مجلس وخوش صحبت بود

**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد

**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد

**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی

**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین  علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد

** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است  بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید

**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم  مرحوم علامه طباطبایی میکنم

 

**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند

**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند

**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند

**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد

**دهن بین وزودباور نبود

**به ماست خیلی علاقه داشت

**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای  نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد

**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط  به خویش را خودش انجام می داد

**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت

به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید

 

تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/    1393

 

***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.

سیداصغر سعادت









پرسش
لطفاً تفاوت بین فلسفه، عرفان، عقل و حکمت را بیان نمایید.
پاسخ اجمالی

فلسفه به معنای خاص کلمه، تلاشی است ذهنی و عقلی و استدلالی برای درک واقعیت های جهان هستی.


حکمت در معنایی که آن را متمایز از فلسفه بدانیم امری فراتر از فلسفه بوده و سرمنشأی الاهی و لدنی دارد و در قرآن نیز به عنوان عطیه ای الاهی محسوب شده است که پیامبران، امامان و اولیا در طول تاریخ از آن برخوردار بوده و آن را اشاعه داده اند.


عرفان در اصطلاح، به معرفت شهودی خداوند که از طریق تهذیب نفس و صفای باطن حاصل می شود، گفته می شود. در مورد اطلاقات عقل به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.

پاسخ تفصیلی

برای این که بحث از نظم منطقی لازم برخوردار باشد، ابتدا در مورد حکمت و فلسفه و بعد در مورد عرفان توضیحاتی خواهیم داد و در پایان اصطلاح عقل و اطلاقات مختلف و مراتب آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد؛ چرا که مراد به کار گیرندگان این واژه و اصطلاح در فلسفه و حکمت و عرفان یکسان نبوده و هر گروهی از متفکران و مردم بر اساس دیدگاه خود واژه عقل را به کار برده اند.


فلسفه


بر اساس دیدگاه های مختلف،برای فلسفه تعاریف مختلفی شده است، بنابراین نمی توان در این مورد، صرفاً به یکی از تعاریف ادعایی اکتفا کرد. ضمن این که نخست باید دید هر فلسفه ای چه نوع دیدگاهی را در مورد خود معرفت و راه رسیدن به این معرفت و غایت معرفت پیش روی گرفته است. به عنوان مثال اگر فلسفه را علم به حقایق اشیاء تعریف کنیم باید دید که از چه طریقی می توان به حقایق اشیاء رسید. آیا با پرداختن به استدلال های فلسفی می توان به حقایق اشیاء رسید؟ به عبارتی، آیا با فلسفه می توان به مقامی دست یافت که پیامبر(ص)، رسیدن به آن مقام را از پروردگار درخواست کرده بود [1] ؟! بدیهی است اگر محتوای یک علم فقط مباحث ذهنی و عقلی و استدلالی و ماهوی باشد نمی توان این تعریف را که فلسفه علم به حقایق اشیاء است ،در مورد آن پذیرفت. بنابراین اگر دقت لازم را داشته باشیم در نهایت تنها با مطالعه یک فلسفه است که پی خواهیم برد چه تعریفی باید از «فلسفه» در این نظام فکری خاص داشته باشیم. و این که در این فلسفه حقیقتاً به چه غایتی رسیده ایم.


واژه فلسفه (philosophy) یا فیلوسوفیا از دو بخش تشکیل شده است : فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی . گفته شده است اولین کسی که این کلمه را به کار برد، فیثاغورث بوده . وقتی از او سئوال کردند که آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد : نه، اما دوستدار دانایی(فیلوسوفر) هستم . بنابراین واژه فلسفه دراولین روز های پیدایش به معنای عشق ورزیدن به دانایی بوده است .


بااین حال فلسفه یونانی که منجر به فلسفه غرب و تمدن غرب شده است سیر تاریخی خاص خود را داشته و آنچه از مجموع این تلاش فکری بر می آید این است که مرادشان از فلسفه همانا  اهمیت دادن به حجیت عقل جزئی بوده که قائم مقام وحی و ادراکات معنوی وجود الاهی بشر شده و غایت عالم و آدم را در عقلانیت به معنای غربی آن جستجو می کند. بنابراین فلسفه به معنای خاص کلمه تلاشی است ذهنی و عقلی و استدلالی برای درک واقعیت های جهان هستی.


اگر چنین تعریفی از فلسفه داشته باشیم- در عین حال که جایگاه خود را به عنوان تلاشی برای فهم منطقی پدیده ها دارد روشن است که برای نیل به حقیقت عالم (خدا) و تشبه به او آنچنانکه برخی در تعریف فلسفه مدعی آن بوده اند [2] عاجز خواهد بود چرا که برای نیل به حقایق عالم شیوه معرفتی والاتری مورد نیاز است که فراتر از ذهن است. همین امر باعث شده که برخی از نامیدن نظام معرفتی خود با عنوان فلسفه ابا داشته و از واژه حکمت استفاده کنند که اصطلاحی است قرآنی.


حکمت


قبل از ورود به بحث حکمت خاطر نشان می کنیم که فلسفه همچنانکه گذشت لفظ عامی است که برای نظام های فکری و معرفتی مختلفی در طول تاریخ بکار رفته بنابراین گاه حکمت الاهی نیز از دید مطالعه کنندگان آن همچون نوعی از فلسفه شناخته شده است هرچند که خواستگاه آن امری ورای ذهن استدلالی بوده است.


حال گوئیم : حکمت در معنایی که آن را متمایز از فلسفه بدانیم سرمنشائی الاهی و لدنّی دارد و در قرآن نیز به عنوان عطیه ای الاهی محسوب شده است [3] که امامان و انبیاء و اولیاء و انسان های والادر طول تاریخ از آن برخوردار بوده و آن را اشاعه داده اند. همچنین در بین افرادی که معروف به فلاسفه شده اند نیز گاه برخی از آنان بهره ای از حکمت (به معنایی که ذکر شد) داشته اند که اساسًا آن را به طریقی غیر از استدلال فلسفی حاصل کرده اند.


از جمله شیخ شهاب الدین سهروردی که آثار خود را حکمت نامیده، معتقد است که حقیقت کتاب او را تنها کسانی به راستی می توانند درک کنند که به هدایت شیخی روحانی که خلیفه خداوند بر روی زمین است، به علم اشراق دست یافته باشند [4] . وی در این مورد می نویسد : «البته روا نبود که کسی بدون مراجعه به شخصی که به مقام خلیفة اللهی رسیده و دانش این کتاب نزد وی است، طمع بندد که به اسرار این کتاب واقف گردد» [5] .


همچنین در مورد اطلاق اسم حکیم می نویسد:


«اسم الحکیم لا یطلق الا على من له مشاهدة للامور العلویة و ذوق مع هذه الأشیاء و تألّه‏» [6] ؛ اسم حکیم تنها بر کسی صادق است که دارای مقام مشاهده امور عِلوی (والا) و ذوق و تالّه و .... باشد.


بنابراین تمایز فلسفه و حکمت در معنای دقیق این دو اصطلاح از ابتدا در جهان اسلام مطرح بوده از این روی، بسیاری از بزرگان ،حکمت الاهی و معرفت قرآنی و معرفت در مکتب ائمه را امری جدای از فلسفه به معنای یونانی آن دانسته اند. از این دیدگاه اساساً فلسفه ذاتی یونانی داشته و فاصله ای بسیار با حکمت دارد.


بنابراین بطور خلاصه در مورد نسبت فلسفه باحکمت گوئیم : حکمت غیر از فلسفه است هرچند که گاه با بیانی فلسفی ارائه شده و شرح و بسط پیدا کرده است.


عرفان


عرفان در مقایسه با فلسفه و حکمت تعریف روشنی داشته و در عین نایاب بودن حقیقت نهائی آن، می توان به سادگی طوری حدود آن را فهم نمود که حد اقل تمایز آن با فلسفه مشخص باشد چرا که عرفان آشکارا مربوط به دریافتهایی شهودی و حضوری  بوده و ارتباطی به تعلیمات مدرسه ای و بحث های استدلالی ندارد.


توضیح بیشتر در مورد عرفان اینکه؛ عرفان در اصطلاح به معرفت شهودی خداوند که از طریق تهذیب نفس و صفای باطن حاصل می گردد، گفته می شود.


عرفان را دارای دو بعد نظری و عملی دانسته اند: الف: عرفان نظری شامل منظومه ای از دریافت های باطنی از طریق کشف و شهود پیرامون جهان هستی است، که توسط افراد واجد شرایط ادراک شده و با شیوه ای نظام مند و بطور نظری تدوین شده است. ب: عرفان عملی شامل به کار بستن دستور العمل های لازم در راستای مبارزه با هوای نفس و رسیدن به مقامات معنوی و کمال توحید است، که توسط استاد طریقت بیان می گردد. در صورتی که سالک راه حقیقت، رهنمود های پیر طریقت را به کار بندد و در مسیر الاهی با اخلاص کامل گام بردارد، به سرمنزل حقائق رهنمون می گردد [7] .


اطلاقات عقل


عقل، خرد ، دانایی و....، یکی از عام ترین الفاظی  است که در اذهان مردم می تواند به گستره مراتب عالم هستی - از اعلی علیین تا اسفل سافلین - معنا داشته یاشد. حق تعالی دانای کل و مبداء عقل کل است و همه انسانها نیز خود را عاقل می دانند و حتی به حیله گری یا عقل معاش در معنای مذموم هم اصطلاح عقل اطلاق شده است. بنابراین باید در شناخت کاربردهای این اصطلاح توجه لازم را داشته باشیم؛ از طرفی اگر از دیدگاه معرفت دینی، عقل را گوهره ای می دانیم که محبوبترین مخلوق خداست [8] و خداوند آن را در  کسانی که دوستشان دارد به کمال رسانده است [9] بنابراین باید برای درک حقیقت آن و برخورداری از این گوهر وجودی و تمییز مراتب و ارزش گزاری این مراتب دقت خاصی داشته باشیم. چرا که اگر هر واژه ای در جایگاه و ارزش حقیقی خود استعمال شود بسیاری از جهالت ها مجال گسترش نخواهند یافت.


در اینجا برای نشان دادن جایگاه شبهه بر انگیز واژه عقل به روایتی اشاره می کنیم:


«قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ» ؛راوی گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: عقل چیست؟ حضرت فرمود: آنچه به وسیله آن خداوند پرستیده می شود و بهشت به دست می آید. راوی گوید: گفتم ، پس آن چیزی که در معاویه بودچیست؟ فرمود : آن نکراء (در لغت به معنای رأی و اندیشه) و شیطنت است که شبیه عقل است اما عقل نیست.


می دانیم که در صدر اسلام دشمن نامدار دین خدا شخصی به نام ابو الحکم (صاحب حکمت) بود (ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیرة مخزومی) که به قول مولوی، اهل مباحث عقلی بوده است [10] با این حال پیامبر او را ابو جهل نامید تا حقیقتِ عقل و به اصطلاح حکمت  او را که عین جهالت و ظلمت بود با این لقب آشکار کند و در طول تاریخ هم به این نام مشهور شد:


عقل فرعون ذکی فیلسوف


کور بود از تو نیابید او وقوف


بولهب هم از تو نااهلی شده


بوالحکم هم از تو بو جهلی شده [11]


بعد از این مقدمه مهم، درمورد اطلاقات عقل در علوم مختلف گوئیم:

در علم کلام  عقل به معنای معقولات و قضایایی است که فهم عملی و عمومی بشر آنها را پذیرفته باشد و به نوعی، مقبولات عمومی را گویند. درباب برهان از علم منطق(منطق ارسطوئی) ، عقل به معنای معقولات یقینی است که از مقدمات باب برهان است. و در علم النفس (روان شناسی)  قوه درک کلیات را عقل می‌گویند.

اما در فلسفه اولی، عقل اصطلاحی خاص بوده و یکی از تقسیمات اولیه وجود است که ارتباطی به ذهن استدلالی ندارد. در اینجا عقل غیر از معنای معروف بوده و به مجردات تام اطلاق شده است یعنی  موجوداتی که هیچ ماده‌ای نداشته و هیچ تعلقی به امور مادی ندارند و در اصطلاح به آنها «مفارقات» یا موجودات نورانی نیز می‌گویند. بنابراین اطلاق عقل بر چنین موجودی ربطی به عقل به معنای قوه درک کننده مفاهیم کلی ندارد [12] .


برخی عقل را به عقل نظری و عملی تقسیم کرده اند چرا که محصولات عقل گاهی در حوزه هست و نیست و گاهی در حوزه باید و نباید است. از اولی به عقل نظری و از دومی به عقل عملی تعبیر شده است. عقل عملی خود دو مرتبه دارد: اول، آنچه فقط به تدبیر امور زندگی دنیوی می پردازد، که همان عقل مصلحت اندیش (فردی یا جمعی) است؛ این همان عقل بدلی است که از آن به عقل حسابگر و عقل جزئی نیز تعبیر شده که در آن ارضای تمایلات شهوانی مورد توجه است. دوم، عقل ایمانی که شهوات و تمایلات باطل را به بند می کشد [13] . عقل ایمانی خود درجاتی دارد به تناسب درجات ایمان که در اولیا و انبیاء الاهی عالی ترین حد آن به ظهور رسیده است که شامل درک مستقیم حقایق عالم هستی می باشد و  همه پیامبران الاهی برای شکوفا کردن مراتب این نوع از عقل مبعوث شده اند که همچون دفینه هایی در خاک فطرت انسانی پنهان مانده است؛ همچنانکه علی (ع) در این مورد فرموده اند:


«وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول‏» [14] ؛خداوند پیامبران را بر انگیخت تا دفینه های پنهان عقول را برای آنان آشکار کنند. اگر مراد از عقل، عقل فلسفی به معنای یونانی آن می بود بایستی بشر در اوج تمدن غربی به کمال غائی پیامبران رسیده باشد حال آنکه درست عکس این معنا را در جهان شاهدیم.


برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به نمایه های زیر مراجعه کنید:


سؤال 175 (سایت: 937) عقل حسابگر، دل؛ ایمان و عشق.


سؤال 7168 (سایت: 7501) ملاک حقانیت یک اندیشه و تفکر.


سؤال 227 (سایت: 1866) عقل و گستره فعالیت آن.




[1] «عن النبىّ صلى الله علیه و آله: أرنا الأشیاء کما هی» سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص 8، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368.

[2] «فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی»به نقل از جرجانی و« فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آن ها آگاهی یابد . » به نقل از ابن سینا، فرهنگ فلسفی .

[3] «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» البقره، 269.

[4] لازم به ذکر است که فهم کتب حکمت الاهی در نظر محصلین این کتابها کاری دور از دسترس به نظر نمی رسد ولی منظور ظاهر الفاظ این آثار نبوده و به حقیقت معانی اشاره دارد.

[5] مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج2،ص259، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی.

[6] مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج1،ص296، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی.

[7] حسینی نسب، سید رضا، عرفان اسلامی در آئنه شعر و ادب.

[8] «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَا أَکْمَلْتُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَى وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ» الکافی، ج1، ص 11.

[9] َ همان.

[10] آن زمان که بحث عقلی ساز بود

این عمر با بوالحکم هم راز بود(مثنوی مولوی).

[11] مثنوی معنوی.

[12] مصباح یزدی، محمد تقی، اموزش فلسفه، ج2، ص 164 ، سازمان چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1377.

[13] ترخان، قاسم ، شخصیت و قیام امام حسین، ص 156، قم، چلچراغ، 1388.

[14] نهج البلاغة، ص43، انتشارات دار الهجرة.

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa9747






صفحات :
|  <  <<  16  17  18  19  20  >>  >  |