مقصود عارفان و حکیمان از وحدت وجود این نیست که مجموع? جهان هستی خداست؛ زیرا مجموع، وجود و وحدت حقیقی ندارد، همچنین مقصود اتحاد خداوند با موجودات نیست چون اتحاد (به این معنا که دو چیز بدون از دست دادن شیئیت و دوئیت خود تبدیل به یک چیز گردند) محال است، چنان که مراد تجافی از یک مقام و تلبس به مقام دیگر نیست؛ بلکه منظور این است که هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است؛ ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند؛ به این بیان خداوند متعال که هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب عشق به ظهور و تجلی می گردد. ذات حضرت حق عین عشق و محبت است، و محبوب ترین چیز در نزد حضرت حق، دیدن ذات خود از طریق دیدن شئونات ذاتی خود است که از او به «استجلاء» (ظهور ذات حق از برای ذات خود در تعینات) تعبیر می آورند، و استجلاء تام حاصل نمی شود مگر به ظهور او در هر شأن از شئونات. به بیان دیگر مراد از وحدت وجود این است که وجود در عین این که شخصی است ولی کثرت و تعدد و اختلاف انواع و آثار آنان نیز محفوظ است مانند نفس انسان که واحد شخصی است زیرا که مسلما هر فردی یک شخص بیش نیست و لی در عین حال با قوای خود اعم از قوای ظاهری و باطنی ( مشاعر، هاضمه، نامیه و مولده) متحد می باشد که نفس عین قوای خود و قوا عین نفس هستند. بنابراین وحدت وجود با این تفسیر درست، نه با گسترش دائمی جهان هستی منافات دارد و نه با وجود کثرت و تنوع موجودات.
در توضیح این مطالب باید چند نکته را مورد توجه قرار دهیم:
الف) معنای وحدت
معنا و مفهوم وحدت در نظر حکیمان بدیهی و بی نیاز از تعریف است؛ چون معتقدند که وحدت مساوق با وجود است و تعریف آن مانند تعریف وجود ممکن نیست مگر این که دور یا تعریف چیزی به واسط? خود آن چیز لازم آید. [1]
ب) اقسام واحد (وحدت)
حکیمان در بیان اقسام وحدت یا واحد می گویند: واحد یا حقیقی است یا غیر حقیقی، واحد حقیقی به چیزی گویند که وحدت، صفت ذات او باشد، در اتصاف به وحدت واسط? در عروض نداشته باشد مانند انسان واحد. واحد غیر حقیقی چیزی است که وحدت، صفت ذات او نباشد بلکه واسط? در عروض داشته باشد، مانند انسان و فرس که در حیوانیت متحدند. [2]
واحد حقیقی، یا ذاتی است که عین وحدت است؛ او همان وجود صرف است که دومی و تکرار ندارد، واحد و وحدت در اینجا یکی است، او را «وحدت حقّه» می نامند. یا ذاتی است که عین وحدت نیست ولی متصف به وحدت است، مانند انسان واحد. او را «وحدت غیر حقّه» می نامند. واحد به وحدت غیر حقّه، یا واحد بالخصوص است یا واحد بالعموم. واحد بالخصوص واحد بالعدد است که با تکرار او عدد درست می شود؛ واحد بالعموم مانند نوع واحد و جنس واحد. واحد بالخصوص یا این گونه است که همان طور که از جهت صفت وحدت قابل قسمت نیست از لحاظ موصوف و معروض وحدت نیز غیر قابل قسمت است و یا از حیث موصوف و معروض قابل قسمت است . صورت اول یا خود مفهوم وحدت و عدم انقسام است و یا غیر آن است، و غیر آن یا غیر قابل اشار? وضعی است یا قابل اشار? وضعی است، آن که غیر قابل اشار? وضعی است یا به ماده، تعلق و وابستگی دارد مانند نفس یا ندارد مانند عقول مجرد. آن که از جهت معروض و موصوف انقسام پذیر است یا بالذات انقسام را قبول می کند مانند مقدار واحد یا بالعرض قبول می کند مانند جسم طبیعی واحد که از جهت مقدارش انقسام را قبول می کند. واحد بالعموم؛ یا واحد بالعموم مفهومی است و یا واحد بالعموم به معنای سع? وجودی است مانند وجود منبسط. واحد بالعموم مفهومی یا واحد نوعی مثل انسان است یا واحد جنسی است مانند حیوان یا واحد عرضی است مانند ماشی و ضاحک. واحد غیر حقیقی که عبارت بود از چیزی که به جهت نوعی اتحاد با دیگری متصف به وحدت می شد مانند زید و عمرو که در انسان بودن وحدت دارند و انسان و اسب که در حیوان بودن وحدت دارند. [3]
تذکر یک نکته ضروری است و آن این که از نظر حکمت متعالیه وحدت حقه نیز دو قسم است؛ 1. «وحدت حق? حقیقیه» 2. «وحدت حق? ظلیه» [4] . این تقسیم برای امتیاز بین انتساب وحدت حقه به ذات متعالی خداوند و بین انتساب آن به غیر خداوند است. یعنی «وحدت حق? حقیقیه» اختصاص به ذات ربوبی حضرت حق تعالی دارد؛ در مورد غیر خداوند «وحدت حق? ظلیه»بکار برده می شود.
ج) وحدت حقه
یکی از اساسی ترین مسأله ای که پذیرش وحدت وجود بر آن مبتنی است، مسأله وحدت حقه یا همان وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است؛ یعنی باید دید چگونه یک چیز در عین وحدت کثرت دارد و در عین کثرت وحدت دارد و چگونه عقل و خرد انسان می تواند آن را بپذیرد و آن را ضد و نقیض گویی نپندارد؟
یکی از بهترین راه های تبیین و پذیرش این مسأله (جمع بین وحدت در کثرت و کثرت در وحدت)، قاعده بسیط الحقیقه است. [5] به تعبیر استاد علامه حسن زاده آملی از شگفتی های این قاعده این است که نهایت اختلاف یکی از طرفین دلیل وجود طرف مقابل است چون نهایت بساطت و وحدت موجب می شود که همه و کل گردد که نهایت کثرت است. چنانکه از شگفتی های دیگر این قاعده این است که بسیط الحقیقه در عین این که همه اشیاست هیچ یک از آن ها نیست. البته چون همه بودن به جهت فعلیت اشیاست و هیچ کدام نبودن به لحاظ نقص و محدودیت آن هاست؛ تناقض گویی نیست. [6]
استاد در بیان دیگری در تبیین وحدت در کثرت می گوید: «از کلام هدایت انجام اهل کشف و تحقیق مستفاد است که نهایت کمال هر صفتی به آن تواند بود که از عروض مخالف زوال نیابد و فتور نپذیرد؛ بلکه با مقابل خود در سلک التیام انتظام یافته از آن جمعیت قوت گیرد، لهذا در آیات قرآنی و روایات سفرای روحانی در عقود فرائد اسما و صفات الاهی معانی متقابله بسیار واقع شده است مثل هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم، و مثل لطیف و قهار، نافع و ضار، قابض و باسط، خافض و رافع، هادی و مضل و معز و مذل که از اسمای حسنای الاهی اند. از آن وحدت حقه حقیقیه تعبیر به وحدت جمعیه می کنند، و از این کثرت به کثرت نوریه. این کثرت است که در باره آن گفته شده که: کلما کانت اوفر کانت فی الوحدة اوغر. لذا حافظ گوید:
زلف آشفت? او موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد.
و نیز گوید:
از خلاف آمد دوران بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.
از زلف کثرت نوریه اراده کنند که حجاب وجه اند و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام.
ابوسعید ابوالخیر گوید:
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را تا هر که نه محرم نشناسد او را.
عارف شبستری هم در گلشن راز فرماید:
مپرس از من حدیث زلف پرچین مجنبانید زنجیر مجانین. » [7]
د) تجلی و ظهور
به نظر می رسد کلید اصلی حل معمای نظریه وحدت وجود را باید در مسأله تجلی و ظهور جست. مسئله تجلی و ظهور از مسایل محوری عرفان است که در تمام مسائل عرفانی حضور دارد و دارای نقش کلیدی است به گونه ای که با درک درست آن می توان گفت اساس عرفان درک شده است و دیگر مسائل عرفانی به منزله آثار و نتایج آن است. [8] به همین جهت صدر المتألهین هنگامی که علیت را به تشأن، تجلی و ظهور برگرداند اعلام کرد با این کشف جدید فلسفه به کمال خود رسید.{9}
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com
روان ، روح ، و نفس
بحث دیگرى که لازم است بدان پرداخته شود، مفهوم سلامت روانى و فرق آن با سلامت روحى است که یکى در حیطه طب و دیگرى در دامنه اخلاق است . براى روشن شدن بحث باید واژه هاى روان ، روح ، نفس ، و جان را باز شناسیم .
در ادبیات روان شناسى و روان پزشکى ، کلمه روان ، بیشتر به واکنش هاى رفتارى که برگرفته از فعالیت هاى عالى (Cotical - HighFunct ) مى باشد، اطلاق شده است که این حقیقت ، با نفس مجرد یا روح آدمى که در اعتقادات الهى مطرح گردیده است ، متفاوت است . به این ترتیب روانشناسى با روح شناسى یا معرفة النفس فرق دارد. به آیه زیر از قرآن مجید توجه کنید:
یسئونک عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اءو تیتم من العلم الا قلیلا (56)
اى پیامبر! از تو درباره روح سؤ ال مى کنند: بگو: روح از عالم امر (در مقابل عالم خلق ) است و به شما، جز کمى از علم و دانش نداده اند.
یعنى آگاهى شما در زمینه روح شناسى ، اندک است زیرا که روح از مقوله عالم ماءمور (عالم خلق ) نیست بلکه از مقوله عالم امر است .
براى تفکیک واژه هاى نفس و روح در اعتقادات اسلامى به نکته هاى زیر توجه کنید:
شیخ طبرسى (ره ) ذیل آیه :
و ما یخدعون الا انفسهم (57)
و جز خویشتن کسى را گول نمى زنند،
مى گوید: نفس سه معنى دارد: یکى ؛ به معنى روح ؛ مانند خرجت ، نفسه ؛ یعنى روحش خارج شد. دیگرى ، به معناى تاءکید مثل (جاء زید نفسه )؛ یعنى زید خودش آمد مک و سوم ؛ به معناى ذات و اصل ؛ (مانند همین آیه مورد اشاره ).
نفس در قرآن نیز به چند معنى آمده است :
1) به معناى روح ؛ مانند آیه : الله یتوفى الاءنفس حین موتها... (58)
2) به معناى ذات و شخص ؛ مانند آیه : واتقوا یوما لا تجزى نفس عن نفس شیئا . (59)
3) به معناى تمایلات نفسانى و خواهش هاى غریزى ؛ مانند آیه و ما ابرء نفسى ان النفس لاءمارة بالسوء . (60)
و یا آیه : و نفس و ما سویها. (61)
4) به معناى قلب و باطن ؛ مانند آیه : و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خفیفة (62)
کلمه روح مجموعا 21 بار در قرآن بکار رفته است که معانى مختلفى دارد از جمله :
1) به معناى فرشته : فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا (63) و (ونزل به الروح الامین على قلبک ) (64)
2) فرشته مخصوص ؛ به نام روح : تنزل الملائکة و الروح ... (65)
3) روح مستقل : فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین (66)
3) روح ، حقیقى از عالم امر: قل الروح من امر ربى (67)
اما معناى واژه Psycge؛ این کلمه ، معمولا به صورت پیشوند بکار رفته است که معانى زیر را دارد:
1) حیات و جان مانند: Stasy Psycho:
2) به معناى فکر و ذهن و فعالیت هاى ذهنى درمانى ؛ مانند پسیکودینامیک Psychodynamic .
3) به معناى روح مجرد؛ مانند: Psychologu.
4) به معناى روش هاى روانى و یا شیوه هاى روانشناسى ؛ مانند: Psychotherapy .
5) به معناى روحى ، در مقابل جسمى ؛ مانند: physical Psycho (در مقابل فیزیک مطرح شده است ).
در اینجا به نظر مى رسد: توجه به جمله اى از شیخ الرئیس ابو على سینا براى جمع بندى مباحث مطروحه ، مناسب باشد:
خداوند، مردم را از گرد آوردن سه چیز آفرید: یکى تن ، که او را (به تازى )، بدن یا جسد خوانند و دیگرى جان ، که او را روح خوانند و سوم روان ، که او را نفس خوانند.
همانطور که ملاحظه مى شود در مقابل روح و جسم ، واژه روان است که هیچ یک از آن دو نیست ولى در ارتباط با آنهاست و ممکن است پلى یا مرزى بین آن دو باشد و شاید همان فعالیت هاى عالى مغز باشد که به صورت مجزا توسط ابو على سینا، مطرح شده است و آن را با نفس و تمایلات غریزى ، که از معانى در فرهنگ قرآنى است ، برابر گرفته است . (68)
آفات روح و روان
براى روح و روان انسان دو آفت است یکى هوس و دیگرى شیطان . و ستم که بزرگ آفت روح است از نتیجه هاى هوسها و دمدمه هاى شیطان است . پرهیز از این دو آفت ؛ پیشگیرى از بیماریهاى روانى و اخلاقى است . درباره آفت نخست ، امام على (علیه السلام ) فرمودند: (69)
قرین الشهوة مریض النفس ، معلول العقل .
همنشین هوس ، جان و خردش بیمار است .
انک ان اطعت هواک اصمک و اعماک
اگر فرمانبر هوست شوى ، تو را کر و کور خواهد کرد.
الشهوات اعلال قاتلات و افضل اقتناء الصبر عنها .
هوسها، بیماریهاى کشنده اند و بهترین داروى آنها خود نگهدارى از آنها است .
من لم یداو شهوته بالترک لها لم یزل علیلا .
کسانى که امیال خود را با ترک آن درمان نکنند، پیوسته مریض مى باشند.
حرام على کل عقل مغلول بالشهوة ان ینتفع بالحکمة . (70)
هر دلى که توسط شهوت ها سرگشته و بیخود شود، از این که پارسایى آرامشش دهد، محروم است .
حرام على کل قلب متوله بالشهوات اءن یسکنه الورع . (71)
هر دلى که توسط شهوت ها سرگشته و بیخود شود، از این که پارسایى آرامشش دهد، محروم است .
همچنان که آفت هوس داراى انواع و اقسام است ، آفت دوم ؛ یعنى شیطان نیز فراوان است و باید در برابر آنها خردمندانه و هشیارانه عمل کنیم ).
امام صادق (علیه السلام ) درباره بسیارى شیاطین فرمود:
ان الشیاطین اکثر على المؤ منین من الزنابیر على الحلم . (72)
تعداد شیاطینى که در اطراف قلب مؤ من جمع مى شوند، بیش از زنبورهایى است که بر یک پاره گوشت گرد آیند.
با توجه به آنچه گفته شد، تنها نمازى جلو گیر و درمانگر بیماریهاى روانى و اخلاقى است که با دفع شیطان و ترک هوس خوانده شود.
در اینجا ممکن است این پرسش براى خواننده محترم پیش آید که آیا همچنان که جسم به وسیله آفتهاى مخصوص به آن از میان مى رود، روح هم به وسیله آفتهاى مخصوص به خود و یا آفتهاى جسم معدود مى شود یا خیر؟
پاسخ این است که هر چیزى تنها به وسیله آفات ویژه خود نابود مى گردد. اما روح توسط هیچ آفتى معدود نمى شود.
مناظره سقراط و گلاوکن در این باره خواندنى است .
روح به وسیله هیچ آفتى معدود نمى شود -... گفتم آیا درک نکرده اى که روح ما فناناپذیر است و هرگز معدوم نمى شود؟
در اینجا گلاوکن نگاهى تعجب آمیز به من کرد و گفت : قسم به زئوس که من چنین چیزى درک نکرده ام . آیا تو مى دانى بر این سخن دلیلى بیاورى ؟
گفتم : آرى . اگر اشتباه نکنم مى توانم آن را مذلل سازم . تو نیز همچنین زیرا مطلب آسان است .
گفت : نه براى من . اما بسیار مایلم که توضیح این مطلب آسان را بشنوم .
گفتم : مى توانى آن را بشنوى .
گفت : پس بگو تا بشنوم .
گفتم : آیا تو قایل به نیک و بد هستى ؟
گفت : آرى .
گفتم : آیا راجع به آنها مثل من فکر مى کنى ؟
گفت : چطور؟
گفتم : هر چه کارش تخریب و فاسد کردن باشد، بد و هر چه عملش ابقا و اصلاح باشد، خوب است ؟
گفت : آرى .
گفتم : آیا راجع به آنها مثل من فکر مى کنى ؟
گفت : چطور؟
گفتم : هر چه کارش تخریب و فاسد کردن باشد، بد و هر چه عملش ابقا و اصلاح باشد، خوب است ؟
گفت : آرى .
گفتم : آیا این را هم قبول دارى که هر چیزى بدى و خوبى مخصوص به خود دارد؟ مثلا آفت بینایى ،، امراض چشم است . آفت تندرستى ، بیمارى است . آفت نان کپک است . آفت چوب پوسیدگى و آفت برنج و آهنگ زنگ است و چنان که گفتم هر چیز یک آفت و بیمارى طبیعى دارد؟
گفت : تصدیق مى کنم .
گفتم : وقتى که یکى از این آفات در چیزى رخنه کند، آیا نه این است که دست بکار خرابى آن چیز مى شود تا بالاخره آن را بکلى معدوم و تباه کند؟
گفت : جز این نمى تواند بود.
گفتم : پس هر چیز به وسیله آفت طبیعى و بدى مخصوص به خود تباه مى شود و اگر آن آفت در کار نباشد، هیچ عامل دیگرى آن چیز را خراب نخواهد کرد زیرا بدیهى است که خوبى عامل تخریب نمى تواند بود و آنچه هم که نه بد است و نه خوب آن هم تباه کننده نیست .
گفت : آرى جز این نیست .
گفتم : پس اگر در میان هستى ها چیزى پیدا کنیم که آفت و فاسد کننده مخصوص به خود را داشته باشد ولى در عین حال آفت مزبور قادر به تخریب و معدوم ساختن آن چیز نباشد، آیا نمى توانیم بگوییم که یک چنین ترکیبى از فنا مصون است ؟
گفت : ظاهرا باید این طور باشد.
گفتم : مگر روح آفتى مخصوص به خود ندارد؟
گفت : چرا. آفت آن همان چیزهایى است که گفتیم ؛ یعنى ستمگرى و زیاده روى و بزدلى و نادانى .
گفتم : اما آیا هیچ یک از این آفتها روح را معدوم و تباه مى کند؟ هشیار باش که دچار اشتباه نشویم و تصور نکنیم که ستمگر و نادانى که هنگام خطاکارى دستگیر مى شود، صرفا به علت ارتکاب ظلم و آفت روح است ، تلف مى گردد. موضوع را این طور در نظر بگیر: مرض که آفت جسم است موجب تحلیل و تباهى جسم مى گردد تا جایى که دیگر از جسم اثرى باقى نمى ماند. همچنین همه چیزهایى که لحظه اى پیش بیان کردیم هر یک به وسیله آفت مخصوص خود نیست مى شود؛ یعنى آفت در آن رخنه کرده و در درون آن جایگزین مى شود تا آن را از بین ببرد. آیا چنین نیست ؟
گفت : همین است .
گفتم : اکنون درباره روح هم به همین طرز فکر کن . آیا ظلم و مفاسد دیگر به صرف نفوذ و استقرار در نفس انسان آن را فاسد و معدوم مى کند و به مرگ مى کشاند؛ یعنى روح را از جسم جدا مى کند؟
گفت : نه یقینا این طور نیست .
گفتم : پس اگر روح به دست آفت مخصوص خود معدوم نمى شود، چگونه مى توان گفت که آفت چیز دیگرى آن را معدوم مى کند؟
گفت : البته این طور نیست .
گفتم : اى گلاوکن ! درست به این نکته توجه کن : ما نمى گوییم که بدى خوراک ؛ یعنى کهنگى یا پوسیدگى آن یا هر عیب دیگرى که داشته باشد موجب مرگ مى شود بلکه مى گوییم که اگر بدى خوراک ، آفت مخصوص جسم را به وجود آورد، آنگاه جسم به وسیله آفت مخصوص خود، یعنى بیمارى ناشى از خوراک بد تباه مى شود. ولى هرگز مدعى نخواهیم شد که جسم به وسیله بدى خوراک تباه مى شود زیرا آن یک ماهیت دارد و این ماهیتى دیگر مگر آن که آفت این یک موجب بروز آفت مخصوص آن یک گردد.
گفت : آنچه تو مى گوییم کاملا درست است .
گفتم : پس به موجب همین استدلال ، ما تصدیق نخواهیم کرد که روح ممکن است به وسیله آفت چیزى دیگر و بدون دخالت آفت مخصوص به خود تباه شود یا یک چیز به وسیله آفت چیزى دیگر معدوم گردد مگر آن که آفت جسم موجب بروز آفت روح شود. گفت : چیزى دیگر معدوم گردد مگر آن که آفت جسم موجب بروز آفت روح شود. گفت : استدلال تو درست است . گفتم : پس یا ما باید ثابت کنیم که این استدلال ناقص است و یا مادام که چنین چیزى به ثبوت نرسیده است باید بگوییم که روح هرگز و به هیچ وجه به واسطه تب یا هر گونه بیمارى دیگر و یا به وسیله تیغ کشنده تباه شدنى نیست . ولو جسم را ریز ریز کنند. مگر آن که اول ثابت شود که این عوارض جسم در روح انسان ظلم و شقاوت ایجاد مى کند. پس ما این سخن را از هیچ کس نخواهیم پذیرفت که روح یا هر چیز دیگر به واسطه آفت بیگانه و بدون دخالت آفت مخصوص به خود تباه شدنى است .
گفت : یقینا هرگز کسى ثابت نمى تواند کرد که مرگ موجب بروز ظلم در روح انسان مى گردد.
گفتم : اگر کسى بى باکانه به این استدلال حمله کرده و بگوید که مرگ موجب بروز فساد و ظلم در روح انسان مى شود و خلاصه بخواهد بدین طریق از اقرار به جاودانى روح بگریزد، آنگاه ما مى توانیم چنین نتیجه بگیریم که اگر حق با او باشد، همان طور که مرض بیمار را مى کشد، ظلم هم باید ظالم را هلاک کند؛ یعنى چون ظلم طبیعة مهلک است ، در هر کس که رخنه کند، باید به خودى خود او را تباه سازد و هر که ستمگرى او کمتر است دیرتر باید تلف شود. و حال خود آن که حقیقت امر این است که اگر ظالم کشته شود، این در نتیجه مجازاتى است که دیگران نسبت به او اجرا مى کنند و او را به کیفر ستمگریش مى رسانند.
گفت : قسم به زئوس که خوب گفتى . براستى اگر ظلم ظالم را هلاک مى کرد، چندان موحش نبود زیرا ظالم بدین وسیله از آن آفت رهایى مى یافت . به عقیده من باید تصدیق کرد که حقیقت ، درست عکس آن است ؛ یعنى ظلم ظالم به تمام قوا مردم دیگر را هلاک مى کند ولى خود ظالم را هشیارتر و بیدارتر مى سازد. پس بسیار از حقیقت دور است که بگوییم : ظلم مهلک است .
گفتم : آفرین . پس اگر روح به وسیله عامل فساد طبیعى و آفت مخصوص به خود معدوم و تباه نمى شود، بسیار بعید است که آفتى که عامل فساد چیز دیگرى است روح را معدوم و یا هر چیز دیگرى را جز آنچه عامل تباهى آن است هلاک کند.
گفت : آرى ظاهرا بسیار بعید است .
گفتم : پس چون هیچ آفتى نیست که روح را هلاک کند؛ یعنى نه آفت مخصوص به خود آن و نه آفتى دیگر. پس واضح است که روح باید همیشه باقى باشد و اگر همیشه باقى باشد، فناناپذیر است .
گفت : ناچار همین است . (73)
نقش نیایش در بهداشت روح و روان
براى اینکه عوامل خارجى نتوانند سلامت بدن را به هم بزنند، وسایل دفاعى گوناگونى وجود دارد که شناخته ترین آنها گلبولهاى سفید خون است . اگر میکروبى به بدن راه یابد، گلبولهاى سفید، نقش مدافع به خود مى گیرند و بیشتر اوقات ، پیروز مى شوند و خطر را دفع مى کنند اما گاهى نمى توانند چنانکه باید مقاومت کنند و شکست مى خورند.
به نظر مى رسد که دو رویداد خواب و پناهجویى در روح انسان یا قواى باطنى او با هر نامى که نامیده شود - نقشى همانند گلبولهاى سفید در بدن دارند با این توضیح که رؤ یا، انواعى دارد. برخى از خوابها صرفا از ترکیب بى نظم تخیلات هنگام بیدارى است . برخى پیشگو هستند و برخى ناشى از نیازند. زمانى که انسان به سختى نیازمند چیزى باشد، آن را در خواب مى بیند و از دیدن آن در خواب ، احساس آرامش مى کند. چیزها و مناظر آرامبخشى که انسان در خواب مى بیند، گاهى اثرش در بیدارى نیز نوعى امید و خوش بینى ایجاد مى کند. بعضى از این خوابها دست کم به لحاظ کیفى درست مى آیند؛ مثلا اگر کسى مشکلى داشته باشد، ممکن است در عالم خواب ، روشنایى یا آب زلال یا اسب سفید و یا چیزهایى دیگرى ببیند که برایش فرحبخش است و احتمالا در بیدارى نیز مشکلش حل مى شود. در برخى از موارد نیز آن رؤ یا صادقانه نیست اما به هر حال به خاطر فرحبخش بودنش ، نوعى آرامش براى خواب بیننده ایجاد مى کند.
پناهجویى یا میل طبیعى به دعا نیز به لحاظ اثر آرامش بخش خود؛ همانند خوابهایى است که ذکر شد. اگر فرد در وضعى قرار بگیرد که خود را در معرض خطر یا حادثه بزرگ و غم انگیزى ببیند، کاملا طبیعى است که بى اختیار به قدرتى برتر از نیروى بشرى توجه کند و از آن مدد بخواهد. البته وجود این میل در انسان که به هنگام خطر بروز مى کند، یکى از دلایل هستى پروردگار نیز مى باشد.
این پناهجویى بشر به پناهى که نمى داند کجاست و کیست ، خود آیند است و وى را از ناامیدى مى رهاند. و نماز پناه جستن به خداست .
اگر این میل پناهجویى در انسان به قدر کافى ، مجال بروز نیابد، چه بسا که روح و روان شخص بر اثر آفات و عوامل مزاحم ؛ چنان ناتوان و دچار اختلال شود، که قواى عقلانیش به حال تعطیل در آید و در صورت شدت بیشتر، او را به خودکشى وا دارد.
ملاحظه مى کنید که عملکرد این پناهجویى در پهنه روح و روان انسان درست ؛ همانند گلبولهاى سفید در پیکر اوست . آنچه در یک شرایط ناگوار بر وجود انسان سیطره دارد، استغاثه به منظور نجات خود و نزدیکان است و چنین تقاضایى یک واکنش طبیعى است و با قواعد طبیعى هیچ تناقضى ندارد ولى آیا دعا مستجاب مى شود؟ چنین امکانى هست ؟ اگر هست شرایط آن چیست ؟
شکى نیست که برخى از پناهجویى ها بى ثمر است و اثر مملوس خارجى ندارد - نه از لحاظ تاءثیر مثبت آن در انبساط روح و روان و نه از جهت ارتباطى که با مبداء آفرینش برقرار مى شود. اما وجود چنین مواردى ، موجب منتفى شدن و منتفى دانستن اصل استغاثه و ناموس پناهجویى و تاءثیر کلیى که در روح و روان آدمى دارد، نیست ؛ چنانچه در طبیعت بدن نیز موارد استثنایى ناتوانى گلبولهاى سفید و شکست آنها در برابر حمله میکروبها، دلیلى براى انتفاى اصل کلى دفاع طبیعى گلبولها از بدن نمى گردد.
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com
پدید آورنده : محمود طیار مراغی ، صفحه 182
سیره ظاهری و دودمان علمیجایگاه رفیع علمی و عملی دودمان سیدعبدالکریم رحمه الله مرحوم آیة الله سید عبدالکریم کشمیری از دودمانی عالم و متقی است، پدربزرگش آیة الله آقا سیدحسن رضوی قمی کشمیری - از افاضل علمای سده چهارم هجری- و در اصل قمی و از اولاد حضرت موسی مبرقع مدفون در قم است به شمار می رفت که پس از اتمام تحصیلات عالیه علمی در محضر مولی حسین فاضل اردکانی و مولی محمدتقی هراتی و نیل به مدارج بالای علمی و عملی برای تبلیغ و اشاعه مذهب حقه جعفری به سرزمین کشمیر که از دیرباز به «ایران دوم » معروف شده مسافرت می کند. وی عالمی زاهد، فقیهی استوار و صاحب کرامات بود و حکایات متعددی در این باره از او نقل شده است،چنانکه معروف است در جریان مناظره و احتجاج با یکی از علمای ناصبی منطقه، شخص مزبور ادعامی کند: من می توانم از زمین بلند شده و به آسمان بالا روم و آن را دلیلی قاطع بر اثبات مذهب باطل خودمی داند. مرحوم سید حسن از او می خواهد که عمل خارق العاده خود را انجام دهد و او با انجام عملیاتی چند متر از زمین بلند شده و به طرف آسمان بالا می رود، همزمان با ایستادن مرد ناصبی در آسمان،مرحوم سید حسن نیز دعایی خوانده و کفش خود را به طرف او پرتاب می کند، کفش در بالای سر او قرارگرفته و همانند اینکه در دست کسی قرار گرفته مرتب بر سر مرد ناصبی فرود می آید و ضربات متعددی برسر او - در حالی که به پایین کشیده می شد - وارد می شود تا اینکه با ذلت و حقارت نقش بر زمین می شود. مرحوم آقا سید حسن در کربلا سکونت و به تدریس فقه اشتغال داشت، مهمترین شاگردانش حضرات آیات شیخ علی زاهد قمی، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی - مؤسس حوزه علمیه قم - وسید محمدهادی رضوی کشمیری هستند. وی بسیار زیبا و وجیه بود چنانکه از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل شده است که در سر درس ایشان نمی دانستم به درس ایشان توجه کنم و یاغرق در جمال او باشم. مرحوم آقا سید حسن کشمیری در ششم صفر 1328 ق وفات یافت و در رواق امام حسین علیه السلام بخاک سپرده شد. پدر سید عبدالکریم، مرحوم حجة الاسلام سید محمدعلی رضوی کشمیری عالمی عامل ودانشمندی زاهد و متقی از شاگردان آقا سید کاظم یزدی و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در نجف اشرف بود. و در زهد و دوری از زخارف دنیوی و قناعت و قداست زبانزد عام و خاص بود و به قرائت اذکار و ادعیه به ویژه دعای یستشیر و احتجاب، بسیار اهتمام داشت. مرحوم آقا سیدمحمدعلی که افتخار دامادی آیة الله العظمی سید کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی را داشت در نگهداری و مراقبت ازفرزندش بسیار کوشا و جدی بود. ایشان در بیستم جمادی الاول 1369 ق در 56 سالگی در نجف درگذشت. ولادت و تحصیلات علمیمرحوم آیة الله سید عبدالکریم کشمیری در چنین دودمان علمی و پرهیزکاری در سال 1346 ق درنجف اشرف دیده به جهان گشود، والد فاضلش به جهت علاقه وافر به استادش آیة الله مؤسس، نام فرزنددلبندش را عبدالکریم گذارد. مادرش دختر آیة الله العظمی آقا سید کاظم طباطبائی یزدی صاحب عروة الوثقی، از مخدرات فاضله وجلیله عصر خود بود. تحصیلات مقدماتی حوزوی را در ابتدای سنین خردسالی آغاز کرد. ابتدا والدش دروس مقدمات فارسی و عربی را به او آموخت. متون متوسط و عالی سطح را نزد اساتید مبرز حوزه نجف فرا گرفت.مکاسب را نزد حضرات آیات شیخ مجتبی لنکرانی و شیخ راضی تبریزی و رسائل را نزد شیخ محمدتقی بهجت فومنی و کفایه را نزد شیخ محمدحسین طهرانی از افاضل تلامذه آخوند خراسانی و منظومه را نزدحاج فیض خراسانی و متون فلسفی و اسفار را نزد شیخ صدرا بادکوبی و شیخ عبدالحسین رشتی فراگرفت. در اوان جوانی در دروس عالی خارج فقه و اصول اساطین حوزه کهن نجف همچون آیات عظام سیدابوالقاسم خویی، سید عبدالاعلی سبزواری، شیخ علی محمد بروجردی و میرزا حسن بجنوردی حاضر شد و با جدیت و تلاش شگرف به تحصیل علوم و معارف اسلامی همت گمارد و در اندک زمانی اجازه اجتهاد دریافت کرد. همزمان با تحصیل علوم ظاهری در فراگیری علوم غریبه نیز شایق بود. بسیاری از رشته های علوم غریبه چون جفر، علم اعداد، تکسیر، حروف، زبر و مبینات و مربعات و اسماءالله فرا گرفته و تبحرخاصی در آن ها پیدا کرد. تدریس علوم و تربیت نفوسسید عبدالکریم همزمان با تحصیل، در تدریس علوم حوزوی نیز مهارت بسزایی یافت و در روز یازده جلسه تدریس متون فقهی، اصولی و فلسفی داشت. همچنین در تدریس کفایة الاصول و فهم و هضمم دقایق و ظرایف علمی این کتاب تبحر ویژه ای داشت چنان که یکی از استوانه های علمی گفته بود: مطالب عمیق و پیچیده کفایه در گوشت و پوست و خون مرحوم کشمیری نفوذ کرده و با آن ها عجین شده است. تاثیر معنویت و نورانیت باطنی وی نیز معروف بود و همچنین انتسابش به دو مرجع بزرگوار و معروف عصر وی را بسیار محبوب و مقبول ساخته بود. مدتی از سال در تابستان در حرم حسینی در جایگاه جدش به اقامه جماعت می ایستاد، در ایام اعیاد نیز نمازهای باشکوهی اقامه می کرد چنان که در یکی ازنمازهای عید فطر کثرت جمعیت نمازگزار و وسعت منطقه به حدی بود که سی نفر هم زمان به تکبیرگویی نماز وی پرداختند. در معرفت و سلوک نیز هم زمان با سیر مراتب عرفانی با اجازه اساتید خود به تربیت و راهنمایی سالکان همت می گمارد چنان که مرحوم سیدهاشم حداد برخی را به سراغ وی فرستاد و ایشان به آن هادستور ذکر می داد. در اوایل زمامداری صدام حسین دیکتاتور عراق روزی از مرحوم کشمیری درباره وی سؤال می شود.وی می فرماید: «انه کلب عقور» یعنی او سگ گزنده است. چند روز بعد یکی از بستگان نزدیکش اطلاع می دهد که نام وی در لیست سیاه دستگیر شوندگان داخل شده و بزودی به سراغ وی خواهند آمد، بدین سبب ایشان هم تمام خانه و زندگیش را رها ساخته و به همراه خانواده مخفیانه به ایران مهاجرت می کند. از بخت بد در مرز ایران و عراق در پاسگاه بازرسی تمام نوشتجات و دفاتر وی که مهمترین آن ها دفتر «تقریرات درس اخلاق شیخ مرتضی طالقانی » بود ضبطو مصادره می شود و ایشان با دست خالی وارد ایران شده و در شهر قم اقامت می کند، از آن سو در نجف اشرف هم مزدوران بعثی منزل وی را غارت کرده و سپس ویران می سازند. مرحوم کشمیری پس از ورود به قم شیوه انزوا و گوشه گیری را انتخاب می کند به طوری که در این مدت مدید جز عده ای، کسی وی را نمی شناخت. او در ایران نیز مطابق روال پیشین خود به تربیت نفوس آماده می پردازد و تعدادی از طلاب فاضل رادر این راه راهنمایی می کند که بحمدالله از ذخایر معنوی حوزه علمیه به شمار می روند، در عین حال درب منزل وی همیشه به روی عموم سالکان و طالبان حق باز بود و وی گاهی با بیان مطالب معنوی وبیشتر اوقات - به ویژه در اواخر - با سکوت دائمی خود به ارشاد و راهنمایی پویندگان راه دوست می پرداخت. سیر معنوی و اساتید عرفانیدر زمان مرحوم عبدالکریم جو عمومی حوزه نجف به شدت درباره عرفان و تهذیب نفس ملتهب وحساس بود و بازار تکفیر و اتهام صوفی گری بسیار گرم بود. چنان که به مرحوم سیدعبدالغفار مازندرانی ومرحوم آقای میرزا علی قاضی اتهام صوفی گری زده و آن ها را از عرصه های مرسوم علمی بیرون ساخته ویا مرحوم آقا سید عبدالاعلی سبزواری را به جهت جنبه های اخلاقی و باطنی اش به اتهام تصوف ازمدرسه آخوند خراسانی بیرون کرده بودند. با این حال مرحوم کشمیری به دلیل کشش عمیق درونی و جاذبه باطنی و استعداد شایان، از اوان خردسالی به آن سمت تمایل داشت و به خاطر طهارت باطن و سیرت پاکیزه، الهامات غیرعادی بسیاری به او روی می داد، چنان که خود می فرمودند: یکبار با پدرم خواستیم سوار ماشینی شویم و به جایی برویم ولی من اصرار کردم که من سوار این ماشین نمی شوم، هر چه پدرم گفت من قبول نکردم تا این که ماشین رفت و اندکی بعد خبر تصادف آن ماشین به ما رسید. حتی در ایامی که بیش از هفت یا هشت سال نداشت و در مدرسه «سید» - مدرسه جدش صاحب عروة - به بازی با هم سن و سال های خود اشتغال داشت، پیری روشن ضمیر و پاکدل به نام «شیخ مرتضی طالقانی » به او توجه پیدا کرده و روزی خطاب به وی فرموده بود: آی پسرک تو به درد بازی نمی خوری. تو کله ات پر از نور است. در اوان بلوغ مرحوم کشمیری با عارف سترگ آیة الله سیدعلی آقا قاضی طباطبائی تبریزی که پس ازارتحال استادش آیة الله سیداحمد کربلایی تهرانی - 1332 ق - بر اریکه استادی تکیه زده بود و به تربیت نفوس آماده و تزکیه باطن پاک سیرتان اشتغال داشت، آشنا شد. این آشنایی و استفاده تا حدود پنج سال بعد که استادش در سال 1366 ق وفات یافت ادامه داشت. والدش آقا سید محمدعلی، متاثر از جو عمومی نجف اشرف، به عارفان و سالکان باطن گرا روی خوش نشان نمی داد از این رو از گرایش فرزندش سخت برآشفت و او را از رفت و آمد به بیت استادش منع کرد ولی وی که نجات دنیا و آخرت خویش را در طهارت نفس و تزکیه باطنی می دید به این اندرز پدرگوش نکرد و بدون این که رفت و آمدش را نمایان سازد به ارتباط با استاد ادامه داد. مرحوم کشمیری درباره استادش می فرمود: علاقه آقای قاضی به من مثل علاقه پدر به فرزند بود گاهی در منزلشان که روضه بود، می رفتم و پس از رفتن همه، می ماندم و موقع نماز پشت سرش نماز می خواندم،مرحوم آقای قاضی مردی الهی و ملکوتی بود، اهل این زمین نبود و بر این جهت حرف پدرم را درباره ایشان قبول نداشته و گوش نمی کردم، ما هر غم و همی از امور دنیا ومعنویات داشتیم وقتی پیش آقای قاضی می رفتیم همه برطرف می شد. بزرگی به نقل از مرحوم کشمیری می فرمود: روزی در منزل مرحوم آقای قاضی در خدمت ایشان نشسته بودم مقداری خرمادر ظرفی در پیش روی ما بود، استاد چند بار تعارف کرد ولی من میلی به خوردن آن خرما نداشتم و نخوردم استاد علت خودداری مرا فهمید و فرمود: مثل اینکه به این نوع خرما میل ندارید و من فرمایش ایشان را تایید کردم. پس از بیرون آمدن ازمنزل استاد، وقتی نزدیک منزل خودمان رسیدم، دیدم استاد با عجله خود را به من رسانید و فرمود: چون در منزل ما بدان خرما علاقه نداشتید و میل نکردید به بازاررفتم و خرمای دلخواه شما را خریدم و سپس مقداری خرما که من دوست داشتم بیرون آورد و به من داد. اساتید اخلاقی مرحوم کشمیریاستاد دیگری که حق بزرگی از لحاظ معنوی و عرفانی بر گردن ایشان داشت مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی طالقانی پیر روشن ضمیر و عارف ژرف نگر حوزه نجف آن روزگار بود. مرحوم طالقانی در وجودمرحوم کشمیری استعدادی شگرف و نورانیتی قابل توجه برای رشد در تزکیه نفس و تصفیه باطن یافته بود و در طی سالیان متمادی پرورش و تربیت وی، درهای گران بهایی از وجود مستعد و بارور شاگرداستخراج کرد. مرحوم کشمیری تقریرات دروس اخلاق شیخ مرتضی طالقانی را که حاصل سال ها تدریس مسایل اخلاقی و معنوی بود به رشته تحریر در آورده بود که متاسفانه در جریان هجرتش به ایران در مرز عراق توسط مامورین بعثی ربوده و ضبط شد. دیگر استاد برجسته عرفانی مرحوم کشمیری عارف موحد و سالک دلسوخته مرحوم آقا سید هاشم حداد (1414 ق) بود که در کربلا اقامت و به شغل نعل سازی و آهنگری اشتغال داشت. مرحوم حدادخود از تلامذه برجسته و کامل مرحوم آقا سید علی قاضی بود و پس از وفات استاد به امر تربیت عده ای از سوخته دلان و سالکان همت گمارده بود، چگونگی آشنایی مرحوم کشمیری با مرحوم حداد از قول ایشان چنین نقل شده است: ... من در حوزه نجف روزانه یازده درس از کتاب های مختلف تدریس می کردم،روزی یکی از بزرگان که فعلا در قم سکونت دارند به پیشم آمد و گفت: یکی ازشاگردان آقای قاضی در کربلا است بیا به دیدنش برویم، با هم به کربلا رفتیم، ایشان فرمود: اجداد تو همه اهل معنی و معرفت بودند تو هم باید اهل معرفت باشی و از آن موقع با مرحوم حداد آشنا و مانوس شدیم، هر هفته یکبار به کربلا به دیدنش می رفتیم و اگر میسور نمی شد ایشان به نجف تشریف می آوردند. استاد دیگر مرحوم کشمیری، آیة الله شیخ علی اکبری اراکی از اوتاد الهی و رجال گمنام و ناشناس بود، مرحوم کشمیری ایشان را چنین توصیف می کرد: آقای اراکی مردی فاضل، عارف، قوی و صاحب ریاضت ولی در عین حال کتوم بودو احتمال علم بر اسم اعظم الهی بر وی بود، اصولا علما او را کمتر می شناختند وی گمنام و ناشناخته در میان حوزه و مردم باقی ماند، با این که قدرت باطنی بسیار محکم واتصال معنوی قوی داشت، وقت زیادی به اطرافیان نمی داد وقتی به خدمتش می رسیدیم، چیزی می فرمود و صحبت می کرد و بعد می فرمود: اذا فهمتم فانتشروا،اکثر علما او را نمی شناختند ولی به نظر من شخص بسیار قوی بود و من این ریاضت استخاره را از ایشان دارم. دیگر استاد معنوی مرحوم کشمیری عارف ذاکر و سالک آقا سید افضل حسین هندی بود، محل سکونتش هندوستان بود و در اوقات خاصی برای زیارت به نجف اشرف می آمد، مرحوم کشمیری مدتی را از محضر وی استفاده کرده و اذکار و اوراد خاصی را با اجازه خاص از او گرفته بود، ایشان در باره استادش می فرمود: ... اهل ذکر و ورد بود ذکر مخصوصش 12000 مرتبه ذکر بسم الله الرحمن الرحیم بود مانند آهن باریک و محکم بود، اگر کسی از ایشان دستور ذکر می خواست می گفت با وجود امیرالمؤمنین چرا به من مراجعه می کنید، اهل باطن و تشخیص بود. روزی دونفر با هم عکس می انداختند ایشان فرمود آن یکی اهل بهشت و این دیگری اهل دوزخ است، باطن شناس بود و علم معرفة الرجال داشت، گاهی هم منبر می رفت.... استاد دیگر مرحوم کشمیری در ذکر و ریاضات شرعیه، عارف گمنام و اخلاقی کبیر حاج مستورشیرازی بود. در ذکر بسیار صبور و استوار و دید باطنی قوی داشت. او در یکی از حجره های مسجد سهله کوفه اقامت و از اجتماع و رفت و آمد دوری گزیده بود. مرحوم کشمیری در وصف این استاد می فرمود: در مجالس صحبت می کرد و شبها را تا صبح به عبادت می گذرانید گاهی عرض می کردم آقا به شما در این حجره مسجد با این تنهایی سخت نمی گذرد، می فرمود: نه،من از خلق وحشت دارم و از تنهایی نمی ترسم، بدان اشخاصی که یاقت سلوک نداشتند اعتنایی نمی کرد. یکبار شخصی به حضور آقای حاج مستور رسید و درخواست ذکر کرد ایشان به کنایه مطلبی را فرمودند، یعنی اذکار واقعی برای تو تاثیری ندارد،من از ایشان حالات و کرامت های بسیاری دیده ام. مرحوم کشمیری هم چنین اشخاص پرهیزکار و صاحبدل چندی را هم ملاقات و از هر کدام بهره ای وتوشه ای متناسب با استعداد درونی و ظرف وجودی خود گرفته بود، چنانکه از مرحوم آقا شیخ علی زاهد قمی، دستور خاص تلاوت قرآن و از آقا سید عبدالغفار مازندرانی - 1365 ق - استاد اخلاق حوزه علمیه نجف اشرف دستور ذکر یونسیه و از مرحوم شیخ محمدحسین کمپانی اصفهانی -1365ق-دستور قرائت سوره قدر و از آقا شیخ ذبیح الله قوچانی دستور زیارت قبرستان وادی السلام و ذکرمخصوص آنجا را گرفته بود. الهامات و مکاشفاتمرحوم آیة الله سیدعبدالکریم کشمیری رحمه الله بر اثر استعداد ذاتی، مراقبات و ریاضات بسیار به درجات عالی از مقامات الهی دست یافته بود، چنان که الهامات باطنیه و حالات خارق العاده بسیاری داشت. ایشان می فرمود: روزی در منزل نشسته بودیم از بلندگوی مسجد نوار قرآن گذاشتند، پدرم گفت،عبدالکریم این قرآن برای چیست؟ گفتم یکی از علمای ایران وفات کرده است، سپس آرام به مادرم گفت، فردا نیز پدر وفات خواهد کرد و برای او قرآن خواهند گذاشت وهمین گونه نیز شد. و نیز فرموده بود: شخصی در نجف بنام شیخ مالک بود که در ظاهر به کسوت اهل علم نبود، ولی دارای بصیرت و معرفت باطنی بود. روزی به من گفت: من در وادی السلام زیارت امام حسین علیه السلام را می خوانم تو هم با من بیا و به من اقتدا کن، من هم قبول کردم وقتی که هم زمان زیارت عاشورا می خواندیم من کربلا را برای العین در مقابل خود می دیدم. نیز می فرمود: روزی با آقا سید مهدی قاضی طباطبائی فرزند استادم آقا میرزا علی قاضی رحمه الله درمسجد هندی نشسته بودیم. ایشان گفت: شما که در برخی امور ماهر و متبحر هستید،بگویید پدرم به من چه وصیتی کرده است؟ من بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم وتاملی کرده و ذکری را بر زبان راندم. به دلم الهام شد که آقای قاضی به وی دونصیحت کرده است: اول اینکه هر روز خودت را به امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه کن و دیگراینکه اگر فقر و فاقه به تو فشار آورد به قصد کمک مالی به منازل و بیوتات مراجع نرو. نیز می فرمود: شخصی از اهالی آمل که سخت مریض حال بود برای عمل جراحی به خارج ازکشور می بردند و من او را می دیدم که جنازه اش بر زمین افتاده، طولی نکشید که درگذشت و جنازه اش را به ایران آوردند. نیز می فرمود: احضار ارواح بارها در عراق و ایران برایم رخ داده است و بیشتر اوقات آقای قاضی و پدرم را می بینم که آن ها صحبت کرده و من گوش می دهم. قدرت استخارهمرحوم آیة الله کشمیری از معدود عارفانی بود که قدرت خارق العاده ای در امر «استخاره » داشت و آن بر اثر ریاضت خاص و مراقبت ویژه ای بود که از طریق استاد معنوی اش آیة الله شیخ علی اکبر اراکی رحمه الله به اواعطا شده بود، خود در این باره می فرمود: در نجف اشرف، محضر استادم آقای اراکی رسیدم، ایشان دستور یک اربعین -شامل چهل روز روزه با سه بار قرائت سوره نور صبح و ظهر و شام - دادند، من دستورالعمل مزبور را از بیستم ماه شعبان شروع و در آخر ماه رمضان به پایان بردم، بعد در عالم رؤیا دیدم در ایوان طلای امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاده ام و حضرت نوح علیه السلام باعمامه بزرگ بر سر، پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داشت، تسبیحی به طرف من انداخت. فردای آن شب در عالم خواب دیدم، مرحوم آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی تسبیحی را به من دادند و بار سوم دیدم در کف دستم ماهی است که نور آن کم کم زیاد می شود و پس از این حالت استخاره در من پیدا شد به طوری که وقتی تسبیحی دستم می گرفتم آیه ای بدلم الهام می شد که در واقع جواب استخاره بود. به تدریج آوازه استخاره های ایشان در نجف فزونی گرفت و چون از دو جهت به مراجع بزرگ وسادات محترم منسوب بود مردم به ایشان بسیار توجه می کردند به طوری که در ایامی که در مسجد شیره پزها - مسابک- به اقامه نماز جماعت اشتغال داشت، بسیاری برای گرفتن استخاره به ایشان مراجعه می کردند حتی می فرمود: گاهی در طول روز هفتصد و اندی استخاره برای مردم می گیرم. نکته های عرفانینکته های اخلاقی و معنوی حاضر حاصل تجارب عملی و دستورات عرفانی مرحوم آیة الله کشمیری است که برای آشنایی با آرا و تقریرات عرفانی و روش معرفتی ایشان آن را می آوریم. در عین حال بایدتوجه داشت که عمل کردن بدین نکات بدون دستور و راهنمایی استاد و نظارت معنوی بهره مطلوب رانخواهد داشت و ممکن است سبب زیان های قلبی و روحی بسیاری شود. 1) قرائت ذکر یونسیه (1) در سجده و ادامه آن تا یکسال با بحث تجرد روح از جسم، اتصال به ارواح وباز شدن چشم برزخی می شود، گاهی برای مرحوم حداد سه روز تجرد برزخی روی می داد. 2) قرائت سوره انا فتحنا لک فتحا مبینا برای رفع حجاب ها بسیار خوب است. 3) ادعیه و اذکار ماثوره همه خوبند و لکن در دعاها از دعای یستشیر در صبح و شب و در اذکار از ذکریا حی و یا قیوم استفاده بیشتری برده ام. 4) تلاوت 400 مرتبه آیه نور (2) در حرم امام رضاعلیه السلام به نیت هدیه به امام علیه السلام بسیار مؤثر است. 5) قرائت یک حمد و یازده سوره توحید و هدیه آن برای ارواح مؤمنین بسیار مؤثر است. 6) در زمان هجوم گرفتاری ها و مشکلات قرائت سوره و یا ذکری به نیت هدیه به امام جواد حضرت محمدتقی علیه السلام مؤثر و مجرب است. 7) اثر دعاها و یا اذکار زمانی ظاهر می شود که یک حول (یکسال) کامل از استمرار آن بگذرد. 8) استاد ما آقای قاضی می فرمود: با تخلیه (ترک صفات رذیله و اخلاق نفسانی)، تحلیه و تجلیه هم بدنبالش ظاهر خواهد شد.
..........برای ادامه مطلب به این آدرس
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com /سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی
|
عارف واصل حضرت آیة الحق و التجرید حاج شیخ محمدتقی لاری (ره) از اجل تلامذه آیت الله قاضی(ره)
سالک وارسته و مجاهد عالم نفس مرحوم آقای حاج شیخ محمد تقی لاری (ره) در سال 1280 پا به عرصه ی وجود نهادند . ایشان از جمله اخیاری هستند که در طول ده سال آخر حیات سید سند عارف کامل استاد العارفین آیت الله حاج سیّد علی قاضی (ره) ، ملازم ایشان بودند.
متمکن بود و از لحاظ مالی در رفاه بود . خوش پوش بود . در بازار نجف توتون فروشی داشت . اما بعد از آشنایی با مرحوم قاضی(ره) ، شغل توتون فروشی را رها کرد. در « بازار المشارق » نجف ملکی داشت که از طریق آن امرار معاش می کرد، آن را فروخت و پول آن را به آقای قاضی(ره) داد تا قرض های خود را سبک تر کند. از این کار خویش خرسند بود که توانسته حاجت استاد خویش را در زمان تنگدستی برآورد. ولی مرحوم قاضی(ره) نیز در کوفه خانه ای داشت، آنر ا فروخت و از هزینه آن بدهی خود را به آقای لاری پرداخت و به او گفت: « این پول لازمت می شود! »
مرحوم قاضی (ره) بسیار او را تکریم می کرد و در کنار خود می نشاند. در سال های آخر زندگی به ایران مسافرت کرد و در همدان مقیم شد و به محضر عرفانی آیت الله محمّد جواد انصاری همدانی(ره) راه یافت. خانه بزرگی با همان مبلغی که مرحوم قاضی (ره) به وی داده بود در همدان خرید که مأمن پناهگاه نیازمندان بود. مرحوم لاری محلّ نظر صلحا و اخیار اهالی همدان بود.
اواخر عمر شریفش ایّام بر او به سختی می گذشت، امّا توکّل و صبر و انقطاع الی الله چنان مشکلات را برایش آسان می کرد که در کمتر کسی یافت می شود. هیچ گاه حتّی در شدیدترین لحظات بیماری، که با همان مرض از دنیا رفت، تبسّم و لبخند از لبانش جدا نشد.
استاد سیّد محمّدحسن قاضی (فرزند مرحوم قاضی)می فرماید: « وقتی همدان آمد از آن خوش پوشی خبری نبود و حتّی کفش به پا نداشت، چون از او سؤال کردم، گفت:
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود !
آیت الله کشمیری(ره) درباره ایشان می فرمود : او از شاگردان سید علی آقا قاضی(ره) بود و در اذکار و مکاشفات قوی بود بسیار آدم خوب و اهل معنی و با من رفیق بود.
می گفت : اینکه گفته اند : اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر إلیه ، علم بسیط است و اول علم که آمد خود بخود تفویض می آید دیگر احتیاج به آخر العلم ندارد.
آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی می فرمودند : در زمانی که به عتبات رفته بودم در نجف اشرف چند روزی هم در منزل مرحوم شیخ محمد تقی لاری (ره) بودن و از ایشان هم بهره بردم .
علی الظاهر مرحوم لاری (ره) در سیروسلوک از مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی (ره) هم استفاده ها کرده اند و در زیارت های امیرالمومنین علی علیه السلام همراه با مرحوم گلپایگانی (ره) همراهی می کردند و گاهاْ جناب سید جمال (ره) در این زیارتها از تشرفشان خدمت امام زمان علیه السلام صحبت می کردند . . رضوان الله علیهما
این عارف دل پاک در سال 1360 به رحمت حق واصل شدند . مزار شریف ایشان در باغ بهشت همدان است .
آیت الله سید حسین یعقوبی قائنی میفرمودند: زمانیکه مرحوم لاری در همدان بود و مریض شده بود و پسر آقای انصاری همدانی(ره) که پزشک بود از او پرستاری می کرد . یک روز به عیادتش رفتم . دستش را گرفتم و اورادی را زمزمه کردم . یکهو پرید و فریاد زد : سید حسین تویی ! تا مدتی خوب شده بود تا اینکه از دنیا رفت .
بعضی از دستورات حضرت آیة الحق آقای حاج شیخ محمدتقی لاری رضوان الله علیه که مرحوم علامه طهرانی(ره) در مخطوطات خودشان آورده اند :
1 . توجه به پروردگار در هر حال .
سررشته دولت ، ای برادر به کف آر وین عمر گرامی به خسارت مسپار
یعنی همه جا ، با همه کس ، در همه حال پیدا و نهفته ، روی دل جانب یار
2 . اضافه هر امری به خداوند علیّ أعلی ، محبّت به فرزند چون مخلوق خداست ، عیادت مریض چون مخلوق خداست ، همچنین صله رحم و دستگیری از فقرا ، و هکذا .
3 . سعی در قضاء حوائج مخلوق به قدر وسع .
4 . توجّه به معنی « لاحول ولاقوّة الّا باللّه » در حال قیام در صلاة و درهر حال از صلاة ، بلکه در هر حال از شبانه روز .
5 . قرائت سوره « أنعام » در شب های جمعه ، بدین طریق که قاری را غیر و خود را مستمع فرض کند .
6 . در روز مبعث هزار مرتبه « صلّی الله علیک یا رسول اللّه » و در نیّت بگیرد آل آن حضرت را ایضاً .
7 . قرائت دعای « اللهمّ یا من احتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه » هر شب هنگام خواب .
8 . هر روز دو رکعت نماز کند و بعد از نماز نیم ساعت خود را در حضور خداوند ببیند ، و به ذکر « لاحول و لاقوّة الّا باللّه » مشغول گردد و کاملاً متوجّه معنی آن باشد .
9 . متذکّر به ذکر « لااله الّا اللّة » موقع خواب تا او را خواب ببرد ، و اگر لفظ از کار افتاد ، این را به قلب بگوید ؛ و اگر قاری را غیر و خود را مستمع فرض کند بهتر است .
10 . توجّه به استاد و به یاد او بودن ؛ لکن لا بعنوان الاستقلال ، بل مرآة للّه سبحانه .
إذا تجلّی حبیبی فی حبیبی بعینه أنظرُ إلیه لابعَینی
11 . تفریق در صلوات .
همچنین دستورات ایشان برای ماه مبارک رمضان ( سنه 1374 ) بدین شرح بوده است :
1 . صوم مقرّبین ؛ یعنی علاوه بر صوم عامّه که ترک أکل و شرب است ، و علاوه بر صوم أبرار که ترک اعضاء و جوارح است ، ایضاً [ ترک ] از حرکات لغو و غیر مرضی است . صوم قلب از توجّه به غیر خدا ، یعنی در هر حال قلب متوجّه حضرت او جلّ جلاله باشد .
2 . اتیان هزار رکعت نماز در شب های ماه مبارک ؛ بدین طریق که در دو دهه ی اوّل و ثانی هر شب بیست رکعت و در دهه ی ثالث هر شب سی رکعت ، و در سه شب قدر علاوه هر شب ، صد رکعت که مجموعاً هزار رکعت می شود .
3 . هر شب قرائت سوره ی مبارکه ی قدر ، صد مرتبه .
4 . در حال فراغت و در هر لحظه از شب و روز متذکّر بدین ذکر گردد : « اللّه لآ اله الّا هو و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون »
بروح مرحوم آیت الحق حاج شیخ محمد تقی لاری(ره) و اساتید بزرگوارش و همه ی بزرگان طائفه ی جلیله ی عرفان در مذهب حقه ی اثنی عشری الفاتحه مع الصلوات
http://tariqe11elallah.blogfa.com/category/5 {طریق الی الله 2}
آهی کشم زدل که کاش توبودی کنارمن+استادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج
هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت
برو شیخا به فکر خویشتن باش !!+وبلاگ حکیم عسکری گیلانی
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+تبلیغ
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی