|
|
زندگینامه مرحوم علامه طباطبایی ره
24 آبانماه سال 1360 هجری شمسی، روزی است که عالم فرزانه و مفسر بزرگ علامه طباطبایی دیار فانی را به سوی سرای باقی ترک کرد؛ عالمی که همیشه از ابدیت سخن میگفت و با فنای در خدای خویش و آنچه خدایی بود، باقی شد.
امام راحل(ره) در پیام تسلیت خود به همین مناسبت فرمودند: «من باید از این ضایعهای که برای حوزههای علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است، اظهار تاسف کنم و به شما ملت ایران بهویژه حوزههای علمیه تسلیت عرض کنم.»(1) به گزارش ایسنا، آنچه در پی میآید گوشهای از زندگی و ابعاد شخصیتی این عالم ربانی به نقل از نزدیکان ایشان است که در سالروز وفات علامه نقل میشود: در آخرین روز سال 1321 هجری قمری (مقارن با سال 1281 هجری شمسی) ستارهای درخشان در آسمان سلسله جلیلالقدر سادات طباطبایی تبریز هویدا شد و خداوند به سیدمحمد قاضی طباطبایی فرزند پسری هدیه داد که نامش را سیدمحمدحسین گذاشت؛ حکیم عارفی که بعدها بسیاری از انسانها، از چشمه جوشان حکمت و معرفتش جرعههای جانبخش نوشیدند. هنوز پنج سال از عمر سیدمحمدحسین نگذشته بود که مادرش را از دست داد. پدر سعی کرد غم مادر را از دل محمدحسین و دیگر فرزند کوچکترش، محمدحسن، بزداید، ولی نمیدانست که چهار سال بعد، درگذشت خود او، غم فرزندان را دوچندان خواهد کرد. سیدمحمدحسین همانطور که روش درسی آن روزها بود، به فراگیری قرآن پرداخت و سپس از سن 9 سالگی به مدت شش سال به همراه برادرش، از ادیبی به نام شیخ محمدعلی سرائی، کتابهایی چون گلستان، بوستان، نصابالصبیان، انوار سهیلی، تاریخ عجم، منشات امیرنظام و ارشاد الحساب را فرا گرفت و علاوه بر آن، زیر نظر میرزاعلی نقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. ایشان پس از طی دوران تحصیل در مکتبخانه، راهی مدرسه طابیه تبریز شد تا تحصیلات خود را در علوم دینی دنبال کند. در همان ایام، وقتی 23 سال بیشتر نداشت، تصمیم به ازدواج میگیرد. از یکی از بستگانش خواستگاری میکند و چون فامیل بودند، با این ازدواج موافقت میکنند. یک سال بعد از ازدواج بود که سیدمحمدحسین مزه پدر شدن را میچشد و اسم فرزند اولش را، محمد میگذارد. سیدمحمدحسین و برادرش سیدمحمدحسن در سال 1304 هجری شمسی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه طالبیه تبریز به پایان رساندند. اما روح پرعطش آنان هنوز سیراب نشده بود. دختر علامه طباطبایی میگوید: «یک روز حاج آقا میآید و به مادرم میگوید من دیگر در تبریز نمیتوانم ادامه تحصیل دهم و برای بهره گرفتن از استادان بهتر، باید راهی نجف شویم، اما هزینه سفر نداشتند. وقتی مادرم میبیند حاج آقا ناراحت است، جهیزیه خود را میفروشد تا هزینه سفر تامین شود.» سیدمحمدحسین که هزینه سفرش تامین شده بود، زمینهای زراعی و کارهای کشاورزیشان را به یکی از همآبادیهایشان سپرد و عازم «نجف» شد تا تحصیلات خود را تکمیل کند، البته حالا دیگر تنها نبود و هر دو برادر ازدواج کرده بودند. به این ترتیب، هر دو خانواده به همراه کربلایی قلی و سلطنت خانم (خادم و خادمهشان) عازم سفر میشوند و در خانهای کوچک در محله «عماره» نجف ساکن میشوند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند. اما بعد از گذشت مدتی، فرزند یک و نیم سالهشان (سیدمحمدحسین 24 ساله و همسر 19 سالهاش) به مرض سختی مبتلا میشود و از دنیا میرود. روزی مادر داغدیده بغضش ترکید و به همسرش گفت: «آقا! یاد محمد لحظهای مرا رها نمیکند. دلم برای کودک خردسالم خیلی تنگ شده. جز چند نفر هیچکس حتی مرگ او را هم به ما تسلیت نگفت. بیا برگردیم. این جا دیار غربت است و ما هیچکس را نداریم. چطور میتوانیم این همه سال اینجا بمانیم؟» صدای در، مادر داغدیده را ساکت کرد، سید صدا زد: «آمدم» و با عجله به سمت در دوید. با باز شدن در، «سید میرزاعلی قاضی طباطبایی» وارد شد. او یکی از پسرعموهای محمدحسین بود که مدتها پیش به قصد تحصیل به نجف آمده بود. زن و شوهر از دیدن یک آشنا در دیار غربت بسیار خوشحال شدند. آقا میرزاعلی خیلی خودمانی با سید و همسرش برخورد کرد. آنها ساعاتی را با هم گذراندند و از دوران کودکی و زندگیشان در تبریز و خاطرهها گفتند. یادآوری این خاطرهها، درد و غم این زوج جوان را کاهش داد. بعد از ساعتی میرزا عصایش را برداشت و قصد رفتن کرد. سید و همسرش نیز به رسم بدرقه او را همراهی کردند. دو سه قدم مانده به در، آقا میرزا علی رو به همسر سید کرد و گفت: «دختر عمو! این بار فرزندت میماند، پسر است و نامش هم عبدالباقی است.» و با این حرف، خداحافظی کرد و رفت. چند ماه بعد بود که همسر سید، باردار شد. به نقل از علامه آمده است «هنگامی که در نجف اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم یکی از روزها مرحوم قاضی به من برخورد کرد و بدون مقدمه گفت: اگر طالب دنیایی نماز شب و اگر طالب آخرتی نماز شب بخوان. همین دیدار و گفتوگوی کوتاه منشاء آشنایی من با استاد شد... قبل از آن که به محضر وی بار یابم، خود را از کتب فلسفی و آثار معقول بینیاز میدیدم و پیش خود میگفتم اگر مرحوم ملاصدرا هم بیاید، مطلبی فوق آنچه من فهمیدهام عرضه نخواهد کرد. ولی پس از بهرهمند شدن از دیدار این استاد بزرگوار، به یکباره احساس کردم گویا تا کنون از حکمت و فلسفه چیزی عایدم نشده و از اسفار حتی یک کلمه هم نفهمیدهام.» این برخورد جالب، علامه طباطبایی را وارد مرحله تازهای از زندگی کرد و سیر و سلوک عارفانه وی آغاز شد.
*سیدحسین بادکوبهای؛ علامه در زادگاه خود، در ریاضیات «ارشادالحساب» و در فلسفه و کلام «اشارات و کشفالمراد» را خوانده بود. اما این دو کتاب، ذوق بالای علامه را کفاف نمیداد، تا اینکه در نجف با حکیمی برخورد کرد که از بزرگان فلسفه و استادان صاحبنظر این دو رشته بود. این حکیم معروف «سیدحسین بادکوبهای» بود که توانست علامه را با حقیقت حکمت، به ویژه تفکر فلسفی، آشنا کند و باعث شود او در عرض شش سال، «منظومهی» سبزواری و «اسفار و مشاعر» ملاصدرا و دوره «شفای» بوعلی و «اخلاق» ابن مسکویه را بخواند. « ...سیدحسین باد کوبهای پیشنهاد کرد، ریاضیات بخوانم و در همین راستا به درس مرحوم سیدابوالقاسم خوانساری که ریاضیدان زبردستی بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالی، هندسه مسطحه و فضایی و جبراستدلالی را فرا گرفتم.» *بازگشت به وطن؛ روزهایی که علامه و برادرش در نجف میگذراندند، به سختی سپری میشد. گذران زندگی برای دو برادر که حاضر نبودند از سهم امام هم استفاده کنند، سخت و طاقتفرسا بود. دیگر ماندن نه مصلحت بود و نه امکان داشت. اوضاع کشاورزی و زمینهایشان، حسابی به هم خورده بود. به همین جهت، علامه طباطبایی و برادرش بلافاصله راهی ایران و دیار آبا و اجدادیشان – شادآباد تبریز – شدند و تا 10 سال در وطن خویش ماندند. در این مدت با تلاش طاقتفرسا زمینهای رهاشده و باغهای مخروبه را آباد کردند. طی این مدت، به امور روستاها و زندگی مردم نیز رسیدگی میکردند و به کمک نیازمندان میشتافتند. *دلتنگ آموختن؛ علامه در کنار همه این کارها و مشکلاتی که وجود داشت، مطالعه و تحقیق را رها نکرده بود و رسالههای علمی مینوشت. گاهی که یاد نجف و گنبد و بارگاه حضرت علی(ع) میافتاد، دلش برای درس و آموختن علم، حسابی تنگ میشد و نمیدانست چه باید بکند. *هجرت به قم؛ علامه طباطبایی بالاخره تصمیمش را میگیرد: « ... همزمان با آغاز سال 1325 هجری شمسی وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیون اتاقی دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم. این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب بود که در صورت لزوم بایستی از در آن به داخل خم میشدیم و ظرف آب را پر میکردیم، چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و پز هم در داخل اتاق انجام میگرفت.» *«قاضی» معروف؛ اولین روزی که برای تدریس پا به کلاس حوزه گذاشت، جمعیتی حدود صد نفر منتظر او نشسته بودند. کم کم شیفتگی و علاقه طلاب به او، به حدی رسید که بعضی از آنها حجرههای مدرسه را ترک و در اطراف خانهاش اتاقی اجاره میکردند تا به او نزدیکتر باشند. هر روز یکی دو ساعت به غروب مانده به سراغش میرفتند و تا پاسی از شب حرفهایش را میشنیدند. کمکم آوازه سیدمحمدحسین قاضی بیشتر شد و همه «قاضی» معروف را شناختند. اما خود علامه برای آنکه لقب استادش، مرحوم آیتالله سیدمیرزاعلی قاضی فقط به استاد منحصر باشد و برای حفظ احترام، نام او را از خود برداشت و ترجیح داد به اسم طباطبایی خوانده شود. *شاهکار علامه طباطبایی؛ علامه طباطبایی، در سال 1333 هجری شمسی نگارش تفسیرالمیزان اثر بزرگ خویش را آغاز کرد و 17 سال طول کشید تا آن را به پایان برساند؛ اثری جالب و دلنشین که نظیر آن تا به حال نوشته نشده است. به عقیده آیتالله العظمی خویی، علامه برای نوشتن این اثر، خود را تصفیه کرده بود. شهید مطهری هم میگوید: «همه تفسیرالمیزان با فکر نوشته شده... من معتقدم بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است. کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیرالمیزان پیدا نکرده باشم.» *مباحثه با پروفسور کربن؛ یکی از اثرات ماندگار علامه، مباحثات وی با پروفسور کربن استاد دانشگاه و اسلامشناس غربی بود. مباحثه بین پروفسور کربن و علامه طباطبایی از سال 1336 هجری شمسی شروع شد و بیش از 20 سال ادامه پیدا کرد که نتایج این مباحثات به چهار زبان فارسی، عربی، فرانسه و انگلیسی منتشر شده است. روزی علامه در بین صحبتهایش به پروفسور گفت: « ... در اسلام هر وقت انسان حالی پیدا کند، میتواند خدا را بخواند. چون همه مکانها بدون استثناء محل عبادت است. اما در دین مسیح این طور نیست. عبادت حتما باید در وقت معینی (روز یکشنبه) و در مکان معینی (کلیسا) انجام شود؛ در غیر این صورت باطل است. او باید تا روز یکشنبه که کلیسا باز میشود صبر کند.» پروفسور کربن جواب داد: «بلی، این اشکال در دین مسیح وجود دارد.» علامه طباطبایی ادامه داد: « همچنین در دین مسیح خدا اسماء حسنا ندارد و جز الفاظ خدا، اله و اب نام دیگری ندارد.» *دیگر برنمیگردم؛ روزهای آخر زندگی پربار علامه طباطبایی فرا رسیده بود و بیماری او را از پای انداخته بود. وقتی ایشان را از خانه به بیمارستان منتقل میکردند، رو به خانوادهاش کرد و گفت: « من دیگر برنمیگردم». در بیمارستان هم همه کارکنان را تحت تاثیر قرار داده بود، تا جایی که رییس بیمارستان میگفت: «علامه حافظهشان را در مورد مسائل دنیوی و مادی از دست دادهاند و به مسائل مادی بیتوجهاند، اما پیوندشان با خدا و عالم معنویت مستحکمتر شده است؛ انگار از ناسوت بریده و به ملکوت پیوستهاند» ... و بالاخره چند روز بعد 24 آبانماه 1360 هجری شمسی علامه که همیشه از ابدیت سخن میگفت از این عالم خاکی رخت بر بست.
امام خمینی(ره) در پیام تسلیت خود به همین مناسبت فرمودند: «من باید از این ضایعهای که برای حوزههای علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است، اظهار تاسف کنم و به شما ملت ایران بهخصوص حوزههای علمیه تسلیت عرض کنم.» علامه از خود دو پسر و دو دختر به یادگار گذاشته است. فرزند ارشد ایشان سیدعبدالباقی به کارهای صنعتی مشغول است و سیدنورالدین در تبریز زندگی میکند. داماد اول ایشان آیتالله قدوسی است که فرزند بزرگش در منطقه هویزه به شهادت رسید. ویژگیهای شخصیتی علامه علامه طباطبایی در طول زندگی پربرکت خود همواره پاسخگوی پرسشهای جوانان اطرافش بود. آنچه در پی میآید پرسش یک جوان و پاسخ ایشان به وی است: « محضر مبارک حضرت آیتالله العظمی جناب آقای طباطبایی، سلام علیکم و رحمتالله و برکاته. جوانی هستم 22 ساله که تنها ممکن است شما باشید به این سوال من پاسخ گویید. در محیط و شرایطی زندگی میکنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب باز ماندن من از حرکت به سوی الله شدهاند. درخواستی که از شما دارم این است که بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ لطفا نصیحت نمیخواهم بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (23/10/1355)» «سلام علیکم برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده و توبهای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار میشوید، قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش میآید رضای خدا را مراعات خواهم نمود، آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نبود، انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار، پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدای انجام یافته شکر بکنید و هر کدام تخلف شده استغفار. این رویه سخت است و در ذائقه نفس، تلخ. ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات (حدید – حشر – صف – جمعه و تغابن) را بخوانید و پس از 20 روز، حالات خود را برای بنده بنویسید، انشاءالله موفق خواهید بود. والسلام علیکم»(2) *اخلاق شاگردپروری؛ بهترین سیرت و خوی و خلقی که از روحیه عالیقدر علامه طباطبایی حکایت میکرد، اخلاق شاگردپروری و کادرسازی در حوزه علمیه بود و بر این کار اصرار و ولع وصفناپذیری از خود نشان میداد. *جوابگویی به سوالات؛ استاد غلامحسین دینانی یکی از شاگردان علامه میگوید: «من که خودم یکی از شاگردانش بودم. هیچ وقت در هیچ سوالی خودم را کنترل نمیکردم، چون میدانستم ایشان آنقدر بزرگوار است که هر چه دلت خواست میتوانی بگویی. در مقابل سوال رو ترش نمیکرد و به همین جهت ما احساس آزادی میکردیم و هر چه در دل داشتیم میگفتیم. ایشان هم با کمال بردباری با ما همنفسی میکرد و کنار میآمد و جواب میداد.» *زندگی خانوادگی؛ علامه با وجود حجم زیاد کارهایش، هیچ وقت از خانواده خود غافل نمیشد. همیشه در برنامه روزانهاش ساعتی را به خانوادهاش اختصاص میداد و آن را بهترین اوقاتش میدانست و میگفت: «این ساعت تمام ناراحتیهایم را برطرف میکند.» علامه در خانه هم مثل بقیه جاها هرگز عصبانی نمیشد و اعضای خانوادهاش صدای بلند حرف زدنش را نشنیده بودند. بچههایش را بسیار دوست داشت، با آنها مهربان و خوشرفتار بود و تا اندازهای که میتوانست وقتش را صرف بازی با آنها و سرگرم کردنشان میکرد. دخترها را تحفههای ارزنده و نعمتهای خداوندی میدانست و میگفت: «اینها امانت خدا هستند هر چه به اینها بیشتر احترام بگذاریم، خدا و پیغمبر خوشحالتر میشوند.» حتی نام آنها را هم با پسوند سادات صدا میزد و با آنها با احترام و محبت بیشتری رفتار میکرد تا در زندگی آیندهشان همسران خوب و بانشاط و مادران شایسته و لایقی باشند. وقتی دخترهایش به خانه بخت رفتند، هر هفته به انتظار دیدنشان مینشست خودش از آنها پذیرایی میکرد و حتی نمیگذاشت آنها برایش چای بیاورند. میگفت: «نه! شما مهمان هستید و سید، من نباید به شما دستور بدهم.» *زمانشناسی؛ دختر علامه میگوید: «.. مرحوم پدرم در دوران نوشتن المیزان که عمر طولانی از ایشان برد، همواره دقتها و ظرافتهای عملی را میدانستند و رعایت میکردند. ایشان جنبههای علمی و آماری موجود آن عصر را مورد توجه قرار میدادند به طوری که حتی بخش آماری یونسکو در مکاتبات ایشان با مسئولان آن سازمان و استعلام مباحثات و یا آمارهای مختلف، با استاد همکاری میکردند و از او کمک میگرفتند. *پشتکار بالا؛ علامه پشتکار عجیبی داشت. چندین سال برای تفسیر زحمت کشید و اصلا احساس خستگی نکرد، شب و روز نمیشناخت، از صبح زود تا ساعت 12 مشغول مطالعه و تحقیق و تالیف بود و بعد از نماز و صرف غذا و استراحت مختصر، تا غروب کار میکرد. ایشان روزی 14 ساعت کار میکرد و از روزهای سال فقط یک روز را تعطیل میکرد؛ آن هم روز عاشورا. *توسل به اهل بیت؛ از جمله خصوصیات علامه طباطبایی، توسل فوقالعاده وی به اهل بیت(سلامالله علیهم اجمعین) است. او یکی از رموز اصلی موفقیت خود را، همین توسل به اهل بیت میدانست. *روش تدریس؛ در تدریس، ویژگیهای منحصر به فردی داشت که آنها را میتوان به این صورت جمعبندی کرد: 1- تدریس آرام و آهسته، 2- روشن کردن اصل موضوع، 3- استدلال کردن توام با دلیل و برهان، 4- احترام گذاشتن به بزرگان ضمن انتقاد از آنان، 5- بها دادن به نظر شاگردان، 6- پیوند دادن دین و عقل *پیش مطالعه؛ علامه طباطبایی در زندگینامه خویش میگوید: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه میخواندم نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم، پس از آن یک باره «عنایت خدایی» دامنگیرم شد و عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال حسن نمود به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هجده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم، بساط معاشرت با غیراهل علم را به کلی برچیدم و در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه میپرداختم، بسیار میشد (به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب به مطالعه میگذارندم و همیشه درس فردا شب را از پیش مطالعه میکردم، اگر اشکالی پیش میآمد با هر خودکشی بود حل مینمودم. وقتی که به درس حضور مییافتم از آن چه استاد میگفت قبلا روشن بودم. هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردهام.» *تحقیق علمی در شب قدر؛ آیتالله حسنزاده آملی در رابطه با پیگیری و استمرار روحیه تحقیق در علامه طباطبایی میفرماید: «حضرت علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیاء میکرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.» *صرفهجویی در وقت؛ از ویژگیهای علامه طباطبایی دقتی بود که در صرفهجویی در وقت داشت. ایشان تفسیرالمیزان را که مینوشت، چرک نویس نداشت. ابتدا بینقطه مینوشت بعد که مرور میکرد مجددا آن را نقطهگذاری میکرد، سوال شده بود « آقا چرا اول بینقطه مینویسید؟» فرموده بود: «من حساب کردهام اول که بینقطه مینویسم و بعد در مرور نقطه میگذارم، چند درصد در وقتم صرفهجویی میشود.» *استادان برجسته؛ درک کردن استادانی همچون «آیتالله میرازی نائینی"، «آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی"، «آیتالله شیخ ضیاءالدین عراقی» و از همه بیشتر «آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانی» معروف به «کمپانی» که به نظر علماء بزرگ، ایشان موفقترین دانشمند در فقه و اصول در قرن حاضر بود، بیتاثیر در موفقیتهای ایشان نبود. *مدرس اخلاق؛ نجمهالسادات طباطبایی، دختر علامه، درباره خصوصیات اخلاقی پدرش میگوید: «مقید به نماز اول وقت، بیداری شبهای ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و نظم در کارها بودند و دست رد به سینه کسی نمیزدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود. روزی به من گفتند: « از صبح تا به حال 24 بار به خانه رفتهام و مراجعات مردم را جواب دادهام. بسیار کم حرف بودند و دیگران را هم به کم حرفی سفارش میکردند. پرحرفی را موجب کمی حافظه میدانستند. بسیار ساده صحبت میکردند، به طوری که گاهی آدم گمان میکرد ایشان یک فردی عادی و عامی است، نه یک عالم و فیلسوف.» *علاقه به خوشنویسی؛
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود؛ گرچه در اواخر عمر به علت کسالت اعصاب و رعشه حاصل در دست، دست ایشان تکان داشت و خط مرتعش بود ولی جوهره خط، حکایت از استادی این فن را داشت. خودشان میگفتند: «قطعاتی از خط زمان جوانی مانده است که وقتی به آنها نگاه میکنم در تعجب میافتم که آیا این خط من است.» مروری بر اندیشههای علامه اسلام، دین عقلمحور؛ « ... اسلام دینی است که احکامش را بر اساس ویژگیهای انسان و در راستای ارضای غرایز و فطریات وی بنیان نهاده و در عین حال، در تنظیم و پیریزی احکام و قوانینش «عقل محور» است و احساسات و عواطف را بر آن اساس مورد توجه قرار میدهد... اسلام به جامعه بشری نمیگوید من خیر و صلاح شما را در پیروی از دعوت من و به کار بستن مواد آن میبینم، شما نیز به تشخیص من ایمان آورده و آن را بپذیرید، بلکه میگوید از هوسبازی و خرافهپرستی دست بردارید، آنچه را واقعا و حقا صلاح و خیر جامعه شما در آن است و به حسب فطرت خدادادی، خیر و صلاح بودن آن را درک میکنید و تشخیص میدهید، به کار بندید و بالاخره اسلام، اعتقاد حق و عمل حق است، نه اسم یک سلسله اعتقادات و اعمال که کورکورانه بایست به حقانیت آنها ایمان آورد...» *دنیا برای انسان؛ اسلام میگوید: « حق این است که دنیا برای انسان خلق شده، نه انسان برای دنیا. در این صورت انسان، اول باید ذات خود را بشناسد و با نیروی تعقل و واقعبینی، صلاح خود و جامعه خود را تشخیص دهد، سپس دست به کار بزند، نه اینکه به هر جلوه فریبندهای دل بازد و خود را فراموش کند، تسلیم سیل عواطف شود و اختیار مقصد حقیقی را از دست بدهد؛ زیرا انسان جزء دستگاه عظیم آفرینش است و هیچگونه استقلالی ندارد و در نتیجه راهی را باید در پیش گیرد که سیر دستگاه آفرینش برایش نشان میدهد.» *موفقیت علی(ع)؛ « ... علی(ع) در خلافت چهار سال و نه ماهه خود، اگرچه نتوانست اوضاع در هم ریخته اسلامی را کاملا به حال اولی که داشت برگرداند ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد: 1- به واسطه سیرت عادله خود، قیافه جذاب و سیرت پیغمبر اسلام(ص) را به مردم، خاصه به نسل جدید نشان داد. 2- از علی(ع) در فنون متفرقه عقلی و دینی و اجتماعی نزدیک به 11 هزار جمله قصار ضبط شده و معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد کرده است. وی دستور زبان عربی را وضع کرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. وی اولین کسی است در اسلام که در فلسفه الهی غور کرده، به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود، طرح کرد و در این باب به حدی عنایت به خرج میداد که در بحبوحجنگها به بحث علمی میپرداخت. 3- گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت مانند «اویس قرنی «و «کمیل بنزیاد» و «میثم تمار» و «رشید هجری» وجود دارند که در میان عرفای اسلامی مصادر عرفان شناخته شدهاند و عدهای مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها هستند. ..........برای ادامه مطلب به این آدرس
مراجعه فرمایید:http://hakim-askari.rozblog.com
/سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی
تابناک
http://www.azha.ir/showthread.php?tid=196 سایت زینت هفت آسمان
|
تاریخ : سه شنبه 93/4/3 | 10:22 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
مُحرّم،ماه آزادی وحُرّیّت وبازگشت به اصالت خوداست+آیت الله سیداص
آهی کشم زدل که کاش توبودی کنارمن+استادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج
هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت
برو شیخا به فکر خویشتن باش !!+وبلاگ حکیم عسکری گیلانی
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+تبلیغ
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
آهی کشم زدل که کاش توبودی کنارمن+استادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج
هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت
برو شیخا به فکر خویشتن باش !!+وبلاگ حکیم عسکری گیلانی
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+تبلیغ
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
درباره وب
جستجو
ذکر ایام هفته
ویژه ماه اسکین
فال حافظ
لینک دوستان
برچسبها وب
حکیم عسکری (6)
وبلاگ حکیم عسکری (3)
تبلیغ (1)
تفسیرسوره کهف (1)
آیه 51 مائده (1)
استاد سعادت (1)
استادقرائتی (1)
پرسش و پاسخ (1)
دیدار انتخاباتی (1)
گیلان نشاط (1)
نسیم معرفت (1)
نوروز (1)
... (1)
ربات مترجم
آرشیو مطالب
حامیان ماه اسکین
ساعت
امکانات وب
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 111
کل بازدیدها: 186823