** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی


** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی

نتیجه تصویری برای لجاجت

 

***نسیم معرفت***

 

** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات

 

** لجاجت سبب انحراف و سلب برکات+پاسخ به آقای هادی+گیلان نشاط

**پرهیز از لجاجت + پاسخ به آقای هادی ...+ نسیم معرفت

 

 

علیکم السلام

 


آقای هادی عزیز  توجه بفرمایید که توضیح واضحات راجع به مساله ای برای عالم به آن  ، لغو و به نوعی تحصیل حاصل و یا تحمیل حاصل است. نوشتار بنده در سایت ها و فضای مجازی آشکارا و به وضوح گواهی می دهد که مواضع سیاسی و نگرش بنده چگونه است و کسی که کمترین توجهی بنماید به خوبی آن را ادراک خواهد نمود. سیاست ابعاد مختلف دارد که بحث های سیاسی رشحه ای و نمودی از آن است. قیام ائمه
(عَلَیهِِمُ السَّلامُ ) و قعود آنها  و  سخن  گفتن آنها و سکوتشان و... همه  سیاست است . ........  
متاسفانه برخی سیاست رو فقط در بحث های سیاسی خلاصه می کنند  و به گمان خود چنین می پندارند که اگر کسی بحث سیاسی نکند حتما  یه مشکلی دارد .  شاید ضد ولایت فقیه باشد و شاید ..... .    ما علماء و بزرگانی داشتیم که از اینگونه بحث های متداول بین ماها پرهیز می کردند در حالی که مغز سیاست بودند و سیاسیون و انقلابیون را در بزنگاه ها و خطرات و... نجات دادند. متاسفانه یکی از آفات کنونی جامعه ما  آن است که عده ای که خود را انقلابی واهل سیاست تلقی می کنند  پا از گلیم خود فراتر می گذارند و  برای کسانی خط و خطوط می دهند که دریایی از معرفت و سیاست هستند  و تاسف بارتر اینکه  با تخیلات ناصوابی که دارند گاهی برچسب های ناچسب و ناروا  روا می دارند . به نظر می رسد که فهم سیاسی اقتضاء دارد که جنابعالی  نسبت به دیگرانه با نوشتار و غیره طوری القاء نکنید که خود علامه در سیاستید و  دیگران چنین و چنان .
اگر واقف به مطالب مذکوره بودید و کمتر دقتی در مواضع سیاسی بنده می کردید هیچگاه نیازی نبود که آن  چنان مرقومه ای بنویسید و بنده هم در یک سطر جواب شما رو بدهم و بعد شما دوباره مطلب نامطلوب بنویسید و بنده ناچار شدم که کمی مفصل تر جواب بدهم .  خوشبختانه  از اول انقلاب تاکنون در خط استوار ولایت مطلقه فقیه بودم و هستم وخواهم بود و با تیغ کلام و بیان  و نیز با فعل و رفتار همیشه از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و  ولایت فقیه دفاع خواهم نمود .  بحمدالله سیاست در خون و رگ و پوست و زندگی بنده عجین شده است و انشاء الله همیشه چنین خواهد بود.  عدم شناخت  درست از شخصیت ها یکی دیگر آفاتی است که برخی ها دچار آن هستند . یادم هست که برخی ها به جهت( عدم توجه به همین مسایلی که عرض کردم ) به بزرگان ما توهین می کردند که البته توهین کنندگانِ گفتاری و رفتاری و ...  خوش عاقبت هم نشدند . به آیت الله بهجت (ره) توهین می کردند .  به آیت الله سیستانی توهین می کردند . به آیت الله بروجردی (ره) توهین می کردند و ..... حتی عده ای چند سال پیش به علامه مصباح یزدی توهین می کردند که ایشان در مبارزات سیاسی قبل از انقلاب حضور نداشتند و شکنجه نشدند و... . ....   
آقای هادی عزیز به حسب اطلاع مطلع شدم که جنابعالی طلبه نیستید  و  لازم است که نصیحت های خیرخواهانه بنده توجه بفرمایید.  سعی کنید در مقام عمل و رفتار احترام یک عالم را حفظ کنید و تذکرات دلسوزانه  و درستش را بپذیرد و همراهِ عالم صالح حرکت کنید  .
ما طلبه ها در زمان های قدیم کتاب آداب المتعلمین (
مُنیَةُ المُرید از شهید ثانی) می خواندیم و در بابِ آداب بین  شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم)  کتاب های مختلفی از زمان های بسیار دور تا حال  نوشته شده که کتاب (مُنیَةُ المُرید ) از شهید ثانی در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خیلی جالب است و بحمدالله در اوایل طلبگی آن را خواندم و   در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تألیف شیخ جَمالُ الدّین حسن بن شیخ زین الدین شهید ثانی )   هم که از کُتُب اصولی قدیمی است  احادیث زیادی در چند فصل در باره ارزش علم و تحصیل علم و جایگاه عالم و .....  بیان شده است  و زمانی که ما کتاب معالم الأصول می خواندیم از مقدمه آن که خیلی عالی است بهرمند شدیم .  متاسفانه امروزه خیلی به کتاب  آداب المتعلّمین توجه نمی شود . جالب است بدانید که کتاب مَعالم یکی از کتاب های اصولی مختصر و متقن است و بنده بحمدالله کتاب های اصولی و فقهی قدیم و جدید را خوانده ام و تدریس هم نمودم. با اینکه این کتاب  یک کتاب اصولی است ولی در مقدمه اش   مطالب بسیار ارزشمندی در باره علم و عالم و نیز متعلّم  بیان شده است و شایسته می باشد که طلاب و دانشجویان از آن  و مانند آن بهره مند گردند .
جناب آقای هادی عزیز  : شما و عزیزان انقلابی اگر بخواهید موفق شوید حتما باید عملا و در رفتار و نیز در گفتار حرمت علماء و عالمان منطقه خود و... را حفظ کنید و اگر اشکال واعتراضی هم دربرخی مسایل است محترمانه  و همراه با ادب اِلقاء  کنید و بدانید که در هر شهر و دیاری که مردم شان با بزرگان علمی و روحانیت مُعظَّم شان ارتباط صمیمانه داشتند بیشتر خیر وبرکت دیدند ( که وحدت قلوب و الفت دل ها  یکی از آن برکات است) و برعکس  هر شهر و دیاری که مردمشان با علماء و روحانیت شان  رفتار درستی نداشتند به عواقب شوم و نامیمونی دچار شدند . گیلان ما از قدیم الأیام تاکنون علماء و طلاب و فضلاء خوب و شایسته ای داشته و دارد ولی به نظر می رسد که قدرشان دانسته نشد . ما غبطه برخی  ازشهرها را می خوریم  که ارتباط بین مردم و روحانیت شان عالی است. کاشان یکی از شهرهای کوچکی است که به گواهی برخی دوستان موثق  صمیمت بین روحانیت و مردم در سطح خوب ویا عالی است. کاشان  از ایام قدیم  تاکنون علماء و شخصیت های بزرگی تحویل جامعه داده که با آثار و بیانشان و .... نور افشانی می کنند.  البته باز متذکر می شوم که مراد بنده از احترام به عالم به این معنی نیست که هرچه او بگوید صحیح است . هرگز .  منظورم آن است که با ادبیات درست و مودبانه با آنها مواجه شویم و گرنه  همه ضرر خواهیم کرد.  در گیلان ما یکی از بحث های چالشی  مواضع حضرت آیت الله قربانی در برخی امور است که در نوع تعامل با این بزرگوار دیدگاه ها مختلف است . برخی از طلاب و انقلابیون به شدت بر او می تازند و برخی غلام حلقه به گوش او هستند و برخی نیز عاقل و باهوشند و هوشمندانه  (نه ریاکارانه و منافقانه ) با ایشان تعامل دارند و واقعا این یک عویصه و مشکله ای شده برای گیلان ما. بنده حتی در 
( گروه گیلان نشاط)  دیدم که یک آقایی  مطلبی تحقیر آمیز نسبت به ایشان ارسال کرده بود ولی اون برادر عزیز توجه ندارد که این کار -کار فرهنگی و انقلابی نیست بلکه کار ضد ارزشی است و دودش به چشم همه خواهد رفت . بنده معتقدم حتی نسبت به اینگونه از علماء ما می توانیم با حفظ حرمت و جایگاه آن عالم ، مودبانه اعتراض و اشکال و...  خود را مطرح کنیم.  امیدوارم که شهر و دیار ما  نیز پیوند بین علماء و روحانیت و مردم و انقلابیون روز به روز بیشتر باشد. ......  حرف های گفتی زیاد است  ... 

ضمنا  در پایان یک نکته دیگر عرض کنم که شواهد و قراین کاملا نشان می دهد که جنابعالی بنده رو با اخوی ام( که در کِسوَت مقدس روحانیت هستند و بنده هم افتخار دارم که در این سِلک هستم )  اشتباه گرفتید . بنده در حدود هفت  هشت سال است که کمتر لاهیجان میام و فقط برای صِله ارحام و برخی کارهای جزیی آنهم برای دو سه روز  به گیلان و لاهیجان تردد دارم . در جایی ظاهرا شما رو ندیدم و هم صحبت و هم سخن نشدیم الا درفضای مجازی.

ضمنا  بنده در فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر و...  کار کرده ام و بیش از 26 سال تدریس داشته ام که در حدود بیست سال آن مربوط به سطح عالی است. یک سال هم  کلاس درس خارج فقه (مبحث خمس) انجام دادم و  سطح چهار حوزی تحقیق انجام دادم (اگر چه  به سطح چهار و امثال آن دلبستگی ندارم) بیش از 25 سال در استان های مختلف تجربه تبلیغی دارم . و صدها محصل حوزی  بحمدالله پرورش دادم که اسامی شاگردان در سایت حکیم زین العابدین گیلانی لشت نشایی منعکس است و و زندگینامه بنده بطور مفصل در سایت اندیشوران وجود دارد .  ......

التماس دعا

سیداصغرسعادت میرقدیم

31 شهریور 1395
18 ذی الحجه 1437 هق

********************************************
سلام علیکم

 


آقای هادی عزیز : امیدوار بودم که با مطالبی که عرضه داشتم  کمی متوجه شوید  ولی باز متاسفانه ادراک نفرمودید  و  باید بدانیم که روح مُتصلب در برابر مطالب حق خاضع نمی شود  . حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نامه سی ویکم از نهج البلاغه فیض الاسلام  چنین می فرماید :ُ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَجْمَحَ بِکَ مَطِیَّةُ اللَّجَاجِ  یعنی بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت ترا به سرکشی و چموشی وادارد.  (جَمَحَ  الفَرَسُ : اسب سرکشی نمود. - فَرَسُُ جَمُوح به فتحِ جیم یعنی اسب سرکش- رَجُلُُ جَمُوح : به فتحِ جیم در جَموح یعنی مرد سرکش و چموش)  این سخن گهربار مولا علی
(عَلَیهِ السَّلامُ ) برای همه ما درس است . لجاجت موجب محرومیت از حقایق و برکات است . بنده با مطالبی که عرض کرده بودم  قصد داشتم که فتح بابی برای شما شود ولی به حسب آنچه که از متن جوابیه تون پیداست خوی لجاجت  مانع پذیرش نصایح خیرخواهانه و مطالب حقه ای است  که عرض کرده بودم .
تسلیم در برابر نصایح خیرخواهانه یک عالِم برای شما سبب رشد وکمال است ...... پیشنهاد می کنم که در باره نکاتی که در طی چند پیام در صفحه خصوصی براتون دادم ( که البته این شما بودید که ابتدا پیام به صفحه خصوصی بنده ارسال نمودید و بنده به ناچار پاسخ دادم )   بیشتر تامل نمایی تا شاید متوجه شوی که قصد وغرض و مقصودم چه بوده است. به نظرم این شعر ابونُواس (شاعر عرب) برای جنابعالی صادق است :

حَفِظتَ شَیئاً وَ غابَت عَنکَ اَشیاءُ

موفق باشید

سیداصغرسعادت میرقدیم

 

پنج شنبه

 

اول مهر 1395 ه.ش

 

بیستم ذی الحجه 1437ه.ق

 

***********************************************

 

به نام خدا

سلام علیکم

هادی عزیزم -از حدیثی که ذکر کردید ممنونم-  در آغازین  پیامتون  سخنی از امام صادق
(عَلَیهِ السَّلامُ ) نقل فرمودید که آن حضرت فرمود :  (مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ.)  ولی بنده بخشی  دیگر از این حدیث شریف را که شما ذکر نفرمودید در اینجا می آورم که همه بهره مند شویم :  امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود :

 

مَن ذَهَبَ یَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الآخَرِ فَضلاً فَهُوَ مِنَ المُستَکبِرینَ، (قالَ حَفصُ بنُ غیاثٍ): فَقُلتُ لَهُ إِنَّما یَرى أَنَّ لَهُ عَلَیهِ فَضلاً بِالعافیَةِ إذا رَآهُ مُرتَکِبا لِلمَعاصى، فَقالَ: هَیهاتَ هَیهاتَ! فَلَعَلَّهُ أَن یَکونَ قَد غُفِرَ لَهُ ما أتَى وَ أَنتَ مَوقُوفٌ مُحاسَبٌ أَما تَلَوتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى (عَلَیهِ السَّلامُ )  ؟
هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متکبران است. حفص بن غیاث مى گوید: عرض کردم: اگر گنهکارى را ببیند و به سبب بى گناهى و پاکدامنى خود، خویشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى
(عَلَیهِ السَّلامُ ) را نخوانده اى؟  (الکافى  ج8،ص128. )

همه باید از کبر اجتناب بورزیم و بنده هیچگاه   چنین تصوّری ندارم و نخواهم داشت که از دیگران بهتر و برترم ولی توجه داشته باشید که اگر کسی  نسبت به دیگران  خیرخواهی و راهنمایی و ... داشته باشد معنایش آن نیست که از دیگران برتر و بهتر است . چه بسا ممکن است نزد خدا بهتر  از دیگری  باشد وچه بسا ممکن است آن دیگری  پیش خدا محبوب تر باشد .

آنچه که طی چند پیام براتون  ذکر کردم  همانند دارویی نافع و سودمند بود  ولی متاسفم که اِلتفات و توجه نمی کنید و به خاطر برخی خصوصیات اخلاقی ناپسند تون  از  مطالبِ حقه مطرح شده  برداشت و تفسیر و تاویل نادرست می نمایید....
بنده قصد تسلیم کردن شما رو نداشتم و ندارم ولی قصد داشتم که  از برخی خصلت های مذموم  به لطف الهی خارج شوید :
 خوی لجاج
خوی غرور
خوی تکبر
خوی برتری طلبی
خوی بی ادبی
خوی اعجاب به نفس
خوی بدبینی و سوءظن
و... .  
کسی که بیمار است گاهی خودش را بیمار نمی بیند و مریض نمی داند. بیماران اخلاقی و روحی- اَیضاََ کَذلِک- که معمولا خود را بیمار نمی دانند . چه بسا افرادی ده ها سال بیماری روحی و اخلاقی داشته باشند ولی متوجه نباشند . کاش می شد که از نزدیک کنار هم می نشستیم تا ریزکاری های مسایل روحی و تربیتی را براتون تشریح می کردم تا متوجه شوی که 
شعرِ اَبونُواس (شاعر عرب) را بنده حساب شده  براتون نوشتم . اینکه چند بار در طی چند پیام براتون  نوشتم  که  ادراک نمی فرمایید  خدایی در باره شما صادق است  و به ظرایف مطالب بنده  عنایت نمی فرمایید.
بنده هیچ خصومتی و کینه ای با شما ندارم  ولی نقایص اخلاقی تون رو به عنوان یک کارشناس تشخیص دادم. خوب است که بدانید که داروها  برای بیمار  همیشه بطور شیرین  تجویز نمی شود و برخی داروها خیلی تلخ است ولی شفا و نجات در آن است. تذکرات و مطالب بنده اگرچه کمی ممکن است تلخ تلقی شود ولی در واقع موجب رشد و سلامتی روحی و... برای جنابعالی می باشد. البته امیدوارم که مصداق این شعر سعدی قرار نگیرید که :
...........      نرود میخ آهنین در سنگ

جالب است بدانید که گرچه سعدی (عَلیهِ الرَّحمَه) چنین گفته :
.............نرود میخ آهنین در سنگ
 ولی در آیه شریفه 74 از سوره بقره آمده است که گاهی سنگ ها هم  خاشع می شوند و خضوع دارند و شکاف بر می دارند و آب از درون شان جاری می گردد  ولی خدا نکند که دل سیاه شود که گاهی سختی دل از سختی سنگ هم شدیدتر و بدتر است . در سوره بقره آیه 74 چنین آمده است:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون

آقای هادی عزیز:  تا مادامی که در پیله تفکرات خاص خودت باشی مطلب همان است که می گویید : (...تسلیم نخواهید شد.)    شاعر دراین باره می گوید:
چو کرمی کو میان به نهان است
زمین وآسمان او همان است

کرم ابریشم و برخی کرم های دیگر آنقدر در خود می تنند که گاهی  می میرند و هلاک می شوند.  البته باز صد رحمت به آن کرم که بر دور خود می تند و خیلی اوقات  حصار تنگ پیله اش را می درد و  سوراخ می کند و به صورت پروانه زیبا در می آید و پرواز می کند و  اینگونه کرم ها و مانند آن ها  دنیایی عجیبی دارند و چرخه زندگی شان اعجاب آور و عبرت آموز برای همه ما می باشد ولی  گاهی برخی انسان ها چنان در پیله تفکرات خاص و نامعقول خود قرار می گیرند که ممکن است  درآن محدوده پیله  خود  منحرف وهلاک و نابود شوند و  نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بیفتند و راه نجاتی نداشته باشند ، اینها کسانی هستند که بادست خود  خانه های سعادت و خوشبتخی خود را ویران و خراب می کنند ودر شأن آنها آیه شریفه 2 از سوره حشر صادق است که  فرمود :

 یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ

هادی عزیزم :  توقع نداشته باش که  طبیب همیشه برای بیماران شربت و دوا و داروی شیرین تجویز نمایند. داروی شما  کمی تلخ است. داد وفریاد نکن  . تسلیم مطالب حقه باش.  ریشه بدبینی و سوء ظن رو در خود کنترل و مهار کن و یا اگر می توانی بخشکان . کمی فکر کن. کمی اندیشه کن که شاید بنده خیرخواه شما باشم. کمی اصالت حسن ظن جاری کن و در خلوت خود تفکر کن که این چه سرّی است که  بعد از سال ها یکی  پیدا شد و  چنین مطالبی به من می گوید و شاید راست بگوید .  نگو سخنان آقای فلانی همه باطل ونادرست است.  نفس و نفسانیات امور بسیار پیچیده ای است که بسیاری را دچار زحمت کرده است.  این آیه  کریمه از سوره یوسف را تکرار کن  :

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی  إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ  .


و  نیز این شعر جلال الدین رومی را تکرار کن :

نفس اژدرها او کی مرده است
از غم بی آلتی افسرده است

امیدوارم مطالب و نصایح خیرخواهانه ام را  ادراک بفرمایید .

 


آری دنیای نفس ونفسانیات عجیب است.

 


 بزرگی  فرمود : اَلرُّشدُ عَلی خَلافِها ( فِی 
خَلافِها ) .  رشد و کمال در مخالفت با هوای نفس و نفسانیات است. 

روز شنبه 3 مهر 1395 .
22ذی الحجه 1437 ه.ق

 


سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

*************************************

.....................                 ..............   ادامه دارد................

 


** پاسخ به جناب آقای هادی عزیز +سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی

 

**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

 

******************************************

 







تاریخ : سه شنبه 95/7/13 | 12:51 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

زندگی یعنی:  بخند هر چند که  غمگینی.ببخش هرچند که  مسکینی .  فراموش کن هرچندکه دلگیری . آری اینگونه

***نسیم معرفت***


به نام خدا

 تفکر صحیح  و موانع آن

انسان موجودی است دارای نیروی اختیار و اراده که از میان همه موجودات به قدرت تفکر و فکر و اندیشه متمایز می باشد و با اینکه ازجهت تکلیف با جِن مشترک است و خطاب (ْ أَیُّهَ الثَّقَلان سوره رحمن آیه 31)  متوجه انسان ها و جنّی ها می باشد  ولی با این وجود  ، قدرت تفکر جن به پای قدرت تفکر انسان نمی رسد اگر چه  جنی ها  چون ناری هستند از نیروی فوق العاده جسمیِ ناری برخوردارند و نیز هیچ پیامبری از جنس جن نیامده است و آنها از پیامبرانی که برای انسان ها فرستاده شدند تبعیت می کنند و  انسان می تواند جن را به تسخیر خود در آورد  .ِ 
قدرت اندیشیدن و فکر کردن یکی از نعمت های الهی است که در وجود انسان گذاشته شده است  واساسا به یک معنا ماهیت و هویت و شاکله انسان را  همین قوه تفکر و فکر تشکیل می دهد و  در  قرآن کریم  هیجده بار کلمه فکر با مشتقاتش و چهل و هفت مرتبه ماده عقل با اشتقاقاتش و شانزده بار کلمه لُب(به ضم لام و تشدید باء) و چهاربار کلمه تَدبُّر و چندین مرتبه نیز کلمه  فقه و تفقه و مانند آن ها بکار رفته است .  اگرچه هر یک از تفکر  وفکر و تعقل و تفقه و تدبر و مانند آن ها از جهاتی معنای خاص خود را دارند ولی تضاد و تعارضی هم با هم ندارند. 
فکر و تفکر (که تقریبا این دو را به یک معنی درنظر گرفتیم اگر چه با  دقت نظر از نظر معنی مختلفند )  در لغت چنانکه اِبن منظور در لِسانُ العَرَب گفته به معنای (اِعمالُ الخاطِرِ فِى الشَّى‏ء . بکارگیری ذهن در درباره یک چیز است )   یا چنانکه  فیروز آبادی در کتاب اَلقامُوسُ المُحیط گفته  (اِعمالُ النَّظَرِ فِى الشَّى‏ء .   اعمال نظر در باره چیز خاصی  است) می باشد   ولی در اصطلاح منطق  فکر را چنین تعریف کرده اند : اَلفِکرُ تَرتیبُ اُمُورِِ مَعلُومَةِِ لِتَحصیلِ اَمرِِ مَجهُولِِ. یعنی فکر و تفکر عبارت است از مرتب کردن و چینش چندین امر معلوم برای رسیدن به یک امر مجهول و به عبارت دیگر تفکر همان تجزیه و تحلیل  مسایل و  وصول به یک نتیجه است .  مرحوم حکیم ملا هادی سبزواری در بخش منطق از کتاب منظومه خود در تعریف فکر و تفکر چنین گفته است :   وَ الفِکرُ حَرکَةُُ اِلَی المَبادِی  وَ  مِن مَبادِی اِلَی المُرادِ .
یعنی فکر و تفکر  (تفکر حصولی ونظری مراد است زیرا
که نوعا تفکر انسان ها از نوع  تفکرحصولی می باشد ) عبارت است از دو حرکت ذهنی می باشد : حرکت اول عبارت است از حرکت به سوی مبادی یعنی توجه و التفات به تصورات و تصدیقاتی که در ذهن ، معلوم و مشخص هستند .
حرکت دوم عبارت است از ترتیب و تنسیق و تنظیم و ترکیب وچینش این امور معلومه برای رسیدن به مراد و مقصود (امر مجهولی که در صدد فهمیدن و کشف آن هستیم) می باشد.
 به طور کلی تفکر و فکر فرایندی است که انسان بواسطه تجزیه و تحلیل و چینش و ترکیب حساب شده از  امور معلومه تصدیقی و تصوری ، به یک مساله مجهول و نامعلوم دسترسی پیدا می کند .  تفکر  انواع و اقسامی دارد که عبارت است از تفکر حصولی (استدلالی و نظری ) و تفکر حضوری  و تفکر قلبی  و تفکر الهامی  و تفکر وحیانی و ... .  مراد ما از تفکر در اینجا اعم از تفکر حصولی ( استدلالی و نظری)  است که از دستگاه ذهن استفاده می شود . دستگاه ذهن یکی از عجایب خلقت است. اینکه چگونه ذهن ما باخارج ارتباط برقرار می کند وشناخت حاصل می شود یکی از مسایل بُغرنج و پیچیده است. مساله شناخت که یکی از بحث های مهم و دشوار فلسفی و علمی است بخش عمده ای از آن به بحث وجود ذهنی بر می گردد که مربوط به دستگاه ذهن است. خوشبختانه فلاسفه اسلامی به نحو شایسته ای به این بحث پرداخته اند که دراین رابطه باید به کتب فلسفی(مانند بِدایةُ الحِکمة و نِهایةُ الحِکمة از علامه طباطبایی و منظومه مرحوم حاجی سبزواری و اسفار ملاصدرا و.... نیز به کتاب شناخت درقرآن از استاد شهید مطهری ) مراجعه شود.
 در ذهن هر انسانی کلمات و عبارات بسیاری است که معنای آن ها  را  اجمالا و یا تفصیلا می داند و هنگامی که با سؤالی مواجه می شود با بکار گیری  و ترکیب درست این معلومات به پاسخ سوال می رسد. این عمل و فرآیند همان چیزی است که ما به آن تفکر می گوییم. تفکر (تفکر حصولی و نظری)  در حقیقت برخاسته و مُنشعِب از معلومات پیشین است لذا تا علمی نباشد تفکری هم شکل نمی گیرد. اگر کسی  فرضا  ذهنش خالی از معلومات باشد هیچگاه نمی تواند مجهولات وحقایق نایافته  را کشف نماید. هرگز نمی توان با مجهولی ،مجهولی را حل کرد. پس پیش از هر تفکری نیاز به  علم است ودر منطق  نیز علم (علم حصولی) را تعریف کردند و گفته اند:
 اَلعِلم ُهُوَ الصُّورَةُ الحاصِلَةُ مِنَ الشَّیءِ عِندَ العَقلِ ( اَو فِی العَقلِ )  [رجوع شود به اوایل کتاب حاشیه ملاعبدالله یزدی که حاشیه بر تهذیب المنطق ملاسعدتفتازانی است]  .  یعنی علم (مراد از آن علم حصولی است نه علم حضوری) عبارت  است از آن صورتی که از شی یا اشیاء نزد ذهن حاصل می شود و به عبارت دیگر هرچیزی که ذهن از آن صورت سازی می کند  و صورتی از آن در نزد ذهن حاصل باشد به آن عِلم می گویند . البته باید توجه داشت که علم پیامبر اکرم (ص)و علم ایمه و انبیاء (علیهم السلام) و علم برخی اوتاد  و مانند آنها صرفا در قالب علم حصولی که منطقیین تعریف می کنند نمی گنجد بلکه علم آنها علاوه بر علم حصولی  از نوع علم اِفاضی و لَدُنّی و وَحیانی و مانند آن است.
همه انسان ها در طول تاریخ  حتی انسان های اولیه که زندگی غارنشینی داشتند  از طریق معلومات فطری و اکتسابی و حسی به کشف مجهولاتشان می رسیدند و از این طریق معلومات و دانش آنها توسعه پیدا کرد . باید توجه داشت که هر انسانی حتی دیوانگان  دارای  قوه و نیروی تفکر است ولی هر کسی را نمی توان گفت که متفکر و اندیشمند می باشد . داشتن یک نیرو  و نحوه بکارگیری آن دو چیز جدا از هم و کاملا با هم متفاوت است  بسیاری از افراد سرمایه هایی دارند که بکار نمی گیرند و چه بسا ضایع می کنند . بسیاری از انسان ها نیرو و قدرت تفکر دارند ولی از تفکر درست و سالم محروم هستند. بدیهی است که  دیوانه ذاتا دارای  قوه و نیروی فکر می باشد ولی به جهت بیماری خاص روانی و مغزی از  بکارگیری و اِعمال تفکر درست وسالم  محروم است  و اگر روزی بِأذنِ الله شفا پیدا کند مثل افرادِ سالم می تواند از قدرت و نیروی تفکر خود استفاده نماید. بسیاری از مردم نیز اگرچه به حسب ظاهر در ردیف دیوانگان و مجانین نیستند ولی به عللی که بعدا اشاره می کنیم  از تفکر سالم و درست برخوردار نمی باشند.
 از نظر اسلام و بزرگان خرد و اندیشه آنچه که حایز اهمیت است نوع بکارگیری  قدرت تفکر و فکر است . شخصیت و هویت انسان بسته به نوع تفکر و اندیشه ای است که در او شکل می گیرد . برخی انسان ها در سایه تفکر نورانی و صحیح به اوج انسانیت و کمال رسیدند و هزاران و میلیون ها نفر را در پرتو اندیشه نورانی خود به رشد و سعادت رساندند و برخی دیگر در سایه تفکر شوم و ظلمانی و شیطانی خود به بدترین و پایین ترین مرحله انحطاط و پستی سقوط کردند و  بسیاری از مردم را نیز به  انحطاط وبدبختی و شقاوت کشاندند  پس در واقع هویت و حقیقت آدمی به نوع تفکرش باز می گردد  و هر کسی را باید از راه نوع تفکرش شناخت . جلال الدین رومی در این باره می گوید:


ای برادر تو همان اندیشه ای    ما بقی خود استخوان و ریشه ای .


اسلام و قرآن و رهبران آسمانی و خردمندان عالم  انسان ها را دعوت به تفکر صحیح می نمایند. ممکن است سوال شود که چگونه و با چه عواملی انسان می تواند از تفکر صحیح و درست و سالم برخوردار باشد؟  در پاسخ به این سوال می گوییم  اگر هرآنچه را که عامل انحطاط فکری است از خود دور کنیم سبب می شود که از تفکر صحیح و سالم و استوار برخوردارگردیم . ( وبه اصطلاح : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأَضدادِها یعنی هرچیزی به ضد خود شناخته می شود ) برخی از عواملی که مانع تفکر صحیح و درست می باشد عبارتند از :


1- تعصب خشک و غیر منطقی(لجاجت ) :


برخی از افراد به جهت تعصبات افراطی قومی و نژادی و حزبی و گروهی و مانند آن ها  از پذیرش بسیاری از حقایق امتناع می ورزند و پرده ضخیم تعصبات غیر منطقی مانع  اندیشه و تفکر درست آنها شده است . در زمانی که پیامبر اسلام(ص) رسالت و پیامبری خود را اعلام نمود و ندای توحید و نفی شرک و بت پرستی داد از جمله کسانی که در مقابل دعوت پیامبر بزرگ اسلام مقاومت کردند و زیربار دعوت توحیدی پیامبر نرفتند همین مُتعصِّیبن بی مغز بودند . متعصیبنی که انبیاء پیشین هم گرفتار آنها بودند. آنها می گفتند که ما بر دین آباء و اجداد و نیاکان مان هستیم و دست از آن بر نمی داریم . در آیه 22 از سوره زخرف چنین آمده است :
بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُون . َ
بلکه آنها (مشرکان عرب عصر پیامبر ص و... ) می گویند: ما نیاکان خود را بر آئینی یافتیم ، و ما نیز به پیروی آنان هدایت یافته ایم !!


2- جهل و نادانی .


کسی که نسبت به یک  مساله و حقیقتی جاهل و نادان است باید جستجو و تحقیق و مطالعه بنماید  و یا از فرد متخصص و دانایی سوال و پرسش نماید تا به پاسخ صحیح ویا به حقیقت مطلب برسد . جهل تقسیماتی دارد :  الف : جهل در مقابل عقل . یعنی ممکن است فردی مدرک تحصیلی بالا داشته باشد ولی به جهت رفتارها و گفتارهای غیر عقلانی و غیر منطقی در ردیف جاهلان باشد و بخش عمده ای از نکوهش جهل و نادانی که در آیات و روایات وارد شده ناظر به این نوع از جهل است. در اوایل جلد اول کتاب اصول کافی به جنود عقل و جهل از لسان مبارک امام صادق (علیه السلام) پرداخته شده که شایسته است با دقت مورد مطالعه قرار گیرد.
ب : جهل در مقابل علم . ممکن است به کسی جاهل بگوییم به جهت اینکه از  خواندن و نوشتن وسواد و دانش رسمی و غیر رسمی  برخوردار نباشد. و نیز جهل تقسیم می شود به جهل مطلق و جهل نسبی .


  کسی که دچار جهل با انواع و اقسام آن باشد نمی تواند به تفکر صحیح و درستی نایل شود.

3- تقلید کورکورانه. 

 تقلید کورکورانه نیز یکی از موانع تفکر صحیح است.  مولوی در این باره چنین می گوید:
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت براین تقلید باد

بزرگان ما در کتب عقاید متذکر می شوند که در اصول عقاید و اعتقادات تقلید کردن ، عقلا  غلط و باطل است و تقلید در احکام شرعی  به عنوان رجوع جاهل به دانا و یا رجوع جاهل به متخصص عقلا  صحیح و جایز است. متاسفانه در هر عصری عده ای بدون اینکه فکر و اندیشه شان را بکار اندازند از کار و رفتار و گفتار دیگران  و اجانب تقلید می کنند و امروزه نیز می بینیم که برخی از مردم در بلاد اسلامی با تاثیر پذیری از ماهواره ها  و مانند آن ها که از ناحیه دشمنان اسلام و انقلاب پشتیبانی می شود  سنت ها و روش های اجانب و دشمنان اسلام را در زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده می کنند. در مُدل  پوشاک و خوراک و حتی مدل ساخت و ساز و ساختمان و غیره  بدون توجه و تفکر صحیح  به جوانب آن ها  از اجانب پیروی می کنند و گاهی هم متاسفانه به این امور نیز افتخار جاهلانه می نمایند . اینگونه تقلید کردن ها که عاری از تعقل و تفکر صحیح است سبب استیلاء فرهنگ دشمنان اسلام و انقلاب در جوامع مسلمین می باشد و چه بسا موجب انحطاط و سقوط  خواهد بود.

4- جو زدگی  (که به نوعی همراه با تقلید کورکورانه است)
  یکی دیگر از موانع تفکر  که سدّ راه تفکر صحیح است  جو زدگی می باشد. جو زدگی یعنی تحت تاثیر محیط  و جمعیت و حزب و گروه وغیره  قرارگرفتن بدون اینکه مبنای درستی از نظر شرع و عقل  و  عقلاء  برای این کار وجود داشته باشد. حضرت علی (ع) در حکمت 139 از نهج البلاغه فیض الأسلام دربخشی از سفارش هایی که برای کمیل بن زیاد نخعی داشته می فرماید که مردم بر سه دسته اند که دسته سوم  را چنین معرفی می نماید :  وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیق ...  یعنی کسانى که از پى هر آواز مى‏روند و با وزش هر باد به چپ و راست میل مى‏کنند(به اصطلاح حزب باد هستند و هیچ استقلال و هویت شایسته ای از خود نشان نمی دهند) . از فروغ دانش بهره ‏ور نشده ‏اند و به رکن استوارى پناه نجسته ‏اند.    در حادثه کربلا عده کثیری از کسانی که در لشکر دشمن و در مقابل امام حسین (ع) بودند همین دسته از افرادی بودند که تفکر صحیح و درستی نداشتند و جو زده و تحت تاثیر جو حاکم آن زمان بودند و در قتل فرزند پیغمبر (ص) با علم به اینکه او پسر پیامبر و علی و فاطمه (علیهم السلام) است شرکت داشتند .!!  گاهی برخی افراد چنان جو زده می شوند و رفتار و گفتاری از خود بروز می دهند که گویا از هیج عقل و اندیشه و تفکری برخوردار نیستند.
متاسفانه بخش قابل توجهی از مردم  معمولا دچار جوزدگی می شوند . مثل اینکه گاهی  یک دختر مسلمان وقتی در یک محیطی قرار گرفت که اکثرا بی حجاب هستند خودش هم همراه آنها می شود و به اصطلاح غلط و نادرست  می گویند : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو   ویا اینکه چون در مراسم عروسی فلان پوشش ماهواره ای مُد شده  فلان آقا و یا خانم که اسیر مدپرستی شده  با همان پوشش وارد مجلس عروسی می شود . یا اینکه چون در فلان مجلس میهمانی عده ای ظرف غذای خود را نیمه کاره رها می کنند  فلان آقا یا خانم نیز ظرف غذایش را نیمه رها می کند و اسراف می نماید .با تاسف اظهار می دارم که در کشور ما جوزدگی و تاثیرپذیری غلط از محیط  و غیره در امور مختلف اعم از پوشاک و خوراک و ساخت وساز و حتی در نوع سخن گفتن و... خیلی زیاد است و راه علاج آن تا حدود زیادی مربوط به کارفرهنگی از ناحیه رسانه های صوتی و تصویری و نشریات و جراید و مانند آن ها است .

5- هوی و هوس .

یکی دیگر از موانع تفکر درست پیروی از خواسته ها وامیال نفسانی و شیطانی است که پرده ضخیم ظلمانی بر روی فکر و اندیشه  بوجود می آورد و انسان را از رسیدن به تفکر سالم و استوار باز می دارد. هرکس هر اندازه که اسیر هوی و هوس باشد به همان اندازه هم از نورانیت فکر و اندیشه دور می گردد. برخی افراد آن چنان اسیر هوی و هوس و امیال نفسانی و شیطانی خود هستند که در واقع شیطان مجسم می شوند و شیطان در همه وجودشان لانه کرده و تخم گذاری و زاد و ولد می کند و لذا جز اندیشه شیطانی اندیشه ای ندارند و دست و پا و زبان و نگاه و گوش و  قلم و فکر و ذهن و دل و همه وجودش ، شیطانی می شود . حضرت علی (ع) در خطبه هفتم از نهج البلاغه فیض الاسلام در این باره  چنین  می فرماید :
اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ  .  یعنی  آنان در کارشان به شیطان تکیه کرده و ابزار دست او گشته‏ اند. پس او در سینه‏ هاشان لانه کرده و به زاد و ولد پرداخته و دامانشان را پرورشگاه خود یافته است. پس چشم و زبان آنان، چشم و زبان شیطان شده است، و در نتیجه  لغزشها را بر آنان حاکم گردانیده و خطاهای زشت را برایشان آراسته است، و در نهایت همکار شیطان و گویای باطل های او گشته ‏اند و نیز شاعرِ عرب می گوید :اِنارَةُ العَقلِ مَکسُوف بِطَوعِ الهَوی  وَ عَقلُ عاصِی الهَوی یَزدادُ تَنویراً یعنی روشنی و نورانیت عقل بواسطه پیروی از هوای نفس ، مکسوف و ناپدید و خاموش می شود و از بین می رود  و کسی که  عاصی و دوری کننده و بازدارنده از هوای نفس باشد  نورانیت عقل و فکرش افزایش پیدا می کند .

6- کبر و غرور و عدم بهره گیری از نظرات دیگران

یکی دیگر از موانع تفکر سالم و درست ، کبر و غرور و خود برتر بینی است. این صفت رذیله که رذایل زیادی را  در پی دارد مانع رشد فکری و سبب انحطاط و پستی می باشد  شاعر شیرین سخن سعدی شیرازی چه زیبا سرود  :


بزرگان نکردند در خود نگاه

خدا بینی از خویشتن بین مخواه

بزرگی به ناموس و گفتار نیست

بلندی به دعوی و پندار نیست

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

به گردن فتد سرکش تند خوی

بلندیت باید بلندی مجوی

ز مغرور دنیا ره دین مجوی

خدا بینی از خویشتن بین مجوی

گرت جاه باید مکن چون خسان

به چشم حقارت نگه در کسان

کسی که دچار کبر و غرور است به رذیله عجب و خود شگفتگی و فخر و مباهات و تحقیر و استهزاء گفتاری و رفتاری نسبت به دیگران نیز دچار است .آدم مغرور و متکبر خودش را بالاتر از دیگران می پندارد و روی این جهت نوعا حاضر نمی شود که درباره چیزی با دیگران مشورت و نظر خواهی کند . مشورت و نظر خواهی از دیگران که صلاحیت مشورت را دارند سبب شکوفایی و رشد تفکر و تعقل می گردد و در سایه مشاوره درست موفقیت های بزرگی نصیب آدمی می شود و پیامبر اکرم(ص) با اینکه عقل کل به معنای حقیقی خود بود ولی بااین حال خداوند به او فرمان می دهد که مشورت نماید .
در سوره آل عمران آیه 159 چنین آمده است :
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین .
به ( برکت ) رحمت الهی ، در برابر آنان [ مردم ] نرم ( و مهربان ) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی ، از اطراف تو ، پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها ، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی ، ( قاطع باش! و ) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.


7- عجله و شتابزدگی .


یکی دیگر از موانع تفکر سالم ودرست ، شتابزدگی است. البته  شتاب و شتابزدگی با هم فرق دارند. شتاب در کار گاهی لازم است ولی شتابزدگی و عجله کار شیطان است. در روایتی از رسولخدا (ص) آمده است که فرمود :
اَلأَناةُ مِنَ اللّه ِ، و العَجَلَةُ مِنَ الشَّیطانِ .
درنگ  و آرامش  و خویشتن داری از خداست و عجله و شتابزدگی از  جانب شیطان می باشد.

* اَلأَناةُ : از ( أَنَی - یَأنِی ، أَنیاََ ، أَناءََ) یعنی سنگینی - وقار- بردباری- حِلم- حوصله- فرصت دادن- مُهلت دادن .


باز درحدیث دیگری  از رسولخدا(ص) به نقل از کتاب مواعظ العددیه آمده است که فرمود :
العَجَلَةُ مِنَ الشَّیطانِ الّا فِى خَمسِِ فَانَّها مِنْ سُنةِ رَسُولِ الله  :
1-اِطعامِ الضَّیفِ اذَا نَزَلَ
2-وَ تَجهیزِ المیّتِ إذا مَاتَ
3-وَ تَزویجِ البِنتِ اذا اَدْرَکَتْ
4-و قضاءِ الدّین اذا وَجَبَ
5-وَ التَّوبَةِ مِنَ الذَّنبِ اِذَا اَفْرَطَ

یعنی عجله کردن  در کارها از شیطان است مگر در پنج مورد که از سنت رسولخدا(ص) می باشد :
1- پذیرایی و میهمان نوازی از میهمانی که بر کسی وارد می شود
2- تجهیز و دفن کسی که از دنیا رفت
3- شوهر دادن دختری که به حد درک و شناخت و و فهم و بلوغ جسمی و شرعی رسید.
4- پرداختن قرض و دینی که وقت اداء آن رسیده
5- توبه از گناه وقتی که زیاد شد.


آدم عجول همیشه در تفکر وفکر کردن و در قضاوت و تصمیم گیری و سایر امور دچار خطا واشتباه و انحراف و ندامت و پشمیانی و شرمندگی و خسران و ضرر و زیان  می گردد . آدم عجول هیچگاه به تفکر صحیح و درست دست پیدا نمی کند .


8- غفلت

9- حب وبغض غیر منطقی

10- متابعت از ظن و گمان غیر معتبر

11-  غلبه توهم و خیال

12- شایعات

13- سوءظن

14-عصبانیت و خشم

15-استناد به مطالب دروغ و  سُست و بی پایه

16-جزم گرایی و دگم اندیشی

17- دنیا طلبی

18- ضعف اعتقادی

19-


سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

روز پنج شنبه

28 مرداد 1395 ه.ش

پانزدهم ذی القعده 1437 ه.ق


 

**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

 
َ






تاریخ : پنج شنبه 95/6/4 | 12:36 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

***نسیم معرفت***


**تفسیرآیه 58 ازسوره نساء(اهمیت امانت و قضاوت)


إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً(آیه 58 از سوره نساء) .

خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانتها را به صاحبان آن برسانید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید از روى عدالت داورى کنید ، خداوند پند و اندرزهاى خوبى به شما مى‏دهد ، خداوند شنوا و بیناست.


شان نزول:

در تفسیر مجمع البیان و بعضى دیگر از تفاسیر اسلامى نقل شده که این آیه زمانى نازل گردید که پیامبر   (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  با پیروزى کامل وارد شهر مکه گردید ، عُثمان بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود احضار کرد و کلید را از او گرفت ، تا درون خانه کعبه را از لَوث وجود بتها پاک سازد ، عباس عموى پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  پس از انجام این مقصود تقاضا کرد که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) با تحویل کلید خانه خدا به او ، مقام کلیددارى بَیتُ الله که در میان عرب یک مقام برجسته و شامخ بود ، به او سپرده شود ( گویا عباس میل داشت از نفوذ اجتماعى و سیاسى برادرزاده خود به نفع شخص خویش استفاده کند ) ولى پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  بر خلاف این تقاضا پس از تطهیر خانه کعبه از لَوث بتها درِ خانه را بست و کلید را به عُثمان بن طلحه تحویل داد ،  و  آیه مورد بحث را تلاوت مى‏ نمود :  إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‏ أَهْلِها ... و  این در حالی بود که هنوز «عثمان بن طلحه » مسلمان نشده بود.


دو قانون مهم اسلامى


آیه فوق گرچه همانند بسیارى از آیات در مورد خاصى نازل شده ولى بدیهى است یک حکم عمومى و همگانى از آن استفاده مى‏شود ، و صریحا مى‏گوید : خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بدهید. (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‏ أَهْلِها ....)  روشن است امانت معنى وسیعى دارد و هر گونه سرمایه مادى و معنوى را شامل مى‏شود و هر مسلمانى طبق صریح این آیه وظیفه دارد که در هیچ امانتى نسبت به هیچکس ( بدون استثناء ) خیانت نکند ، خواه صاحب امانت ، مسلمان باشد یا غیر مسلمان ، و این در واقع یکى از مواد اعلامیه حقوق بشر در اسلام است که تمام انسان‏ها در برابر آن یکسانند ، قابل توجه اینکه در شان نزول فوق ، امانت تنها یک امانت مادى نبود و طرف آن هم یکنفر مشرک بود . 

در قسمت دوم آیه ، اشاره به دستور مهم دیگرى شده و آن مسئله عدالت در حکومت و قضاوت است. آیه مى‏گوید خداوند نیز به شما فرمان داده که به هنگامى که میان مردم قضاوت و حکومت مى‏کنید ، از روى عدالت حکم کنید وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ...  سپس براى تاکید این دو فرمان مهم میگوید : خداوند پند و اندرزهاى خوبى بشما میدهد ( إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ) باز تاکید مى‏کند و مى‏گوید : در هر حال خدا مراقب اعمال شما است ، هم سخنان شما را مى‏ شنود و هم کارهاى شما را مى‏بیند ( إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً)  این قانون نیز ، یک قانون کلى و عمومى است و هر نوع داورى و حکومت را چه در امور بزرگ و چه در امور کوچک بوده باشد شامل مى‏شود ، تا آنجا که در احادیث اسلامى مى‏خوانیم : روزى دو کودک خردسال ، هر کدام خطى نوشته بود ، و براى داورى در میان آنها و انتخاب بهترین خط به حضور امام حسن (علیه‏ السلام‏) رسیدند ، على (علیه ‏السلام‏) که ناظر این صحنه بود فورا به فرزندش گفت : یَا بُنَیَّ اُنْظُر کَیْفَ تَحْکُمُ فَإنَّ هذا حُکْمٌ وَالله ُسائِلُکَ عَنْهُ یَوْمَ القِیامَةِ  ( تفسیر مجمع البیان جلد 1 ذیل آیه 58 از سوره نساء )  فرزندم ! درست دقت کن ، چگونه داورى مى‏کنى ، زیرا این خود یک نوع قضاوت است و خداوند در روز قیامت در باره آن از تو سؤال میکند !  این دو قانون مهم اسلامى ( حفظ امانت و عدالت در حکومت ) زیربناى یک جامعه سالم انسانى است و هیچ جامع ه‏اى خواه مادى یا الهى بدون اجراى این دو اصل ، سامان نمى‏ یابد .

اصل اول مى‏گوید : اموال ، ثروتها ، پستها ، مسئولیتها ، سرمایه ‏هاى انسانى ، فرهنگها و میراث هاى تاریخى ، همه امانتهاى الهى هستند که بدست افراد مختلف در اجتماع سپرده مى‏شود ، و همه موظفند که در حفظ این امانات و تسلیم کردن آن به - صاحبان اصلى آن بکوشند ، و به هیچ وجه در این امانتها خیانت نشود . از طرفى همیشه در اجتماعات ، برخوردها و تضادها و اصطکاکِ منافع وجود دارد که باید با حکومت عادلانه ، حل و فصل شود تا هر گونه تبعیض و امتیاز نابجا و ظلم و ستم از جامعه برچیده شود.

 

همانطور که در بالا گفته شد ، امانت منحصر به اموالى که مردم به یکدیگر مى‏ سپارند نیست ، بلکه دانشمندان نیز در جامعه امانت‏دارانى هستند که موظفند حقایق را کتمان نکنند ، حتى فرزندان انسان امانتهاى الهى هستند که اگر در تعلیم و تربیت آنان کوتاهى شود ، خیانت در امانت شده ، و از آن بالاتر وجود و هستى خودِ انسان و تمام نیروهائى که خدا به او داده است امانت پروردگارند که انسان موظف است در حفظ آنها بکوشد ، در حفظ سلامتِ جسم و سلامتِ روح و نیروى سرشار جوانى و فکر و اندیشه کوتاهى نکند و لذا نمى ‏تواند دست به انتحار  و خود کشی و یا ضرر به - خویشتن بزند ، حتى از بعضى از احادیث اسلامى استفاده مى‏شود که علوم و اسرار و ودایعِ امامت که هر امامى باید به امام بعد بسپارد در آیه فوق داخل است ( و جز امانت ها محسوب می گردند ).

قابل توجه اینکه در آیه فوق ، مسئله اداى امانت ، بر عدالت ، مقدم داشته شده ، این موضوع شاید به خاطر آن است که مسئله عدالت در داورى ، همیشه در برابر خیانت لازم مى‏شود ، زیرا اصل و اساس این است که همه مردم امین باشند ، ولى اگر فرد یا افرادى از این اصل منحرف شدند نوبت به عدالت مى‏رسد که آنها را به وظیفه خود آشنا سازد.


اهمیت امانت و عدالت در اسلام


در منابع اسلامى به قدرى در باره این موضوع تاکید شده که در مورد سایر احکام کمتر دیده مى‏شود :


1 -از امام صادق (علیه ‏السلام‏) نقل شده که فرمود : «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْ‌ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ‌»[تفسیر نورالثقلین ، ج 1، ص 496، اصول کافى ج 2، ص 105 حدیث 13] : ( تنها ) نگاه به رکوع و سجود طولانى افراد نکنید ، زیرا ممکن است عادتى براى آنها شده باشد که از ترک آن ناراحت شوند ، ولى نگاه به راستگوئى در سخن و اداء امانت آنها کنید.


2 -در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه ‏السلام‏) نقل شده که فرمود : اگر على (علیه ‏السلام‏) آن همه مقام در نزد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) پیدا کرد به خاطر راستگوئى در سخن و اداء امانت بود .


3 -در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه ‏السلام‏) نیز نقل شده که به یکى از دوستان خود فرمود : اِنَّ ضارِبَ عَلِىٌّ بِالسَّیْفِ وَ قاتِلَه لَوْ اِئْتَمَنَنِى وَ اسْتَنْصَحَنِى وَ اسْتَشارَنِى، ثُمَّ قَبِلتُ ذلِکَ مِنْهُ، لاَدَّیْتُ اِلَیْهِ الاَْمانَةَ [مجموعه وَرّام، جلد 1، صفحه 20.]: اگر قاتل علىّ (علیه‏ السلام‏) امانتى پیش من مى‏ گذاشت و یا از من نصیحتى مى‏خواست و یا با من مشورتى مى‏کرد و من آمادگى خود را براى این امور اعلام مى‏داشتم ، قطعا حق امانت را ادا مى‏ نمودم.


4 -در روایاتى که در منابع شیعه و اهل تسنن از پیغمبر گرامى اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نقل شده این گفتار بزرگ مى ‏درخشد : آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ: نشانه منافق سه چیز است دروغگوئى ، پیمان ‏شکنى ، و خیانت در امانت.  ( نهج الفصاحه ص2 حدیث 7 -صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح 89 -  الترغیب و الترهیب : 4 / 9 / 13.)


5 -پیغمبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) به على (علیه ‏السلام‏) فرمود : هنگامى که طرفینِ نزاع نزد تو مى‏ آیند حتى در نگاه کردن به آن دو ، و مقدار و چگونگى سخنان که به آنها مى‏گوئى ، مساوات و عدالت و برابری را رعایت کن ( سَوِّ بَینَ الخَصمَینِ فِى لَحظِکَ وَ لَفظِکَ).

6- [ در مورد شش نفر از پیامبران بزرگ الهى جمله «اِنِّى لَکُمْ رَسُولٌ اَمِینٌ» من براى شما فرستاده امینى هستم» در آیات قرآن  آمده است :   1- نوح  (شعراء ـ 107)  2- هود (شعراءـ 125)  3- صالح (شعراء ـ 143)  4-  لوط (شعراء ـ 162)  5- شُعَیب (شعراء ـ 178)  6-  موسى (دخان ـ 18)  و  این  نشان از اهمیت مسئله امانت و امانتداریمی باشد که در کنار امر رسالت قرار گرفته است، و بدون آن هرگز اعتماد امت ها به رسولان و پیامبران جلب نمى شود.]  

7- در حدیثى از رسول خدا  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) خطاب به على(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «یا اَبَالْحَسَنِ اَدِّ الاَمانَةَ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ فِى ما قَلَّ وَجَلَّ حَتّى فِى الخَیْطِ وَ الَْمخِیطِ : اى ابوالحسن! امانت را چه مربوط به شخص نیکوکار باشد یا بدکار، چه کم باشد چه زیاد به صاحبش برسان، حتى اگر نخ و سوزن باشد .  ( بحارالانوار، جلد 74، صفحه 273.)

8-   پیامبر اکرم  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)    فرمود:  «لا اِیْمانَ لِمَنْ لا اَمانَةَ لَهُ : کسى که امانت را رعایت نمى کند ایمان ندارد .( بحارالانوار، جلد 74، صفحه 273.)

9-  امام سجاد(علیه السلام) در باره اهمیت امانت  تعبیر عجیبى دارد. به شیعیانش  فرمود: «عَلَیْکُمْ بِاداءِ الاَْمانَةِ فَوالَّذِى بَعَثَ مُحَمّداً  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  بِالحَقِّ نَبِیّاً لَوْ اَنَّ قاتِلَ اَبِىَ الْحُسَیْنِ ابْنِ عَلِىٌّ(علیهما السلام) اَئْتَمَنَنِى عَلَى السَّیْفِ الَّذِى قَتَلَهُ بِهِ لاََدَّیْتُهُ اِلَیْهِ : به شما باد به اداء امانت، سوگند به آن کس که محمد  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) را به حق پیامبرِ خویش قرار داد، اگر قاتل پدرم حسین(علیه السلام)شمشیرى را که با آن پدرم را شهید کرد نزد من امانت مى سپُرد (و من امانت او را قبول مى کردم) در امانتش خیانت نمى نمودم»  ( بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114، حدیث 3. )

10-  على(علیه السلام) در باره  امانت فرمود :  «اَلاَْمانَةُ تَجُرُّ الرِّزْقَ وَ الْخِیانَةُ تَجُرَّ الْفَقْرَ : امانت رزق و روزى مى آورد، و خیانت مایه فقر است».  (بحار، جلد 78، صفحه 60.)

11-  وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ .    و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند(سوره مؤمنون آیه 8 و نیز سوره معارج آیه 32)


تفسیر نمونه ج : 3ص : 430 .


** تنظیم و اصلاح و مختصری اضافات : توسط استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی 


http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=8236&t=article






تاریخ : دوشنبه 95/6/1 | 10:49 صبح | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

***نسیم معرفت***

به نام خدا


**پاسخ به سخنان دکتر عبد الکریم سروش تهرانی

با سلام و احترام

یکی از عزیزان در یکی از گروه های مجازی در تاریخ 31 تیر 1395  از بنده درخواست کرد که به این سخنان دکتر سروش پاسخ بگویم که به لطف الهی در حدّ اختصار به پاسگویی برآمدم امید است که برای خوانندگان بزرگوار مفید باشد .

واما متن سخنان دکتر عبد الکریم سروش:

 
[دکتر عبدالکریم سروش می گوید : ما با عقول جامعه طرفیم، منبری ها اما با عواطف جامعه. ما عقل را به تعقل تَلنگُر می زنیم، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر میکنند. ما خِرَد را بارور میکنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند. ما می سَگالانیم آنان می نالانند ....معلوم و روشن است که شوراندن عاطفه آسانتر است و بارور کردن خِرَد مشکل تر. شوراندن عواطف جامعه را به سویی می برد، بارور ساختن خِرَد جامعه را به سویی دیگر. آنان پس از مدتی مُرید و عاشقِ سینه چاک پیدا می کنند اما ما مُنتقد و گردنکشان بی باک. آنان بر دوش مریدان می نشینند، ما بر سیبل فُحشِ منتقدان . آنان جهل می کارند و خرافه درو می کنند ما اما بذرِ پرسش می افشانیم و تعقّل برداشت می کنیم. «جاهله» دستاورد غایی آنان است «عاقله»ارمغان نهایی ما . عقل گر دشنام دهد من راضی ام _زآنکه فیضی دارد از فیاضی ام _ احمق ار حلوا نَهد اندر لَبَم _ من از آن حلوای او اندر تَبَم]

واما پاسخ  به سخنان جناب دکتر عبد الکریم  سروش :

در آغاز مقدمه ای عرضه می دارم  . انسان معجونی از عقل و احساس و خشم و شهوت بالمعنی العام و خیال و وهم است که قُوّه و نیروی عقل ، سایرِ قوا را کنترل و تعدیل می نماید واگر مهار عقلی وجود نداشته باشد آدمی  بواسطه  غلبه قوای دیگر از اعتدال خارج می شود.مثلا بواسطه غلبه خشم وغضب بر قُوّه  و نیرویِ عقل ، آدمی درنده ای خواهد شد که سبب اذیت و آزار و ضرر و زیان به  دیگران می گردد و یا بواسطه غلبه نیروی احساس ، آدمی از قدرت تعقل خارج می شود و رفتاری می کند که خارج از چهار چوب تفکر و تعقل است و هکذا اگر قوای دیگر مثل قُوّه خیال و وَهم  بر قوه عقل غلبه نماید  آدمی خیالی و مُتوهِّم می شود ویا اگر قُوّه و نیروی شهوت بالمعنی العام غلبه نماید ، آدمی دچار طغیانگری و تجاوز و سایر رذایل خواهد شد. با توجه به  بُعد ملکوتی و ناسوتی و یا به عبارت دیگر  بُعد مادی و معنوی  که در وجود انسان است، وجود همه این قوا برای انسان لازم خواهد بود تا نیازهای معنوی و مادی  خود را تامین نماید زیرا که عالَمِ طبیعت ، به یک معنا  ، عالَمِ تنازُع بقاء به معنای درستش است نه به  آن معنایی که  جناب داروین انگلیسی و داروینیسم به آن معتقد است بلکه منظورم شبیه آن چیزی است که   علامه شهید مرتضی مطهری  فرمودند که :  تنازُع بقا به معنی دفاع از خود، حق است. (رجوع شود به مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 170 )  . پس عقل کنترل کننده سایر قوا در درون آدمی است تا آدمی از اعتدال خارج نگردد و دچار انحراف  و فساد بالمعنی الاعم و سقوط نگردد .البته مراد ما از عقل ، عقل رحمانی و نورانی است نه عقل شیطانی .  یکی از فلسفه های مهم بعثت انبیاء (علیهم السلام)  شکوفایی عقل انسان ها است  که حضرت علی ع در خطبه اول از نهج البلاغه در این باره می فرماید : وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول پیغمبران مبعوث شدند تا دفینه‌ها و گنجینه‌های خِرَد و عقل را  که در دل و باطن انسانها  مدفون است  جهت استخراج و استفاده و شکوفایی آن زیر و رو کنند و برانگیزانند . عقل در پرتو اطاعت و بندگی خدا  و ترک هوی و هوس نورانی  می گردد و برعکس اگر عقل دچار غُبار نفسانیات و شهوات  و هواهای نفسانی وشیطانی شود آدمی در این صورت دچار کُسوف عقلی می شود و نورانیت عقلش زائل می گردد . شاعرِ عرب می گوید :اِنارَةُ العَقلِ مَکسُوف بِطَوعِ الهَوی  وَ عَقلُ عاصِی الهَوی یَزدادُ تَنویراً یعنی روشنی و نورانیت عقل بواسطه پیروی از هوای نفس  مکسوف و ناپدید و خاموش می شود و از بین می رود  و کسی که  عاصی و دوری کننده از هوای نفس باشد  نورانیت عقلش افزایش پیدا می کند . آیات و روایات زیادی در باره عقل واردشده است و شایسته است که در این باره رجوع شود به ( کتابُ العقل و الجهل در جلد اول اصول کافی ) .  اگر شهوت بالمعنی الاعم بر آدمی غلبه کند عقلش مغلوب واقع می گردد و چنین انسانی مهار عقلش به دست شهوت و شیطان است چنانکه مستکبران عالم نیز عقل دارند ولی عقلشان عقل شیطانی است نه عقل رحمانی . عقل نیرو و قُوّه ای است نورانی و رحمانی  که بد و خوب و شر و خیر را تشخیص می دهد و درک می کند و آدمی را به صلاح و فلاح و رستگاری و سعادت و کمال می رساند و از شقاوت و نگون بختی و هلاکت و سقوط باز می دارد و  حابِس و رادِع و مانع  هر چیزی  است که در تقابل با سعادت و کمال  ابدی و جاویدان انسان باشد . انسان موجودی است جاوید و سعادت و شقاوت او هم ابدی و جاویدان خواهد بود . یا به شقاوت و بدبختی ابدی و همیشگی خواهد رسید و یا به  سعادت و کمال ابدی دست خواهد یافت .  از دیدگاه قرآن کریم کسی که با مراقبت از رفتار و کردار خود  بتواند از آتش جهنم رها و خلاص شود و داخل در بهشت گردد  این در واقع نوعی   فوز و رستگاری می باشد و آدم عاقل کسی است که خود را از آتش جهنم برهاند و زمینه های ورود به بهشت را برای خویش فراهم سازد . کسانی که غرق در معاصی و گناه و عصیان هستند از عقل سلیم و نورانی  خود را محروم کرده اند و هرگناهی که انسان انجام می دهد نشانه بی عقلی و یا کم عقلی او است . در سوره آل عمران آیه 185 چنین آمده است : کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ  یعنی هر کسی مرگ را می چشد و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت  . آنها که از آتش ( دوزخ ) دور شده ، و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند و زندگی دنیا ، چیزی جز سرمایه فریب نیست .

عقل در لغت به معنای  فهمیدن و دانستن و تمییز دادن بین نیک و بد و خیر وشر و حق و باطل  است . اِبن فارِس قزوینی در کتاب مُعجَم مَقاییسُ اللُّغَة که یکی از کُتُب لُغت مهم است  در باره معنای عقل چنین گفته است : اَلعَقل، وَ هُوَالحابِسُ عَن ذَمیمِ القَولِ وَ الفِعلِ یعنی عقل آن است که از گفتار و رفتار زشت و ناپسند باز می دارد . اهل لغت گفته اند که عقل از عِقال گرفته شده است و عِقال هم به معنای  پای بند و بستن است و عرب به پابند شتر یعنی طناب وچیزی که پای شتر را با آن می بندند که هرجایی نرود عِقال گویند  و عقل را بدان جهت عقل گویند  که انسان را عِقال و بند می زند و او را از آنچه  مانع  صلاح  و رستگاری و سعادت و کمال اوست باز می دارد . عقل در اصطلاحات مختلف معنای خاص خود را دارد اگرچه ممکن است که همه آن معانی مختلف به یک معنای مشترک( حبس کنندگی و بازدارندگی از آسیب ها و خسارت ها و شقاوت ها و... )  برگردانده شود . اصطلاحات مختلف عبارتند از : 1- عقل در اصطلاح لغت و لُغَویّون 2-  عقل در اصطلاح فلسفی 3-  عقل در اصطلاح علم کلام 4-  عقل در اصطلاح عرفان  5- عقل در اصطلح علم اخلاق  6-عقل در اصطلاح سیاست و مدیریت  و اقتصاد   7- عقل در اصطلاح جامعه شناسی  8-عقل در اصطلاح رویات و آیات  . در  روایت آمده است که  از امام صادق  (ع)    در باره عقل سؤال کردند  حضرت فرمود :   ... ما عُبِدَ بهِ الرَّحمنُ وَاکتُسِبَ بهِ الجِنانُ .  فرمود عقل  آن چیزی است که  بواسطه آن خداوند رحمان  عبادت و بندگی شود  و بهشت تحصیل گردد .  سپس از آن  حضرت سؤال کردند که  پس آن چیزی که معاویه دارد چیست ؟   فرمود :   فَقالَ : تِلکَ النَّکراءُ ، تِلکَ الشَّیطَنَةُ ، وهِیَ شَبیهَةٌ بِالعَقلِ ولَیسَت بِالعَقلِ . [  و اما اصل روایت در منابع روایی چنین آمده است : أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النّکْرَاءُ تِلْکَ الشّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ . اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایت 3 . شخصى از امام ششم (علیه السلام) پرسید عقل چیست؟ فرمود چیزى است که بوسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید آن شخص گوید: گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است و  شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست.]  بر این اساس شخصیت های عرفانی و معنوی همانند امام خمینی و آیت الله محمد تقی بهجت و مانند آنها که عمری در عبودیت و بندگی خالصانه  و عارفانه و متوغِّل و غرق در معرفت و شناخت  بودند  جزو عاقل ترین مردم هستند .

اما اینکه جناب دکترسروش  (که از روشنفکران ملاّ و بیمار است و از این بابت دچار کج اندیشی نسبت به  علماء و اهل منبر  شده است )  در طعنه بر اهل منبر  می گوید که (ما با عقول جامعه طرفیم ، منبری ها اما با عواطف جامعه . ما عقل را به تعقل تلنگر می زنیم ، آنان شُعله عاطفه را مُتَبلوِر می کنند.  ما خِرَد را بارور می کنیم آنان احساس را . ما می تکانیم آنان می شورانند . ما می سگالانیم آنان می نالانند .....) و با این سخنان به ظاهر زیبا  و فریبنده نتیجه باطل و نادرست گرفته است   اولا  در پاسخ  به این سخنانش  عرض می کنم  که  این نسبتی که به اهل منبر می دهد ناصحیح و دروغ است . از قدیم الایام تا کنون  روش  اهل منبر و خُطَباء این است که در مقام خطابه و سخنرانی بعد از حمد وسپاس الهی و درود بر پیامبر و اهل بیتش (علیهم السلام) به تناسب جلسه و مجلس و به تناسب مقام وعظ و روشنگری ، موضوعی را مورد بررسی و تبیین قرار می دهند و از آیات و روایات و سخنان بزرگان و عقلاء و شاعران  جهت تبیین مطلب استفاده می نمایند و در پایان هم ذکر مصایب اهل بیت (علیهم السلام . ) می کنند . آیا این روش پسندیده و معقول و مطلوب اهل منبر و خطباء  صرفا برانگیختن احساس  و عواطف و شور  است و مردم را از عقل و تعقل و خِرَد  واندیشه دور می کنند ؟!!!   آیا جناب عبدالکریم سروش در خلاء و خیال سخن می گویند ویا اینکه مواجه با واقعیات جامعه است؟! واقعیات جامعه ما بر خلاف نظر آقای سروش است . مردم وقتی پای منبر خُطَباء و اهل منبر قرار می گیرند خِرَد و عقل و اندیشه شان در سایه بیان آیات و روایات و سخنان حکیمانه و... بارور وشکوفا می شود نه اینکه طبق گفته ناصواب  دکتر سروش بگوییم که مردم فقط احساسی و عاطفی می شوند وبعد دچار شور می شوند و برای اهل منبر سینه چاک می کنند و....!!!  آیا واقعا اهل منبر و خُطباء و مبلِّغین  متعهد و دلسوز ما  به قول آقای سروش «جهل می کارند و خرافه درو می کنند» آیا «جاهله و جهالت » دستاورد غایی  اهل منبر  است ؟!!  متاسفانه به جهت حاکمیّتِ هوای نفس و شهواتِ نفسانی بر افکار و اندیشه های جناب دکتر سروش ، ایشان از راه خرد و اندیشه سالم خارج شدند و مطالبی به ظاهر فریبنده بیان میکنند که حاکی از عدم درایت و تعقل حضرت ایشان است و متاسفانه ایشان از عبدالکریم بودن بیرون رفتند .... و از روشنفکران بیمار جز این انتظاری نیست !!!

  ثانیا  حضرت ایشان هنوز ماهیت واصالت انسان را نشناخته است . همانطوری که در بالا عرض کردیم انسان مجموعه ای از عقل و اراده  و احساس و خشم وشهوت بالمعنی الاعم و وهم و خیال است. یک کارشناس حاذق به همه ابعاد انسانی توجه می نماید . مثلا یک پزشک حاذق به همه جوانب بیمار توجه می کند و نظر می دهد . اهل منبر و خُطَباء و مُبلِّغین هم در جایی که لازم باشد باید  احساس مردم را بر انگیخته  کنند و گاهی هم باید احساس و عواطف مردم  را زنده و شکوفا نمایند و گاهی خشم مردم را نسبت به ستمگران و مستکبرین تحریک کنند و مانند آن  و این کارها برخلاف تعقل و خِرَد ورزی  نیست بلکه عین خِرَد و تعقل و عقل و درایت و خِرَدورزی و خِرَدمندی است و اگر در جایی که باید احساس و عاطفه تحریک شود و یک خطیب و سخنران و اهل منبر برخلاف آن عمل کند این دور از اندیشه و تعقل است.  هر چیز باید متناسب جایگاه و محل  و ظرف خودش باشد  به قول سعدی شیرازی : دو چیز طیره عقل است :  دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی .  پس به جناب دکتر سروس می گوییم شما در عالم توهُّم و خیال و به دور از واقعیات جامعه و به دور از عقل و خِرَد سخن می گویید و خُطَباء و اهل منبر ما به پیروی از پیامبران و  اهلبیت پیامبر  ( علیهم السلام)  قرن ها و صد ها سال است که جامعه را به سوی شکوفایی عقلی و فکری و فرهنگی و اخلاقی دعوت می کنند و آنها را به سعادت و کمال جاوید فرا می خوانند  و مردمِ آگاه ما هم این مطلب را می دانند . البته مردم عزیز و فهیم ما در طول قرن ها و صد ها سال که به مجالس وعظ و خطابه اُنس و علاقه و شناخت دارند گاهی در برابر برخی شخصیت هایی که همه وجودشان اخلاص و صفا و یکرنگی است ، عواطف و احساسات خاص و شور آفرین (که همراه با شعور و تعقل وعقل است ) ابراز واظهار می کنند و این عمل احساسی و عاطفیِ پاک و مقدس را یک افتخار برای خود می دانند . عواطف و احساسات پاک و بی نظیری که مردم شریف ایران به حضرت امام خمینی (ره) نشان دادند و نیز احساسات شورانگیز و پاکی که به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و سایر بزرگان  اظهار می کنند نمونه هایی از این عواطف و احساسات بسیار متعالی و ارزشمند و اگاهانه است . آری مردم ما هرجا که اخلاص و خلوص و صفا و پاکی و یکرنگی ببینند حماسه ای از شور و احساس پاک می آفرینند.
سیداصغرسعادت میرقدیم
31تیر 1395 ه.ش
16 شوال المکرم 1437 ه.ق .


** از دعاهای مُنحرفانه دکتر عبدالکریم سروش  :

 
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته‌ام و درس دین داده‌ام، از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می‌جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم !!!


**رسالت روشنفکران در عصر حاضر(گیل خبر)

**آیا زندگی تنازع بقاست؟ - پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری

 






تاریخ : پنج شنبه 95/4/31 | 7:28 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()

***نسیم معرفت***

بسم الله الرحمن الرحیم

**حجاب و عفاف و راهکارهایی در جهت اجرایی کردن آن

بیست و یکم تیر  به عنوان هفته عفاف و حجاب نامگذاری شده است.  روزی که یاد آور قیام خونین و غیرتمندانه مردمان دیار خورشید است. قیامی که در تاریخ ایران اسلامی از آن به عنوان قیام گوهر شاد یاد می شود . مردم غیرتمند  و مُتدیِّن و مُجاهد و فداکار مشهد مقدس به پیروی از علماء متعهد خود در 21 تیر 1314 در برابر توطئه بزرگ  کشف حجاب  که توسط رضا شاه قُلدر و خائن و سرسپرده  اجرا می شد  بپا خواستند و با اجتماع عظیم خود در مسجد گوهر شاد و تقدیم هزاران شهید و مجروح در راه دفاع از حریم  حجاب و عفاف ، حماسه ای جاویدان خلق نمودند و ثابت کردند که مسلمانان  در هیچ عصر وزمانی نباید تسلیم خواسته های نامشروع  دشمنان اسلام و قرآن باشند . جریان روشنفکرِ بیمار و غرب گرایان  که از نوک پا تا فرق سر تسلیم و سر سپرده غرب بودند و حکومت فاسد پَهلَوِی اول را نیز با خود همراه داشتند   ،در اجراء نقشه شوم کشف حجاب که طرح ننگین آن را از استعمارگران غربی گرفته بودند ، شکست مفتضحانه متحمل شدند و به اهداف پلید و شوم  خود  نرسیدند . پیام بزرگ قیام گوهر شاد ، حفظ و مراقبت و دفاع از ارزش ها و شعائر دینی از جمله حجاب و عفاف  است.براساس آیات  و روایات  و ادله دیگر ،حجاب اسلامی از ضرویات دین ومذهب و فقهِ تشیع  محسوب می شود  .  حجاب یک امر فطری و منطبق با فطرت پاک انسان ها است  .  کشف حجاب و لخت و عریان شدن  و بی حیایی برخلاف فطرت و عقل سلیمِ انسان ها می باشد  .حیاء وعفاف و حجاب مُثلَّث مبارکی است که سعادت و سلامت جامعه را تضمین می کند و حافظ حریم خانواده می باشد .  استکبار جهانی با شبیخون فرهنگی  سعی در تخریب و از بین بردن حیاء وعفاف و حجاب داشته و دارد  و مسؤلان فرهنگی باید هوشیار و مراقب باشند .  حجاب مقدمه  عفتِ فرد و جامعه و سبب آرامش و سلامت اجتماعی است .   فلسفه حقیقی حجاب  در واقع  احترام و حرمت به  شخصیت و منزلت واقعی زن  می باشد .   اگر چه مسئله عفاف و حجاب بیشتر متوجه زنان و دختران است    ولی بخشی از احکام حجاب بین زنان و مردان مشترک است و در حقیقت  مردان نیز باید با حفظ عفت  ، حدودی از حجاب را رعایت کنند . یکی از راه های ارج نهادن به مقام و منزلت زنان  حفظ حریم عفاف و حجاب آنها می باشد و هر کار و اقدامی ( اعم از نوشتاری و گفتاری و هنری و...) که عفت و حجاب زنان را مخدوش سازد  در واقع به کرامت و منزلت  و شخصیت واقعی او ضربه و زیان وارد کرده است . سَوق دادن زنان و دختران به بد حجابی و بی حجابی  خیانت بزرگ به همه جامعه و خانواده ها و نسل های فعلی و آینده است . حجاب اسلامی  نماد مترقی اسلامی است که همیشه باید زنده و پابرجا باشدو پوشش اسلامی در قالب حجاب برتر یعنی چادر افتخاری برای بانوان مسلمان می باشد  . استحکام خانواده و پاکی و امنیت جامعه در گرو عفاف و حجاب اسلامی است.  دشمنان اسلام و استعمارگران بخوبی دریافتند که یکی از راه های استیلاء و تسلُّط  بر جوامع اسلامی ، تخریب و تحریف واستحاله و ایجاد تزلزل در اصول و ارزش های والای دینی و اسلامی است . آنها بخوبی می دانند جامعه ای که به معیارها و و ارزش ها و اصول اسلامی و انسانی و ملی خود پایبند  باشند هیچگاه تسلیم خواسته های  نامشروع استعمارگران و مستکبرین نخواهند شد . هرجا که استعمارگران غربی به معنای عام خود ،  نفوذ و تسلط پیدا کردند از راه  نفوذ فرهنگ شوم استعماری و غربی بوده است .استعمار پیر انگلیس که بر بخشی از دنیا  از جمله هند و مناطق اسلامی سیطره و نفوذ داشتند از همین راه ( یعنی استیلاء فرهنگی با ابزارهای متناسب آن ) وارد شدند و به مطامع پلید خود دست یافتند و سبب اختلاف و درگیری و نزاع و عقب ماندگی و انحطاط ملت ها و کشورها  شدند . کشور بزرگ هند به جهت نفوذ فرهنگ استعماری در آن  ، علاوه بر آسیب های فرهنگی و اقتصادی و...  حتی زبان خود را نیز  از دست داد و بجای آن زبان انگلیسی حاکم شد . زبان انگلیسی فقط یک زبان نیست بلکه وسیله ای جهت انتقال افکارپلید و شوم غربی در کشور های تحت نفوذ می باشد . البته منظورم این نیست که آموختن زبان انگلیسی و خارجی  حرام باشد بلکه مقصود آن است که متوجه باشیم که قدرت های استعماری و غربی از هر ابزاری که مناسب باشد و مقاصد شومشان را تأمین نماید استفاده خواهند کرد و مسلمین و ملت ها نباید در برابر برنامه های پلید آنها در خواب غفلت باشند . به نظر بنده غفلت و غافل شدن از نقشه های رنگارنگ دشمنان اسلام و قرآن  ،  بزرگترین  خطر و عاملِ  انحطاط و سقوط  برای جوامع  اسلامی  و مسلمین می باشد . ملت های بیدار و آگاه و بصیر و موقعیت شناس هیچگاه تسلیم اجانب و دشمنان  نخواهند شد . یکی از موارد و جاهایی  که مسلمانان خصوصا ملت شریف ایران باید  متوجه و بیدار و بصیر باشند و راه های نفوذ بیگانگان و دشمنان را مسدود نمایند ، مسئله حفظ حریم حجاب و عفاف است که متاسفانه نقشه های بسیار پیچیده و رنگارنگ و متنوعی از سوی مستکبرین و استعمارگران و غربی ها  و عوامل آنها در این باره  طراحی شده و می شود و اگر اقدامات و برنامه های عملی و کارساز  و حساب شده از ناحیه مسؤلین و متولیان فرهنگی و نهاد های مربوطه  با همفکری فرهیختگان متعهد و علماء و بزرگان دینی صورت نگیرد و یا ضعیف عمل شود  امکان توسعه خطر بد حجابی و بی حجابی وجود دارد. « مستر همفر»جاسوس انگلیسی(جاسوس بریتانیا) که در ممالک اسلامی و خاور میانه  حضور  و فعالیت داشت می گوید :در کشورهای اسلامی و به خصوص ایران تنها راه نفوذ ، حذف حجاب از جامعه است  . توسعه بدحجابی و بی حجابی و ابتذال  چه بسا آسیب های جبران ناپذیری به خانواده ها و جوانان و جامعه وارد می کند .  فساد وفحشاء  و ابتذال و هرزگی  و ناامنی اجتماعی و اخلاقی و آسیب به سلامت روحی و روانی جامعه و تضعیف و تزلزل و گُسستِ  بنیان خانواده و طلاق و جدایی و... بخشی از آثارشوم بد حجابی و بی حجابی   می باشد و حفظ کرامت و هویت و شخصیت زن و ایجاد نسل پاک و شرافتمند  و ارتقای امنیت اجتماعی و اخلاقی و روحی و روانی جامعه و جلوگیری از فساد و جُرم  و ناهنجاری های اخلاقی  و... در پرتو حفظ حریم حجاب و عفاف  و گسترش آن تأمین  می گردد. عفاف و حجاب باید در همه سطوح جامعه اسلامی نهادینه گردد  ولی  مع الأَسف هنوز با اینکه در حدود 38 سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد این امر ( نهادینه شدن عفاف و حجاب در حد مطلوب ) به عِلَل و عوامل  مختلف که در جای خود باید بررسی گردد  ، محقق نشده است و  با وجود اینکه قانون عفاف و حجاب در سال  1384 در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصَوَّب شد و برخی اقدامات مقطعی از ناحیه برخی از نهاد ها و تشکل ها در جهت ترویج حجاب و عفاف انجام گرفت ولی  متأسفانه در باره حجاب و عفاف ، کار فرهنگی منسجم و مستمر وجود ندارد  و این یکی از چالش ها و آسیب های مهم در این بخش می باشد . بنده به نوبه خود به عنوان یک وظیفه شرعی و دینی و انسانی ...  جهت تقویت وعملی و اجرایی شدن مقوله عفاف و حجاب در جامعه اسلامی  علاوه بر توجه دادن به آسیب شناسی در باره موضوع یاد شده ، راهکارهایی را نیز به شرح زیر ارائه می نمایم و امیدوارم که مورد توجه مسؤلین و نهادهای مربوطه قرار گیرد :

1- اگرچه همه آحاد ملت مسلمان و شریف ایران در قبال موضوع عفاف و حجاب  مسؤلیت دارند ولی لازم است که پیگیری این مسئله بسیار مهم از ناحیه یک نهاد فرهنگی تحت اشراف دولت جمهوری اسلامی ایران  انجام شود  و همه مردم بدانند که موضوع عفاف و حجاب به طور قانونی و شرعی متوجه فلان نهاد  است  و اگر کسی و یا گروهی در شهری و یا استانی بخواهد در این راستا حرکتی و اقدامی انجام دهد مورد پشتیبانی معنوی و مادی آن نهاد قرار گیرد . بنده هنوز تا این تاریخ متوجه نشدم که متولی و مسؤل مستقیم مسئله عفاف وحجاب به عهده کدام نهاد می باشد . آیا وزارت فرهنگ در این رابطه مسؤلیت بِالمُباشَره و مستقیم دارد یا .... ؟!! البته اگر وزارت امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد شایسته است که متولّی این امر خطیر باشد .  موضوع تشکیل وزارتخانه امر به معروف و نهی از منکر در نیمه اردیبهشت ماه سال 1390  از سوی حضرت  آیت‌الله مکارم شیرازی مطرح شد. ایشان فرمودند : باید «وزارت امر به معروف و نهی از منکر» ایجاد شود تا به مسائل اخلاقی در مدارس و دانشگاه‌ها و رسانه‌ها رسیدگی شود .

2-   آسیب شناسی در رابطه با مقوله عفاف و حجاب یکی از اولویت های مهم در مقام  اجراء و عملی کردن عفاف و حجاب در جامعه است .

3- در همه استان ها و شهرستان ها با همکاری و مساعدت مسؤلین و ائمه جُمُعه  و ...  جمع محدودی از افراد متعهد و کاردان و دانا ( حلقه ها  و کار گروه های خاص ) تشکیل شود تا به طور کارشناسی شده مستمرّا  پیگیر موضوع عفاف و حجاب در مناطق مختلف کشور باشند .

4- فرهنگ سازی در رابطه با موضوع عفاف و حجاب با همکاری و مساعدت  نهاد های فرهنگی و مسؤلین مراکز مختلف  می تواند یکی از اولویت های خیلی مهم در این راستا باشد .

5- نقش تشکل های مذهبی و اجتماعی و سیاسی و ... در تقویت و ترویج عفاف و حجاب در جامعه  بسیار حائزاهمیت است  لذا باید از این تشکل ها نیز در این راستا بهره گرفت .

6- نقش صدا و سیما بطور ویژه در رابطه با تقویت و ترویج عفاف و حجاب  بسیار مهم است وصدا و سیما هیچگاه نباید دراین امر کوتاهی نماید . صدا وسیما در واقع یک دانشگاه عمومی و بزرگ برای تعلیم و  تربیت و نشر فرهنگ اصیل اسلامی و دینی است .

7- استفاده از توانمندی های هنری اشخاص و گروه ها  (با اقسام گوناگون آن )  و بهره گیری از توانمندی های شعری و قلمی افراد در مقوله عفاف و حجاب  می تواند گارگشا و مفید باشد .

8- بهره گیری از نظرات عالمانه و  دلسوزانه علماء و مراجع و روحانیت معظّم و مُبَلِّغین عزیز در مناطق مختلف ایران اسلامی می تواند در پیشبرد و تقویت حریم عفاف و حجاب  بسیار تأثیر گذار باشد . هیچگاه نباید از مشورت با علماء و بزرگان دینی غفلت شود .

9- نقش ایمه جُمُعه سراسر کشور در شهرستان ها و استان ها در رابطه با مقوله عفاف و حجاب بسیار حیاتی و مهم است

10- برگزاری همایش های مهم و سازنده در رابطه با عفاف و حجاب با دعوت از کارشناسان و ائمه جمعه سراسر کشور و ... لازم و ضروری است .

11- نقش بسیار مهم حوزه علمیه قم و حوزه های علمیه سراسر کشور نباید نادیده انگاشته شود . حوزه های علمیه باید در رابطه با مقوله عفاف و حجاب مسؤلیت بیشتری داشته باشند به طوری که همه مردم این احساس مسؤلیت را در مرحله اجراء و عمل به عفاف و حجاب  احساس نمایند .

12- از نقش بسیار مهم نمایندگان مجلس شورای اسلامی  در مناطق مختلف کشور نباید غفلت نمود و نمایندگان هر شهری نسبت به این وظیفه مهم دینی و ملی  باید اهتمام ویژه و اقدامات محسوسی داشته باشند .

13- از نقش زنان  و گروه هایی  از قبیل ( جامعه بسیج زنان و مانند آن ) در ترویج و تحکیم عفاف و حجاب نباید غفلت نمود . زنان بخش مهمی از جامعه را تشکیل می دهند و باید در این راه نقش آفرینی شایسته ای از خود نشان دهند .

14- کنترل معقول و صحیح  فضای مجازی و اینترنت  و سالم سازی این فضاها می تواند کمک شایانی در ترویج عفاف و حجاب در جامعه داشته باشد

15- نظارت درست  بر سینماها و رسانه ها و مطبوعات و نشریات  و استفاده از آن ها در جهت تقویت و تحکیم و ترویج عفاف و حجاب  تأثیر به سزایی دارد .

16- ایجاد کانون های آموزش برای ترویج عفاف و حجاب بسیار مؤثر است

17- انعکاس درست و سازنده عفاف و حجاب در دروس دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی  ضروری است .

18-استفاده از نظرات اساتید دانشگاه و معلمین عزیز و کارشناسان و متخصصین مختلف ضروری است

19- توجه و نظارت درست و مستمر نسبت به محیط های آموزشی و دانشگاهی در جهت تقویت و ترویج عفاف و حجاب در این مراکز

20- سپاه و بسیج و نیروهای متعهد انقلابی می توانند نقش فعّال و چشمگیری در جهت ترویج وتقویت عفاف و حجاب داشته باشند و امید است که نقش این عزیزان در این راستا محسوس تر و بیشتر باشد .

21- تقویت و پشتیبانی معنوی ومادی مراکز و  نهاد های مسؤل  از  (گروه ها و تشکل های شناخته شده ) که در رابطه با عفاف و حجاب فعالیت دارند ( مانند رَیحانة النبی ص  که متأسفانه  با وجود فعالیت های مطلوب و خوبی که داشته  مورد حمایت قرار نگرفت )

22- همدلی و همفکری همه مسؤلان و نهاد های مربوطه در جهت ترویج و تقویت و احیاء عفاف و حجاب .

23- تصویب قوانین لازم جهت تسهیل در اجراء و عملی کردن  مسئله عفاف و حجاب ضرورت دارد

24- الزام به رعایت حجاب و عفاف در همه مراکز دولتی و ادرات و نظارت درست و مستمر در این زمینه ضروری است  .

25- جلوگیری از اقدامات مخدوش کننده در رابطه با عفاف و حجاب ( ممکن است برخی از اشخاص یا گروه های مسئله دار و مُغرِض  در جهت عفاف و حجاب اقدامات و کارهایی انجام دهند که در ظاهر امر حمایت از عفاف و حجاب باشد ولی واقع مطلب تخریب  و تضعیف جایگاه عفاف و حجاب باشد .

26- برگزاری راهپیمایی سراسری عفاف و حجاب   در همه استان ها و شهر ها  بسیار شایسته و

ضروری است

27- توجه به امر اشتغال جوانان و اشتغال زایی ونیز اقدامات عملی در تسهیل امر ازدواج   می تواند جوانان را به سوی عفاف و حجاب سوق دهد.

28- برخورد قاطع و قانونی باعوامل داخلی و خارجی که حرمت حریم عفاف و حجاب را با روش های مختلف  می شکنند

29- تبلیغات مناسب در قالب های مختلف( فیلم  ، عکس ، نوشتار کوتاه و پرمُحتوی ، ...)  در رابطه با عفاف و حجاب . 

30- احیاء مُتعَه و  صیغه موقَّت با چهار چوب قانونی و شرعی  می تواند نقش سازنده ای در عفاف و عفت عمومی جامعه داشته باشد .


 سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

بیست و چهارم تیر 1395 ه .ش

نُهُم شوّال المُکَرَّم 1437 ه. ق .

*******************************

بیانیه جامعه مدرسین به مناسبت هفته حجاب و عفاف**

 علت نامگذاری 21 تیر ماه به عنوان روز حجاب و عفاف

عفاف و حجاب در سبک زندگی ایرانی- اسلامی» منتشر شد

 کتاب «عفاف و حجاب در سبک زندگی ایرانی- اسلامی» بر مبنای بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به نقل از مهر، همزان با هفته حجاب و عفاف، انتشارات انقلاب اسلامی (دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای) کتاب  «عفاف و حجاب در سبک زندگی ایرانی- اسلامی» را برای مطالعه معرفی کرد. کتاب «عفاف و حجاب در سبک زندگی ایرانی- اسلامی» نخستین دفتر از مجموعه‌ای 5 جلدی با عنوان «نقش و رسالت زن» است که توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است. این کتاب از 5 فصل با عناوین؛ عفّت و حیا، روابط زن و مرد، حجاب و پوشش، کشف حجاب و بی‌بندوباری و روش برخورد با بی‌بندوباری تشکیل شده است.  این کتاب بطور خاص از جهت تمرکز بر بحث «عفاف و حجاب» اثری منحصربه‌فرد است که با دسته‌بندی و محوریابی مناسب بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) تلاش کرده تا طرحی جامع از مجموعه نکات مفید در بحث از «عفاف و حجاب» را در سبک زندگی ایرانی- اسلامی پیش روی مخاطب قرار دهد

 






تاریخ : پنج شنبه 95/4/24 | 8:10 عصر | نویسنده : سید اصغر سعادت میرقدیم | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.