قرآن و پایان تاریخ
بشر به مقتضاى حُب ذات و طبیعت جستوجوگر خود همواره به سرانجام دنیا مىاندیشد و اکنون که فقر و فساد، ظلم و ستم، تبعیض و ناجوانمردى، استعمار و استثمار، انحصارطلبى قطب سلطه گر و صدها و هزاران پدیده نا میمون فرهنگى، سیاسى و اقتصادى و اجتماعى به صورت وحشتناکى بر جوامع بشرى چنگ انداخته و عرصه را بر انسانهاى آزادیخواه و طالب حداقل حقوق انسانى تنگ نموده، این سؤال که آینده جهان و پایان تاریخ چگونه خواهد بود از اهمیت ویژه برخوردار است.
و اهمیت بیشتر آن زمانى روشنتر مىگردد که به این نکته توجه داشته باشیم که بشر در دوران اوج شکوفایى علمى، صنعتى و تکنولوژى است و این همه رشد و ترقى نه تنها مشکلى از بشر خسته از جنگها و خونریزىها، اضطرابها و تشویشها، نامردمىها و تبعیضها برطرف نساخته، که مایه تورّم مشکلات و تشدید دردهاى او گردیده است.
اکنون باید بگوییم این حق آدمى است که بداند بشر در سیر قهقرایى به گرداب فلاکت و بدبختى افکنده خواهد شد یا با آیندهاى روشن و عصرى طلایى که آدمى به حقوق انسانى خود مىرسد و به سعادت و فلاح دست مىیابد مواجه مىشود. دانستن هر یک از این دو پاسخ فقط رفع یکى از مشکلات فکرى او نیست بلکه نوع جهتگیرى او را در زندگى معین خواهد کرد و او را از خمودگى و سستى، یأس و افسردگى، اضطراب و پریشانى، انحطاط و سقوط خارج ساخته به انسانى پرتکاپو و فعال، امیدوار به آینده، صبور، مقاوم و ترقى خواه تبدیل خواهد کرد.
همه ادیان الهى و بیشتر مکاتب بشرى، درباره پایان تاریخ، اظهار نظر کردهاند. در همه پیشگویىهاى(1) مربوط به آخرالزمان، خبرهاى وحشتناک و نگرانکنندهاى وجود دارد؛ ولى اغلب بر این امر اتّفاق نظر(2) است که پایان کار بشر، روشن و سعادتآمیز است. در تمام فرقهها و(3) مذاهب اسلامى، کم و بیش سرانجام سعادتمند بشر پیشبینى شده است .(4) در متون زرتشتى (از آیینهاى باستان) به صراحت از دوره طلایى بشر در پایان جهان یاد شده که به آشوبها و بلاهاى بسیار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسین منجى (سوشیانس) محقّق مىشود. در آیین هندوان نیز هر(5) دوره انسانى به چهار قسمت تقسیم شده که قسمت چهارم آن، مظهر غروب و افول تدریجى معنویت اوّلیه است و از آن، به عصر ظلمت (Kali Yuga) تعبیر مىشود؛ سپس منجى بشر ظاهر شده و با فروپاشى جوامع انسانى و ازبین رفتن شرارتها، دورهاى نو آغاز مىگردد.
در متون بودایى نیز از این (6) دوره، سخن به میان آمده است. در(7) ادیان ابراهیمى، بیش از آیینها و مکاتب دیگر بر دوره طلایى بشر در پایان تاریخ، تأکید شده است. در عهد عتیق، برقرارى سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پیشبینى شده که به وسیله مشیح محقّق مىشود. درعهد جدید نیز به این مطلب پرداخته شده و مکاشفه یوحنا به طور کامل به(9) حوادث ناگوار آخرالزمان، اختصاص یافته و در پایان آن، به برقرارى صلح و آرامش جهان تحت حاکمیت مؤمنان اشاره شده است. در میان مکاتب(10) بشرى، پیشبینى مارکس از مدینه کمونیستى همراه با کمون نهایى ایجاد شده، تصویرى از جامعه بىطبقه و بىنیاز از دولت را ارائه مىدهد.(11)
پیشبینىهاى رنهگنون (عبدالواحد یحیى) از افول و فروپاشى تمدّن مادّى غرب و ظهور مجدّد حقّ و حقیقت که با نظر به دادههاى آیینهاى باستان و ادیان ابراهیمى ارائه شده خبر مىدهد. نظریّه پایان تاریخ(12) فوکویاما پیروزى نهایى نظام غربى و حاکمیّت ابدى آن بر سرتاسر جهان را پیشبینى کرده است و نظریّه(13) برخورد تمدّنها از هانتینگتون، جنگ جهانى تمدّنها و نظم جهانى نوین براساس مرزهاى تمدّنى را در پایان این دوره از جهان، پیشبینى مىکند.(14)
دیدگاه کلّى قرآن درباره پایان تاریخ
دیدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، دیدگاهى خوشبینانه بود و پایان دنیا، پایانى روشن و سعادت آمیز دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقّق کامل غرض آفرینش انسانها است که چیزى جز عبادت خداوند نخواهد بود:
و مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلَّا لِیَعبدونَ. (ذاریات(51)، 56).
عبودیّت الهى در سطوح گوناگون فردى و اجتماعى آن، براساس برنامهریزى خداوند و در چارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسانها از آن بهرهمند مىشوند:
وَعدَ اللَّهُ الَّذینَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّلِحتِ لَیَستخلِفنَّهُم فِىالأَرضِ... ولَُیمَکِّننَّ لَهُم دِینَهُم الَّذِى ارتَضى لَهُم و لَیُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِمأَمناً یَعبُدونَنِى لَایُشرِکونَ بِى شَیئاً (نور(24)،55).
هُو الَّذِى أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدِینِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَىالدِّینِ کُلِّهِ. (توبه(9)،33؛ فتح(48)،28؛ صف (61،9)(15) آیات ناظر به آینده جوامع انسانى، بر عنصر خوشبینى در جریان کلّى نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینى درباره پایان کار بشر تأکید ورزیده، به نوعى فلسفه تاریخ براساس سیر صعودى و تکاملى آن اشاره دارد. از (16) نگاه اسلام، دین با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کاملترین شکل خود به بشر عرضه شده:
اَلیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم و أَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتى و رَضیتُ لَکُم الإِسلمَ دِیناً (مائده(5)،3).
و همواره با انتقال از جامعهاى به جامعه دیگر شکوفاتر مىگردد:
مَنْ یَرتدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسوفَ یأتِى اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهم و یُحِبّونَه. (مائده(5)،54(17)
خداوند از پیامبران گذشته، پیمان گرفته که به پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) ایمانآورده، به او یارى رسانند (آل عمران(3)،81)
بنابراین، تمام نبوتها و شرایع پیشین، مقدمه و پیش درآمد شریعت ختمیّهاند. از ظاهر برخى( 18.
آیات، چون:
والسَّبقونَ السَّبقونَ أُولئِکَ المُقرَّبونَ... ثُلَّةٌ مِن الأَوَّلینَ وَ قَلیلٌ مِن الأَخِرین (واقعه(56)،10 - 13 و 14). و نیز بعضى روایات برمىآید که(19 ) پیشینیان از مردم آخرالزمان، فضیلت و مرتبه بالاترى داشتهاند؛ امّا اهل( 20 ) تفسیر، سبقت گرفتگان را پیامبران و اصحابشان دانسته و سبقت را فضیلتى براى اقوام گذشته نشمردهاند؛ زیرا طبیعى است که اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، نسبت به تمام پیامبران دیگر و اصحابشان بسیار کمتر باشند؛ البته(21) روایاتى نیز حاکى از نسخ آیه مزبور نقل شده که درست به نظر(22)
نمىرسد؛ و به دلیل سطح بالاى( 23) معرفت مردم آخرالزمان معجزات حسّى اقوام گذشته، جاى خود را در اسلام به معجزه عقلى و علمى (قرآن) داده و وحى قرآنى، با سخن از قرائت ( 24)و علم و قلم، آغاز مىشود:
اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ خَلَقَ الإِنسنَ مِن عَلَقٍ اِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ الَّذِى عَلَّمَ بِالقَلمِ عَلَّمَ الإِنسنَ ما لَم یَعلَم. (علق(96)، 1 - 5).
و قرآن، از دوره ماقبل اسلام، به عنوان عصر جاهلیت در مقابل عصر علم و خرد یاد مىکند:
الجَهِلیَّةِ الأُولَى (احزاب(33)،33). (25 ) از این رو، طبق روایات، سوره توحید و شش آیه آغازین سوره حدید، براى اقوامى در آخرالزمان نازل شده که در کاوشهاى دینى، از اقوام پیشین ژرفاندیشتر و دقیقترند. در(26 ) روایات متعدد دیگر نیز دوره آخرالزمان و مردم آن، به رغم وقوع فتنهها و آشوبهاى بسیار، بهترین زمان و بهترین مردم شناسانده شدهاند؛ بنابراین، میان دیدگاه( 27) خوشبینانه اسلام درباره پایان تاریخ و ظهور آفتهاى اجتماعى بسیار در آن دوره، هیچ گونه تنافى وجود ندارد. برخى از پیامبران نیز به دلیل فضیلت مردم آخرالزمان، از خداوند خواستهاند که نام و راهشان در میان آنان جاوید بماند. (شعراء(26)،84) قرآن، امت(28 ) پیامبر را معتدلترین و در نتیجه کاملترین:
و کَذلِکَ جَعلنکُم أُمَّةً وَسَطاً (بقره(2)،143).
( 29) و بهترین امّت:
خَیرَ أُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ (آل عمران(3)،110).
معرفى مىکند؛ بر همین اساس،(30) خوارق عادت در آخرالزمان به کمترین میزان رسیده و خداوند از طریق سنتهاى طبیعى تاریخ، جوامع بشرى را با آزمایشهاى مختلف به حدى از بلوغ، شعور و تجربه مىرساند که زمینه حکومت جهانى صالحان مهیا شود و بر اساس سنّت همیشگى(31 ) خویش، مؤمنان را بر همه موانع چیره ساخته، به فتح و پیروزى پایدار مىرساند:
إِنَّهُم لَهمُ المَنصُورونَ و إِنَّ جُندَنا لَهُم الغَلِبون. (صافات(37)،172 و 173). (32) از مجموعه مباحث گذشته مىتوان نتیجه گرفت که دوره اسلامى، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل دیدگاه مثبت اسلام درباره پایان تاریخ، در عصر ظهور امام مهدى(علیه السلام) به وقوع خواهد پیوست.
نشانهها و رخدادهاى مهم آخرالزمان
ختم نبوت و نزول واپسین شریعت که با ظهور پیامبر اسلام تحقق یافت، نخستین نشانه پایان تاریخ به شمار مىرود؛ لذا مفسران، مقصود(33 )ازنشانههاى قیامترادر آیه ذیل، بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) دانستهاند که نسبت به عمر جهان، فاصله بسیار کمى تا قیامت دارد:
( 34)فَهَل یَنظُرونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَهً فَقَد جَاءَ أَشراطُها. (محمد(47)،18)در آخرالزمان وقایع فراوان دیگرى نیز پیشبینى شده که بیشتر به دوره پایانى آن (مقارن با ظهور حضرت مهدى) مربوط مىشود:
1. بحران معنویّت:
پیش از ظهور امام زمان(علیه السلام) جوّ حاکم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود:
اِقتَربَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم و هُم فِى غَفلَةٍ مُعرِضون. (انبیاء(21)، 1).
در این آیه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متّصف شدهاند. در روایات نیز منظور از(35 ) اشراط الساعة که در آیه 18 سوره محمد(47) به آن اشاره شده، رواج بیش از حدّ کفر، فسق و ظلم دانسته شده و موارد متعدّدى از آن بر شمرده شدهاست.
(36 )
2. وقوع اختلافها و درگیرىهاى بسیار:
یکى از نشانههاى آخرالزمان، اختلافها و درگیرىهاى فراوان میان گروههاى گوناگون است:
فَاختَلفَ الأَحزابُ مِن بَینهِم فَویلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِن مَشهَدِ یَومٍ عَظِیم. (مریم(19)، 37) روایات، این آیه را به ظهور فرقههاى مختلف در جهان اسلام مربوط دانستهاند که در آخرالزمان پدید آمده، موجب اختلافهاى بسیار خواهند شد. آیه یَلبِسَکُم شِیَعًا و یُذِیقَ(37)
بَعضَکُم بَأسَ بَعض (انعام(6)، 65) نیز به وقوع اختلافها و قتل و کشتار در آخرالزمان تفسیر شده است. بر(38 )اساس روایتى، آیه ولَنبلونَّکم بشىءٍ مِن الخَوف و الجُوع و نَقصٍ من الأَمولِ و الأَنفُس... (بقره(2)،155) به ترس و ناامنى، گرسنگى و قحطى و فقر و کشتار در آخرالزمان اشاره دارد.(39)
3. ظهور دجّال:
درهرسه دین آسمانى یهود، مسیحیت واسلام، ظهورفاسدترین ومخرّبترین جریان منحط در طول تاریخ، پیش بینى و از خطر آن پرهیز داده شده است. دجّال(40 )که تجسّم کفر، فریب و گمراهى است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خویش مىخواند. برخى از مفسّران، تفسیر آیه لَخلقُ السّموتِ والأرض أکبرُ مِن خَلقِ النّاسِ (غافر(40)،57) را به ظهور دجّال ناظر دانستهاند که دردید مردم، عظیمترین موجود جلوه مىکند؛ در حالى که(41 )خداوند، او را از بسیارى مخلوقات دیگر کوچکتر مىشمارد. سرانجام این(42 )پدیده به دست عیسى(علیه السلام) محو و نابود خواهد شد.( 43)
4. وقوع مصائب:
برخى از آیات عذاب بر کافران و گنهکاران آخرالزمان که نزول عذاب را انکار مىکنند؛ تطبیق داده شده است:
إن أتکُم عَذابُهُ بَیَتاً أَو نَهاراً مَا ذَا یَستَعجِلُ مِنهُ الُمجرِمونَ. (یونس(10)،50) فَإِذا نَزلَ بِسَاحَتهِم فَساءَ صَباحُ المُنذرین. (صافات(37)،177).(44 )با استفاده از آیه 65 انعام(6)، برخى از این عذابها بدین شرح گزارش شدهاند: صدایى هراسناک و دود در آسمان و حاکمان ستمگر:
قُل هُو القادِرُ عَلى أَن یَبعَثَ عَلیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم ، فرو رفتن برخى انسانها در زمین.
أَو مِن تَحتِ أَرجُلِکُم، اختلافات بسیار در دین ، أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً قتل و کشتار و یُذِیقَ بَعضَکُم بَأسَ بَعض. در این دوره زمانى، ترس و ناامنى،(45 )گرسنگى و قحطى و فقر و کشتار نیز بسیار رخ خواهد داد:
وَ لَنبلُونَّکُم بِشَىءٍ مِنَ الْخَوفِ والْجُوعِ و نَقصٍ مِن الأَمولِ وَالأَنفُس.....(46)
5. خروج سفیانى:
بیشتر مفسّران، از ظهور لشکرى طغیانگر که در آخرالزمان در کشورهاى اسلامى به ستم و تعدّى پرداخته، سرانجام در صحرایى بیرون از مکّه، گرفتار عذاب الهى مىشوند ، خبر داده و آیه ولَو تَرى إِذ فَزِعُوا فَلَا فَوتَ و أُخِذوا مِن مَکانٍ قَرِیب (سبأ(34)،51) را درباره آن لشکر دانستهاند. در روایات شیعه و سنّى، نام رهبر این لشکر، سفیانى ذکر شده است. آیه أَفأَمِنَالَّذینَ مَکَروا السَّیَِّاتِ(47 )
أَن یَخسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ... . (نحل(16)، 45) نیز که توطئهگران را به فرو رفتن در زمین تهدید مىکند، بر لشکر سفیانى تطبیق داده شده است. آیه( 48)
...ءَامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ أَن نَطمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّها عَلى أَدبارِهَا (نساء(4)، 47) نیز درباره بازماندگان لشکر سفیانى تأویل شده که صورتهایشان معکوس گشته، پشت سرشان قرار مىگیرد.( 49)
6. نداى آسمانى:
......................................................
برای ادامه مطلب به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://hakim-askari.rozblog.com/
سایت حکیم عسکری گیلانی لشت نشایی
به نام خدا
وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی
** باتقوی وباایمان وبااخلاص واهل توکل بود.
**عالم ربانی بود.
**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.
**بیش از 30 سال تدریس کرد
**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود
**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد
**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود
**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت
**اهل دعا ومناجات وذکر بود.
**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.
**طالب وتشنه حقیقت بود
**اهل اندیشه وتفکر بود
**فروتن ومتواضع بود
**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود
**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود
**درهشت سالگی پدرش را از دست داد
**باتجربه وکارآزموده بود
**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت
**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت
**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت
**ژرف اندیش بود
**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت
**از کبر وغرور مبری بود
**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی متنفر بود
**اهل شب وتهجد بود
**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود
**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود
**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود
**زهد عالمانه داشت
**سنگین ومتین وباوقاربود
**دور اندیش بود
**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود
**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد
**نکته سنج ودقیق بود
**اهل قلم بود
**اهل نظم وبرنامه در زندگی بود
** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت
**جوگیر وجوزده نمی شد
**استقلال فکری داشت
**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد
**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد
**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد
**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی وحضرت علامه طباطبایی بود
**به تبلیغ اهمیت می داد
**باجوانان وفرهیختگان وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت
**بی تکلف وراحت بود
**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود
**تکبر علمی واخلاقی نداشت
**از گعده گیری ها بدش می آمد
**از اتلاف عمر ناراحت می شد
**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود
**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود
**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد
**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد
**در حال ساده زیستی تدریس می کرد
**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد
**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند
**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد
**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت
**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود
**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم
**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد
**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد
**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح عجول نبود
**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود
**باپای پیاده به تدریس می آمدند
**حالت درون گرایی داشتند
**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست
**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند
**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد
**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود
**به فکر اصلاح جامعه بود روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید
**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد
**گمنام زندگی کرد
**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم
**می فرمود شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد
**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند
**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند انتقاد می کرد وناراحت می شد
**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود
**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند
**موحد واقعی بود
**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود
** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور داشت
**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت
**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم
**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت
**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود
**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود
**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد
**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است
**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد
**به منبر و وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد
**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند
**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟
**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد
**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند
**در کلاس درس اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است
**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد
**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد
**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند
**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست
**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد
**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار
م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم
**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم
**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند
**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد
**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.
**خوش مجلس وخوش صحبت بود
**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد
**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد
**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی
**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد
** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید
**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم مرحوم علامه طباطبایی میکنم
**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند
**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند
**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند
**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد
**دهن بین وزودباور نبود
**به ماست خیلی علاقه داشت
**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد
**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط به خویش را خودش انجام می داد
**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت
به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید
تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/ 1393
***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.
سیداصغر سعادت
http://hakim-askari.rozblog.com/
رجوع شود به سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی لشت نشایی
نویسنده : احسان ترکاشوند
کلمات کلیدی : صفات خدا، ثبوتیه، سلبیه، ذاتیه، فعلیه
پژوهشکده باقر العلوم ع
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37231
معنای ذات و صفات خداوند و رابطه آنها با یکدیگر
وحدانیت خدا
هر واقعیتى را از واقعیتهاى جهان فرض کنیم واقعیتى است محدود یعنى بنا بفرض و تقدیرى (فرض وجود سبب و شرط) هستى را دارا است و بنا بفرض و تقدیرى (فرض عدم سبب و شرط) منفى است و در حقیقت وجودش مرزى دارد که در بیرون آن مرز یافت نمی شود. تنها خدا است که هیچ حد و نهایتى براى وى فرض نمی توان کرد، زیرا واقعیت وى مطلق است و به هر تقدیر موجود می باشد و به هیچ سبب و شرطى مرتبط و نیازمند نیست. روشن است که در مورد امر نامحدود و نامتناهى نمیتوان عدد فرض نمود زیرا هر دوم که فرض شود غیر از اولى خواهد بود و در نتیجه هر دو محدود و متناهى خواهند بود و به واقعیت همدیگر مرز خواهند زد؛ چنانکه اگر حجمى را مثلا نامحدود و نامتناهى فرض کنیم در برابر آن حجمى دیگر نمی توان فرض کرد و اگر هم فرض کنیم دومى همان اولى خواهد بود پس خدا یگانه است و شریک وجود ندارد.
ذات و صفت
اگر انسانى را مثلا مورد بررسى عقلى قرار دهیم خواهیم دید ذاتى دارد که همان انسانیت شخصى اوست و صفاتى نیز همراه دارد که ذاتش با آنها شناخته می شود مانند اینکه زاده فلان شخص است و پسر فلان کسى است، دانا است و توانا است و بلند قامت و زیبا است یا خلاف این صفات را دارد. این صفات اگرچه برخى از آنها مانند صفت اولى و دومى هرگز از ذات جدا نمی شوند و برخى مانند دانائى و توانائى امکان جدائى و تغییر را دارند ولى در هر حال همگى غیر از ذات و همچنین هر یک از آنها غیر از دیگرى می باشد.
این مطلب (مغایرت ذات با صفات و صفات با همدیگر) بهترین دلیل است بر اینکه ذاتى که صفت دارد و صفتى که معرف ذات است هر دو محدود و متناهى می باشند زیرا اگر ذات نامحدود و نامتناهى بود صفات را نیز فرا می گرفت و همچنین صفات نیز همدیگر را فرا می گرفتند و در نتیجه همه یکى می شد مثلا ذات انسان مفروض همان توانائى بود و همچنین توانائى و دانائى و بلند قامتى و زیبائى همه عین همدیگر و همه این معانى یک معنى بیش نبود.
از بیان گذشته روشن می شود که براى ذات خداوندى عزوجل، صفت (بمعنائى که گذشت) نمی توان اثبات نمود زیرا صفت بی تحدید صورت نمی گیرد و ذات مقدسش از هر تحدیدى منزه است (حتى از همین تنزیه که در حقیقت اثبات صفتى است).
معنى صفات خداوندى
در جهان آفرینش کمالات زیادى سراغ داریم که در صورت صفات ظاهر شده اند اینها صفات مثبتى هستند که در هر جا ظاهر شوند مورد خود را کاملتر نموده ارزش وجودى بیشترى به آن می دهند چنانکه از مقایسه یک موجود زنده مانند انسان با یک موجود بیروح مانند سنگ، روشن است. بی شک این کمالات را خدا آفریده و داده است و اگر خودش آنها را نداشت به دیگران نمی بخشید و تکمیلشان نمی کرد و از این رو به قضاوت عقل سلیم باید گفت خداى آفرینش علم دارد، قدرت دارد و هر کمال واقعى را دارد. گذشته از اینکه چنانکه گذشت آثار علم و قدرت و در نتیجه آثار حیات از نظام آفرینش پیدا است. ولى نظر به اینکه ذات خداوندى نامحدود و نامتناهى است این کمالات که در صورت صفات براى وى اثبات می شوند در حقیقت عین ذات و همچنین عین یکدیگر می باشند «امام ششم می فرماید: خدا هستی ثابت دارد و علم او خود اوست در حالی که معلومی نبود و سمع او خود اوست در حالی که مسموعی نبود و بصر او خود او بود در حالی که مبصری نبود و قدرت او خود او بود در حالی که مقدوری نبود» (بحار، ج2، ص125) و مغایرتى که میان ذات و صفات و همچنین در میان خود صفات دیده می شود تنها در مرحله مفهوم است و بحسب حقیقت جز یک واحد غیر قابل تقسیم در میان نیست.
اسلام براى جلوگیرى از این اشتباه ناروا (تحدیدات بواسطه توصیف یا نفى اصول کمال) عقیده پیروان خود را در میان نفى و اثبات نگه می دارد و دستور می دهد اینگونه اعتقاد کنند که: خدا علم دارد نه مانند علم دیگران، قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران، می شنود نه با گوش، می بیند نه با چشم و به همین ترتیب (امام پنجم، ششم و هشتم - علیهم السلام - می فرمایند: خدای تعالی نوری است که با ظلمت مخلوط نیست و علمی است که جهل در آن نیست و حیاتی است که مرگ در آن نیست، (بحار، ج2، ص 129). امام هشتم (ع) می فرماید: مردم در صفات، سه مذهب دارند: گروهی صفات را به خدا اثبات می کننند با تشبیه به دیگران و گروهی صفات را نفی می کنند و راه حق مذهب سوم و آن اثقات صفات است با نفی تشبیه به دیگران»، (بحار، ج2، ص94).
توضیح بیشتر در معنى صفات
صفات بر دو قسمند - صفات کمال و صفات نقص، صفات کمال چنانکه پیشتر اشاره شد معانى هستند اثباتى، که موجب ارزش وجودى بیشتر و آثار وجودى فزونتر براى موصوفات خود می باشند چنانکه با مقایسه یک موجود زنده و دانا و توانا با یک موجود دیگر مرده و بی علم و قدرت روشن است، و صفات نقص صفاتى هستند بر خلاف آن. وقتى که در معانى صفات نقص دقیق شویم خواهیم دید که بحسب معنى منفى بوده از فقدان کمال و از نداشتن یک نوع ارزش وجودى حکایت می کند مانند جهل و عجز و زشتى و ناتندرستى و نظایر اینها. بنابر آنچه گذشت نفى صفات نقص معنى صفات کامل می دهد مانند نفى نادانى که معنى دانائى و نفى ناتوانى که معنى توانائى میدهد.
و از اینجاست که قرآن کریم هر صفت کمالى را مستقیما براى خداى متعال اثبات میکند و هر صفت نقص را نیز نفى کرده منفى آن را براى وى اثبات می نماید چنانکه میفرماید: «و هو العلیم القدیر* هو الحى القیوم لا تأ خذه سنه و لا نوم* و اعلموا انکم غیر معجزى الله؛ و هموست دانای توانا* او زنده و پاینده است. نه چرت می گیردش نه خواب* و بدانید که شما هیچ گاه نمی توانید خدا را عاجز کنید» (روم/ 54 و بقره/ 255 و توبه/ 2).
نکته ای که نباید از نظر دور داشت، اینست که خداى متعال واقعیتى است مطلق که هیچگونه حد و نهایت ندارد و از این روى هر صفت کمالى هم که در موردش اثبات میشود، معنى محدودیت را نخواهد داشت. وى مادى و جسمانى و محدود به مکان و زمان نیست و از هر صفت حالى که حادث باشد منزه است و هر صفتى که حقیقتا براى وى اثبات می شود از معنى محدویت تعریه و خالى شده است چنانکه میفرماید «لیس کمثله شىء؛ چیزی همانند او نیست» (شورى/ 11). امام ششم می فرماید: «خداوند تبارک و تعالی با زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون متصف نمی شود بلکه او آفریننده زمان و مکان و حرکت و سکون است» (بحار، ج2، ص96).
صفات فعل
صفات (علاوه بر آنچه گذشت) با انقسام دیگرى منقسم میشوند به صفات ذات و صفات فعل. توضیح اینکه صفت گاهى با خود موصوف قائم است مانند حیات و علم و قدرت که با شخص انسان زنده و دانا و توانا قائم هستند و ما می توانیم انسان را به تنهائى با آنها متصف فرض کنیم اگر چه غیر از وى چیز دیگر فرض نکنیم و گاهى تنها با موصوف قائم نیست و موصوف براى اینکه با آن صفت متصف شود، نیازمند تحقق چیز دیگرى است مانند نویسندگى و سخنگوئى و خواستارى و نظایر آنها زیرا انسان وقتى میتواند نویسنده باشد که دوات و قلم و کاغذ مثلا فرض شود و وقتى سخنگو می شود که شنونده اى فرض شود و وقتى خواستار می شود که خواستنى وجود داشته باشد و تنها فرض انسان در تحقق این صفات کافى نیست.
از اینجا روشن می شود که صفات حقیقى خداى متعال که (چنانکه گذشت عین ذاتند) تنها از قسم اول می باشند و اما قسم دوم که در تحقق آنها پاى غیر در میان است و هر چه غیر اوست آفریده او و در پیدایش پس از اوست صفتى را که با پیدایش خود به وجود می آورد نمی شود صفت ذات و عین ذات خداى متعال گرفت. صفاتى که براى خداى متعال بعد از تحقق آفرینش ثابت می شود مانند آفریدگار، کردگار، پروردگار، زنده کننده، میراننده، روزى دهنده و نظایر آنها عین ذات نیستند بلکه زائد بر ذاتند و صفت فعلند. مراد از صفت فعل این است که پس از تحقق فعل معنى صفت از فعل گرفته شود نه از ذات، مانند آفریدگار، که پس از تحقق آفرینش از آفریده ها آفریدگار بودن خداى متعال مأخوذ و مفهوم میشود و با خود آفریده ها قائم است نه با ذات مقدس خداى متعال تا ذات با پیدایش صفت از حالى به حالى تغییر کند.
شیعه دو صفت اراده و کلام را به معنائى که از لفظ آنها فهمیده می شود (اراده بمعنى خواستن، کلام یعنى کشف لفظى از معنى) صفت فعل می دانند و معظم اهل سنت آنها را به معنى علم گرفته و صفت ذات می شمارند.
منـابـع http://tahoor.com/fa/Article/View/27209 دائرة المعارف طهور
سید محمدحسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 122-129
به نام خدا
وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی
** باتقوی وباایمان وبااخلاص واهل توکل بود.
**عالم ربانی بود.
**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.
**بیش از 30 سال تدریس کرد
**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود
**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد
**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود
**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت
**اهل دعا ومناجات وذکر بود.
**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.
**طالب وتشنه حقیقت بود
**اهل اندیشه وتفکر بود
**فروتن ومتواضع بود
**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود
**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود
**درهشت سالگی پدرش را از دست داد
**باتجربه وکارآزموده بود
**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت
**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت
**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت
**ژرف اندیش بود
**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت
**از کبر وغرور مبری بود
**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی متنفر بود
**اهل شب وتهجد بود
**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود
**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود
**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود
**زهد عالمانه داشت
**سنگین ومتین وباوقاربود
**دور اندیش بود
**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود
**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد
**نکته سنج ودقیق بود
**اهل قلم بود
**اهل نظم وبرنامه در زندگی بود
** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت
**جوگیر وجوزده نمی شد
**استقلال فکری داشت
**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد
**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد
**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد
**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی وحضرت علامه طباطبایی بود
**به تبلیغ اهمیت می داد
**باجوانان وفرهیختگان وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت
**بی تکلف وراحت بود
**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود
**تکبر علمی واخلاقی نداشت
**از گعده گیری ها بدش می آمد
**از اتلاف عمر ناراحت می شد
**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود
**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود
**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد
**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد
**در حال ساده زیستی تدریس می کرد
**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد
**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند
**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد
**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت
**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود
**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم
**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد
**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد
**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح عجول نبود
**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود
**باپای پیاده به تدریس می آمدند
**حالت درون گرایی داشتند
**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست
**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند
**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد
**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود
**به فکر اصلاح جامعه بود روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید
**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد
**گمنام زندگی کرد
**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم
**می فرمود شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد
**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند
**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند انتقاد می کرد وناراحت می شد
**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود
**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند
**موحد واقعی بود
**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود
** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور داشت
**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت
**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم
**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت
**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود
**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود
**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد
**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است
**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد
**به منبر و وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد
**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند
**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟
**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد
**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند
**در کلاس درس اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است
**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد
**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد
**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند
**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست
**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد
**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار
م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم
**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم
**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند
**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد
**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.
**خوش مجلس وخوش صحبت بود
**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد
**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد
**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی
**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد
** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید
**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم مرحوم علامه طباطبایی میکنم
**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند
**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند
**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند
**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد
**دهن بین وزودباور نبود
**به ماست خیلی علاقه داشت
**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد
**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط به خویش را خودش انجام می داد
**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت
به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید
تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/ 1393
***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.
سیداصغر سعادت
آهی کشم زدل که کاش توبودی کنارمن+استادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج
هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت
برو شیخا به فکر خویشتن باش !!+وبلاگ حکیم عسکری گیلانی
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+تبلیغ
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی