***نسیم معرفت***
به نام خدا
تفکر صحیح و موانع آن
انسان موجودی است دارای نیروی اختیار و اراده که از میان همه موجودات به قدرت تفکر و فکر و اندیشه متمایز می باشد و با اینکه ازجهت تکلیف با جِن مشترک است و خطاب (ْ أَیُّهَ الثَّقَلان سوره رحمن آیه 31) متوجه انسان ها و جنّی ها می باشد ولی با این وجود ، قدرت تفکر جن به پای قدرت تفکر انسان نمی رسد اگر چه جنی ها چون ناری هستند از نیروی فوق العاده جسمیِ ناری برخوردارند و نیز هیچ پیامبری از جنس جن نیامده است و آنها از پیامبرانی که برای انسان ها فرستاده شدند تبعیت می کنند و انسان می تواند جن را به تسخیر خود در آورد .ِ
قدرت اندیشیدن و فکر کردن یکی از نعمت های الهی است که در وجود انسان گذاشته شده است واساسا به یک معنا ماهیت و هویت و شاکله انسان را همین قوه تفکر و فکر تشکیل می دهد و در قرآن کریم هیجده بار کلمه فکر با مشتقاتش و چهل و هفت مرتبه ماده عقل با اشتقاقاتش و شانزده بار کلمه لُب(به ضم لام و تشدید باء) و چهاربار کلمه تَدبُّر و چندین مرتبه نیز کلمه فقه و تفقه و مانند آن ها بکار رفته است . اگرچه هر یک از تفکر وفکر و تعقل و تفقه و تدبر و مانند آن ها از جهاتی معنای خاص خود را دارند ولی تضاد و تعارضی هم با هم ندارند.
فکر و تفکر (که تقریبا این دو را به یک معنی درنظر گرفتیم اگر چه با دقت نظر از نظر معنی مختلفند ) در لغت چنانکه اِبن منظور در لِسانُ العَرَب گفته به معنای (اِعمالُ الخاطِرِ فِى الشَّىء . بکارگیری ذهن در درباره یک چیز است ) یا چنانکه فیروز آبادی در کتاب اَلقامُوسُ المُحیط گفته (اِعمالُ النَّظَرِ فِى الشَّىء . اعمال نظر در باره چیز خاصی است) می باشد ولی در اصطلاح منطق فکر را چنین تعریف کرده اند : اَلفِکرُ تَرتیبُ اُمُورِِ مَعلُومَةِِ لِتَحصیلِ اَمرِِ مَجهُولِِ. یعنی فکر و تفکر عبارت است از مرتب کردن و چینش چندین امر معلوم برای رسیدن به یک امر مجهول و به عبارت دیگر تفکر همان تجزیه و تحلیل مسایل و وصول به یک نتیجه است . مرحوم حکیم ملا هادی سبزواری در بخش منطق از کتاب منظومه خود در تعریف فکر و تفکر چنین گفته است : وَ الفِکرُ حَرکَةُُ اِلَی المَبادِی وَ مِن مَبادِی اِلَی المُرادِ .
یعنی فکر و تفکر (تفکر حصولی ونظری مراد است زیرا که نوعا تفکر انسان ها از نوع تفکرحصولی می باشد ) عبارت است از دو حرکت ذهنی می باشد : حرکت اول عبارت است از حرکت به سوی مبادی یعنی توجه و التفات به تصورات و تصدیقاتی که در ذهن ، معلوم و مشخص هستند .
حرکت دوم عبارت است از ترتیب و تنسیق و تنظیم و ترکیب وچینش این امور معلومه برای رسیدن به مراد و مقصود (امر مجهولی که در صدد فهمیدن و کشف آن هستیم) می باشد.
به طور کلی تفکر و فکر فرایندی است که انسان بواسطه تجزیه و تحلیل و چینش و ترکیب حساب شده از امور معلومه تصدیقی و تصوری ، به یک مساله مجهول و نامعلوم دسترسی پیدا می کند . تفکر انواع و اقسامی دارد که عبارت است از تفکر حصولی (استدلالی و نظری ) و تفکر حضوری و تفکر قلبی و تفکر الهامی و تفکر وحیانی و ... . مراد ما از تفکر در اینجا اعم از تفکر حصولی ( استدلالی و نظری) است که از دستگاه ذهن استفاده می شود . دستگاه ذهن یکی از عجایب خلقت است. اینکه چگونه ذهن ما باخارج ارتباط برقرار می کند وشناخت حاصل می شود یکی از مسایل بُغرنج و پیچیده است. مساله شناخت که یکی از بحث های مهم و دشوار فلسفی و علمی است بخش عمده ای از آن به بحث وجود ذهنی بر می گردد که مربوط به دستگاه ذهن است. خوشبختانه فلاسفه اسلامی به نحو شایسته ای به این بحث پرداخته اند که دراین رابطه باید به کتب فلسفی(مانند بِدایةُ الحِکمة و نِهایةُ الحِکمة از علامه طباطبایی و منظومه مرحوم حاجی سبزواری و اسفار ملاصدرا و.... نیز به کتاب شناخت درقرآن از استاد شهید مطهری ) مراجعه شود.
در ذهن هر انسانی کلمات و عبارات بسیاری است که معنای آن ها را اجمالا و یا تفصیلا می داند و هنگامی که با سؤالی مواجه می شود با بکار گیری و ترکیب درست این معلومات به پاسخ سوال می رسد. این عمل و فرآیند همان چیزی است که ما به آن تفکر می گوییم. تفکر (تفکر حصولی و نظری) در حقیقت برخاسته و مُنشعِب از معلومات پیشین است لذا تا علمی نباشد تفکری هم شکل نمی گیرد. اگر کسی فرضا ذهنش خالی از معلومات باشد هیچگاه نمی تواند مجهولات وحقایق نایافته را کشف نماید. هرگز نمی توان با مجهولی ،مجهولی را حل کرد. پس پیش از هر تفکری نیاز به علم است ودر منطق نیز علم (علم حصولی) را تعریف کردند و گفته اند:
اَلعِلم ُهُوَ الصُّورَةُ الحاصِلَةُ مِنَ الشَّیءِ عِندَ العَقلِ ( اَو فِی العَقلِ ) [رجوع شود به اوایل کتاب حاشیه ملاعبدالله یزدی که حاشیه بر تهذیب المنطق ملاسعدتفتازانی است] . یعنی علم (مراد از آن علم حصولی است نه علم حضوری) عبارت است از آن صورتی که از شی یا اشیاء نزد ذهن حاصل می شود و به عبارت دیگر هرچیزی که ذهن از آن صورت سازی می کند و صورتی از آن در نزد ذهن حاصل باشد به آن عِلم می گویند . البته باید توجه داشت که علم پیامبر اکرم (ص)و علم ایمه و انبیاء (علیهم السلام) و علم برخی اوتاد و مانند آنها صرفا در قالب علم حصولی که منطقیین تعریف می کنند نمی گنجد بلکه علم آنها علاوه بر علم حصولی از نوع علم اِفاضی و لَدُنّی و وَحیانی و مانند آن است.
همه انسان ها در طول تاریخ حتی انسان های اولیه که زندگی غارنشینی داشتند از طریق معلومات فطری و اکتسابی و حسی به کشف مجهولاتشان می رسیدند و از این طریق معلومات و دانش آنها توسعه پیدا کرد . باید توجه داشت که هر انسانی حتی دیوانگان دارای قوه و نیروی تفکر است ولی هر کسی را نمی توان گفت که متفکر و اندیشمند می باشد . داشتن یک نیرو و نحوه بکارگیری آن دو چیز جدا از هم و کاملا با هم متفاوت است بسیاری از افراد سرمایه هایی دارند که بکار نمی گیرند و چه بسا ضایع می کنند . بسیاری از انسان ها نیرو و قدرت تفکر دارند ولی از تفکر درست و سالم محروم هستند. بدیهی است که دیوانه ذاتا دارای قوه و نیروی فکر می باشد ولی به جهت بیماری خاص روانی و مغزی از بکارگیری و اِعمال تفکر درست وسالم محروم است و اگر روزی بِأذنِ الله شفا پیدا کند مثل افرادِ سالم می تواند از قدرت و نیروی تفکر خود استفاده نماید. بسیاری از مردم نیز اگرچه به حسب ظاهر در ردیف دیوانگان و مجانین نیستند ولی به عللی که بعدا اشاره می کنیم از تفکر سالم و درست برخوردار نمی باشند.
از نظر اسلام و بزرگان خرد و اندیشه آنچه که حایز اهمیت است نوع بکارگیری قدرت تفکر و فکر است . شخصیت و هویت انسان بسته به نوع تفکر و اندیشه ای است که در او شکل می گیرد . برخی انسان ها در سایه تفکر نورانی و صحیح به اوج انسانیت و کمال رسیدند و هزاران و میلیون ها نفر را در پرتو اندیشه نورانی خود به رشد و سعادت رساندند و برخی دیگر در سایه تفکر شوم و ظلمانی و شیطانی خود به بدترین و پایین ترین مرحله انحطاط و پستی سقوط کردند و بسیاری از مردم را نیز به انحطاط وبدبختی و شقاوت کشاندند پس در واقع هویت و حقیقت آدمی به نوع تفکرش باز می گردد و هر کسی را باید از راه نوع تفکرش شناخت . جلال الدین رومی در این باره می گوید:
ای برادر تو همان اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای .
اسلام و قرآن و رهبران آسمانی و خردمندان عالم انسان ها را دعوت به تفکر صحیح می نمایند. ممکن است سوال شود که چگونه و با چه عواملی انسان می تواند از تفکر صحیح و درست و سالم برخوردار باشد؟ در پاسخ به این سوال می گوییم اگر هرآنچه را که عامل انحطاط فکری است از خود دور کنیم سبب می شود که از تفکر صحیح و سالم و استوار برخوردارگردیم . ( وبه اصطلاح : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأَضدادِها یعنی هرچیزی به ضد خود شناخته می شود ) برخی از عواملی که مانع تفکر صحیح و درست می باشد عبارتند از :
1- تعصب خشک و غیر منطقی(لجاجت ) :
برخی از افراد به جهت تعصبات افراطی قومی و نژادی و حزبی و گروهی و مانند آن ها از پذیرش بسیاری از حقایق امتناع می ورزند و پرده ضخیم تعصبات غیر منطقی مانع اندیشه و تفکر درست آنها شده است . در زمانی که پیامبر اسلام(ص) رسالت و پیامبری خود را اعلام نمود و ندای توحید و نفی شرک و بت پرستی داد از جمله کسانی که در مقابل دعوت پیامبر بزرگ اسلام مقاومت کردند و زیربار دعوت توحیدی پیامبر نرفتند همین مُتعصِّیبن بی مغز بودند . متعصیبنی که انبیاء پیشین هم گرفتار آنها بودند. آنها می گفتند که ما بر دین آباء و اجداد و نیاکان مان هستیم و دست از آن بر نمی داریم . در آیه 22 از سوره زخرف چنین آمده است :
بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُون . َ
بلکه آنها (مشرکان عرب عصر پیامبر ص و... ) می گویند: ما نیاکان خود را بر آئینی یافتیم ، و ما نیز به پیروی آنان هدایت یافته ایم !!
2- جهل و نادانی .
کسی که نسبت به یک مساله و حقیقتی جاهل و نادان است باید جستجو و تحقیق و مطالعه بنماید و یا از فرد متخصص و دانایی سوال و پرسش نماید تا به پاسخ صحیح ویا به حقیقت مطلب برسد . جهل تقسیماتی دارد : الف : جهل در مقابل عقل . یعنی ممکن است فردی مدرک تحصیلی بالا داشته باشد ولی به جهت رفتارها و گفتارهای غیر عقلانی و غیر منطقی در ردیف جاهلان باشد و بخش عمده ای از نکوهش جهل و نادانی که در آیات و روایات وارد شده ناظر به این نوع از جهل است. در اوایل جلد اول کتاب اصول کافی به جنود عقل و جهل از لسان مبارک امام صادق (علیه السلام) پرداخته شده که شایسته است با دقت مورد مطالعه قرار گیرد.
ب : جهل در مقابل علم . ممکن است به کسی جاهل بگوییم به جهت اینکه از خواندن و نوشتن وسواد و دانش رسمی و غیر رسمی برخوردار نباشد. و نیز جهل تقسیم می شود به جهل مطلق و جهل نسبی .
کسی که دچار جهل با انواع و اقسام آن باشد نمی تواند به تفکر صحیح و درستی نایل شود.
3- تقلید کورکورانه.
تقلید کورکورانه نیز یکی از موانع تفکر صحیح است. مولوی در این باره چنین می گوید:
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت براین تقلید باد
بزرگان ما در کتب عقاید متذکر می شوند که در اصول عقاید و اعتقادات تقلید کردن ، عقلا غلط و باطل است و تقلید در احکام شرعی به عنوان رجوع جاهل به دانا و یا رجوع جاهل به متخصص عقلا صحیح و جایز است. متاسفانه در هر عصری عده ای بدون اینکه فکر و اندیشه شان را بکار اندازند از کار و رفتار و گفتار دیگران و اجانب تقلید می کنند و امروزه نیز می بینیم که برخی از مردم در بلاد اسلامی با تاثیر پذیری از ماهواره ها و مانند آن ها که از ناحیه دشمنان اسلام و انقلاب پشتیبانی می شود سنت ها و روش های اجانب و دشمنان اسلام را در زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده می کنند. در مُدل پوشاک و خوراک و حتی مدل ساخت و ساز و ساختمان و غیره بدون توجه و تفکر صحیح به جوانب آن ها از اجانب پیروی می کنند و گاهی هم متاسفانه به این امور نیز افتخار جاهلانه می نمایند . اینگونه تقلید کردن ها که عاری از تعقل و تفکر صحیح است سبب استیلاء فرهنگ دشمنان اسلام و انقلاب در جوامع مسلمین می باشد و چه بسا موجب انحطاط و سقوط خواهد بود.
4- جو زدگی (که به نوعی همراه با تقلید کورکورانه است)
یکی دیگر از موانع تفکر که سدّ راه تفکر صحیح است جو زدگی می باشد. جو زدگی یعنی تحت تاثیر محیط و جمعیت و حزب و گروه وغیره قرارگرفتن بدون اینکه مبنای درستی از نظر شرع و عقل و عقلاء برای این کار وجود داشته باشد. حضرت علی (ع) در حکمت 139 از نهج البلاغه فیض الأسلام دربخشی از سفارش هایی که برای کمیل بن زیاد نخعی داشته می فرماید که مردم بر سه دسته اند که دسته سوم را چنین معرفی می نماید : وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیق ... یعنی کسانى که از پى هر آواز مىروند و با وزش هر باد به چپ و راست میل مىکنند(به اصطلاح حزب باد هستند و هیچ استقلال و هویت شایسته ای از خود نشان نمی دهند) . از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به رکن استوارى پناه نجسته اند. در حادثه کربلا عده کثیری از کسانی که در لشکر دشمن و در مقابل امام حسین (ع) بودند همین دسته از افرادی بودند که تفکر صحیح و درستی نداشتند و جو زده و تحت تاثیر جو حاکم آن زمان بودند و در قتل فرزند پیغمبر (ص) با علم به اینکه او پسر پیامبر و علی و فاطمه (علیهم السلام) است شرکت داشتند .!! گاهی برخی افراد چنان جو زده می شوند و رفتار و گفتاری از خود بروز می دهند که گویا از هیج عقل و اندیشه و تفکری برخوردار نیستند.
متاسفانه بخش قابل توجهی از مردم معمولا دچار جوزدگی می شوند . مثل اینکه گاهی یک دختر مسلمان وقتی در یک محیطی قرار گرفت که اکثرا بی حجاب هستند خودش هم همراه آنها می شود و به اصطلاح غلط و نادرست می گویند : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ویا اینکه چون در مراسم عروسی فلان پوشش ماهواره ای مُد شده فلان آقا و یا خانم که اسیر مدپرستی شده با همان پوشش وارد مجلس عروسی می شود . یا اینکه چون در فلان مجلس میهمانی عده ای ظرف غذای خود را نیمه کاره رها می کنند فلان آقا یا خانم نیز ظرف غذایش را نیمه رها می کند و اسراف می نماید .با تاسف اظهار می دارم که در کشور ما جوزدگی و تاثیرپذیری غلط از محیط و غیره در امور مختلف اعم از پوشاک و خوراک و ساخت وساز و حتی در نوع سخن گفتن و... خیلی زیاد است و راه علاج آن تا حدود زیادی مربوط به کارفرهنگی از ناحیه رسانه های صوتی و تصویری و نشریات و جراید و مانند آن ها است .
5- هوی و هوس .
یکی دیگر از موانع تفکر درست پیروی از خواسته ها وامیال نفسانی و شیطانی است که پرده ضخیم ظلمانی بر روی فکر و اندیشه بوجود می آورد و انسان را از رسیدن به تفکر سالم و استوار باز می دارد. هرکس هر اندازه که اسیر هوی و هوس باشد به همان اندازه هم از نورانیت فکر و اندیشه دور می گردد. برخی افراد آن چنان اسیر هوی و هوس و امیال نفسانی و شیطانی خود هستند که در واقع شیطان مجسم می شوند و شیطان در همه وجودشان لانه کرده و تخم گذاری و زاد و ولد می کند و لذا جز اندیشه شیطانی اندیشه ای ندارند و دست و پا و زبان و نگاه و گوش و قلم و فکر و ذهن و دل و همه وجودش ، شیطانی می شود . حضرت علی (ع) در خطبه هفتم از نهج البلاغه فیض الاسلام در این باره چنین می فرماید :
اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ . یعنی آنان در کارشان به شیطان تکیه کرده و ابزار دست او گشته اند. پس او در سینه هاشان لانه کرده و به زاد و ولد پرداخته و دامانشان را پرورشگاه خود یافته است. پس چشم و زبان آنان، چشم و زبان شیطان شده است، و در نتیجه لغزشها را بر آنان حاکم گردانیده و خطاهای زشت را برایشان آراسته است، و در نهایت همکار شیطان و گویای باطل های او گشته اند و نیز شاعرِ عرب می گوید :اِنارَةُ العَقلِ مَکسُوف بِطَوعِ الهَوی وَ عَقلُ عاصِی الهَوی یَزدادُ تَنویراً یعنی روشنی و نورانیت عقل بواسطه پیروی از هوای نفس ، مکسوف و ناپدید و خاموش می شود و از بین می رود و کسی که عاصی و دوری کننده و بازدارنده از هوای نفس باشد نورانیت عقل و فکرش افزایش پیدا می کند .
6- کبر و غرور و عدم بهره گیری از نظرات دیگران
یکی دیگر از موانع تفکر سالم و درست ، کبر و غرور و خود برتر بینی است. این صفت رذیله که رذایل زیادی را در پی دارد مانع رشد فکری و سبب انحطاط و پستی می باشد شاعر شیرین سخن سعدی شیرازی چه زیبا سرود :
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینی از خویشتن بین مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست
بلندی به دعوی و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به گردن فتد سرکش تند خوی
بلندیت باید بلندی مجوی
ز مغرور دنیا ره دین مجوی
خدا بینی از خویشتن بین مجوی
گرت جاه باید مکن چون خسان
به چشم حقارت نگه در کسان
کسی که دچار کبر و غرور است به رذیله عجب و خود شگفتگی و فخر و مباهات و تحقیر و استهزاء گفتاری و رفتاری نسبت به دیگران نیز دچار است .آدم مغرور و متکبر خودش را بالاتر از دیگران می پندارد و روی این جهت نوعا حاضر نمی شود که درباره چیزی با دیگران مشورت و نظر خواهی کند . مشورت و نظر خواهی از دیگران که صلاحیت مشورت را دارند سبب شکوفایی و رشد تفکر و تعقل می گردد و در سایه مشاوره درست موفقیت های بزرگی نصیب آدمی می شود و پیامبر اکرم(ص) با اینکه عقل کل به معنای حقیقی خود بود ولی بااین حال خداوند به او فرمان می دهد که مشورت نماید .
در سوره آل عمران آیه 159 چنین آمده است :
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین .
به ( برکت ) رحمت الهی ، در برابر آنان [ مردم ] نرم ( و مهربان ) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی ، از اطراف تو ، پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها ، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی ، ( قاطع باش! و ) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.
7- عجله و شتابزدگی .
یکی دیگر از موانع تفکر سالم ودرست ، شتابزدگی است. البته شتاب و شتابزدگی با هم فرق دارند. شتاب در کار گاهی لازم است ولی شتابزدگی و عجله کار شیطان است. در روایتی از رسولخدا (ص) آمده است که فرمود :
اَلأَناةُ مِنَ اللّه ِ، و العَجَلَةُ مِنَ الشَّیطانِ .
درنگ و آرامش و خویشتن داری از خداست و عجله و شتابزدگی از جانب شیطان می باشد.
* اَلأَناةُ : از ( أَنَی - یَأنِی ، أَنیاََ ، أَناءََ) یعنی سنگینی - وقار- بردباری- حِلم- حوصله- فرصت دادن- مُهلت دادن .
باز درحدیث دیگری از رسولخدا(ص) به نقل از کتاب مواعظ العددیه آمده است که فرمود :
العَجَلَةُ مِنَ الشَّیطانِ الّا فِى خَمسِِ فَانَّها مِنْ سُنةِ رَسُولِ الله :
1-اِطعامِ الضَّیفِ اذَا نَزَلَ
2-وَ تَجهیزِ المیّتِ إذا مَاتَ
3-وَ تَزویجِ البِنتِ اذا اَدْرَکَتْ
4-و قضاءِ الدّین اذا وَجَبَ
5-وَ التَّوبَةِ مِنَ الذَّنبِ اِذَا اَفْرَطَ
یعنی عجله کردن در کارها از شیطان است مگر در پنج مورد که از سنت رسولخدا(ص) می باشد :
1- پذیرایی و میهمان نوازی از میهمانی که بر کسی وارد می شود
2- تجهیز و دفن کسی که از دنیا رفت
3- شوهر دادن دختری که به حد درک و شناخت و و فهم و بلوغ جسمی و شرعی رسید.
4- پرداختن قرض و دینی که وقت اداء آن رسیده
5- توبه از گناه وقتی که زیاد شد.
آدم عجول همیشه در تفکر وفکر کردن و در قضاوت و تصمیم گیری و سایر امور دچار خطا واشتباه و انحراف و ندامت و پشمیانی و شرمندگی و خسران و ضرر و زیان می گردد . آدم عجول هیچگاه به تفکر صحیح و درست دست پیدا نمی کند .
8- غفلت
9- حب وبغض غیر منطقی
10- متابعت از ظن و گمان غیر معتبر
11- غلبه توهم و خیال
12- شایعات
13- سوءظن
14-عصبانیت و خشم
15-استناد به مطالب دروغ و سُست و بی پایه
16-جزم گرایی و دگم اندیشی
17- دنیا طلبی
18- ضعف اعتقادی
19-
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
روز پنج شنبه
28 مرداد 1395 ه.ش
پانزدهم ذی القعده 1437 ه.ق
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
َ
***نسیم معرفت***
**تفسیرآیه 58 ازسوره نساء(اهمیت امانت و قضاوت)
خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبان آن برسانید و هنگامى که میان مردم داورى مىکنید از روى عدالت داورى کنید ، خداوند پند و اندرزهاى خوبى به شما مىدهد ، خداوند شنوا و بیناست.
شان نزول:
در تفسیر مجمع البیان و بعضى دیگر از تفاسیر اسلامى نقل شده که این آیه زمانى نازل گردید که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) با پیروزى کامل وارد شهر مکه گردید ، عُثمان بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود احضار کرد و کلید را از او گرفت ، تا درون خانه کعبه را از لَوث وجود بتها پاک سازد ، عباس عموى پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) پس از انجام این مقصود تقاضا کرد که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) با تحویل کلید خانه خدا به او ، مقام کلیددارى بَیتُ الله که در میان عرب یک مقام برجسته و شامخ بود ، به او سپرده شود ( گویا عباس میل داشت از نفوذ اجتماعى و سیاسى برادرزاده خود به نفع شخص خویش استفاده کند ) ولى پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) بر خلاف این تقاضا پس از تطهیر خانه کعبه از لَوث بتها درِ خانه را بست و کلید را به عُثمان بن طلحه تحویل داد ، و آیه مورد بحث را تلاوت مى نمود : إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها ... و این در حالی بود که هنوز «عثمان بن طلحه » مسلمان نشده بود.
دو قانون مهم اسلامى
آیه فوق گرچه همانند بسیارى از آیات در مورد خاصى نازل شده ولى بدیهى است یک حکم عمومى و همگانى از آن استفاده مىشود ، و صریحا مىگوید : خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بدهید. (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها ....) روشن است امانت معنى وسیعى دارد و هر گونه سرمایه مادى و معنوى را شامل مىشود و هر مسلمانى طبق صریح این آیه وظیفه دارد که در هیچ امانتى نسبت به هیچکس ( بدون استثناء ) خیانت نکند ، خواه صاحب امانت ، مسلمان باشد یا غیر مسلمان ، و این در واقع یکى از مواد اعلامیه حقوق بشر در اسلام است که تمام انسانها در برابر آن یکسانند ، قابل توجه اینکه در شان نزول فوق ، امانت تنها یک امانت مادى نبود و طرف آن هم یکنفر مشرک بود .
در قسمت دوم آیه ، اشاره به دستور مهم دیگرى شده و آن مسئله عدالت در حکومت و قضاوت است. آیه مىگوید خداوند نیز به شما فرمان داده که به هنگامى که میان مردم قضاوت و حکومت مىکنید ، از روى عدالت حکم کنید وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ... سپس براى تاکید این دو فرمان مهم میگوید : خداوند پند و اندرزهاى خوبى بشما میدهد ( إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ) باز تاکید مىکند و مىگوید : در هر حال خدا مراقب اعمال شما است ، هم سخنان شما را مى شنود و هم کارهاى شما را مىبیند ( إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً) این قانون نیز ، یک قانون کلى و عمومى است و هر نوع داورى و حکومت را چه در امور بزرگ و چه در امور کوچک بوده باشد شامل مىشود ، تا آنجا که در احادیث اسلامى مىخوانیم : روزى دو کودک خردسال ، هر کدام خطى نوشته بود ، و براى داورى در میان آنها و انتخاب بهترین خط به حضور امام حسن (علیه السلام) رسیدند ، على (علیه السلام) که ناظر این صحنه بود فورا به فرزندش گفت : یَا بُنَیَّ اُنْظُر کَیْفَ تَحْکُمُ فَإنَّ هذا حُکْمٌ وَالله ُسائِلُکَ عَنْهُ یَوْمَ القِیامَةِ ( تفسیر مجمع البیان جلد 1 ذیل آیه 58 از سوره نساء ) فرزندم ! درست دقت کن ، چگونه داورى مىکنى ، زیرا این خود یک نوع قضاوت است و خداوند در روز قیامت در باره آن از تو سؤال میکند ! این دو قانون مهم اسلامى ( حفظ امانت و عدالت در حکومت ) زیربناى یک جامعه سالم انسانى است و هیچ جامع هاى خواه مادى یا الهى بدون اجراى این دو اصل ، سامان نمى یابد .
اصل اول مىگوید : اموال ، ثروتها ، پستها ، مسئولیتها ، سرمایه هاى انسانى ، فرهنگها و میراث هاى تاریخى ، همه امانتهاى الهى هستند که بدست افراد مختلف در اجتماع سپرده مىشود ، و همه موظفند که در حفظ این امانات و تسلیم کردن آن به - صاحبان اصلى آن بکوشند ، و به هیچ وجه در این امانتها خیانت نشود . از طرفى همیشه در اجتماعات ، برخوردها و تضادها و اصطکاکِ منافع وجود دارد که باید با حکومت عادلانه ، حل و فصل شود تا هر گونه تبعیض و امتیاز نابجا و ظلم و ستم از جامعه برچیده شود.
همانطور که در بالا گفته شد ، امانت منحصر به اموالى که مردم به یکدیگر مى سپارند نیست ، بلکه دانشمندان نیز در جامعه امانتدارانى هستند که موظفند حقایق را کتمان نکنند ، حتى فرزندان انسان امانتهاى الهى هستند که اگر در تعلیم و تربیت آنان کوتاهى شود ، خیانت در امانت شده ، و از آن بالاتر وجود و هستى خودِ انسان و تمام نیروهائى که خدا به او داده است امانت پروردگارند که انسان موظف است در حفظ آنها بکوشد ، در حفظ سلامتِ جسم و سلامتِ روح و نیروى سرشار جوانى و فکر و اندیشه کوتاهى نکند و لذا نمى تواند دست به انتحار و خود کشی و یا ضرر به - خویشتن بزند ، حتى از بعضى از احادیث اسلامى استفاده مىشود که علوم و اسرار و ودایعِ امامت که هر امامى باید به امام بعد بسپارد در آیه فوق داخل است ( و جز امانت ها محسوب می گردند ).
قابل توجه اینکه در آیه فوق ، مسئله اداى امانت ، بر عدالت ، مقدم داشته شده ، این موضوع شاید به خاطر آن است که مسئله عدالت در داورى ، همیشه در برابر خیانت لازم مىشود ، زیرا اصل و اساس این است که همه مردم امین باشند ، ولى اگر فرد یا افرادى از این اصل منحرف شدند نوبت به عدالت مىرسد که آنها را به وظیفه خود آشنا سازد.
اهمیت امانت و عدالت در اسلام
در منابع اسلامى به قدرى در باره این موضوع تاکید شده که در مورد سایر احکام کمتر دیده مىشود :
1 -از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود : «لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ»[تفسیر نورالثقلین ، ج 1، ص 496، اصول کافى ج 2، ص 105 حدیث 13] : ( تنها ) نگاه به رکوع و سجود طولانى افراد نکنید ، زیرا ممکن است عادتى براى آنها شده باشد که از ترک آن ناراحت شوند ، ولى نگاه به راستگوئى در سخن و اداء امانت آنها کنید.
2 -در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود : اگر على (علیه السلام) آن همه مقام در نزد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) پیدا کرد به خاطر راستگوئى در سخن و اداء امانت بود .
3 -در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام) نیز نقل شده که به یکى از دوستان خود فرمود : اِنَّ ضارِبَ عَلِىٌّ بِالسَّیْفِ وَ قاتِلَه لَوْ اِئْتَمَنَنِى وَ اسْتَنْصَحَنِى وَ اسْتَشارَنِى، ثُمَّ قَبِلتُ ذلِکَ مِنْهُ، لاَدَّیْتُ اِلَیْهِ الاَْمانَةَ [مجموعه وَرّام، جلد 1، صفحه 20.]: اگر قاتل علىّ (علیه السلام) امانتى پیش من مى گذاشت و یا از من نصیحتى مىخواست و یا با من مشورتى مىکرد و من آمادگى خود را براى این امور اعلام مىداشتم ، قطعا حق امانت را ادا مى نمودم.
4 -در روایاتى که در منابع شیعه و اهل تسنن از پیغمبر گرامى اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) نقل شده این گفتار بزرگ مى درخشد : آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ: نشانه منافق سه چیز است دروغگوئى ، پیمان شکنى ، و خیانت در امانت. ( نهج الفصاحه ص2 حدیث 7 -صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح 89 - الترغیب و الترهیب : 4 / 9 / 13.)
5 -پیغمبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) به على (علیه السلام) فرمود : هنگامى که طرفینِ نزاع نزد تو مى آیند حتى در نگاه کردن به آن دو ، و مقدار و چگونگى سخنان که به آنها مىگوئى ، مساوات و عدالت و برابری را رعایت کن ( سَوِّ بَینَ الخَصمَینِ فِى لَحظِکَ وَ لَفظِکَ).
6- [ در مورد شش نفر از پیامبران بزرگ الهى جمله «اِنِّى لَکُمْ رَسُولٌ اَمِینٌ» من براى شما فرستاده امینى هستم» در آیات قرآن آمده است : 1- نوح (شعراء ـ 107) 2- هود (شعراءـ 125) 3- صالح (شعراء ـ 143) 4- لوط (شعراء ـ 162) 5- شُعَیب (شعراء ـ 178) 6- موسى (دخان ـ 18) و این نشان از اهمیت مسئله امانت و امانتداریمی باشد که در کنار امر رسالت قرار گرفته است، و بدون آن هرگز اعتماد امت ها به رسولان و پیامبران جلب نمى شود.]
7- در حدیثى از رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) خطاب به على(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «یا اَبَالْحَسَنِ اَدِّ الاَمانَةَ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ فِى ما قَلَّ وَجَلَّ حَتّى فِى الخَیْطِ وَ الَْمخِیطِ : اى ابوالحسن! امانت را چه مربوط به شخص نیکوکار باشد یا بدکار، چه کم باشد چه زیاد به صاحبش برسان، حتى اگر نخ و سوزن باشد . ( بحارالانوار، جلد 74، صفحه 273.)
8- پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) فرمود: «لا اِیْمانَ لِمَنْ لا اَمانَةَ لَهُ : کسى که امانت را رعایت نمى کند ایمان ندارد .( بحارالانوار، جلد 74، صفحه 273.)
9- امام سجاد(علیه السلام) در باره اهمیت امانت تعبیر عجیبى دارد. به شیعیانش فرمود: «عَلَیْکُمْ بِاداءِ الاَْمانَةِ فَوالَّذِى بَعَثَ مُحَمّداً (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) بِالحَقِّ نَبِیّاً لَوْ اَنَّ قاتِلَ اَبِىَ الْحُسَیْنِ ابْنِ عَلِىٌّ(علیهما السلام) اَئْتَمَنَنِى عَلَى السَّیْفِ الَّذِى قَتَلَهُ بِهِ لاََدَّیْتُهُ اِلَیْهِ : به شما باد به اداء امانت، سوگند به آن کس که محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) را به حق پیامبرِ خویش قرار داد، اگر قاتل پدرم حسین(علیه السلام)شمشیرى را که با آن پدرم را شهید کرد نزد من امانت مى سپُرد (و من امانت او را قبول مى کردم) در امانتش خیانت نمى نمودم» ( بحارالانوار، جلد 72، صفحه 114، حدیث 3. )
10- على(علیه السلام) در باره امانت فرمود : «اَلاَْمانَةُ تَجُرُّ الرِّزْقَ وَ الْخِیانَةُ تَجُرَّ الْفَقْرَ : امانت رزق و روزى مى آورد، و خیانت مایه فقر است». (بحار، جلد 78، صفحه 60.)
11- وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ . و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند(سوره مؤمنون آیه 8 و نیز سوره معارج آیه 32)
تفسیر نمونه ج : 3ص : 430 .
** تنظیم و اصلاح و مختصری اضافات : توسط استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=8236&t=article
آهی کشم زدل که کاش توبودی کنارمن+استادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج
هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت
برو شیخا به فکر خویشتن باش !!+وبلاگ حکیم عسکری گیلانی
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+تبلیغ
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی