به نام خدا
وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی
** باتقوی وباایمان وبااخلاص واهل توکل بود.
**عالم ربانی بود.
**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.
**بیش از 30 سال تدریس کرد
**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود
**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد
**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود
**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت
**اهل دعا ومناجات وذکر بود.
**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.
**طالب وتشنه حقیقت بود
**اهل اندیشه وتفکر بود
**فروتن ومتواضع بود
**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود
**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود
**درهشت سالگی پدرش را از دست داد
**باتجربه وکارآزموده بود
**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت
**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت
**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت
**ژرف اندیش بود
**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت
**از کبر وغرور مبری بود
**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی متنفر بود
**اهل شب وتهجد بود
**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود
**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود
**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود
**زهد عالمانه داشت
**سنگین ومتین وباوقاربود
**دور اندیش بود
**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود
**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد
**نکته سنج ودقیق بود
**اهل قلم بود
**اهل نظم وبرنامه در زندگی بود
** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت
**جوگیر وجوزده نمی شد
**استقلال فکری داشت
**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد
**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد
**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد
**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی وحضرت علامه طباطبایی بود
**به تبلیغ اهمیت می داد
**باجوانان وفرهیختگان وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت
**بی تکلف وراحت بود
**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود
**تکبر علمی واخلاقی نداشت
**از گعده گیری ها بدش می آمد
**از اتلاف عمر ناراحت می شد
**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود
**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود
**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد
**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد
**در حال ساده زیستی تدریس می کرد
**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد
**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند
**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد
**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت
**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود
**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم
**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد
**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد
**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح عجول نبود
**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود
**باپای پیاده به تدریس می آمدند
**حالت درون گرایی داشتند
**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست
**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند
**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد
**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود
**به فکر اصلاح جامعه بود روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید
**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد
**گمنام زندگی کرد
**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم
**می فرمود شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد
**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند
**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند انتقاد می کرد وناراحت می شد
**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود
**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند
**موحد واقعی بود
**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود
** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور داشت
**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت
**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم
**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت
**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود
**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود
**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد
**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است
**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد
**به منبر و وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد
**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند
**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟
**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد
**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند
**در کلاس درس اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است
**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد
**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد
**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند
**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست
**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد
**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار
م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم
**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم
**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند
**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد
**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.
**خوش مجلس وخوش صحبت بود
**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد
**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد
**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی
**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد
** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید
**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم مرحوم علامه طباطبایی میکنم
**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند
**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند
**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند
**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد
**دهن بین وزودباور نبود
**به ماست خیلی علاقه داشت
**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد
**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط به خویش را خودش انجام می داد
**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت
به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید
تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/ 1393
***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.
سیداصغر سعادت
فلسفه به معنای خاص کلمه، تلاشی است ذهنی و عقلی و استدلالی برای درک واقعیت های جهان هستی.
حکمت در معنایی که آن را متمایز از فلسفه بدانیم امری فراتر از فلسفه بوده و سرمنشأی الاهی و لدنی دارد و در قرآن نیز به عنوان عطیه ای الاهی محسوب شده است که پیامبران، امامان و اولیا در طول تاریخ از آن برخوردار بوده و آن را اشاعه داده اند.
عرفان در اصطلاح، به معرفت شهودی خداوند که از طریق تهذیب نفس و صفای باطن حاصل می شود، گفته می شود. در مورد اطلاقات عقل به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.
برای این که بحث از نظم منطقی لازم برخوردار باشد، ابتدا در مورد حکمت و فلسفه و بعد در مورد عرفان توضیحاتی خواهیم داد و در پایان اصطلاح عقل و اطلاقات مختلف و مراتب آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد؛ چرا که مراد به کار گیرندگان این واژه و اصطلاح در فلسفه و حکمت و عرفان یکسان نبوده و هر گروهی از متفکران و مردم بر اساس دیدگاه خود واژه عقل را به کار برده اند.
فلسفه
بر اساس دیدگاه های مختلف،برای فلسفه تعاریف مختلفی شده است، بنابراین نمی توان در این مورد، صرفاً به یکی از تعاریف ادعایی اکتفا کرد. ضمن این که نخست باید دید هر فلسفه ای چه نوع دیدگاهی را در مورد خود معرفت و راه رسیدن به این معرفت و غایت معرفت پیش روی گرفته است. به عنوان مثال اگر فلسفه را علم به حقایق اشیاء تعریف کنیم باید دید که از چه طریقی می توان به حقایق اشیاء رسید. آیا با پرداختن به استدلال های فلسفی می توان به حقایق اشیاء رسید؟ به عبارتی، آیا با فلسفه می توان به مقامی دست یافت که پیامبر(ص)، رسیدن به آن مقام را از پروردگار درخواست کرده بود [1] ؟! بدیهی است اگر محتوای یک علم فقط مباحث ذهنی و عقلی و استدلالی و ماهوی باشد نمی توان این تعریف را که فلسفه علم به حقایق اشیاء است ،در مورد آن پذیرفت. بنابراین اگر دقت لازم را داشته باشیم در نهایت تنها با مطالعه یک فلسفه است که پی خواهیم برد چه تعریفی باید از «فلسفه» در این نظام فکری خاص داشته باشیم. و این که در این فلسفه حقیقتاً به چه غایتی رسیده ایم.
واژه فلسفه (philosophy) یا فیلوسوفیا از دو بخش تشکیل شده است : فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی . گفته شده است اولین کسی که این کلمه را به کار برد، فیثاغورث بوده . وقتی از او سئوال کردند که آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد : نه، اما دوستدار دانایی(فیلوسوفر) هستم . بنابراین واژه فلسفه دراولین روز های پیدایش به معنای عشق ورزیدن به دانایی بوده است .
بااین حال فلسفه یونانی که منجر به فلسفه غرب و تمدن غرب شده است سیر تاریخی خاص خود را داشته و آنچه از مجموع این تلاش فکری بر می آید این است که مرادشان از فلسفه همانا اهمیت دادن به حجیت عقل جزئی بوده که قائم مقام وحی و ادراکات معنوی وجود الاهی بشر شده و غایت عالم و آدم را در عقلانیت به معنای غربی آن جستجو می کند. بنابراین فلسفه به معنای خاص کلمه تلاشی است ذهنی و عقلی و استدلالی برای درک واقعیت های جهان هستی.
اگر چنین تعریفی از فلسفه داشته باشیم- در عین حال که جایگاه خود را به عنوان تلاشی برای فهم منطقی پدیده ها دارد روشن است که برای نیل به حقیقت عالم (خدا) و تشبه به او آنچنانکه برخی در تعریف فلسفه مدعی آن بوده اند [2] عاجز خواهد بود چرا که برای نیل به حقایق عالم شیوه معرفتی والاتری مورد نیاز است که فراتر از ذهن است. همین امر باعث شده که برخی از نامیدن نظام معرفتی خود با عنوان فلسفه ابا داشته و از واژه حکمت استفاده کنند که اصطلاحی است قرآنی.
حکمت
قبل از ورود به بحث حکمت خاطر نشان می کنیم که فلسفه همچنانکه گذشت لفظ عامی است که برای نظام های فکری و معرفتی مختلفی در طول تاریخ بکار رفته بنابراین گاه حکمت الاهی نیز از دید مطالعه کنندگان آن همچون نوعی از فلسفه شناخته شده است هرچند که خواستگاه آن امری ورای ذهن استدلالی بوده است.
حال گوئیم : حکمت در معنایی که آن را متمایز از فلسفه بدانیم سرمنشائی الاهی و لدنّی دارد و در قرآن نیز به عنوان عطیه ای الاهی محسوب شده است [3] که امامان و انبیاء و اولیاء و انسان های والادر طول تاریخ از آن برخوردار بوده و آن را اشاعه داده اند. همچنین در بین افرادی که معروف به فلاسفه شده اند نیز گاه برخی از آنان بهره ای از حکمت (به معنایی که ذکر شد) داشته اند که اساسًا آن را به طریقی غیر از استدلال فلسفی حاصل کرده اند.
از جمله شیخ شهاب الدین سهروردی که آثار خود را حکمت نامیده، معتقد است که حقیقت کتاب او را تنها کسانی به راستی می توانند درک کنند که به هدایت شیخی روحانی که خلیفه خداوند بر روی زمین است، به علم اشراق دست یافته باشند [4] . وی در این مورد می نویسد : «البته روا نبود که کسی بدون مراجعه به شخصی که به مقام خلیفة اللهی رسیده و دانش این کتاب نزد وی است، طمع بندد که به اسرار این کتاب واقف گردد» [5] .
همچنین در مورد اطلاق اسم حکیم می نویسد:
«اسم الحکیم لا یطلق الا على من له مشاهدة للامور العلویة و ذوق مع هذه الأشیاء و تألّه» [6] ؛ اسم حکیم تنها بر کسی صادق است که دارای مقام مشاهده امور عِلوی (والا) و ذوق و تالّه و .... باشد.
بنابراین تمایز فلسفه و حکمت در معنای دقیق این دو اصطلاح از ابتدا در جهان اسلام مطرح بوده از این روی، بسیاری از بزرگان ،حکمت الاهی و معرفت قرآنی و معرفت در مکتب ائمه را امری جدای از فلسفه به معنای یونانی آن دانسته اند. از این دیدگاه اساساً فلسفه ذاتی یونانی داشته و فاصله ای بسیار با حکمت دارد.
بنابراین بطور خلاصه در مورد نسبت فلسفه باحکمت گوئیم : حکمت غیر از فلسفه است هرچند که گاه با بیانی فلسفی ارائه شده و شرح و بسط پیدا کرده است.
عرفان
عرفان در مقایسه با فلسفه و حکمت تعریف روشنی داشته و در عین نایاب بودن حقیقت نهائی آن، می توان به سادگی طوری حدود آن را فهم نمود که حد اقل تمایز آن با فلسفه مشخص باشد چرا که عرفان آشکارا مربوط به دریافتهایی شهودی و حضوری بوده و ارتباطی به تعلیمات مدرسه ای و بحث های استدلالی ندارد.
توضیح بیشتر در مورد عرفان اینکه؛ عرفان در اصطلاح به معرفت شهودی خداوند که از طریق تهذیب نفس و صفای باطن حاصل می گردد، گفته می شود.
عرفان را دارای دو بعد نظری و عملی دانسته اند: الف: عرفان نظری شامل منظومه ای از دریافت های باطنی از طریق کشف و شهود پیرامون جهان هستی است، که توسط افراد واجد شرایط ادراک شده و با شیوه ای نظام مند و بطور نظری تدوین شده است. ب: عرفان عملی شامل به کار بستن دستور العمل های لازم در راستای مبارزه با هوای نفس و رسیدن به مقامات معنوی و کمال توحید است، که توسط استاد طریقت بیان می گردد. در صورتی که سالک راه حقیقت، رهنمود های پیر طریقت را به کار بندد و در مسیر الاهی با اخلاص کامل گام بردارد، به سرمنزل حقائق رهنمون می گردد [7] .
اطلاقات عقل
عقل، خرد ، دانایی و....، یکی از عام ترین الفاظی است که در اذهان مردم می تواند به گستره مراتب عالم هستی - از اعلی علیین تا اسفل سافلین - معنا داشته یاشد. حق تعالی دانای کل و مبداء عقل کل است و همه انسانها نیز خود را عاقل می دانند و حتی به حیله گری یا عقل معاش در معنای مذموم هم اصطلاح عقل اطلاق شده است. بنابراین باید در شناخت کاربردهای این اصطلاح توجه لازم را داشته باشیم؛ از طرفی اگر از دیدگاه معرفت دینی، عقل را گوهره ای می دانیم که محبوبترین مخلوق خداست [8] و خداوند آن را در کسانی که دوستشان دارد به کمال رسانده است [9] بنابراین باید برای درک حقیقت آن و برخورداری از این گوهر وجودی و تمییز مراتب و ارزش گزاری این مراتب دقت خاصی داشته باشیم. چرا که اگر هر واژه ای در جایگاه و ارزش حقیقی خود استعمال شود بسیاری از جهالت ها مجال گسترش نخواهند یافت.
در اینجا برای نشان دادن جایگاه شبهه بر انگیز واژه عقل به روایتی اشاره می کنیم:
«قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ» ؛راوی گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: عقل چیست؟ حضرت فرمود: آنچه به وسیله آن خداوند پرستیده می شود و بهشت به دست می آید. راوی گوید: گفتم ، پس آن چیزی که در معاویه بودچیست؟ فرمود : آن نکراء (در لغت به معنای رأی و اندیشه) و شیطنت است که شبیه عقل است اما عقل نیست.
می دانیم که در صدر اسلام دشمن نامدار دین خدا شخصی به نام ابو الحکم (صاحب حکمت) بود (ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیرة مخزومی) که به قول مولوی، اهل مباحث عقلی بوده است [10] با این حال پیامبر او را ابو جهل نامید تا حقیقتِ عقل و به اصطلاح حکمت او را که عین جهالت و ظلمت بود با این لقب آشکار کند و در طول تاریخ هم به این نام مشهور شد:
عقل فرعون ذکی فیلسوف
کور بود از تو نیابید او وقوف
بولهب هم از تو نااهلی شده
بوالحکم هم از تو بو جهلی شده [11]
بعد از این مقدمه مهم، درمورد اطلاقات عقل در علوم مختلف گوئیم:
در علم کلام عقل به معنای معقولات و قضایایی است که فهم عملی و عمومی بشر آنها را پذیرفته باشد و به نوعی، مقبولات عمومی را گویند. درباب برهان از علم منطق(منطق ارسطوئی) ، عقل به معنای معقولات یقینی است که از مقدمات باب برهان است. و در علم النفس (روان شناسی) قوه درک کلیات را عقل میگویند.
اما در فلسفه اولی، عقل اصطلاحی خاص بوده و یکی از تقسیمات اولیه وجود است که ارتباطی به ذهن استدلالی ندارد. در اینجا عقل غیر از معنای معروف بوده و به مجردات تام اطلاق شده است یعنی موجوداتی که هیچ مادهای نداشته و هیچ تعلقی به امور مادی ندارند و در اصطلاح به آنها «مفارقات» یا موجودات نورانی نیز میگویند. بنابراین اطلاق عقل بر چنین موجودی ربطی به عقل به معنای قوه درک کننده مفاهیم کلی ندارد [12] .
برخی عقل را به عقل نظری و عملی تقسیم کرده اند چرا که محصولات عقل گاهی در حوزه هست و نیست و گاهی در حوزه باید و نباید است. از اولی به عقل نظری و از دومی به عقل عملی تعبیر شده است. عقل عملی خود دو مرتبه دارد: اول، آنچه فقط به تدبیر امور زندگی دنیوی می پردازد، که همان عقل مصلحت اندیش (فردی یا جمعی) است؛ این همان عقل بدلی است که از آن به عقل حسابگر و عقل جزئی نیز تعبیر شده که در آن ارضای تمایلات شهوانی مورد توجه است. دوم، عقل ایمانی که شهوات و تمایلات باطل را به بند می کشد [13] . عقل ایمانی خود درجاتی دارد به تناسب درجات ایمان که در اولیا و انبیاء الاهی عالی ترین حد آن به ظهور رسیده است که شامل درک مستقیم حقایق عالم هستی می باشد و همه پیامبران الاهی برای شکوفا کردن مراتب این نوع از عقل مبعوث شده اند که همچون دفینه هایی در خاک فطرت انسانی پنهان مانده است؛ همچنانکه علی (ع) در این مورد فرموده اند:
«وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» [14] ؛خداوند پیامبران را بر انگیخت تا دفینه های پنهان عقول را برای آنان آشکار کنند. اگر مراد از عقل، عقل فلسفی به معنای یونانی آن می بود بایستی بشر در اوج تمدن غربی به کمال غائی پیامبران رسیده باشد حال آنکه درست عکس این معنا را در جهان شاهدیم.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به نمایه های زیر مراجعه کنید:
سؤال 175 (سایت: 937) عقل حسابگر، دل؛ ایمان و عشق.
سؤال 7168 (سایت: 7501) ملاک حقانیت یک اندیشه و تفکر.
سؤال 227 (سایت: 1866) عقل و گستره فعالیت آن.
[1] «عن النبىّ صلى الله علیه و آله: أرنا الأشیاء کما هی» سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص 8، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368.
[2] «فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی»به نقل از جرجانی و« فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آن ها آگاهی یابد . » به نقل از ابن سینا، فرهنگ فلسفی .
[3] «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» البقره، 269.
[4] لازم به ذکر است که فهم کتب حکمت الاهی در نظر محصلین این کتابها کاری دور از دسترس به نظر نمی رسد ولی منظور ظاهر الفاظ این آثار نبوده و به حقیقت معانی اشاره دارد.
[5] مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج2،ص259، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی.
[6] مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج1،ص296، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی.
[7] حسینی نسب، سید رضا، عرفان اسلامی در آئنه شعر و ادب.
[8] «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَا أَکْمَلْتُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَى وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ» الکافی، ج1، ص 11.
[9] َ همان.
[10] آن زمان که بحث عقلی ساز بود
این عمر با بوالحکم هم راز بود(مثنوی مولوی).
[11] مثنوی معنوی.
[12] مصباح یزدی، محمد تقی، اموزش فلسفه، ج2، ص 164 ، سازمان چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1377.
[13] ترخان، قاسم ، شخصیت و قیام امام حسین، ص 156، قم، چلچراغ، 1388.
[14] نهج البلاغة، ص43، انتشارات دار الهجرة.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa9747
به نام خدا
اینجانب در سال های بعداز 1372 ه ش در قم از طریق نوارهای درسی از محضر حکیم وفیلسوف عالیقدر حضرت آیت الله یحیی انصاری شیرازی ، منظومه مرحوم حاج ملا هادی سبزواری را در بخش منطق وحکمت (فلسفه) فراگرفتم . بااینکه از نزدیک ملاقاتی باایشان نداشتم ولی حالات معنوی وعرفانی ولطافت روح این حکیم وعارف وعالم ربانی وصمدانی را کاملا احساس می کردم وحقیقتا از وجود بابرکت این نمونه واسوه اخلاق بهره بردم. فقدان ظاهری این شخصیت بزرگ وکم نظیر برای تشنگان وادی حکمت وعرفان ومعرفت بسیار مایه تألم وتأثر واندوه است.
روحش شاد وراهش مستدام باد .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجانی
*****************************************
***حکیم وفیلسوف عالیقدر حضرت آیت الله یحیی انصاری شیرازی
آیتالله انصاری شیرازی دار فانی را وداع گفت/ زندگینامه
به گزارش خبرنگار مهر، این استاد برجسته حوزه پس از یک دوره طولانی که در بستر بیماری بود، شامگاه شنبه به دعوت حق لبیک گفت.
این استاد برجسته عرفان و فلسفه مورد عنایت خاص حضرت امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید و شخصیتهای حوزوی بود.
استاد حسن رمضانی در توصیف آیتالله انصاری شیرازی میگوید: ایشان یک شخصیت کهن و ریشهدار در حوزه علمیه است و تفاوت است بین ایشان با کسی که یک دوره شرح منظومه را خوانده و میخواهد آن را تدریس کند. آیتالله انصاری شیرازی شخصیتی است که یک عمر در راه حکمت و عرفان تلاش کرده و در علوم و معارف استخوان خرد کرده است.
این استاد برجسته حوزه یکی از دوازده نفری است که پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی، مرجعیت امام خمینی(ره) را در سال 1342 تائید کرد.
مجمع عالی حکمت اسلامی در سال 1389 از مقام علمی آیتالله یحیی انصاری شیرازی تجلیل کرد.
آیتالله یحیی انصاری شیرازی در سال 1306 هجری شمسی در نودایجان داراب، از توابع شیراز دیده به جهان گشود. پدر او مرحوم شیخ محمد فخر انصاری فرزند شیخ ذکریای نصیر الاسلام انصاری از سران و مبارزان مشروطه بود و خانواده او از علاقمندان به خاندان پاک پیامبر(ص) و از ارادتمندان به ساحت روحانیت شیعه بودند. بر اساس اسناد موجود نسب خاندان ایشان به جابر بن عبدالله انصاری میرسد.
آیت الله انصاری شیرازی دوران کودکی خود را در میان این خانواده گذراند و از همان ایام به اخلاق اسلامی آراسته شد.
دوران تحصیل
آیت الله یحیی انصاری شیرازی پس از اتمام مکتب خانه و دو سال تحصیل در دبستان، تحصیل علوم دینی را در زادگاه خود ـ نودایجان داراب ـ آغاز کرد. مقدمات را نزد استادان آن دیار همچون آیت الله شیخ عبدالکریم انصاری مدرس حوزه علمیه داراب و از شاگردان مرحوم آیت الله حاج میرزا ابراهیم شیرازی که او نیز از شاگردان مرحوم آیت الله میرزای شیرازی بود، فرا گرفت در سال 1325 برای ادامه تحصیل، به شیراز آمد و از مدرسان و استادان بزرگ آن دیار بهرههای بسیار برد.
حوزه علمیه شیراز در آن روزگار از عنایات مرجع بزرگی به نام آیتالله العظمی سید نورالدین شیرازی بهرهمند بود و عالمان بسیاری در آن به تدریس و تألیف میپرداختند. او در این سالها به تدریس منطق و ادبیات نیز میپرداخت.
استاد انصاری شیرازی در سال 1331 به قم مهاجرت کرد. در قم نیز به تکمیل دروس سطح پرداخت و سپس در درس خارج فقه و اصول علمای بزرگ آن روزگار شرکت کرد. در این میان به تحصیل فلسفه و علوم عقلی نیز پرداخت و از استادانی همچون علامه سید محمد حسین طباطبایی(ره) و برادر ایشان مرحوم استاد سیدمحمد حسن طباطبایی بهره برد.
او همگام با تحصیل، به تدریس آنچه آموخته بود نیز پرداخت. همچنین وی در طول سالهای تحصیل خود همواره در درسهای اخلاق شرکت میجست و به تهذیب نفس ـ به عنوان مهمترین دغدغه درسی خود ـ اهمیت بسیار میداد.
استادان و دوستان
آیت الله انصاری شیرازی در سه حوزه علمیه نودایجان داراب، شیراز و قم به محضر عالمان و استادان بسیاری شرفیاب شد. او دروس مقدماتی را در نودایجان داراب نزد استادان آن دیار فرا گرفت از جمله کتاب تبصره علامه را نزد عموی پدر خود حاج شیخ ابوالحسن انصاری شیرازی، امام جماعت مسجد وکیل شیراز آموخت. کتب جامع المقدمات، سیوطی و حاشیه را نیز از محضر آیهالله حاج شیخ عبدالکریم انصاری بهره گرفت با ورود به شیراز از محضر آیت الله العظمی سید نور الدین شیرازی و آیت الله سید عبدالعلی آیت اللهی بهره برد.
وی، مطول و مغنی را خدمت آقای حاج عالم و مرحوم حاج حکیم و شرح لمعه را نزد حاج آقای اردکانی فرا گرفت.
در قم نیز، کفایه و مکاسب را نزد آیت الله آقای حاج سید محمدباقر سلطانی و رسائل را از محضر آیت الله مجاهدی تبریزی، شرح منظومه را نزد آیت الله منتظری و شرح تجرید را در محضر آیهالله حاج شیخ فکور یزدی آموخت. سپس به درس خارج حضرت امام خمینی(ره) رفت و همزمان در درس آیت الله العظمی بروجردی(ره)؛ آیت الله شیخ مرتضی حائری(ره) و آیت الله اراکی(ره) شرکت جست.
وی، علوم عقلی مانند اسفار اربعه، شفا، تمهید القوائد را نیز نزد علامه سید محمد حسین طباطبایی(ره) آموخت و به توصیه ایشان، شرح فصوص قیصری را نزد مرحوم سید محمد حسن الهی (برادر علامه طباطبایی) فرا گرفت. ایشان مدت سی سال از محضر علامه طباطبایی استفاده کرد و از شاگردان خصوصی این استاد به شمار میرفت.
آیت الله انصاری شیرازی در طی این سالها با بسیاری از طلاب و فضلاء رابطه دوستی داشته که برخی همچون حضرات آیات جوادی آملی، حسن زاده آملی، امینی و حجج اسلام آقایان دکتر احمدی، سید حسن لنگرودی، صائمی زنجانی و سید عباس ابوترابی از این جملهاند.
فعالیتهای علمی و فرهنگی
وی تلاش های فرهنگی بسیاری را به جامعه شیعه ارزانی داشته است. او با تربیت شاگردان عالم، مبارز و با اخلاق، هماره حوزههای علمیه را یاری میداده است. او تدریس علوم دینی را از آغازین سالهای طلبگی شروع کرده است و تا کنون به تدریس دروس بسیاری از جمله تدریس کتابهای لمعه، رسائل، مکاسب، کشف المراد، شرح تجرید، شرح منظومه سبزواری، شرح اشارات، اسفار، شرح فصوص قیصری، تمهید القواعد و مصباح الانس، توفیق یافته است. همچنین کتاب شرح منازلالسائرین را که از کتب اخلاقی به شمار میرود، تدریس فرموده و به تدریس مجلداتی از بحار الانوار که در آن به بحث معاد پرداخته شده، اشتغال داشته است.
آیت الله انصاری شیرازی کتابهای بسیار در زمینههای گوناگون نگاشته است که از آن جمله میتوان به «شرح شرح منظومه «در چهار جلد و «مجموعه اشعار و قصائد و غزلیات» اشاره کرد. ایشان جزوات و دست نوشتههای بسیاری دارند که به چاپ نرسیده است.
فعالیتهای سیاسی
آیت الله انصاری شیرازی در طول سالیان مبارزه با رژیم پهلوی، همواره در خط مقدم حضور داشته است. او که علاقه شدیدی به امام خمینی(ره) داشت، از وی به عنوان کسی که بر شیعه و اسلام عزت داده و آن را زنده کرد، یاد میکند و یکی از مروجان جدی اندیشه مرجعیت امام خمینی(ره) در آن روزگار بود. او پس از حادثه مدرسه فیضیه، به سخنرانی پرداخت و ضمن افشای ماهیت پلید رژیم شاه بر عزم امام(ره) و ملت برای مبارزه تا پیروزی نهایی تأکید کرد و به دشمنان مردم هشدار داد که دست از اعمال خود بردارند و به محاصره و زندان امام(ره) ادامه ندهند وگرنه خشم ملت را نمیتوانند خاموش سازند.
سخنان روشنگر این عالم برجسته در شهرهای گوناگون باعث شد که رژیم به تعقیب و تهدید او دست بزند و او را به شهرهای نائین و کوهدشت تبعید کند. اما این مجاهد نستوه در آنجا نیز دست از مبارزه بر نداشت. صراحت و راستگویی او حتی در بازجوییها نیز به چشم میخورد، به گونهای که در پاسخ به پرسشهای ساواک با صراحت اعلام میکرد که بر ضد رژیم سخن گفته و مردم را شورانده است. این مسأله بازجویان را به اعجاب و شگفتی واداشته بود.
بخشی از مبارزههای او به همکاری با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مربوط میشد؛ به گونهای که امضای او در بسیاری از اعلامیهها، از جمله نامه اعلام مرجعیت امام خمینی(ره) به چشم میخورد.
وی پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نیز همواره مدافع انقلاب و آرمان های آن بود و از حمایت و پشتیبانی امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنهای دریغ نورزید و همواره جوانان را به حراست از راه انقلاب و مبارزه با التقاط و انحراف دعوت کرد.
زندگی ساده و طلبگی وی زبانزد خاص و عام بوده و سطح زندگی او گاه از سطح زندگی عموم مردم نیز پایینتر بود، ایشان از هر گونه شهرتطلبی و مشهور بودن پرهیز داشت و حتی از مصاحبه درباره علامه طباطبایی(ره) که خود شاگرد مشهور او بود سرباز زده تا مبادا دچار هوای نفس و شهرت خواهی شود.
http://www.mehrnews.com/news/2455289/%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%86
آهی کشم زدل که کاش توبودی کنارمن+استادسیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج
هرمَسئولی که بمردم خدمت نکندبایدتوی دَهَنش مُوش مُرده گذاشت
برو شیخا به فکر خویشتن باش !!+وبلاگ حکیم عسکری گیلانی
آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+تبلیغ
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی