علم ، حکمت و معرفت

 

پژوهشى درباره معناى «علم» ، «حکمت» و «معرفت»

واژه شناسى «علم»

واژه «علم» در لغت ، به معناى دانستن و دانش ، و نقیض واژه «جهل» است . دانش ، از این جهت که مربوط به ذات و حقیقت چیزى ، یا وجود و عدم صفتى در آن چیز باشد ، تفاوتى نمى کند . در این باره راغب اصفهانى مى گوید : الْعِلْمُ إدْرَاکُ الشَّیءِ بِحَقِیقَتِه ، وَذَلِکَ ضَرْبَانِ : أحَدُهُمَا إدْرَاکُ ذَاتِ الشَّى ءِ . وَالثَّانى الْحکْمُ عَلَى الشَّیءِ بِوُجُودِ شَیءٍ هُوَ مُوجُودٌ لَهُ أوْ نَفْى شَیءٍ هُوَ مَنْفیٌّ عَنْه ... . علم ، دریافتن حقیقت شى ء است ؛ و آن ، دو گونه است : یکى دریافتن ذات شى ء و دیگرى حکم بر وجود صفتى براى شى ء که آن را داراست ، یا حکم بر نفى صفتى از شى ء که فاقد آن است . (1)

واژه شناسى «معرفت»

واژه «معرفت» و «عرفان» ، به معناى شناخت و آگاهىِ حاصل از اندیشه در آثار است . معرفت و عرفان ، نقیض واژه «انکار»ند . راغب در این باره مى گوید : الْمَعْرِفَةُ وَالعِرْفَانُ إدْرَاکُ الشَّیءِ بِتَفَکُّرٍ وَتَدَبُّرٍ لأثَرِهِ ، وَهُوَ أخَصُّ مِنَ الْعِلْمِ ، وَیُضادُّهُ الإنْکَارُ . وَیُقَالُ : فُلانٌ یَعْرِفُ اللّه َ وَلا یُقَالُ : یَعْلَمُ اللّه َ ـ مُتَعَدِّیا إلَى مَفْعُولٍ وَاحِدٍ ـ لَمّا کانَمَعْرِفَةُ الْبَشَرِ للّه ِ هی بِتَدَبُّرِ آثَارِهِ دُونَ إدْرَاکِ ذَاتِهِ ، وَیُقَالُ : اللّه ُ یَعْلَمُ کَذَا وَلا یُقَالُ : یَعْرِفُ کَذَا ، لَمّا کَانَتِ الْمعْرِفَةُ تُسْتَعْمَلُ فی الْعِلْمِ الْقَاصِرِ الْمُتَوَصَّلِ بِهِ بِتَفَکُّرِ . معرفت و عرفان ، به معناى دریافتن شى ء از راه اندیشیدن و تأمّل کردن در اثر آن است و اخص از علم است و مقابل «انکار» قرار دارد . [براى نمونه] گفته مى شود : «فلانى خدا را مى شناسد» ؛ ولى نمى گویند : «خدا را مى داند» ؛ چرا که معرفت انسان به خداوند ، از راه اندیشیدن در آثار اوست و نه از راه دریافتن ذات بارى تعالى ؛ و مى گویند : «خدا فلان چیز را مى داند» ؛ امّا نمى گویند : «[خدا] آن را مى شناسد» ؛ زیرا معرفت (شناخت) در خصوص علمِ محدودى که با اندیشیدن به دست مى آید ، به کار مى رود .(2)  از این رو ، واژه هاى «علم» و «معرفت» ، از دیدگاه واژه شناسى ، با یکدیگر دو تفاوت دارند : 1 . نقیض علم ، «جهل» و نقیض معرفت ، «انکار» است . 2 . معرفت ، اخص از علم است ؛ زیرا علم ، اعم از دانشِ برآمده از اندیشه در آثار و دانشِ بدون واسطه است .


واژه شناسى «حکمت»

واژه «حکمت» در لغت ، از ریشه «حُکم» به معناى «منع» گرفته شده است ؛ زیرا حُکم و داورى عادلانه ، مانع ظلم است . همچنین ، دهنه اسب و دیگر چارپایان ، «حَکَمه» نامیده مى شود ؛ چون مانع و مهار کننده حیوان است . بر این پایه ، علم ، «حکمت» نامیده شده است ؛ چون از جهلِ عالِم ، جلوگیرى مى کند . (3)  همچنین بر هرچیز نفوذناپذیرى ، صفت «محکم» اطلاق مى گردد . (4) آلوسى ، در تفسیر روح المعانى ، در تبیین واژه «حکمت» ، از کتاب البحر نقل مى کند که : دانشمندان ، در معناى این کلمه ، 29 قول دارند که برخى از آنها به هم نزدیک اند . پاره اى از عالمان ، بیشتر این معانى را اصطلاحى مى دانند که قائل به آن ، به مصداق مهمّ «حکمت» ، بسنده کرده و همان را در معناى آن آورده است ، وگرنه در اصل ، از مصدر «اِحکام» است که به معناى استوارى در علم ، گفتار و کردار و یا همه اینهاست . (5) بنا بر این ، از منظر واژه شناسى ، کلمه «حکمت» ، حاکى از نوعى استوارى و اِتقان است و به هر چیز استوار و نفوذناپذیر ، اعم از مادّى و معنوى ، اطلاق مى گردد .

علم و معرفت ، در قرآن و حدیث

«قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَـبِ. (6) بگو : آیا دانایان و نادانان ، با هم برابرند ؟ تنها خردمندان ، متذکّر مى شوند» . هیچ مکتبى مانند اسلام براى دانش و معرفت و آگاهى ، ارزش قائل نیست و هیچ دینى مانند اسلام ، مردم را از خطر جهل ، بر حذر نداشته است . از نظر اسلام ، علم (دانش) ، اساس همه ارزش ها و جهل (نادانى و ناآگاهى)، ریشه همه معایب و مفاسد فردى و اجتماعى است . (7) همچنین از نظر اسلام ، انسان در هر حرکتى نیاز بهشناخت و آگاهى دارد (8) و عقاید ، اخلاق و اعمال انسان باید مبناى علمى داشته باشند . (9) آنچه در مقدّمه طرح دیدگاه هاى اسلام درباره علم و معرفت ، بیش از هر چیز اهمّیت دارد ، این است که : اسلام براى کدام رشته از دانش ها، اهمّیت و ارزش قائل است؟ کدام دانش ، معیار ارزش انسان و اساس همه ارزش هاست؟ (10) کدام دانش ، دل را زنده مى کند و انسان را راهنمایى مى نماید؟ (11) کدام دانش ، سودمندترین گنج ، میراث انبیاى الهى ، شرط عمل و موجب کمال ایمان است؟ (12) کدام دانش ، موجب علاقه مند شدن خداوند منّان به انسان و احترام فرشتگان به او و استغفار همه موجودات براى او و آسان شدن راه بهشت براى عالِم است؟ (13) خلاصه این که آن همه تأکید اسلام نسبت به تعلیم و تعلّم ، و آن همه فضائلى که در متون اسلامى براى دانش و دانشمند ذکر شده است و در این کتاب ملاحظهخواهید کرد ، مربوط به کدام رشته از دانش هاست؟ آیا رشته خاصّى از دانش ها مورد نظر اسلام است ، یا این که مطلقِ دانش از نظر اسلام ، ارزشمند است و از این همه فضیلت برخوردار است؟

مفهوم «علم» در متون اسلامى

بررسى دقیق موارد کاربرد واژه علم و معرفت در متون اسلامى ، نشان مى دهد که «علم» در اسلام ، به طور کلّى در دو مفهوم به کار رفته است که یکى را حقیقت و اصل دانش مى نامیم ، و دیگرى را ظاهر و فرع آن . از نظر اسلام ، دانش ، حقیقت و جوهرى دارد و ظاهر و پوسته اى . انواع دانش هاى رسمى ، اعم از اسلامى و غیر اسلامى ، پوسته دانش محسوب مى شوند و حقیقت علم و معرفت ، چیز دیگرى است . آن جا که گفته مى شود : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَـهَ إِلَا هُوَ وَالْمَلَـلـءِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ. (14) خدا و فرشتگان و دانشمندان، گواهى مى دهند که جز او هیچ معبودى نیست» . یا «وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ. (15) آنان که دانش یافته اند ، مى دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ، حق است» . و یا «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـؤُاْ . (16) از میان بندگان خدا ، تنها دانایان ، از او بیم دارند» ، سخن از حقیقت و جوهر دانش است . و آن جا که گفته مى شود : «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ. (17) خدا او را دانسته گم راه گردانید» . یا «وَ مَا تَفَرَّقُواْ إِلَا مِنم بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ . (18) فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد ، راه تفرقه پیمودند» . و یا « وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَـبَ إِلَا مِنم بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ . (19) کسانى که کتابِ آسمانى به آنان داده شده ، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند ، مگر پس از آن که دانش براى آنان حاصل آمد» ، سخن از ظاهر و پوسته دانش است . در این جا این سؤال مطرح مى شود که حقیقت دانش چیست؟ و چگونه مى توان حقیقت دانش را از ظاهر و پوسته آن تمیز داد؟ و چگونه مى توان آن را به دست آورد؟

حقیقت «علم»

حقیقت دانش ، نورى است که در پرتو آن ، انسان ، جهان را آن گونه که هست ، مى بیند و جایگاه خود را در هستى مى یابد . نور دانش ، مراتبى دارد که بالاترین آن ،نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا مى کند ، بلکه او را در این مسیر ، حرکت مى دهد و به مقصد اعلاى انسانیت مى رساند . قرآن کریم ، با صراحت از این نور ، سخن مى گوید : «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَـهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّـلُمَـتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا . (20) آیا کسى که مُرده دل بود و زنده اش کردیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم برود ، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکى هاست و از آن بیرون آمدنى نیست؟!» . و به عبارت دیگر «قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ . (21) آیا کسانى که مى دانند ، با کسانى که نمى دانند ، یکسان اند ؟! » . امام على علیه السلام درباره این نور و مهم ترین خواصّ آن ـ که رساندن انسان به مقصد اعلاى انسانیت است ـ مى فرماید : قَد أحیا بعَقلِهِ ، و أماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَلیلُهُ ، و لَطُفَ غَلیظُهُ ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ البَرقِ ، فَأبانَ لَهُ الطَّریقَ ، وسَلَکَ بِهِ السَّبیلَ ، و تَدافَعَتهُ الأبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ ، و دارِ الإقامَةِ ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنینَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأمنِ وَ الرّاحَةِ ، بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ ، و أرضى رَبَّهُ . (22) [صاحب چنین نورى ،] عقلش را زنده داشته و نفسش را کشته است ، تا آن جا که درشتى هایش خُرد ، و خشونت هایش نرم شده ، و نورى پُرفروغ برایش درخشیدن گرفته است که شاه راه توحید را روشن مى سازد و در پرتوش راهپیموده مى شود . بدین سان ، درها یکى پس از دیگرى ، او را به آستانِ سلامت و اقامتگاه جاوید ، مى رانند و ثابت قدم و استوار در جایگاه امنیت و آسایش ثبات مى یابد؛ زیرا او قلب خود را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود کرد . آیات و احادیثى که نورانیت انسان را مقدّمه حرکت صحیح او در جامعه و به سوى کمال مطلق مى دانند ، و یا دانش را به نور تفسیر مى کنند ، و یا دانش را ملازم با ایمان به خدا و رسالت انبیاى الهى ، و همراه با صفات پسندیده و اعمال شایسته مى دانند ، در واقع ، جوهر و حقیقت دانش را توضیح مى دهند . دلیل این که این نور را مغز دانش و همه دانش هاى رسمى را پوسته دانش مى شماریم ، آن است که ارزش دانش هاى رسمى ، وابسته به آن است . جوهر دانش است که به دانش ، ارزش حقیقى مى بخشد؛ یعنى دانش را در خدمت انسان و در جهت تکامل و بِهْ روزى او قرار مى دهد و بدون آن ، نه تنها دانش ، فاقد خواص و آثار دانش مى شود ، بلکه تبدیل به یک عنصر ضدّ ارزش و ضدّ انسانیت مى گردد . این است معناى آنچه بدان اشارت رفت که ارزش حقیقت دانش ، مطلق است و ارزش دانش هاى رسمى ، مشروط . شرط ارزشمند بودن دانش هاى رسمى ، این است که در خدمت انسان باشند و بدون جوهر دانش ، دانش هاى رسمى نمى توانند در خدمت انسان قرار گیرند و چه بسا بر ضدّ انسان به کار گرفته مى شوند . نکته مهم و قابل توجّه ، این است که وقتى دانش ، جوهر و خاصیت خود را از دست داد ، نه تنها با جهل مساوى مى شود ، بلکه از جهلْ زیانبارتر مى گردد؛ زیرا حرکت انسان را به سوى انحطاط و سقوط ، تسریع مى بخشد . دانش ، وقتى جوهر و جهت حقیقى خود را از دست داد ، درست مانند راهنمایى است که به جاى آن که انسان را در مسیر قرار دهد ، او را به سوى چاه سوق مى دهد . این جاست که دانش ، هر چه بیشتر پیشرفت کند ، براى جامعه انسانى خطرناک ترخواهد بود . خطر بزرگى که امروز جامعه بشر را تهدید مى کند ، این است که دانش ، رشد کرده ؛ ولى جوهر و جهت و خاصیت خود را از دست داده و در مسیر انحطاط و سقوط انسانى به کار گرفته شده است . با اندکى تأمّل ، به سادگى مى توان دریافت که در جهان امروز ، دانش ، چه آفاتى را بر جامعه بشرى تحمیل کرده است و شمشیر دانش در کف قدرت هاى بزرگ جهان ، چه به روز انسان آورده است . دزدهایى اند که براى غارت مادّه و معناى انسان ، از چراغ دانش بهره مى گیرند و این گونه با قساوت عمل مى کنند و به هیچ چیز و به هیچ کس ، رحم نمى کنند . سنایى غزنوى ، شاعر برجسته قرن ششم ، چه زیبا سروده است : 0 چو علم آموختى از حرص، آن گه ترس ، کاندر شب چو دزدى با چراغ آید ، گُزیده تر بَرَد کالا. 0 بِرِشت ، درباره دانش امروزى گفته است : انسان امروز از علم بیزار است؛ زیرا علم بود که فاشیسم را به وجود آورد و به بشریت تحمیل کرد ، و علم بود که براى نخستین بار ، مسئله گرسنگى را در سطحى به این وسعت که از هر سه تن ، دو تن در جهان گرسنه اند ، ایجاد کرد . (23) آیا فنون و ابزار دزدى ، گرسنگى ، قتل و فساد را مى توان دانش نامید؟ آیا دانشى که جامعه را به فساد و تباهى مى کشد ، دانش و نور است ، یا جهل و ظلمت؟ این جاست که معناى سخن دقیق پیامبر خدا مشخّص مى گردد که فرمود : إنَّ مِنَ العِلمِ جَهلاً .

 

 

1-مفردات الفاظ القرآن : ص 343 .

2- مفردات ألفاظ القرآن : ص 331 .

3-ابن فارس مى گوید : «الحاء و الکاف والمیم ، أصل واحد و هو المنع ، وأول ذلک الحُکم ، و هو المنع من الظلم وسمّیت حَکَمة الدابة لأنّها تمنعها ... والحکمة هذا قیاسها ، لأنّها تمنع من الجهل» (معجم مقاییس اللّغة : ج2 ص91) .

4-.در الصحاح (ج 5 ص 1902) آمده : «أحکمت الشى ء فاستحکم ، أى صار محکماً».

5-.روح المعانى : ج 3 ص 41 .

6-زمر : آیه 9 .

7-.ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / بخش چهارم : دانش / فصل دوم : فضیلت دانش / بنیاد هر نیکى .

8-ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / ح 1431 .

9- وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء: آیه 36).

10-.ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / بخش چهارم : دانش / فصل دوم : فضیلت دانش .

11-.ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / بخش چهارم : دانش / فصل دوم : فضیلت دانش / حقیقت زندگانى و بهترین هدایت .

12-.ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / بخش چهارم : دانش / فصل دوم : فضیلت دانش / پرسودترین گنج و میراث پیامبران و کمال ایمان و شرط عمل .

13-ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / بخش هشتم : کسب شناخت / فصل دوم : فضیلت آموختن / بهره هاى جستجوى دانش / دوستى خدا و احترام فرشتگان و آمرزش خواهى همه چیز و هموار شدن راه بهشت .


14-.آل عمران: آیه 18 .

15-.سبأ : آیه 6 .

16-فاطر : آیه 28 .

17-جاثیه : آیه 23 .

18-.شورا : آیه 14 .

19-آل عمران : آیه 19 .

20--.انعام : آیه 122 .

21-زمر : آیه 9.

22-.نهج البلاغة : خطبه 220 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 316 ح 34 .

 

 

 

 

22-تاریخ و شناخت ادیان : ص 34 .

23-ر. ک : دانش نامه عقاید اسلامى : معرفت شناسى / ح 3238 .

 

 احادیث پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم>   {علم ، حکمت و معرفت}

 
 
http://www.hadith.net/n2133-e25958.html  حدیث نت