لشت نشاء دیار عالمان
لشت نشاء در طی دو قرن اخیر، علاوه بر مواهب طبیعی، از مواهب معنوی و علمی فراوانی هم برخوردار بوده است. دانشمندان و عالمان و انسان های آزاده و فرهنگ دوستی از این ناحیه برخاسته اند که نام اغلب آنان به علت معروفیت شهر رشت و یا از عدم اطلاع تاریخ نویسان از زادگاه اصلی آنان، در مرکز علمی به رشتی و گیلانی شهرت یافته اند.
-آیت الله شیخ حسین لیچائی؛ عالمی جلیل القدر و متّقی و از شاگردان برجسته آخوند خراسانی سید محمدکاظم یزدی بود. وی در اواخر عمر، از زادگاهش لشت نشاء، به رشت رفت و در آنجا رحل اقامت افکند و در مسجد شیخ جواد، واقع در میدان بزرگ رشت، به اقامه نماز جماعت و تدریس پرداخت. از تألیفات به جای مانده از آن مرحوم، می توان الفیه لیچائی، منظوم کفایةالاصول و مواقع النجوم نام برد.ایشان بنیان گذار حوزه علمیه ای در لشت نشاء بودند که با رحلت ایشان تعطیل شد.وی در هفتاد سالگی، در سال 1333 ش. دیده از جهان بست.و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
-آیةالله حاج سید مهدی لشت نشائی ،وی ساکن رشت بوده و در این شهر به تدریس علوم اسلامی اشتغال داشته است. جمعی از بزرگان و فرزانگان، از جمله آیةالله حاج شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی (1313 - 1413 ق) صاحب کتاب الفراغ و التجاوز و آیةالله حاج شیخ محمد سعیدی لاهیجانی (1317 - 1403 ق) صاحب تألیفات ارزنده و فراوان همانند «تاریخ رجال دو هزار ساله گیلان»، از محضر علمی این فرزانه جلیل القدر بهره برده اند.[2]
-عالم جلیل القدر سیدحسین لشت نشائی ،وی پس از کسب معارف و طی مدارج علمی، به سال 1290 ق، در سن نود سالگی در کاظمین رحلت کرد و در جوار قبر شیخ مفید(قدس سره) مدفون گردید.[3]
-آیةالله حاج سیدعباس لشت نشائی ، فرزند سیدحسین. وی عالم، فاضل، زاهد و از شاگردان شیخ مرتضی انصای بود و در هنگام تشرّف به مکه فوت کرد و در همان شهر مقدس مدفون گردید. وی دارای دو فرزند پسر بود که هردو از برجستگان عصر خود بودند. این دو عبارتند از: سیّد محمد لشت نشائی که مقام «شیخ الاسلامی» رشت را برعهده داشت؛ و سید صادق لشت نسائی که از شاگردان برجسته و نامدار آیةالله میرزا محمدباقر گلپایگانی بود.[4]
-فقیه نامدار آیةالله شیخ علی لشت نشائی ،وی از رجال فضل و علم و از شاگردان میرزای رشتی بود و خود نیز در مقام تدریس برآمد و شاگردان فراوانی را در حوزه علمیه نجف تربیت نمود. او مراتب معنوی فوق العاده ایی داشت، در نجف اشرف رحلت کرد و در جوار حرم حضرت علی(ع) مدفون گردید.[5]
-عالم فاضل سید احمد فاطمی لشت نشائی ، وی که از شاگردان مبرز آخوند خراسانی و شیخ شعبان گیلانی و علامه میرزا محمدعلی مدّرسی چهاردهی است، در سال 1329 ش. در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت.[6]
-آیةالله حاج شیخ ابوالقاسم حجتی لشت نشائی ،این عالم ربانی در حدود سال 1310 ق، در خانواده ای مشهور به فضیلت و تقوا در لشت نشاء دیده به جهان گشود. آیةالله حجّتی در اواخر عمر تمایل داشت، که در یکی از حوزه های بزرگ نجف یا قم باشد و چون استادان بزرگوارشان در نجف همگی درگذشته بودند و از طرفی، آوازه و شهرت علمی حوزه علمیه تازه تأسیس قم را شنیده بود، تمایل پیدا کرد که به این حوزه جوان برود. لذا در حدود سال 1330 ش. به قم رفت و در این شهر رحل اقامت افکند و در درس حضرت آیةالله العظمی بروجردی حضور یافت و از محضر علمی این استاد فرزانه استفاده کرد. خود نیز در تکیه آقا سیدحسن قم برای عده ای از فضلا تدریس می کرد و ماهیانه به همان افراد نیز شهریه ای می پرداخت. وی همچنین در سه وعده، در مسجد رضوی (واقع در چهارراه بازار، ابتدای خیابان باجک قم) اقامه جماعت می کرد و بعضی اوقات نیز به وعظ و خطابه و ارشاد مردم می پرداخت.آیةالله حجّتی پس از عمری تلاش در راه اسلام و تحمّل مشقّات و مصائب، سرانجام در صبح روز 25 محرم، مصادف با روز شهادت امام سجاد(ع)، سال 1387 ق. (1344 ش) بعد از ادای فریضه صبح و انجام تعقیبات، هنوز از سجاده برنخاسته بود که دچار سکته قلبی گردید و روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد. پیکر پاکش پس طواف حرم حضرت معصومه(س)در قبرستان شیخان به خک سپردند.(ایشان پدر بزرگ دکتر محمباقر نوبخت میباشند)
***- علامه زین العابدین عسکری لشت نشائی ، وی در سال 1308 هجری شمسی در قریه ای ازبخش قراء بخش لشت نشا به نام نوحدان که درشمال رشت واقع است چشم به دنیا گشود .در سن هشت سالگی پدرش به دار آخرت واصل گردید با اینکه پدر او از روحانیون سرشناس آن منطقه بود بعد از فوتش بلا و گرفتاری های شدید طلاقت فرسا و غیر قابل تحملی متوجه او بــود و روزگار تلخ و سیاهـــی داشت. تا سن 16 سالگی در همان روستا کنار مادرش به عسرت و سختی زندگی می کرد سپس برای تحصیل علوم دینی و معارف الهی به سوی رشت حرکت کرد و درمدرسه مهدویه وصل به مسجد معروف به کاسه فروشان، سکنی گزید، کتاب جامع المقدمات و سیوطی را در آنجا خواند و تا آخر سال 1326 در آن مدرسه بود ،در سال 1335 وارد درس کفایه الاصول و اسفار شد و از سنه 1335 تا سنه 1347 درحدود 12 سال، افتخار شاگردی حضرت علامه طباطبائی (ره) را داشته است ،در حدود دو سال به درس خارج فقه آیت الله بروجردی(ره) و آقای شیخ عباسعلی شاهرودی (ره) و آقای میرزا هاشم آملی(ره) و در حدود هشت سال به درس خارج فقه و اصول آیت الله مجتهد جامع الشرایط و جامع المعقول والمنقول، عارف ربانی حضرت امام خمینی(ره) می رفته و افتخار شاگردی او را داشت در حدود پانزده سال به درس خارج فقه حضرت آیت الله گلپایگانی(ره) شرکت داشت سرانجام آن مرد بزرگوار در روز یکشنبه مورخ 4/2/84 عارضه قلبی و در سن 76 سالگی دارفانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت.
-آیت الله شیخ محمد پورجعفر لشت نشائی ، آیتالله حاج شیخ محمد پورجعفر در سال 1303 در روستای چلیکدان از توابع بخش لشت نشا شهرستان رشت دیده به جهان گشود، وی در سال 1320 به لشت نشا عزیمت و در درس آیتالله شیخ حسین قوچانی شرکت کرد پس از پنج ماه از این مدت وارد شهرستان رشت شد و در دروس آیات عظام شیخ مهدی لاکانی، شیخ صادق کاظمی، شیخ رفیع خورگانی، سید حسن بحرالعلوم، سید مهدی رودباری و آیتالله سید محمد ضیابری مقدمات را فراگرفت. آیتالله پورجعفر در سال 1329 وارد شهر قم شد و در دروس آیات عظام امام خمینی(ره)، مشکینی، موسویاردبیلی، مجاهدی تبریزی، سید محمد رضا گلپایگانی، سید مرتضی لنگرودی، سید شهابالدین مرعشی نجفی، علامه طباطبایی و آیتالله مطهری تلمذکرد.آن مرحوم سالهای زیادی در درس آیتالله بروجردی شرکت داشت و از آیتالله نجفی عراقی اجازه اجتهاد داشت.آیتالله پورجعفر اجازاتی از آیات عظام سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، شاهرودی، سید شهابالدین مرعشی نجفی، آیتالله شیرازی، آیتالله سید محمد رضا گلپایگانی، عراقی و بهجت در امور حسبیه داشتند.از جمله آثار این عالم ربانی کتاب راهنمای بهشت میباشد که هماکنون در دست تنظیم میباشد. گفتنی است آیتالله پورجعفر 25 شعبان سال 1432ه.ق مصادف با 5 مرداد 1390 در سن 86 سالگی به علت کهولت سن دار فانی را وداع گفت.
-ثقةالاسلام سید عبدالله فاطمی (مدفون در قبرستان وادی السلام نجف اشرف)
-شهید حجت الاسلام حسن عسگری .در سال 1322 در یکی از روستاهای لشت نشاء به دنیا آمد.شب 6 شهریور 1360 چند نفر از تیم های ترور منافقین در منزل ایشان رگبار گلوله به سویش روانه کردند و دنیای فانی را بدرود گفتند
-حجتالاسلام پاک پور ؛ نماینده مقام معظم رهبری در کشور چین
به نام خدا
وِیژگی های شخصی وعلمی وفکری ومعنوی مرحوم حکیم عسکری گیلانی
** باتقوی وباایمان وبااخلاص واهل توکل بود.
**عالم ربانی بود.
**استادی حاذق وماهر در تدریس علوم فلسفی وکلامی وعرفانی بود.
**بیش از 30 سال تدریس کرد
**مسلط بر متون فلسفی وکلامی وعرفانی بود
**دوازده سال ازمحضردرس فلسفی وعرفانی حضرت علامه محمد حسین طباطبایی بهره برد
**هشت سال از محضرحضرت امام خمینی استفاده نمود
**پانزده سال ازمحضرحضرت آیت الله سیدمحمد رضا گلپایگانی بهره مند گشت
**اهل دعا ومناجات وذکر بود.
**اهل صفا وصداقت وصمیمیت بود.
**طالب وتشنه حقیقت بود
**اهل اندیشه وتفکر بود
**فروتن ومتواضع بود
**اهل صبر وبردباری وشکیبایی بود
**سختی ها ومرارت های دنیا وحوادث را لمس کرده بود
**درهشت سالگی پدرش را از دست داد
**باتجربه وکارآزموده بود
**دلبستگی به مقام ومنصب وشهرت و... نداشت
**مرحوم علامه طباطبایی به ایشان توجه داشت
**به تربیت طلاب وشاگردان اهتمام داشت
**ژرف اندیش بود
**به کیفیت درس توجه واهتمام داشت
**از کبر وغرور مبری بود
**دارای ذهن باز ومنبسط بود واز انجماد فکری ودگم اندیشی متنفر بود
**اهل شب وتهجد بود
**همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود
**ازنظر وضع معیشتی واقتصادی ،متوسط بود
**وابستگی مالی به هیچ جایی نداشت ومستقل بود
**زهد عالمانه داشت
**سنگین ومتین وباوقاربود
**دور اندیش بود
**مجلس درسش ساده وبی آلایش بود
**نکات واشعار زیادی از عرفاء وبزرگان از حفظ بود وبه زیبایی می خواند وبیان می کرد
**نکته سنج ودقیق بود
**اهل قلم بود
**اهل نظم وبرنامه در زندگی بود
** تحت تأثیر این وآن قرار نمی گرفت
**جوگیر وجوزده نمی شد
**استقلال فکری داشت
**مرید ومحب امام خمینی ره بود واکثر اوقات عشق وارادت خود را به امام ونظام جمهوری اسلامی نشان می داد واظهار می کرد
**به عرفان حضرت امام خمینی ره خیلی اهمییت می داد
**می فرمود حضرت امام خمینی از جمله عرفایی بود که یک امت را به سوی خدا حرکت داد
**درمسائل عرفانی بیشتر متاثر از حضرت امام خمینی وحضرت علامه طباطبایی بود
**به تبلیغ اهمیت می داد
**باجوانان وفرهیختگان وطلاب وفضلاءودانشمندان ودانشجویان واساتید دانشگاه ارتباط داشت
**بی تکلف وراحت بود
**حریم برای خودش ایجاد نمی کرد که کسی جرئت نکند به ایشان نزدیک شود
**تکبر علمی واخلاقی نداشت
**از گعده گیری ها بدش می آمد
**از اتلاف عمر ناراحت می شد
**ازعقب ماندگی حوزه های علمیه از جامعه وزمان نگران بود
**باتصوف بازی وصوفی گری مخالف بود
**باانحرافات عقیدتی واخلاقی برخورد عالمانه وقاطع برخورد می کرد
**باانحرافات فکری در گیلان برخورد می کرد
**در حال ساده زیستی تدریس می کرد
**به بهداشت اهمیت خاصی می داد واز ژولیدگی بدش می آمد
**می فرمود طلبه های گیلانی ومازندرانی خوش تیپ وخوش پوش هستند
**ازاینکه عده ای رعایت بهداشت کوچه وخیابان را نمی کردند ،ناراحت می شد
**معتقد بود که شریعت وطریقت وحقیقت یک چیز است وجدای از هم نیستند وخودش نیز هرسه را باهم داشت
**دررابطه با مسائل دینی اهل تسامح وتساهل نبود
**معتقد بود که در مسائل ومعارف دینی باید در حد بالا مطالعه داشته باشیم
**بامردم وجوانان با گشاده رویی روبرو می شد
**از صدای خوش وآهنگ زیبا در چهارچوب شرع خوشش می آمد
**ازشتابزدگی در امور پرهیز می کرد وبه اصطلاح عجول نبود
**اهل نظم در زندگی ودر تد ریس بود
**باپای پیاده به تدریس می آمدند
**حالت درون گرایی داشتند
**اهل ادعای فضل وکرامات نبود واز این کارها بیزاری می جست
**ایشان بااینکه مسلط به همه کتب عرفانی وفلسفی وکلامی و...بود ولی خود رانشان نمی دادند وبعدا افراد به شخصیت علمیش پی می بردند
**از نظر شیوه تدریس متأثر از علامه طباطبایی بودند وبه متن کتب علمی بسیار اهمیت می دادند ومی فرمود مرحوم علامه ملامتنی بود وبه متن کتاب علمی اهمیت می داد
**دنبال گنبد وبارگاه برای خودش بعداز مرگ نبود
**به فکر اصلاح جامعه بود روی این جهت به تبلیغ اهتمام می ورزید
**به امور فرهنگی ومعنوی اهمیت می داد
**گمنام زندگی کرد
**ازسن نوجوانی عشق وعلاقه به معقول داشت ومی فرمود اگرواعظی در محل ما منبر می رفت هرگاه از معقول می گفت من به وجد می آمدم
**می فرمود شاخ وبال های اضافی علم را باید قیچی کرد ونباید طلبه را معطل کرد
**روش فعلی وقبلی حوزه را نمی پذیرفت ومعتقد بود که باید حوزه در همه زمینه ها متحول شود وتکامل پیداکند
**ازاینکه طلاب بی انگیزه درس می خوانند انتقاد می کرد وناراحت می شد
**می فرمود طلبه باید خودش را به یک استاد ماهر بسپارد که سال ها در خدمت آن استاد باشد تا ساخته شود
**ایشان حتی روزهای تعطیلی هم گاهی برای بعضی از طلاب مجدّ درس می گذاشتند
**موحد واقعی بود
**اهل دروغ وحیله ومکرو نیرنگ و کلک نبود
** به (لامؤثر فی الوجود الاالله) باور داشت
**به رزق مقدر اعتقاد وایمان داشت
**درس وتدریس را به جهت گرما وسرما وباران وباد و... تعطیل نمی کرد. در یک روز طوفانی وبارانی یکی از شاگردان از ایشان سؤال می کند اگر باران ادامه پیدا می کرد وخیابان آب می آمد بازهم به درس وکلاس تشریف می آوردید؟!! فرموده بود:اگر خیابان آب می گرفت قایق کرایه می کردم واز روی آب می آمدم ودرس را تعطیل نمی کردم
**به کیفیت غذا توجه داشت نه کمیت
**از گوشت در حد نیاز استفاده می کرد وبیشتر از میوه جات مصرف می نمود
**ناهار وشام وصبحانه بطور متعارف میل می فرمود
**به تحصیل فرزندان اهمیت می داد
**می فرمود روزگار ما روزگاری نیست که دختران بی سواد باشند. می فرمود الگوی ما در تحصیل علم ودانش حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها ) است
**از تک بعدی پرهیز می کرد واز آدم های تک بعدی بدش می آمد
**به منبر و وعظ عالمانه اهمیت می داد واز منبرهای کشکولی وجنگلی خوشش نمی آمد
**می فرمود منبرها وخطابه ها باید نوآوری داشته باشد ودر شنونده تحول ایجاد کند
**معتقد بود که طلاب وارباب عمائم(معممین)باید هدفمند درس بخوانند وهرکس استعداد وذوق خود را بشناسد که چه کاره می خواهد بشود؟
**از حرکات سبک وجاهلانه بعضی از اهل علم ناراحت می شد
**می فرمود اهل علم اگر منکری را دیدند باید فورا تذکر دهند وملاحظه اشخاص را نکنند
**در کلاس درس اجازه اشکال بی مورد به شاگردان نمی داد ومی فرمود اشکال بی مورد باعث اتلاف وقت وتضییع حق دیگر شاگردان است
**باوقار راه می رفت واز عجله وشتاب در راه رفتن پرهیز می کرد
**می فرمود طلبه باید عزت نفس داشته باشد
**می فرمود اهل علم باید حریت وکرامت خودشان را حفظ کنند
**می فرمود بدون فلسفه وعرفان بسیاری ویا حداقل بخشی از روایات قابل تفسیر نیست
**می فرمود حوزه باید درهمه عرصه های علمی از دنیا جلوتر باشد ویا لااقل عقب نباشد
**می فرمود محال است که من قبل از اذان صبح بیدار نباشم وبعد از اقامه فریضه صبح دیگر نمی خوابید تا بعداز صرف ناهار
م**ی فرمود سعی می کردم که وقتم را تلف نکنم
**به طبیعت وباغ وبوستان علاقه داشت ومی فرمود تابستان ها که به گیلان مسافرت می کردم یکی دو تا کتاب برمی داشتم ومی رفتم در باغ کنار نهر آبی مطالعه می کردم
**می فرمود باهرکس رفاقت نداشته باشید چون بعضی ها هم ضرر وهم ضِرارند
**از جمع کردن کتاب مخالف بود ومی فرمود طلبه نباید زیاد کتاب بخرد بلکه می بایست خود محقق باشد . جمع کتب انسان را از تحقیقات باز می دارد
**در خانه اش یک کتابخانه کوچک داشت که بیشتر کتاب های منبع را شامل می شد.
**خوش مجلس وخوش صحبت بود
**به مطالعه کتاب های علمی ومفید اهمیت می داد
**هرکتابی را که مطالعه می کرد بعد از فیش برداری وبرگزیدن نکات لازم ومفید، آن را یا به کتاب فروشی ها ویا به افراد رد می کرد
**به اشعار شعراء نامی توجه داشت مخصوصا اشعار حافظ شیرازی وجلال الدین مولوی
**به قرآن ونهج البلاغه وکلمات معصومین علیهم السلام بسیار وبسیار اهمیت می داد
** می فرمود کلمات وسخنان بزرگان وعرفاء وفلاسفه را خشک به مردم تحویل ندهید چون برای مردم ثقیل وسنگین است بلکه آنها را رنگ ولعاب بزنید وبه مردم بدهید
**می فرمود هرشب قبل از خواب سه مرتبه سوره توحید را هدیه به روح استادم مرحوم علامه طباطبایی میکنم
**می فرمود آنهایی که به بزرگانشان توهین وبی حرمتی می کنند عاقبت خوبی ندارند
**می فرمود بعضی ها حماری زیستند وحماری رفتند
**می فرمود خیلی ها شهرت دارند ولی در معارف الهی کودک وعوام هستند
**حراف وپرحرف نبود وبه قدر نیاز صحبت می کرد
**دهن بین وزودباور نبود
**به ماست خیلی علاقه داشت
**سرسفره از غذا وخورشت و چیزهای نزدیک خود بر می داشت ودر هنگام غذا از سخن گفتن ونگاه به دیگران پرهیز می کرد
**در منزل حتی المقدور کارهای مربوط به خویش را خودش انجام می داد
**در حال تدریس در یکی از مدرس های فیضیه دچار عارضه قلبی شد که عصر همان روز به دیار باقی شتافت
به بنده(سید اصغر سعادت میرقدیم)می فرمود من به شما امیدوارم وشما آثارم را زنده می کنید
تهیه شده توسط سیداصغرسعادت میرقدیم در تاریخ 26/ 3/ 1393
***مطالب فوق نکاتی است که بخشی از آن را بنده در ایشان یافتم ویا به اینجانب فرمودند وبخشی دیگر برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای بهرام دلیرنقده ای و مصاحبه حجت الاسلام جناب آقای عبدالرحیم اباذری ونوشتاری ازحجت الاسلام جناب آقای جعفرمهدی پور لنگرودی ارباستانی ، می باشد.
سیداصغر سعادت
به نام خدا
خاطره
مرحوم حکیم عسکری ره روزی به مناسبتی دررابطه با موافقین ومخالفین فلسفه برای بنده خاطره ای نقل فرمود که یک آقایی چندروزی درس فلسفه من می آمد روزی به من گفت در باره درس فلسفه استخاره کردم وبد درآمد . حکیم عسکری فرمود من به او گفتم استخاره شما معنایش این نیست که فلسفه بد باشد بلکه معناش آن است که فلسفه خواندن برای شما خوب نیست.
این خاطره کوتاه است ولی برای اهلش خیلی گویا است.
سید اصغر سعادت
علم النفس چیست؟
روانشناسی اسلامی یا علمالنفس
اصطلاح روانشناسی اسلامی ازجمله تعابیری است که در برخی کتب اندیشمندان اسلامی به کار رفته است.بیتردید اهمیت این مساله آنگاه آشکارتر میشود که به ماهیت روانشناسی نوین پی برده و ملزومات و مباحث مربوط به آن را مدنظر قرار دهیم.
روانشناسی در جایگاه یک علم از 2 منظر قابل بررسی است. از یکسو میتوان به رگههای فلسفی آن اشاره کرد که در این صورت قدمتی معادل فلسفه و تفکر بشری دارد و از سوی دیگر میتوان رویکرد علمی آن را مورد توجه قرار داد که در این صورت عمری کوتاه داشته و ابتدای راه قرار دارد.در واقع وقتی سخن از سنت کلاسیک روانشناسی به میان میآید اشاره به روانشناسی نوین است که در آن روانشناسی برای بررسی موضوعات خود روش علوم طبیعی را در پیش گرفت و مرزهای خود را از فلسفه بتدریج جدا کرد. چنین جدایی و استقلالطلبی صرفا محدود به تغییر روش نمیشود، بلکه موضوعات و اهداف روانشناسی نوین نیز تغییر کرد.
ابتدا موضوع مطالعه روانشناسی، روح یا روان (Psych) بود و به همین دلیل عنوان روانشناسی (Psychology) را میتوان اسمی بامسمی دانست، ولی روانشناسی نوین دیگر علاقهای به بررسی این موضوعات ندارد و رفتار (behavior) را در کانون توجه خود قرار داده است.به همین دلیل برخی بر این اعتقادند که رفتارشناسی (The science of behavior) باید جایگزین عنوان روانشناسی شود، ولی هشدار میدهند که نباید چنین عنوانی را معادل رفتارگرایی افراطی تلقی کرد. با وجود این، امروزه همچنان عنوان روانشناسی با وجود تغییر در موضوع و روش به کار میرود و همین استعمال گهگاه موجب سوءتفاهم و برداشتهای غلط شده است.
روانشناسی اسلامی
اصطلاح روانشناسی اسلامی، ازجمله مفاهیمی است که طرح آن موجب جبههگیری موافقان و مخالفان بسیاری شده است. موافقان این اصطلاح مدعی وجود چنین حوزه مطالعاتی در مقابل روانشناسی مغربزمین هستند. در مقابل مخالفان آن، طرح چنین اصطلاحی را نادرست میدانند و معتقدند روانشناسی در قالب یک علم نمیتواند پسوند مسیح، اسلامی و… را پذیرا باشد.مدعیان روانشناسی اسلامی پیشفرضهایی را برای امکان وجود چنین علمی مطرح کردهاند که این پیشفرضها به وسیله پدیدآورندگان کتاب «علمالنفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی» چنین ذکر شدهاند:
فرضیه روح:
به اعتقاد برخی، زمانی میتوان از روانشناسی اسلامی سخن به میان آورد که موضوع مطالعه آن پدیده «روح» در نظر گرفته شود. به زعم این افراد روانشناسی نوعی «روحشناسی» است. در مقابل مدعیان چنین برداشتی باید این نکته را خاطرنشان کرد که روانشناسی در جایگاه یک علم درصدد فهم، تبیین و پیشبینی ماهیت و رفتار انسان است. از سوی دیگر موضوع روانشناسی را «روح» در نظر گرفتن، این مشکل را پدید میآورد که حقیقت «امری» که از دایره منطق و فهم انسان بسی فراتر است مورد بررسی قرار گیرد و این امر امکانپذیر نخواهد بود.
گروهی «نفس» را به عنوان موضوع روانشناسی اسلامی معرفی کردهاند. تفاوت نفس و روح در این نکته نهفته است که هنگام سخن گفتن از نفس بر خلاف روح با حقیقتی صرفا متافیزیکی سر و کار نداریم، بلکه نفس از حیث تعلقش به بدن مورد توجه است. در نتیجه این افراد روانشناسی را معادل «نفسشناسی» در نظر میگیرند. اشکالی که بر این مدعا وارد است قابل تامل میباشد. اشکال این است که آیا میتوان نفسشناسی را معادل روانشناسی علمی دانست که عنصر تجربه در آن یک عنصر اساسی است؟ از سوی دیگر، هنگام سخن گفتن از «علمالنفس» کدام علمالنفس مدنظر است: «علمالنفس فلسفی» یا «علمالنفس عرفانی».
در واقع چه مقصود علمالنفس فلسفی باشد که با حدوث و قدم نفس و قوای آن سر و کار دارد و چه علمالنفس عرفانی که در آن از تجرد نفس سخن به میان میآید، هیچکدام معادل روانشناسی علمی نخواهد بود. در واقع بر خلاف روانشناسی علمی که تجربه معیار اصلی در نظر گرفته میشود در علمالنفس فلسفی، استدلال عقلی و در علمالنفس عرفانی شهود مدنظر است.
هرچند نباید از این نکته غافل شد که «شناخت نفس مفهومی است عام و فراخنای عمومیت آن چنان است که علمالنفس فلسفی، معرفهالنفس عرفانی و روانشناسی هر سه در دامن آن قرار میگیرند. این سخن بیانگر آن است که نفس را موضوع روانشناسی اسلامی خواندن، کلام کافی نیست به دلیل آن که باید معین کرد نفس از چه حیث موضوع علمالنفس فلسفی و از چه حیث موضوع معرفهالنفس عرفانی است.
بر خلاف روانشناسی علمی که در آن تجربه معیار اصلی در نظر گرفته میشود در علمالنفس فلسفی، استدلال عقلی و در علمالنفس عرفانی شهود مدنظر است
فرضیه فطرت:
گروهی بر قرار گرفتن «فطرت» به عنوان موضوع اصلی روانشناسی اسلامی تاکید میکنند.بدون در نظر گرفتن مباحث پیرامون معانی مختلف فطرت و دیدگاههای مرتبط با این موضوع باید به این نکته اشاره کرد که در اصطلاح قرآنی مقصود از فطرت نوعی معرفت و میل ربوبی است که در انسان به ودیعه نهاده شده است. اگر ما در روانشناسی به دنبال فهم طبیعت انسان هستیم به این نکته پی خواهیم برد که گستردگی مفهوم فطرت به اندازه گستردگی مفهوم طبیعت انسان نیست. در نتیجه میتوان فطرت را به عنوان موضوعی در میان موضوعات مربوط به روانشناسی مورد بحث قرار داد، ولی این امر مجوزی برای در نظر گرفتن فطرت به عنوان موضوع کلی روانشناسی اسلامی نخواهد بود.
فرضیه عمل:
مفهوم عمل در تفکر اسلامی از جایگاه خاصی برخوردار است چنان که هویت هر فرد معادل اعمالی است که از وی آشکار میشود. در واقع اگر درصدد شناخت فردی هستیم بهترین معیار، عمل آن فرد است. در نتیجه اگر درصدد تاسیس علمی تحت عنوان روانشناسی اسلامی هستیم باید «عمل» به عنوان شاهکلید آن علم در نظر گرفته شود. ذکر این نکته ضروری است که حتی هنگام سخن گفتن از نفس به عنوان موضوع روانشناسی اسلامی، نفسی مد نظر است که در عمل فرد آشکار و خود را متحقق میسازد.
علمالنفس عقلی و علمالنفس عرفانی
بدیهی است که تفکیک این دو نوع علمالنفس کمک شایانی به فهم مطلب این مقاله خواهد کرد. علمالنفس عقلی با تکیه بر عقل و استدلال و به شیوه تجزیه و تحلیل به طرح مباحث پیرامون نفس میپردازد و به همین دلیل میتوان از آن به عنوان علمالنفس فلسفی یاد کرد. چنین علمالنفسی نخستین بار توسط ارسطو مطرح شد و در نهایت مباحث عمیق و کامل آن را میتوان در کتاب شفای ابن سینا دنبال کرد. از سوی دیگر نوع دیگری از علمالنفس در میان مسلمانان رایج شده که به علمالنفس عرفانی معروف است. چنین علمالنفسی بیش از آن که بر عقل تکیه کند بر وحی متکی است و مکاشفات و مشاهدات عرفا از جایگاه خاصی در آن برخوردار است. در واقع هدف و مقصد اصلی این نوع علمالنفس شناخت حقتعالی از طریق شناخت خویشتن است. فرد از طریق دروننگری و حواس باطنی به شناخت خویش میپردازد تا چنین شناختی مقدمهای برای شناخت پروردگارش شود.
چنین تفکیکی از آن جهت اهمیت دارد که روش و هدف طالبان هریک از این دو نوع علمالنفس تا حدودی از هم متمایز است، اما در این میان برخی تلاش کردهاند به تلفیق این دو اقدام کنند که از آن جمله میتوان به ملاصدرا اشاره کرد. در واقع ملاصدرا نماد یک اندیشمند اسلامی است که تلاش کرده است پیوندی میان عقل و وحی «مکاشفه» و به تعبیری روش مشائی و اشراقی ایجاد کند.تلاش ملاصدرا در ایجاد پیوند میان علمالنفس فلسفی و علمالنفس عرفانی را میتوان در کتاب اسفار وی مشاهده کرد.
نتیجهگیری
محور اصلی بحث در این مقاله آسمونی پرسش درباره امکان وجود روانشناسی اسلامی است. در واقع پرسش این است که آیا میتوان از علمی با عنوان روانشناسی اسلامی سخن به میان آورد و اگر چنین امری امکانپذیر است محتوای این علم چیست؟ اشاره شد که اگر مقصود از روانشناسی اسلامی پرداختن به مباحث نفس و موضوعات مربوط به آن همچون اثبات وجود نفس، تجرد، بقاء و… باشد چنین موضوعی و مباحث پیرامون آن در روانشناسی نوین که محوریت آن بررسی رفتار و تجلیات آن است مورد توجه قرار نمیگیرد. در نتیجه نمیتوان از روانشناسی اسلامی در قالب یک علم آن گونه که امروز مصطلح است نام برد مگر این که به جای مفهوم نفس از مفهوم عمل استفاده کرد، اما اگر مقصود از روانشناسی اسلامی مطرح کردن مباحثی پیرامون نفس است که ابزار طرح و بررسی آنها استدلال و تعقل است میتوان از آن با عنوان علمالنفس اسلامی یاد کرد. در واقع چنین علمالنفسی در حیطه فلسفه قرار گرفته و هیچ قرابتی با روانشناسی معاصر نخواهد داشت زیرا نه به لحاظ موضوع و نه به لحاظ شیوهای که در پیش میگیرد نمیتوان نقطه مشترکی میان این دو یافت.
- پورتال آسمونی http://www.asemooni.com/religion/scholars/what-science-hearted
فلسفه
|
واژه فلسفه واژه ای یونانی و به معنای دوست داشتن دانایی است.
اما به عنوان یک رشته، فلسفه، علمی است که از اصلی ترین فعالیت انسان، یعنی تفکر بر خاسته است. تفکر در مورد کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در زندگی و در جهان با آن ها روبرو هستیم.
عمر فلسفه به اندازه عمر زندگی انسان بر روی زمین است؛ زیرا بشر از اولین روز حیات بر کره خاکی، همواره با پرسش هایی اساسی و معماگونه درباره خود و جهان روبرو بوده است.
اساسا باید گفت:
فلسفه هنگامی پدیدار می شود که سوال هایی بنیادین درباره خود و جهان بپرسیم.
سوالاتی مانند:
قبل از تولد کجا بوده ایم و بعد از مرگ چه اتفاقی برایمان می افتد؟ زیبایی چیست؟ آیا زندگی ما را شخص و یا نیرویی دیگر اداره می کند؟ از کجا معلوم که همه در خواب نیستیم؟ خدا چیست؟ و دهها سوال نظیر این سوالات.
بنابراین می توان گفت: فلسفه، طرح پرسش های کلی و جستجوی آزادانه برای یافتن راه حل ها است.
همه چیز درباره فلسفه
- فلسفه چیست؟
- به چه کسی فیلسوف می گوییم؟
- اصولا آیا نیاز به فلسفه داریم؟ منشا این نیاز چه چیزی است؟
- هر علمی فایده ای دارد. اما فایده فلسفه چیست؟
- موضوع فلسفه چیست؟
- روش فلسفه چیست؟
- تقسیمات فلسفه چیست؟
- برای این که روح فلسفی پیدا کنیم، چه باید کنیم و چگونه باید باشیم؟
- اساسا، رابطه و تفاوت میان فلسفه و رشته های دیگر چگونه است؟ مثلا، رابطه میان:
- فلسفه و علم
- فلسفه و دین
- فلسفه و سیاست و غیره...
همچنین نگاه کنید به: - تعاریف مختلف درباره فلسفه
مسائل فلسفه
مسائل فلسفه، سوال هایی است که از آغاز فلسفه تاکنون وجود داشته و هر فیلسوف یا مکتب فلسفی، پاسخی برای آن ها ارائه کرده است که بعضا با دیگر نظریات، متفاوت بوده است.مسائل فلسفه، بنیادی ترین پرسش های آدمی در زمینه های مختلف است. این مسائل بر حسب این که به چه زمینه ای تعلق دارند، به چند دسته اصلی تقسیم شده و شاخه های اساسی فلسفه را نیز تشکیل می دهند. آن ها عبارتد از:
علاوه بر شاخه ها و مسائل اصلی، مسائل دیگری نیز وجود دارند که مسائل فرعی فلسفه را تشکیل می دهند.مسائلی مانند:
چیستی سعادت، انسان، جبر و اختیار، خدا، موقعیت آدمی در عالم، نفس، روح، عالم مجردات، خیر ، عدالت و غیره... .
تاریخ فلسفه
به طور کلی، تاریخ فلسفه را تقسیم می کنند به:
فلاسفه
- از فهرست فلاسفه غربی می توان افلاطون، ارسطو، دکارت، هیوم و کانت را نام برد.
- از فهرست فلاسفه شرقی می توان به کنفوسیوس ، لائوتسه و بودا اشاره نمود.
- از میان فهرست فلاسفه اسلامی می توان کندی، فارابی، ابن سینا، ابن رشد، سهروردی و ملاصدرا را ذکر کرد.
اصطلاحات فلسفی
اصطلاحات فلسفی، اصطلاح هایی هستند که در حیطه فلسفه به وجود آمده و در همین محدوده نیز معنی دارند. البته امکان دارد برخی از اصطلاحات فلسفه غرب با اصطلاحات فلسفه شرق یا اصطلاحات فلسفه اسلامی متفاوت بوده و در آن ها جایی نداشته باشد؛ اما با این حال، ما در این جا، همه اصطلاحات فلسفی را، مربوط به هر مکتبی که باشند، بررسی خواهیم کرد.اصطلاحاتی مانند:
کلی و جزئی، ذات، علیت، ماده و صورت، قوه و فعل، جوهر، عرض و ....
مکاتب فلسفی
معمولا، فلاسفه بر اساس مکاتب فکری که دارند، شناخته می شوند. یک مکتب یا سیستم فلسفه، شامل یک شیوه خاص تفکر و آراء خاص در زمینه های مختلف فلسفی است.در فلسفه، مکاتب زیادی وجود دارند؛ بعضی از آن ها فقط مربوط به زمینه یا شاخه ای خاص هستند، اما بعضی دیگر، همه زمینه ها را در بر می گیرند.
برای مثال، از میان مکاتب فلسفه غرب:
- مکاتب رئالیسم و ایده آلیسم مربوط به شاخه معرفت شناسی هستند.
- مکتب اصالت عقل و مکتب اصالت تجربه بر اساس روش های فلسفی بنا شده اند.
- مکتب های اصالت طبیعت و اصالت ماورای طبیعت درباره مابعدالطبیعه هستند.
- از مکاتب دیگر فلسفی غرب می توان اگزیستانسیالیسم و پراگماتیسم را نام برد.
در فلسفه اسلامی سه جریان و مکتب اصلی فلسفی وجود دارد که هر یک از فلاسفه اسلامی دست کم به یکی از این مکاتب تعلق داشته اند. این مکاتب عبارتند از:
همچنین ببینید:





